سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

فعالیّت های سیاسی پزشک و مسئول تلفنخانه کارخانجات مقدّم

دکتر جهانگیر مهاجر ایروانلو (متولّد 1320ش) پزشک کارخانجات نساجی مقدّم و دوستش آقای اسلامی مسئول راه اندازی تلفنخانه نظرآباد، از چهره های مخالف حکومت پهلوی در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شهر نظرآباد بودند. فُرروچو گُززینی (1) در این باره می گوید: «در سال 1353ش پزشکی به نام دکتر مهاجر به نظرآباد آمد. او در اصل پزشک کارخانجات مقدّم بود اما به معالجه اهالی هم می پرداخت. پس از مدّتی مطبی را در نظرآباد دایر کرد. او از نیروهای مذهبی و مخالف حکومت پهلوی بود و فعالیّت هایی علیه آن در نظرآباد داشت. دکتر مهاجر در آستانه پیروزی انقلاب از این شهر رفت و تخصّص خود در رشته بیهوشی را دریافت کرد. پس از پیروزی انقلاب، مدّتی رییس بیمارستان هزار تخت خوابی تهران (مجتمع بیمارستانی امام خمینی) شد. عجیب اینکه پدر او سرهنگ بود اما خودش با پهلوی بد بود.»

فرروچو گززینی درباره ورود آقای اسلامی به نظرآباد و فعالیّت های مذهبی و سیاسی او می گوید: «همزمان با ورود دکتر مهاجر به نظرآباد فردی به نام آقای اسلامی به این شهر آمد که خط تلفنی را در نظرآباد راه اندازی کند. او بسیار مذهبی و همسرش فرزند یکی از روحانیون معروف آن زمان بود. به جهت مخالفتش با حکومت پهلوی، در اینجا (نظرآباد) با دکتر مهاجر صمیمی شد. پس از رفتن دکتر مهاجر، آقای اسلامی در نظرآباد ماند و با کمک زرین قلم، شبکه تلفن نظرآباد را راه اندازی کرد. آقای اسلامی همچنین با آقای سیّد محمّدعلی شهیدی محلاتی (2) روحانی نظرآباد خیلی دوست بود. به گمانم مبنای دوستی شان همین فعالیّت های سیاسی و مذهبی بود.» 

_____________________

1. فرروچو گززینی (متولّد 1316ش) از کارشناسان ایتالیایی کارخانجات نساجی مقدّم است. او متولّد شهر تاریخی فلورانس ایتالیا و دانش آموخته کارشناسی حسابداری است که در سال 1338ش به همراه پدر و مادرش به شهر نظرآباد آمد. در سال 1340ش به استخدام کارخانجات نساجی مقدّم درآمد و در سال 1376ش بازنشسته شد. پس از مرگ پدرش آلدو گززینی (نخستین سرپرست تولید کارخانجات مقدّم) یک دوره جایگزین او شد. مهندس گززینی هم اکنون با همسرش سوسن ربانی در شهر نظرآباد زندگی می کند. او در جوانی به آیین اسلام گرویده است.

2. حجّت الاسلام والمسلمین سیّد محمّدعلی شهیدی محلاتی (متولّد 1328ش) امام جماعت مبارز مسجد غدیریه شهر نظرآباد بود که حدود یک سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی و به توصیه آیت الله مرتضی مطهری (شهادت 1358ش) جهت ساماندهی امور مذهبی و اجتماعی به نظرآباد آمد. ایشان هم اکنون معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران است. نماینده سوّمین دوره مجلس شورای اسلامی، معاون کنسولی و امور مجلس وزارت امور خارجه، مشاور رییس جمهوری در امور روحانیت، معاون حقوقی و پارلمانی وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دبیر شورای عالی ترویج و توسعه فرهنگ ایثار و شهادت از مسئولیت­ های او پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.

- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 272.



دیدار و گفت و گوی حسین عسکری با فرروچو گززینی

 

مهندس علی نقی خاموشی (نفر سوّم از سمت چپ) از چهره های انقلابی متمایل به جمعیت موتلفه اسلامی است که در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرعامل کارخانجات نساجی مقدّم بود. فرروچو گززینی (نفر اوّل از سمت چپ) از کارشناسان ایتالیایی کارخانجات نساجی مقدّم از دوره مدیریت خاموشی به نیکی یاد می کند.


نوشته شده در  جمعه 97/11/12ساعت  6:53 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

روشنگری های آیت الله استادی در ساوجبلاغ

آیت الله رضا استادی مقدّم تهرانی (متولّد 1316ش) مجتهد و مدرس نامدار حوزه علمیه قم، مبارزات سیاسی با حکومت پهلوی را از سال 1342ش آغاز کرد. او که از شاگردان امام خمینی بود، پس از قیام 15 خرداد 1342 به توصیه استادش آیت الله شیخ محمّد شاه آبادی به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ آمد. او ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد. آیت الله استادی پس از بازگشت از برغان، به عنوان یکی از روحانیون سرشناس تهران، پای اعلامیه ای را در اعتراض به دستگیری امام خمینی خطاب به حکومت پهلوی امضا کرد

حاج ابراهیم بکایی برغانی (متولّد 1306ش) که از دعوت کنندگان آیت الله استادی به برغان بوده درباره حضور او و شیخ محمّد شاه آبادی در این روستا می گوید: «در سال های پیش از انقلاب، آیت الله شاه آبادی تابستان ها با خانواده اش به برغان می آمد. با ایشان درباره مسایل مذهبی فراوان صحبت می کردیم. پس از نماز، سخنرانی می کرد و از رضاشاه و فرزندش محمّدرضا شاه با کلمات رمزی خرِ بزرگ و خرِ کوچک یاد می کرد. برخی که منظور او را متوجّه می شدند می ترسیدند و از جمع خارج می شدند. در آن سال ها در برغان مردم دو دسته بودند؛ گروهی طرفدار تعزیه خوانی و گروهی دیگر طرفدار تفسیر قرآن و روضه خوانی بودند. به خاطر دارم یک ماه پیش از تبعید امام خمینی از قم، با تعدادی از برغانی ها رفتیم منزل آقای شاه آبادی و با معرفی ایشان آیت الله استادی را به برغان آوردیم. آقای استادی بیشتر قرآن تفسیر می کرد. برخی اهالی انتظار داشتند ایشان همانند مداحان روضه خوانی کند اما آقای استادی می گفت من روضه خوان نیستم. می توانم قرآن تفسیر کنم و یا حدیث بگویم.»

- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 223.


آیت الله شیخ محمّد شاه آبادی به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ می آمد و ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد.


نوشته شده در  جمعه 97/11/12ساعت  1:17 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

بکایی برغانی در تیررس مأمور مخفی ساواک در عراق

در 19 اردیبهشت 1357 عباس فرزاد متین مأمور مخفی ساواک با یک کاروان زیارتی عازم عتبات مقدّس عراق می شود تا اطلاعاتی را درباره امام خمینی و یارانش به دست آورَد. یکی از اعضای این کاروان حاج ابراهیم بکایی برغانی (متولّد 1306ش) بود که در خیابان شهربانی کرج مغازه پیراهن دوزی داشت. در گزارش مفصّل این مأمور ساواک و دو پیوست آن، سه بار نام این مبارز ساوجبلاغی آمده است. در نخستین گزارش درباره او نوشته است: «از معتصّبان مذهبی بسیار [نا]آرام [و] ناراحتی بود و دهها بار با مأمورین عراقی درگیر شد و مرتّب زائران را علیه مأموران عراقی می شورانید و همراهان وی دو نفر زن بودند (به استثنای خانواده خودش) که یکی خواهر آقای [رسول] رحیمی رییس اتاق اصناف تهران و دیگری از بستگان آقای رحیمی بود. یاد شده، بسیار ظریف فعالیّت می کرد و از کربلا تلفنی با نجف اشرف تماس می گرفت و از نجف با بغداد صحبت کرد و مجدداً از بغداد قصد مسافرت به نجف داشت که به علّت مرافعه دو نفر راننده عراقی که بر سر جلب مسافر نزاع کردند موفّق نشد. لیکن مجدداً با نجف تماس تلفنی گرفت و شب در بغداد به دیدن کسی رفت که احتمالاً از روحانیون ایرانی و یا مقامات عراقی بودند. ضمناً رابط [امام] خمینی با زوّار ایرانی، آخوندی بود که در حرم به احتمال بسیار زیاد با آشنایی قبلی و یا جمله رمز [با] زوّار تماس می گرفت.»

