هشداری که همچنان تازه است
از انتشار هشدارنامه وزارت نیرو به کشاورزان و اهالی محترم شهرستان کرج، 16470 روز یا به عبارتی 45سال و 1 ماه و 3 روز می گذرد و همچنان این دغدغه و هشدار تازه است. نمی دانم چرا همیشه روزگار به این تذکرها بی اعتنا بوده ایم؛ بی اعتنایی مزمنی که دیر یا زود شوربختانه به فجایع بزرگی منتهی خواهد شد: فرونشست دهشتناک زمین، بی آبی، خشکسالی، قحطی، بدبختی، ویرانی، مهاجرت اجباری و... امروز هم دیر نیست اگر به این هشدار دلسوزانه و راهبردی، کمی توجه کنیم هم دولت مردان، هم مردم. به خدا اقلیم ایران زمین در خطر است. دریغ است ایران که ویران شود...
حسین عسکری
20 خرداد 1404
- برداشت از روزنامه کیهان، شماره 10990، چهارشنبه 17 اردیبهشت 1359، صفحه 15
_____________________________
با جامه سپید پای تندیس فردوسی در توس
بامداد جمعه 23 خرداد 1404 سردار پاسدار داوود شیخیان فرمانده گرامی پدافند هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در 50 سالگی به شهادت رسید.
از ایران جز آزاده هرگز نخاست...
از سال 1369 خورشیدی ایشان را می شناسم. هم رشته بودیم و هم کلام و هم کلاس و چهار سال رفیق صمیمی دوره دبیرستان.
عکس بالا، یادگاری آن جمع دوستانه در سفر دانش آموزی به شهر تاریخی توس است و ثبت آن سفر در کنار تندیس سپید حکیم ابوالقاسم فردوسی.
صحبت احباب کمتر از شراب ناب نیست
باده پارینه داریم الفت دیرینه را
ایران کهن و سترگ به داشتن چنین فرزندان فداکار، نجیب و شجاع، بر خود می بالد.
خداوند کریم را شاکرم که در این روزهای سخت و تنهایی، ایرانیان عزیز با هر سلیقه و نظری، کوشش های قیمتی و آرامش بخش فرزندان و سربازان وطن را از عمق جان ارج می نهند و پاس می دارند. به قول فردوسی بزرگ:
ز پیمان نگردند ایرانیان
از این در کنون نیست بیم زیان
حسین عسکری
خرداد 1404
کرج
_____________________________
دیدار بهاری با فریبرز تاریخ طالقان
بعد از ظهر پنج شنبه 15خرداد 1404دیداری با آقای فریبرز صادقیاندر شهر طالقان (شهرک سابق) داشتم. از هر دری حرف زدیم. کارشناس ارشد تاریخ است و پایان نامه اش را درباره زادگاهش نوشته است. در سال 1382خورشیدی با ناصر پازوکی طرودی (باستان شناس)، مشتاقانه به میراث فرهنگی شناخته شده و نشده همه روستاها و مزارع طالقان سر زده و بخش تاریخ کتاب «آثار تاریخی طالقان» را هم نوشته است. در سال 1390خورشیدی با همکاری دکتر کامران فلاحی کتاب مرجع «درآمدی بر گویش و فرهنگ طالقان» را حدود 800صفحه تألیف کرده و داوطلبانه عضو هیات مدیره «مرکز رعد طالقان» است و سخت مشغول فعالیت های نیکوکارانه برای معلولان. این روزها سرگرم تصحیح رساله خطی «عبره للناظرین» است. این رساله دست نویس ارزشمند، مجموعه یادداشت های میرزا اسماعیل طالقانی از تاریخ شصت ساله طالقان است که اصل آن در کتابخانه بزرگ آیت الله مرعشی نجفی در شهر قم نگهداری می شود. قدم زدن خانوادگی در چمن زار زیبای کنار شاهرود در هوای دل چسب عصرگاهی و تبادل کتاب، پایان بخش این دیدار نیم روزی بود. آقا فریبرز به پسرها (محمدصدرا و محمدسینا) هم کتاب هدیه کرد. برای ایشان آرزومند توفیقات بیشتر علمی و فرهنگی هستم.
صحبت اهل نظر دل را مصفا می کند
نور گردد توتیا در دیده چون جا می کند
حسین عسکری
_____________________________
اول «قلم» پس از «نون»
در اسفند 1403 به دعوت استاد حمیدرضا نادری، میهمان ضیافت افطار انجمن خوشنویسان شهرستان ساوجبلاغ بودم. در کنار «استاد حسین جعفرپور» نشسته بودم و چرخش قلم جادویی اش را به هنگام کتابت آیاتی از قرآن کریم، مشتاقانه نگاه می کردم. به ایشان عرض کردم: «دوستی دارم به شوخی میگوید: حسین جان! این قدر دنبال خواندن و نوشتن نباش. کمی هم به فکر آب و نون باش. خداوند کریم هم در قرآنش فرموده اول نون بعد قلم!» بیان این خاطره، خنده شیرینی را بر لب استاد جعفرپور نشاند... روز چهارشنبه 7 خرداد 1404 در حاشیه «آیین حکایت نی»، استاد جعفرپور آیه شریفه «ن وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ: نون، سوگند به قلم و آنچه مى نویسند» را کریمانه خوشنویسی کرده و با خود به فرهنگ سرای امام علی علیه السلام شهر هشتگرد آورده بود که هدیه کند به بنده کمترین.