این مأمور مخفی ساواک پیرو گزارش اصلی خود، در 30 اردیبهشت 1357 می نویسد: «[امام] روح الله رابطی دارد که آخوند جوان و خنده رویی است و از لحظه ورود زایران ایرانی در اطراف آنان پرسه می زند و قیافه اش به قدری آشنا بود که ابتدا فکر کردم جزو کاروان زوّار است. لیکن کم کم روشن شد که زایران را به نزد [امام] خمینی می برد. یاد شده در اوّلین روز ورود به نجف با بکایی برغانی در حرم حضرت علی علیه السلام تماس گرفت و از آنجا که بکایی مستقیماً به جانب او رفت مشخص است که با نشانی قبلی و یا آشنایی و یا جملات رمز با وی تماس گرفته است. با توجّه به تماس های متعدد تلفنی بکایی در عراق با اشخاص مختلف به نظر می رسد نامبرده مسئولیت های عمده ای را در ایجاد ارتباط با [امام] خمینی و ایجاد اغتشاش در تهران و کرج عهده دار بوده و پیام های متعددی را حمل و ردّ و بدل [می]نماید.» فرزاد متین پس از بازگشت به ایران همچنان به مراقبت خود از اعضای کاروان زیارتی مورد اشاره ادامه می دهد. او در 28 اردیبهشت 1357 با حسین صدیقی از اعضای کاروان، در محل بانک ملّی ایران شعبه پاچنار تهران دیدار می کند و از او - که تبدیل به مخبر ساواک شده - می شنود که اعلامیه و نوارهای امام خمینی را از بکایی برغانی گرفته نه شخص امام خمینی در عراق  .

حاج ابراهیم بکایی برغانی پس از مطالعه گزارش مأمور ساواک پس از 39 سال به نگارنده این کتاب می گوید: «برخی موارد آن همانند تلفن های متعدد من در عراق دروغ است چون آن موقع کمتر کسی تلفن داشت. من امام خمینی را در سال های پیش از پیروزی انقلاب، دوبار ملاقات کردم. نخستین بار وقتی ایشان را دیدم که یک ماه پس از آن از ایران تبعید شدند. آن دیدار را هم آقای [شیخ محمّد] شاه آبادی هماهنگ کرده بود. در همان سفر بود که آیت الله [رضا] استادی را با خود به روستای برغان آوردیم. دوّمین بار هم در سال 1357ش چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، در نجف اشرف خدمت امام خمینی رسیدم. یک روحانی سیّد در حرم امام علی علیه السلام بود که ما را به دیدار امام برد. من هم مقداری توت و گردوی برغان و پسته را به عنوان سوغاتی برداشتم تا دست خالی نباشم. صبح آن روز مقدور نشد امام را ببینم. بعدازظهر همان روز رفتیم که تشریف داشتند. من دست امام را بوسیدم. هیچ سوألی نکرد که اسمت چیست و اهل کجایی؟ من سوألاتی را درباره مطالعه آثار دکتر علی شریعتی، حکم شرعی روبروی هم نشستن زنان و مردان تماشاگر تعزیه در برغان و وجوهات شرعی پرسیدم. امام درباره آثار شریعتی گفتند که آن را از من نپرسید اما گفتند اشکال دارد که به هنگام اجرای تعزیه، مردان و زنان روبروی هم بنشینند. وقتی به کاروان برگشتم چند نفری می پرسیدند چه کسی به دیدار آقای خمینی رفته که من از ترس وجود مأموران ساواک، سکوت کردم و چیزی نگفتم. همراهان من در آن سفر زیارتی پنج نفر بودند دو خواهر و مادر رسول رحیمی نوه عمه ام که رییس اتاق اصناف تهران بود و همسرم و مادرِ همسرم.»

- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 278.


گفت و گوی حسین عسکری با حاج ابراهیم بکایی برغانی، 18 تیر 1396، شهر کرج


نوشته شده در  جمعه 97/11/12ساعت  1:0 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

مرموزترین جای ایران! 

سه‌شنبه  9 بهمن 1397 / 11:41  کد خبر: 97110904849

تاکنون روایات زیادی از مکانی به نام ایستا در شهرستان طالقان به گوش رسیده است؛ از زندگی به سبک دوران قاجار و استفاده نکردن از مظاهر مدرنیته تا پرورش اسب‌های اصیل و میلیاردی، اما این روایات چقدر صحت دارد و آیا این نقطه مرموزترین منطقه ایران است؟ جواد صادقلو، فرماندار طالقان در گفت و گو با خبرنگار ایسنا اظهار کرده، برخلاف آنکه گفته می‌شود ایستا یک روستاست آنجا روستا نیست و یک مجموعه جمعیتی آن هم با جمعیت خیلی اندک به شمار می‌رود. وی افزود: ساکنین ایستا اصالتاً ترک‌زبان و از مقلدین آیت‌الله تبریزی هستند که 80 سال پیش فوت کرده و معتقدند در زمان غیبت امام زمان (ع) باید در مسائل فقهی توقف کرد؛ مثلاً ماشین سوار نمی‌شوند یا شناسنامه نمی‌گیرند.

فرماندار طالقان تصریح کرد: بر همین اساس از آب، برق، تلفن و گاز هم استفاده نمی‌کنند. وی در خصوص اینکه گفته می‌شود ساکنین این منطقه جزء جمعیت کشور به حساب نمی‌آیند، ادامه داد: تعداد ساکنین ایستا زیاد نیست در این مورد قابل اغماض است. فرماندار طالقان ادامه داد: ساکنین ایستا در پرورش اسب بسیار حرفه‌ای هستند و تخصص خوبی در این زمینه دارند به همین دلیل بازار خوبی برای اسب‌های خود دارند و آنها را با قیمت‌های میلیاردی حتی به مشتریان خارجی می‌فروشند. وی خاطرنشان کرد: این افراد از بازار بیرون چیزی خریداری نمی‌کنند و اغلب نیازهای خود را خودشان تأمین می‌کنند و برای کشاورزی و کشت برنج و دیگر مایحتاج هم در زمین‌های خود مشغول به کار هستند. فرماندار طالقان در پاسخ به اینکه آیا ساکنین ایستا با بیرون هیچ ارتباطی ندارند، گفت: این افراد با مجموعه فرمانداری ارتباط دارند و به تازگی مردان را مجاب به گرفتن شناسنامه کرده‌ایم. به طور کلی و در حال حاضر 12 نفر در این منطقه ساکن هستند.

به گزارش ایسنا، در کوچه‌های این روستا اثری از رد پای خودروها دیده نمی‌شود. مردم روستا، زندگی و آداب و رسوم گذشته را همچنان حفظ کرده‌اند. نه تنها شب‌ها پای تلویزیون نمی‌نشینند که به شب نشینی هم اعتقادی ندارند. عروسی و عزا ندارند و مراسمی چون جشن تولد، سالگرد ازدواج و… برای آنان معنا و مفهومی ندارد. مهمان نواز هستند به شرطی که احدی از زنان قصد ورود به روستای آنان را نداشته باشد. آنها شناسنامه ندارند و جزء آمار جمعیت ایران به حساب نمی‌آیند و هیچ‌گونه خدمات دولتی دریافت نمی‌کنند. آنها بدون آب لوله کشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، وسایل ارتباطی و… زندگی می‌کنند. مردم روستا بر طبق نظر مجتهد شأن عمل می‌کنند؛ او تا پایان عمرش بر عدم جواز استفاده از ابزار تکنولوژیک و امور جدید و مدرن فتوا می‌داد.

خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایسنا 

فهرست مطالب وبلاگ روستای ایستای طالقان


روزنامه مردم سالاری، چهارشنبه 10 بهمن 1397، سال 17، شماره 4805، صفحه 12

 

روزنامه  شاپرک، جهارشنبه 10 بهمن 1397، سال 12، شماره 4390، صفحه 5


نوشته شده در  چهارشنبه 97/11/10ساعت  6:50 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

‏سرشناسه: ع‍س‍ک‍ری‌، ح‍س‍ی‍ن‌، 1353 -‏

‏عنوان و نام پدیدآور: علمای مجاهد استان البرز/‏ حسین عسکری؛  ویراستار سالومه‌ السادات شریفی.

‏مشخصات نشر: کرج:‌ ستاد کنگره شهدای استان البرز، نشر شاهدان البرز، 1397.

‏مشخصات ظاهری: ‏330 ص. :مصور.

‏شابک: ‏ 300000 ریال:‏ 978-622-95335-0-5

‏وضعیت فهرست نویسی: فیپا

‏موضوع: روحانیت -- ایران -- فعالیت‌های سیاسی

‏موضوع: ‏Clergy -- Political activity -- Iran

‏موضوع: روحانیت -- ایران -- سرگذشتنامه

‏موضوع: ‏Clergy -- Iran -- Biography

‏موضوع: مجتهدان و علما-- ایران -- فعالیت‌های سیاسی

‏موضوع: "Ulama -- Political activity-- Iran

‏موضوع: مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه

‏موضوع: "Ulama -- Iran -- Biography

‏رده بندی کنگره: ‏BP223/8‏/ع5ع81397

‏رده بندی دیویی: ‏297/45

‏شماره کتابشناسی ملی: 5531805 

__________________________

مشخصات کتاب فوق در وب سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران

خبر رونمایی از ماکت کتاب علمای مجاهد استان البرز


نوشته شده در  دوشنبه 97/11/8ساعت  9:53 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

بانیانِ البرزی دو لوحِ مقابر ری

کتیبه، نوشتاری بر روی ماده بادوام است. فن و هنر ساخت آن را کتیبه نگاری گویند (دانشنامه دانش گستر، 1393، ص 851). به دیگر سخن، کتیبه اسمی عربی است که به مفهوم سنگ نوشته، کتابت، نوشته خطی، اهداییه، تقدیم نامه، نوشته ای بر بدنه کوه یا تخته سنگ، حاشیه دور سر در عمارت ها، دیوار مساجد، آرامگاه ها و بقعه ها، گوشه های پارچه ای همچون سفره، بیرق، جامه، جامه خانه کعبه، زرین پوش اسب، پوشش تکیه ها و اماکن متبرکه آمده است (راهپیما، 1392، ص 33). در استان البرز و خارج از آن تعدادی کتیبه تاریخی متعلّق به قرون میانی دوره اسلامی به چشم می خورد که روایتگر دیرپایی تاریخ و فرهنگ کتابت در این استان است.

 از آن جمله، دو لوح آهنی با کتیبه های کوفی متعلق به درهای قدیمی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی و برج طغرل (مقبره ابراهیم خَوّاص صوفی مشهور قرن سوم هجری قمری)  است که آنها را دو چهره شیعی متعلق به استان البرز یعنی جمال الدین عبدالصمد و عبدالوهاب هشتجردی (هشتگردی) فرزندان دهخدای فخرآور هشتجردی در قرن ششم هجری قمری تدارک دیده اند. این دو اثر ارزشمند به ترتیب در موزه آستان حضرت عبدالعظیم و موزه هنر میشیگان (آمریکا) نگهداری می شوند (خامه یار، 1395، ص 152).

   رییس جمال الدین عبدالصمد هشتجردی از شخصیت های مذهبی و اجتماعی شیعه در قرن ششم هجری قمری است که ریشه در هشتگرد (مرکز شهرستان ساوجبلاغ) دارد. او به همراه پدرش که مستوفی ری بود، با اسماعیلیان الموت درگیری مسلحانه و عقیدتی داشت. عبدالجلیل قزوینی رازی متکلم و فقیه شیعه در قرن ششم هجری قمری، در معرفی خواجگان و روسای شیعه، از او با عنوان «جمال الدین عبدالصمد غازی شهید رحمت الله علیه» یاد کرده و در کتاب «نقض» در این باره نوشته که «ابو اسحاق صاحب خراج ملاحده» نیز «که ملحد شد» به وسیله «امیر قایماز... به گفت جمال الدین عبدالصمد شیعی رحمت الله علیه» کشته شد. آن گونه که به نظر می رسد، جمال الدین عبدالصمد در نهایت به شهادت رسیده اما منابع تاریخی درباره چگونگی شهادت او مطلبی نگفته اند (رازی قزوینی، 1358، ص 130، 223). منتجب الدین رازی از نویسندگان شیعه در قرن ششم هجری قمری، در ردیف 319 کتاب الفهرست با عنوان «الرییس عبدالصمد بن فخرآور الهشتجردی: دَیِّن، فاضل» از او نام برده است (رازی، 1366، ص 93، 329).

منابع: خامه یار، احمد، «دو لوح آهنی کتیبه دار متعلّق به مقابر ری از سده ششم هجری»، فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم، سال 9، ش 28، پاییز و زمستان 1395؛ دانشنامه دانش گستر (تک جلدی)، زیر نظر کامران فانی، محمّدعلی سادات، تهران، دانش گستر روز، 1393؛ رازی قزوینی، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض معروف به نقض، تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی (محدّث)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملّی، 1358؛ رازی، منتجب الدین علی بن بابویه، الفهرست، تحقیق و مقدمه: سید جلال الدین محدث ارموی، به کوشش محمد سمامی حایری، زیر نظر سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1366؛ راه پیما، غلامرضا، «بررسی کتیبه های تاریخی ایران»، مجله نامه بهارستان، ضمیمه ش 2 (ویژه نامه کتیبه)، زمستان 1392.

 - نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «بانیانِ البرزی دو لوح مقابر ری»، ماهنامه همیار البرز، سال 5، ش 13، دی 1397، ص 8.




نوشته شده در  شنبه 97/11/6ساعت  6:31 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

صلاح شخص جناب اشرف هم در این است!

دکتر محمد مصدق روز 26 آبان 1325 نامه ای به قوام السلطنه نخست وزیر وقت می نویسد و طی آن از وضعیت کشور و به ویژه مجلس ابراز نگرانی می کند. نامه او به شرح زیر است :

«جناب اشرف آقای قوام نخست وزیر، (خصوصی- مستقیم است). پس از مراجعت از نیمه راه مسافرت اروپا از اوایل اردیبهشت اینجانب در احمدآباد ساوجبلاغ سکونت اختیار کرده و در حال انزوا گرفتار مریض داری بودم و بالاخره خود نیز دچار کسالت شده و ناچار به تهران آمده و مدتی تحت معالجه هستم و اگر با چنین حالی در مقام تصدیع برآمده ام هیچ محرکی غیر از ادای وظیفه اجتماعی ندارم. متعاقب صدور فرمان انتخابات غلیان فوق العاده ای در افکار عمومی پدیدار شده و مراجعاتی از طبقات مختلف به اینجانب شده... مردم می گویند هنگامی که دولت در بعضی حوزه ها عملاً بازرسی ندارد و در سایر حوزه ها هم خود دولت به عنوان حزب دخالت کند، انتخابات آزاد نخواهد بود و چنین انتخاباتی با وضعیت کنونی ایران بسیار خطرناک است و مجلسی که با این شیوه تشکیل شود، مظهر افکار عمومی ایران نیست و در مقابل بیگانگان برای دولت تکیه گاه نخواهد بود. زیرا ماموران بیگانه بهتراز هرکس ناظر بر اوضاع و از منشا انتخاب نمایندگان آگاهند و توقع دارند که دولت مجلس را برای پیشرفت مقاصد سیاسی آنها مطیع و منقاد کند. دولت اعم از اینکه مانند دوره دیکتاتوری [رضاشاه] اسامی داوطلبان وکالت را به فرمانداران تلگراف کند یا اینکه مانند دوره 14 تقنینیه عده ای را با تزویر و حیله در حوزه های انتخابیه تحمیل یا نامزدهای خود را تحت عنوان تشکل حزب تقویت کند نتیجه یکی است و آن این است که قاطبه مردم از حق انتخاب کردن، حقی که قانون اساسی برای تعیین مقدراتشان به آنها داده است محروم می شوند.

وقتی در موقع انتخابات، دولت اقدام به تشکیل حزبی [اشاره به حزب دموکرات قوام] کند مردم چنین تصور می کنند که ممکن است دولت به نفع طرفداران خود از قدرت دولتی استفاده کند و اگر این تصور صورت عمل پیدا کند، بدعتی برای آینده خواهد شد که دیگران هم مبادرت به تشکیل حزب کنند و ملت ایران در ادوار آینده از حق آزادی انتخاب محروم شود. ممکن است گفته شود که در ممالک راقیه نیز دولت ها متکی به احزابند مثل اینکه در انگلستان دولت از حزب معینی تشکیل می شود و انتخابات را همان دولت اداره می کند. به عقیده اینجانب مقایسه کشور ایران با ممالک انگلوساکسون قیاس مع الفارق است. زیرا در آن ممالک بر اثر دوام مشروطیت، قوانین جزو عادات جاریه شده و درباره همه یکسان اجرا می شود؛ چنانچه اغلب پیش آمده که در زمان یک حکومت یک حزب، انتخابات به نفع حزب مخالف آن تمام شده، ولی در این کشور سال ها وقت لازم است تا قوانین مانند دیگر کشورها مورد احترام واقع شود.

در انگلستان هر حزبی در انتخابات فاتح شد خالق دولت است و در آنجا سابقه ندارد حزب مخلوق دولت باشد. کشور هیچ گاه با چنین خطری که استقلال و تمامیت ما را تهدید می کند مواجه نشده است و کوچک ترین بی احتیاطی ممکن است ما را از این پرتگاه برای همیشه ساقط و نابود کند... بزرگ ترین حربه ای که امروز ما را در مقابل تجاوزات و مداخلات می تواند حفظ کند تکیه به قانون اساسی کشور و افکار عمومی است. به عقیده اینجانب صلاح مملکت در این است که نمایندگان مجلس با خود مردم سروکار پیدا کنند و فرمان وکالت را از دست مردم بگیرند و در نتیجه در مجلس شورای ملی مامور مردم باشند و در صلاح و صرفه جامعه ایرانیت عمل کنند و صلاح شخص جناب اشرف هم در این است.»

در این دوره نه تنها قوام السلطنه بسیاری از افراد حزب خودساخته دموکرات را با تقلب گسترده وارد مجلس کرد، بلکه جلوی انتخاب شدن دکتر مصدق را هم گرفت.

- منبع: نامه های دکتر مصدق، گردآوری محمد ترکمان، صص 94 - 90.


نوشته شده در  جمعه 97/11/5ساعت  5:38 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد

مولف: حسین عسکری / ناشر کتاب: سوره مهر / وزن (گرم) : 508 / شابک: 978-600-03-2241-0 / نوع جلد: جلد نرم / قطع: وزیری / سال نشر: 1397 / شمارگان: 1250 / چاپ جاری: 1 / تعداد صفحات: 424.  

فرازهایی از کتاب: از سال 1341 مبارزات سیاسی با رژیم پهلوی را آغاز کرد. او به دستور مراجع تقلید حوزه علمیه قم سه بار با امیر اسدالله علم نخست وزیر وقت دیدار و اعتراض مراجع نسبت به مصوبات و لوایح دولتی را به او گوشزد کرد. می گویند امام خمینی پس از شنیدن گزارش دیدار او با علم گفته است: «شما امشب را برای ما عید کردید...!»


پاتوق کتاب فردا


شرکت انتشارات سوره مهر 

_______________________

 

کتاب بیداری دشت کهن در البرز انتشار یافت

کد خبر: 83201287 | تاریخ خبر: 18/11/1397 - 11:22

کرج - ایرنا - همزمان با چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی کار تدوین، چاپ و انتشار کتاب «بیداری دشت کهن» با موضوع تاریخ انقلاب اسلامی توسط پژوهشگر البرزی به پایان رسید. حسین عسکری نویسنده این کتاب روز پنج شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: کتاب بیداری دشت کهن با حمایت حوزه هنری استان البرز به مناسبت چهل سالگی انقلاب اسلامی تدوین و به چاپ رسیده است. وی ادامه داد: این کتاب در شمارگان 1250 نسخه و 424 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری چاپ و منتشر شده است. نویسنده این کتاب ادامه داد: کتاب مذکور بخشی از پروژه تحقیقاتی تاریخ انقلاب اسلامی در استان البرز  است که با حمایت حوزه هنری استان البرز چاپ شده است. به گفته وی، استفاده از منابع مکتوب و شفاهی، روش تحقیق این کتاب را شکل داده به طوری که عناوین کتاب بیشتر از اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) به دست آمده سپس با استفاده از داده های صحیح شفاهی آن اسناد وارد افق های تفصیلی شده است. عسکری اظهار داشت: به جهت ارایه تصویری جامع از روند مبارزات انقلابی در شهرستان‌های ساوجبلاغ و نظرآباد، سیر فعالیت های مذهبی و سیاسی از روزگار قاجار پی گرفته شده و در ادامه براساس اسناد برجای مانده، تصویری مستند از وضعیت اقتصادی و اجتماعی منطقه در دوره حکومت پهلوی ارایه شده است. وی بیان داشت: در این کتاب که مشتمل بر پنج فصل و 270 قطعه عکس و سند است، مبارزات علیه حکومت پهلوی در سه محور اسلامی، ملی و اشتراکی مورد کنکاش قرار گرفته است. عسکری یادآور شد: به دلیل هویت دینی و ارزشی انقلاب اسلامی، فصل سوم کتاب از تفصیل بیشتری برخوردار است که البته پیام محوری کتاب را هم می‌توان در این فصل جست و جو کرد. 7410/ 6155 انتهای پیام /*

 متن خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا

____________________

بخش هایی از کتاب:

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 1

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 2

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 3

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 4

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 5

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 6

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 7

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 8


نوشته شده در  شنبه 97/10/29ساعت  4:8 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 از تأمین هزینه سلاح و فتوا تا پناه دادن در طالقان

27 دی 1334 شصت و سومین سالروز شهادت سیّد مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام است. جمعیت فداییان اسلام از گروه های سیاسی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی به شمار می رود. این جمعیت را نواب صفوی در اوایل سال 1324 عمدتاً به منظور مبارزه با عقاید و تبلیغات ضد اسلامی سیّد احمد کسروی تأسیس کرد. آنان نخستین تشکیلاتی بودند که به تبلیغ و ترویج حکومت اسلامی پرداختند و برای تحقّق اهداف خود به اعدام کسروی و برخی سران حکومت پهلوی همانند عبدالحسین هژیر و سپهبد حاجعلی رزم آرا متوسّل شدند. در نهایت، نواب صفوی و چند تن از یارانش پس از ترور ناموفق حسین علاء نخست‌وزیر وقت حکومت پهلوی، در سال 1334 دستگیر و پس از تحمل شکنجه، اعدام شدند.

براساس مستندات تاریخی برجای مانده، شش تن از علمای استان البرز با جمعیت فداییان اسلام پیوند فکری، سیاسی و مذهبی داشتند.

 - آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی (درگذشت 1328) مجتهد مبارز و از مخالفان جدّی تفکرات ضد شیعی کسروی بود؛ بر همین مبنا او را آشکارا تکفیر کرد. به نظر می رسد قتل کسروی هم نتیجه مستقیم ارتباط جمعیت فداییان اسلام با آیت الله عبادی طالقانی است. وقتی نواب صفوی از هدایت و اصلاح کسروی ناامید شد، مصمم گردید که فتوای برخی از علما همانند آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی را اجرا کند. نخست شمشیری از چهارراه گلوبندک تهران خرید اما آن را برای مقصود خویش کارآمد ندید. پس از آن به شیخ محمدحسن عبادی طالقانی متوسل شد. او چهارصد تومان یا به قولی ششصد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحی از نوع نوقان از آبادان تهیه شد و او به همراه محمد خورشیدی در 8 اردیبهشت 1324 به کسروی حمله کرد. پس از شلیک دو گلوله، اسلحه از تیراندازی بازماند و نواب به نزاع تن به تن با کسروی پرداخت. اطرافیان کسروی گریخته بودند اما مأموران انتظامی سر رسیدند و نواب را دستگیر کرده و کسروی را به بیمارستان رساندند. کسروی از مرگ نجات یافت و نواب مدتی زندانی شد. چند ماه پس از ترور ناکام کسروی، آیت الله عبادی طالقانی به همراه گروهی از روحانیون در دادسرای تهران به اتهام اهانت به مقدسات اسلامی، علیه کسروی شکایت کردند. وقتی کسروی را در 20 اسفند 1324 برای ادای توضیحات به دادسرا احضار کردند، به وسیله چهار تن از اعضای جمعیت فداییان اسلام کشته شد. تأثیر شیخ محمدحسن عبادی طالقانی در ترور کسروی، برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روزنامه اطلاعات فاش گردیده است. البته در گزارش 14 اسفند 1330 شهربانی حکومت پهلوی، به ارتباط آیت الله عبادی طالقانی و نواب صفوی اشاره شده است.

- آیت الله حاج شیخ یحیی عبادی طالقانی (درگذشت 1359) در دوره پهلوی با نواب صفوی ارتباط گرمی داشت به طوری که در آن سال ها واسطه گفت و گوی نواب با پدرش آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی و آیت الله طالقانی درباره مواجهه با شبهات ضد شیعی کسروی می شود. در یکی از گزارش های برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)، از برگزاری مجلس جشنی در بهمن 1327ش در مسجد طالقانی های تهران یاد شده که در آن آیت الله شیخ یحیی عبادی طالقانی و شماری از اعضای فداییان اسلام حضور داشته اند.

 - آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) مشهور به آیت الله طالقانی از مجتهدان مبارز دوره پهلوی و عضو برجسته شورای انقلاب اسلامی ایران است. دستگیری و بازداشت به دلیل مخفی کردن نواب صفوی و دیگر اعضای جمعیت فداییان اسلام در منزلش در شهر تهران، بخشی از حمایت های آیت الله طالقانی از فداییان اسلام است. آیت الله طالقانی همچنین نواب صفوی را چند بار که تحت تعقیب حکومت پهلوی بود، در منطقه طالقان پناه داد. یک بار پس از ترور کسروی که نواب صفوی در سال های 25- 1324 مخفی شد و آیت الله طالقانی او را در روستای وَرکش طالقان پنهان کرد. بار دیگر پس از ترور نافرجام محمّدرضا شاه پهلوی در سال 1327 یا ترور سپهبد رزم آرا در سال 1329 بود. نواب صفوی به هنگام سکونت در طالقان، از طریق روستای وِلیان از توابع شهرستان ساوجبلاغ با شاگردان و اعضای جمعیّت فداییان اسلام دیدارهای مخفیانه ای داشت.

- آیت الله شیخ محمد رفیعی طالقانی (درگذشت 1362) امام جمعه اسبق منطقه طالقان و از مبارزان سیاسی در دوره حکومت پهلوی است. او با شاگردان جریان ضد شیعی کسروی در حضور مردم، بحث و گفت و گو می کرد. مقاله ای از او با عنوان «اسلام سلفی (پیش خرید نمودن علی اکبر حکمی زاده دین اسلام را از احمد کسروی)» در شماره 8 مجله آیین اسلام در اردیبهشت 1323 منتشر شده است.

- آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368) فعّال سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی و مشهور به «مرد دین و سیاست» است که بخشی از عمر حدود صد ساله خود را در شهر کرج و منطقه ساوجبلاغ گذراند. او ارتباط گرمی با آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی داشت.

- شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین به شمار می رود. به جهت اینکه همسرش اهل روستای واریان از توابع شهرستان کرج بود، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیّت هایی در این شهر داشت. شهید سید عبدالحسین واحدی نفر دوم جمعیت فداییان اسلام، دایی او است و از این جهت، شیخ مصطفی رهنما با جمعیت فداییان اسلام مرتبط بود.

- منابع: حسین عسکری، علمای مجاهد استان البرز، ص 84، 86، 118، 121، 123، 144؛ همان نویسنده، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 247.




نقش علمای البرز در مبارزات تاریخی بی بدیل است 


نوشته شده در  پنج شنبه 97/10/27ساعت  10:43 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

قصه‌ای غم‌انگیز. تجربه‌ای پرهزینه و خسارتبار برای مُلک و ملت و میهن با اثرات و تبعات منفی و مزمن بر روان و رفتار لایه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی از هر گروه سنی و جنسی. دوری باطل و پرخسارت و پرهزینه و قصه‌ای غم انگیز. چهار دهه در ترازوی عمر متوسط و کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. تجربه زندگی یک نسل در آن درگنجیده است. تجربه برنامه و کارنامه مردود تربیت و تعلیم نادرست و ناراست و معوجی که عمر گرانبها و بی‌بدیل یک نسل از فرزندان کشور را بر باد داده است. تجربه و کارنامه نسلی که اینک در میان مغاک‌های عمیق و خلاءهای مدنی و معنوی گرفتار آمده است و برای رهایی از آن از هر نردبان فرسوده و شکسته‌ای بر می‌شود و به هر ریسمان پوسیده‌ای چنگ می‌افکند. تجربه‌ای که کارنامه مردودش قهقرای فرهنگی و فقر معنوی نسلی است که اینک گریبان و گلو جامعه ما را گرفته است و می‌فشارد و می‌خراشد و زخم می‌زند و می‌آزارد. تجربه طرح‌ها و برنامه‌های تعلیمی و تربیتی شکست خورده و ناکامی که زیر سقف‌های ترک خورده و مدرسه‌های آموزش و پرورش جامعه بعد انقلاب ما عمر یک نسل از فرزندان کشور را به بازی گرفته است.

نسلی که نه احساسی از ایرانی بودن و نه اراده و عزم و غیرت و همت میهن دوستی در سر دارد نه ایمان دینی و انگیزه و اشتیاقی معنوی در دل و نه فروغ حسی از پاکیزگی و زیبایی و پایبندی به نظم و مراعات قوانین اجتماعی و آداب و ادب زندگی پیچیده شهری در جانش روشن است و در فکر و فاهمه‌اش بیدار و فعال. نسلی ناکام و نامراد می‌کوشد با پناه بردن به قهر اقتصادی و اندوختن زر هرچه بیشتر و بیشتر و برکندن و برگرفتن زر هرچه فراوان‌تر از پیکر منابع طبیعی و مواریث تاریخی و فرهنگی کشور و پرکردن و انباشتن غنیمت هرچه فراوان‌تر و فراوان‌تر در انبان‌های جان تهی از معنویتش به هر بهایی و با هر هزینه‌ای که برای مُک و ملت و میهنش تمام شود پرکند. قصه‌ای غم انگیز و پرغصه با بازیگرانی که بر سر میهن و کشور و میراث مردم خویش قمارمی‌بازند به خمار خویش می‌نازند.

آن‌چه از پی می‌رسد تنها و تنها حکایت و روایت یک مورد و مصداق از میان شمار کثیری از موارد و مصادیق تجربه نه تنها یک نسل که دو نسلی است که دیگر نه انگیزه و نه اندیشه و آرمانی ملی و میهنی برای آبادی واعتلا و اقتدار و عزّت و عظمت مُلک و ملت در سر دارد و نه اساساً ملت و میهن و کشور برایش مساله است و نه عقیده و ایمان و پایبندی به ارزش‌هایی که چهار دهه پیش چونان طوفان به پا خاست و چونان آوار بر سر انقلابیون و جامعه انقلابی فرو پاشید، در دل دارد. وقتی پای پایبندی به ارزش‌هایی و دست تعهدی به پیمانی و وفاداری به عهدی در میان نیست، وقتی فروغ عقیده و آرمانی در خانه جانت فروزان نیست، هنرپیشه‌ای و بازیگر هر نقشی در هر پرده‌ی نمایشی معیار منفعت و مصلحت توست نه منفعت و مصلحت ملت و میهنت.

سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری یکی از میان صدها سازمان و تشکیلات به ظاهر نوبنیادیست که پس از انقلاب بهمن پنجاه‌وهفت با برنامه‌های متفاوت از مرکز باستان شناسی پیشین بر صحنه می‌آید. سرگذشتش علی‌رغم عمر کوتاهش از بسیاری از نهادها و سازمان‌ها و تشکیلات نوپدید و نوبنیاد جامعه بعد انقلاب میهن ما غم‌انگیزتر و پرحاشیه‌تر و پرحدیث و حادثه‌خیزتر بوده است. پرحادثه و حادثه‌خیز با خسارات و تلفات مدنی و معنوی سخت و سنگین و جبران ناپذیربرای کشور. این سازمان نخست یک سازمان و تشکیلات فرهنگیست. به‌ غایت فرهنگی و بغایت مهم از همین منظر و با چنین ماهیتی. در میان معاونت‌های این سازمان و تشکیلات مصدوم و مقهور، پژوهشگاه سازمان در قیاس با دیگر معاونت‌ها و زیرمجموعه‌ها دستش همیشه هم از نان تهی‌تر بوده است هم از نام کوتاه‌تر و هم از جاه بسته‌تر. سنگرش سنگر جان ارتشیان و سپاهیان و سربازان ثغور و سرحدات هم نیست.در یک کلام سنگر سربازانش سنگر تیغ و تیر و شمشیر و تفنگ و توپ و تانک نیست.سپاهیان و سربازانش، سربازان سنگر تاریخ و فرهنگ و مآثری تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت و میهن‌اند. سنگری به غایت مهم. مسئولیتی بس عظیم و امانتی بس خطیر و شریف بر شانه سربازان مُلک و ملت و میهن.

پژوهشکده باستان‌شناسی زیر خیمه همین پژوهشگاه سکنی دارد و بیشترین سربازان و سنگربانانش را اعضا علمی و پژوهشی‌ای تشکیل می‌دهند که دانش آموختگان و فارغ‌التحصیلان رشته باستان‌شناسی و دیگررشته‌ها و تخصص‌های خویشاوند و مرتبط با علوم باستان‌شناسی هستند. قطار طرح‌ها و برنامه‌های آن هم علی‌القاعده می‌باید روی ریل‌های مطالعات میدانی باستان شناسان و هیات‌های باستان‌شناسی اعم از انواع و اطوار بررسی‌ها و کاوش‌ها و حفاظت محوطه‌ها و ارائه گزارش‌های باستان‌شناختی به مقصد شناختن و شناساندن هرچه اصولی‌تر و عالمانه‌تر تاریخ فرهنگ و مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی کشور به ایرانیان و در مقیاسی فراخ‌تر و انسانشمول‌تر به جامعه جهانی و دیگر جوامع سیاره ما حرکت کند.در سال‌های پرهزینه و خسارت‌بار دولتیان نامحمود نهم و دهم علی‌الخصوص در سال‌های مدیریت نامیمون ناحمید بغایی زخم‌های التیام‌ناپذیر سخت و سنگینی بر پیکر سازمان و میراث و میراثیان وارد آمد.

باری و به هر روی آن سال‌های شوم و نامحمود و نامیمون به‌ ظاهر به‌سرآمد و دولتیانی دیگر با شعار تدبیر و امید برلب و کلید قفل‌گشا بر کف از در دولت درآمدند. جامعه باستان‌شناسان و میراثیان مصدوم و مجروح و مقهور و مرعوب دولتیان سلف چونان دیگر اقشار اجتماعی چشم در انتظار بهبود اوضاع و احوال دوخته بودند و امید و اشتیاق سال‌های خوش‌تری را در دل چشیده و در سر می‌پختند.انتظارمی‌رفت پس از آن همه قهر و بی‌مهری و جفا بر مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور و تجاوز و تخریب وسیع محوطه‌های باستانی و اشیا و اموال و اسناد فرهنگی از پیکر بناها و از زیر سقف و پشت ویترین و انبار و آرشیو موزه‌های کشور، مدیران دولتیان جدید گام برگام مدیران دولتیان نامحمود پیشین نگذارند و از کارنامه مردود و سیاه آن تیره بختان تیره روز درست عبرت بیاموزند و طرحی نو در سازمان در اندازند و جان تازه‌ای به پیکر مجروح و مصدوم و مقهور سازمان بدمند و بدهند.

امّا دریغ و صد دریغ که چنین نشد و حال میراث و میراثیان وخیم‌تر و بحرانی‌تر هم شد و عرصه بر سربازان و سنگربانان مواریث فرهنگی کشور تنگ‌تر و تنگ‌تر شد و بازار مکاره سودوسودا بر سر ناموس میراث مُلک و ملت رونق و رمق بیشتر و شتاب بیشتر و وسعت بیشتر گرفت و ویروس‌های مزمن خیانت به امانت و امانتداری در درون مراکز سازمان هم رخنه کرد و شیوع یافت. اخبار فاجعه‌بار و گوش‌خراش دستگیری مدیران و معاونان و کارکنان مراکز استانی سازمان را هر روز در رسانه‌های جمعی کشور و در فضای مجازی بیش از پیش می‌شنویم و قصه غم‌انگیز و پرغصه میراث و میراثیان برجانمان زخم می‌زند و از قهقرای مدنی و معنوی که دچارش شده‌ایم خون دل می‌خوریم و خون در دل می‌گرییم.

غم‌انگیزتر آن که این بار بر کرسی رفیع معاونت پژوهشگاه سازمان کسی را گماشته و نشانده بودند که هم مدعی بود هم تجربه دو نسل قبل و بعد انقلاب را در کارنامه خود داشت. ظاهری موجه داشت و ادا و اطوار روشنفکران میهنی از دود چپقش برمی‌خاست و از فرصت‌ها نیک بهره می‌جست و در صف مقدم مناسبت‌ها و خط نخست مراسم بزرگداشت‌ها و نکوداشت‌ها و تودیع‌ها و معارفه‌ها و تشییع اهل هنر و ذوق و زیبایی و فرهنگ و دانش و دانایی حضور می‌یافت و از تاریخ و فرهنگ و سنت و میراث اهل هنر و اصحاب سینما و موسیقی و معماری سخن می‌گفت. اینک که آن سال‌های خوش و شیرین و پرزر و غنیمت فرماندهی و فرمانروایی دلال منشانه و کاسبکارانه به فشار قانون عدم استفاده از بازنشستگان پایان گرفته است، در خیال نه فرمانده و نه همیاران و همکاران کاسبکارش درنمی‌گنجید روزی صندلی معاونت و مدیریت پژوهشگاه سازمان را با چنان کارنامه‌ای مردود ترک کند که در درون و بیرون مقر فرماندهی‌ای طرح برگزاری مراسم برایش زمزه کنند و کارنامه مردودش را در غربال نقد نهند و دادورانه داوری کنند.سخن نغز و مغز و حکیمانه معلم بنام شعر و ادب و اخلاق ما سعدی علیه الرحمه قصه غم انگیز چنین مدیرانی است:

آن که چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز

چه فرصت‌ها که در ظل مدیریت اینان از کف نرفت و زیر خیمه اینان عناصر فرصت طلب کاسبکار و زر اندوز و غنیمت بر، چه سهم‌خواهی‌ها و دلالی‌ها که در درون و بیرون سازمان به راه نیانداختند و چه زخم‌ها که بر پیکر میراث و میراثیان مُلک و ملت نزدند.

مدیریت ریا و فریبکاری. مدیریت نمایش‌ها و شوهای تهوع‌آور و مضحک به اصطلاح افتتاح نمایش اشیا موزه لوور در پژوهشکده سازمان برای سرپوش و در پوش نهادن افکار و افعال و اعمال دلالان کاسبکار و زرپرست و زورگو و فریبکاری که معاونتی فرهنگی و سنگری شریف را تا شرکتکده سود و سودا تقلیل دادند. و چنین است تجربه شوم و نامحمود و نامیمون مدیرانی که بر شاخ میراث مُلک وملت خویش نشسته‌اند و برمی‌چنیند و برمی‌برند و بُن می‌بُرند. چنین است که از زبان اینان می‌شنویم عمارت مسعودیه که طوماری از میراث مدنی و معنوی و رخدادهای مهم تاریخی و فرهنگی تاریخ معاصر کشور را زیرسقف بلند خود داشت از برج دمل میلاد حقیرتر و فقیرتر و بی‌اهمیت‌تر معرفی و تعریف می‌شود تا تبانی‌های پشت پرده و پنهانی که این عمارت تاریخی و به غایت خوش فرم و زیبا را در قلب پایتخت - شهر تهران - به طمع زر به زرپرستان وامی‌نهاد به میراثیان بازگردانده نشود و خیانت در امانت توجیه شود.

چنین است کارنامه مدعیانی که با دهان و زبان و قلم خود آنچه در دل دارند و درسر پخته‌اند ناخواسته اظهار و آشکار کرده و عرض خود برده و زحمت ما را کم کرده‌اند و جنگ‌های ایران و روس را که فرزندان دلاور ایران از کیلومترها آنسوتر کرانه‌های ارس گرفته تا اروند و از کرانه‌های اروند تا هیرمند و از هیرمند تا کرانه‌های آنسوتر اترک در آن مشارکت داشتند و دلاورانه زیر پرچم ایران به فرماندهی عباس میرزا دلیر در مقابل دشمن در خط مقدم ایستاده بودند و می‌جنگیدند؛ جنگ میان روس و آذربایجان معرفی و تعریف می‌شود!

مدعیان ناباستان‌شناس و میراث‌ ناشناسی که آمده بودند سرمه در چشم میراث و میراثیان کنند اما نه تنها چنین نکردند که هم زخم‌ها را عمیق‌تر کردند هم چشم‌های بیشتری را کور کردند هم آسوده خاطر و در پناه سپر امنیت کامل رفتند! ممکن است پرسیده شود جامعه میراثیان و باستان شناسان کشور که خود سال‌ها هم شاهدان عینی هم قربانیان چنین رئیسان و مدیرانی بوده‌اند چرا خاموش نشستند و دلیری نکردند و همت نورزیدند نقاب از چهره فریبکاران و مدعیان ریاکار برگیرند و خاطیان را ملامت کنند و خائنان را از خیانت در امانت برحذر دارند؟! این همه سکوت سرد و سیاه چرا؟! این همه موضع بی‌طرفانه و منفعلانه چرا؟ می‌توان پاسخ‌ها و تبیین‌های سیاسی و جناحی و جامعه شناختی و انسان شناختی و روان و رفتارشناختی فراوان به پرسش‌هایی از این جنس داد؛ علی رغم اهمیتی که برای چنین پاسخ‌هایی قائل هستیم لیکن ریشه‌ای وعمیق نیستند و نمی‌توان به آنها بسنده کرد. ریشه‌های تاریخی مسئله آنقدر عمیق است که بدون فکر و فهمی فلسفی‌تر نمی‌توان به کنه مسئله پی برد و دست یافت.ریشه‌های تاریخی که چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

به هر روی جامعه معاصر ما بمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما دانش باستان‌شناسی و بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها یا علوم و فنون مدرن را از قاره و منطقه غربی تاریخ که خاستگاه تحولات دوره جدید بوده است وام ستانده و برگرفته است. از شواهد و قرائن فراوان تاریخی چنین استنباط می‌شود که ستاندن این یا آن علم این یا آن سبک زندگی و سنّت اعتقادی و نظام فکری یا مسلک و مشرب و نظام ارزشی از این یا آن جامعه از این یا آن منطقه و قاره فرهنگی برای ایجاد تحول برای حرکت و عزیمت به سوی انفتاح و افتتاح عالم و آدمی نو به تنهایی کافی و بخودی خود بسنده نیست.

یک علم یک فکر یک عقیده یک نظام ارزشی یا یک کلام و کتاب و پیام نو حتی اگر یک جهان آن‌را بپذیرد و به آن متشرف شود مادام که وارد سپهر آگاهی و فضا وجودی ما نشده است و تا هنگامی که بفهم درنیامده است و دستگاه گوارش ذهن و فکر و عقل و فهم ما آن را هضم و جذب نکرده است هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. نزدیک به یک قرن از آشنایی جامعه ما با دانش باستان شناسی می‌گذرد.

بر همین سیاق هم بیش از یک قرن از آشنایی ما با پدیده موزه و تشکیل و تاسیس موزه و تشکیلات موزه‌ای در کشور ما می‌گذرد. هم آن دانش نوبنیاد در دانشگاه‌ها و موسسات کشور ما تدریس و تحصیل می‌شود هم این پدیده و تشکیلات عالم مدرن هم در بسیاری از شهرهای میهن ما تاسیس شده و بنیاد پذیرفته و همچنان هم در دیگر شهرهای کشور دامن می‌گسترد و پی به پی تاسیس و افتتاح می‌شود. به رغم این‌ها همه نه علوم باستان‌شناسی نه پدیده موزه و رویکرد موزه‌ای به منابع و ماده‌ها و مدارک و مواریث فرهنگی و مستندات تاریخی وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما شده است و نه اساسا" چنین پدیده‌هایی در جامعه معاصرما پدیده‌های درست تفهیم و تعریف شده هستند.

باستان شناسی ابزارمعیشت نیست؛ اسباب معرفت است. متاسفانه در جامعه ما باستان‌شناسی دست مایه معیشت است و ابزار امرار معاش نه اسباب معرفت ارباب معرفت. از یک باستان‌شناسی بی‌سر و بی‌هدف و بدون غایتی اصیل که نمی‌توان انتظاراتی اصیل و واقعی و رفیع داشت. پزشکان به هر میزان حاذق‌تر و داناتر، به سلامت و بهبود بیماران خود حساس‌تر و جدی‌تر ومصمم‌تر. نه تنها علوم باستان‌شناسی بلکه بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها و تخصص‌های خویشاوند و همتبار باستان‌شناسی که بند نافشان با رگ و پی تحولات عظیم و بی‌سابقه تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی که طی قرون اخیر در منطقه و قاره غربی اتفاق افتاده در هم تنیده است که با اندیشه و رویکردهای تاریخی انسان مدرن و اندیشه وعقلانیت و ارزشهای مدرنیه هم ربط وثیق و پیوند و پیوستگی عمیق دارند؛ و تا این‌ها همه عمیق و وثیق فهیده نشوند آن علوم و البته و صد البته علوم باستان‌شناختی هم همچنان نافهمیده و تعریف و تفهیم ناشده بیرون از افق اندیشه و آگاهی ما خواهند ماند.

چینی‌ها و ژاپنی‌های سده‌های هفده و هجده با کاوش‌های باستان‌شناسی آشنا بودند و آثار مکشوف از لایه‌های باستانی را هم پس از کاوش در توالی زمانی قرار می‌دادند و اصل تقدم و تاخر لایه‌هایی را می‌شناختند. با این همه در میان چینی‌ها و ژاپنی‌ها باستان شناسی به مفهوم مدرن آن چونان ملغمه‌ای از علوم باستان شناختی، چونان نسبت باستان شناسانه با گذشته، چونان نوعی حس از گذشته، چونان ماده و منبع و اسباب معرفت اندیشه تاریخی انسان تاریخی عالم مدرن شناخته شده نبود.

سه دهه پیش پایگاه باستان‌شناسی شوش از هیات باستان شناسی فرانسوی بازستانده شد. انتظار می‌رفت سازمان میراث فرهنگی با طرح‌ها، برنامه‌های پژوهشی منسجم‌تر و مصمم‌تر هیات‌های باستان‌شناسی میهنی فعال‌تر و پیوسته‌تر و پیگیرتر از گذشته گام در میدان نهد و محوطه عظیم باستانی شوش این شهر ریشه‌ها را که به ثبت جهانی هم رسیده و نامش در فهرست ثبت جهانی مندرج است به ایرانیان و جهانیان هرچه بیشتر و بیشتر بشناساند. متاسفانه نه تنها چنین نشد که هم به دلیل بی‌کفایتی و بی‌تدبیری هم بی‌درایتی مدیران و برخی معاونت‌های کاسبکار و ناباستان شناس و میراث ناشناس سازمان و خاموش نشستن جامعه میراثیان و باستان شناسان و حتی مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ جامعه ما محوطه عظیمی که حریمش طبق مصوبات پیش‌بینی شده سازمان در درون محدوده حفاظتی قرار گرفته است اینک در معرض تجاوز و تخریب است و هردفعه به بهانه‌ای تازه در سکوت و سیاهی شب به پیکرش زخم می‌زنند و تخریبش می‌کنند! وقتی حفاظت ابنیه تاریخی، آثارباستانی برای باستان شناس ما مسئله نیست. موضوعیت ندارد طبیعتا" مهم هم نمی‌تواند باشد.

مهم زمانی می‌تواند باشد که در افق آگاهی و اندیشه تاریخی ما حضورش و اهمیتش احساس شود. این‌که هرکسی برای خودش باستان‌شناس باشد و برای خودش باستان شناسی بکند اینکه نمی‌شود باستان شناسی. اتفاقا هدف و غایت، رکن رکین هر علمیست و یا به مفهوم دقیق‌تر یکی از ارکان رکین هر علمیست. به هر روی یک باستان شناسی که نه قطارش بسوی و به مقصد شناخت تاریخ ملی و صیانت از میراث ملی یا در مقیاسی فراختر تاریخ و میراث مشترک بشری حرکت نمی‌کند باستان شناسی بی‌سر است و بی‌هدف و بی‌غایت.

چنین باستان‌شناسی بی‌هدف و بی‌مقصد و بی‌غایتی با فرهنگ و تاریخ و مسائل تاریخی و فرهنگی درگیر نمی‌شود. و طبیعیست که درگیر نمی‌شود. دور از انتظار هم نیست که به هر نامدیر و مهندس و نامهندس و ناباستان شناس و فرهنگ ناشناسی تن در دهد. هر مدیر خفته و خام و تاریخ ناخوانده و فرهنگ ناشناسی را بر شانه‌اش بنشانند و تحمیل کنند. چنین حجم عظیم و سنگین و بی‌سابقه تجاوز و تخریب و نابودی ابنیه تاریخی و آثار و محوطه‌های باستانی که طی دهه‌های اخیر در کشور شاهدش بوده‌ایم اگر در کشور فرانسه و آلمان و ایتالیای اکنون اتفاق می‌افتاد آیا میراثیان و باستان شناسان و مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ و رسانه و دولتیان ومجلسیان این کشورها هم در مواجهه با آن همه تجاوز و آسیب و تخریب خاموش می‌نشستند و بی‌تفاوت از کنار آن همه ویرانی‌ها می‌گذشتند؟

ابنیه تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌ها و آثار باستانی از هر جنس و نوع اعم از غار نگارها و کنده نگاره‌ها و صخره نگاره‌ها و سنگ نبشته‌ها و کتیبه‌ها و بناهای یادبود و یادمانی و تپه‌ها و تل‌ها و گورستان‌ها و دژستان‌ها و ارگ شهرها و مانند این‌ها همه چونان ماده‌ها، و منابع طبیعی چونان پدیدارهای طبیعی به لحاظ فیزیکی وضعی مشابه دارند و به مرور زمان فرسوده و فاسد و تجزیه می‌شوند و از بین می‌روند چنانکه و چه بسا که بسیارشان در گذشته چنین سرنوشتی داشته و به مرور زمان در معرض حوادث طبیعی و اتفاقات تاریخی تخریب شده و از بین رفته‌اند. در روشنگاه آگاهی و افق اندیشه ماست که آن‌ها کشف می‌شوند و چونان ماده و منبع شناخت وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما می‌شوند.کتیبه بیستون دوهزاره نیم، پیشاروی ما بود لیکن کسی نه آنرا چونان انسان عالم مدرن دید و نه کشف و نه رمزگشایی کرد. همین طور سنگ نبشته‌های اردشیر و خشایارشاه هخامنشی در گنجنامه همدان. برهمین سیاق آثار معماری تخت جمشید و ویرانه‌ها و آثار شهر مدفون تروا در تپه حصار لیک در آناتولی وآکروپل میسینه در شبه جزیره پله پونز یونان و صدها و صدها موارد و مصادیق مشابه دیگر که مجال ذکر یک به یکشان در این مقال نیست.

چه بسا اگر هشدارها و فشارهای یونسکو نبود هم برج دُمل جهان نما در اصفهان ساخته می‌شد هم بسیاری از مآثرتاریخی و محوطه‌های مهم به ثبت رسیده و مندرج در فهرست ثبت جهانی را تخریب می‌کردیم و روی آوارشان برج‌های نازیبا و بی‌ریشه و بی بنیاد سود و سودا بپا می‌کردیم. چنین است وقتی یک علم، یک فکر، یک نظام ارزشی وارد سپهر آگاهی و افق اندیشه ما نشده است. وقتی نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم از آن علم چه می‌جوییم؟ در آن علم بدرستی بدنبال چه می‌گردیم؟ براستی و درستی می‌خواهیم؟ برایمان تفهیم و تعریف شده نیست.ادا و اطوار یا کاریکاتورش سرما را گرم کرده و دل ما را خوش داشته است.چون از فکر وفلسفه‌ای که در پس پشت و هدف و غایت واقعی که پیشاروی آن است شناخت عمیق و فهم وثیقی نداریم. هستی و چیستی و حدود معرفتی‌اش برایمان درست تفهیم و تعریف شده نیست.میراث ما منبع و ماده شناخت ما نیست.ماده آگاهی و منبع شناخت و اندیشه تاریخی دیگریست.ماده آگاهی و منبع شناخت اندیشه تاریخی و نظام دانایی عصری که به عالم مدرن متصف و به اندیشه و عقل و ارزش‌های مدرنیه‌اش شهره است. هانری کربن و ریچارد فرای پرورده دامن اوست و ناصر پورپیرارها پرورده دامن جامعه بعد انقلاب ما!

سخن آخر آن که: هرکه می‌خواهی باش و در هرکجا این عالم که می‌خواهی باش، دانش آموخته هر رشته و دانشی که می‌خواهی باش: حکمت و عرفان، یزدان شناسی و کلام، فقه و اصول، فکر و فلسفه، تاریخ و فرهنگ، باستان شناسی و انسان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد، روان شناسی و رفتارشناسی، زبان شناسی وگویش شناسی، شعر و ادب، حقوق و اخلاق، هنر و خلاقیت، ذوق و زیبایی، سیاست و دیانت، دینداری و دولتداری، وقتی نمی‌دانی در کجای تاریخ ایستاده‌ای بر کدام سنت و میراثی تکیه زده‌ای، متعلق به کدام اقلیم و عالم و جغرافیای تاریخی هستی، زیر کدام آسمان زندگی می‌کنی و گام برسینه چه ارضی نهاده‌ای، زیرگامهایت چه اتفاق افتاده است، ارض تاریخت چگونه ارضیست، آسمان ملکوتت چگونه آسمانیست، خفته‌ای و خوابی و خطر خیزهم برای ملتت هم برای عالمی!

 

انتشار تازه ترین کتاب استاد حکمت الله ملاصالحی

مبادی و مبانی باستان‌شناسی شناختی 

نویسندگان: دکتر حکمت الله ملاصالحی؛ دکتر وحید عسکرپور / شابک: 978-9640372906 / ناشر: دانشگاه تهران / تعداد صفحات: 168 / نوبت چاپ: اول / تاریخ انتشار: 1397 / قیمت: 230,000 ریال / نوع جلد: شومیز / اندازه: وزیری.

خرید اینترنتی کتاب فوق 


نوشته شده در  دوشنبه 97/10/24ساعت  12:10 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز -1
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز - 2
پاسخ البرزپژوهانه به بی ادبی علیرضا پناهیان به ساحت پیامبر (ص)
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج -1
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 2
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 3
خاطره اسماعیل آل احمد از استاد دکتر یوسف مجیدزاده
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]