«نون» قرآن در سوره قلم، از اسرار الهی است که به حروف مقطعه (حروف گسسته آغاز برخی سوره ها) مشهور است. مفسران مسلمان حرف های متنوعی را درباره فلسفه و حکمت این حروف شگفت، زده اند و نوشته اند. تعدادی از مفسران بر این نظرند که این حروف، رازی است که تنها خداوند کریم از آنان آگاه است.
اثر زیبای استاد جعفرپور را - که شگفتانه ای به یاد ماندنی و ارزشمند است - روی چشم خود می گذارم و در بهترین جای خانه نصب خواهم کرد...
بعد از تو
هر حرفی
هر کلمه ای
هر جمله ای
هر کتابی
که نوشتم تفسیری از تو بوده است
و من بعد از تو بود که به قلم و آنچه می نویسد ایمان آوردم.
حسین عسکری
7 خرداد 1404
به نقل از کانال تلگرامی البرزپژوهی https://t.me/alborzology
_____________________________
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 1
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 2
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 3
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 4
کوتاه نوشته های حسین عسکری در کانال تلگرامی البرزپژوهی - 5
من یک آمیش هستم. با من از مدرنیته حرف نزن!
یادداشت محمد پناه زاده در وب سایت ادیان نیوز درباره آمیش های مسیحی و مسلمان
18 اردیبهشت 1403
هیئت تحریریه ادیان نیوز قصد دارد در این گزارش شما را با فرقه مذهبی آمیش آشنا سازد. چراکه «آمیش» یک فرقه مسیحی آناباپتیست و دارای آداب و اخلاقیات بسیار خاص و عجیبی است. آمیش از محصولات جهان مدرن نظیر تلفن و سایر تکنولوژی بیزار است چرا که مخل جدایی آنها از دنیا محسوب می شود. به گزارش سرویس اجتماعی ردنا (ادیان نیوز)، در فرقه مذهبی آمیش، مردها معمولاً شلوار تیرهرنگ میپوشند و یک جلیقه یا کت تیره بر تن دارند. همچنین بند شلوار، کلاههای لبهدار حصیری یا نمدی سیاه از دیگر ویژگیهای پوشش مردان است. مجردها ریش و سبیل خود را میتراشند و مردان متأهل ریش خود را بلند میکنند اما سبیلشان را میتراشند. گذاشتن سبیل به دلیل ارتباط با نظامیگری (به طور سنتی) و فراهم کردن فرصت خودپسندی غیرمجاز است. چراکه در فرهنگ آمیش، ارزش زیبایی در سادگی دانسته میشود. لباس ها هرگز نباید وسیلهای برای جلب توجه باشند. چاپ هیج طرحی بر روی لباس مجاز نیست. به همین منوال زنان نیز لباسهایی ساده و بلند به رنگ یکدست بر تن میکنند. تنهایی، عزلت گزینی و انزواطلبی جغرافیایی و اجتماعی آمیشها، تعیین جمعیت آنها را دچار مشکل میسازد و آمار دقیقی از جمعیت فرقه مذهبی آمیش در دست نیست. این فرقه مسیحی حدود سه قرن پیش بنیان نهاده شده و جمعیت آنها در سال 2000 میلادی تقریبا 200 هزار نفر ذکر شده است. بزرگترین مراکز اجتماع آمیش در هولمزکانتی در ایالت اوهایو، لنکسترکانتی در ایالت پنسیلوانیا و لگرنج در ایالت ایندیانا وجود دارند. با میانگین 7 فرزند در خانواده، جمعیت آمیش به سرعت در حال رشد است. پایهگذار مکتب یا فرقه آمیش، شخصی به نام «ژاکوب آمان»(1720-1644) بوده است که نام این فرقه هم از نام وی به عاریت گرفته شده است.
ازدواج خارج از کیش آمیش مجاز نیست. زوجهایی که قصد ازدواج دارند، در اواخر اکتبر قصد ازدواج خود را اعلام میکنند و ازدواج در یکی از خانههایشان در طول نوامبر یا اوایل دسامبر (در یک پنج شنبه) انجام میگیرد. آمیش ها برای عبادت و نیایش به کلیسا نمی روند. از همین روی هیچگاه کلیسا و محل تجمعی برای خودشان احداث نمی کنند. و به جای آن در خانههای اعضا برای انجام امور مذهبی گرد هم میآیند. این به عنوان سمبلی از توصیه به صرفهجویی در آیین آنهاست و تأکید بر اینکه کلیسای واقعی خود مردم هستند نه ساختمانها. یک هفته در میان، یکشنبهها مراسم مذهبی دارند و در یکشنبههای بین دو هفته به دیدار یکدیگر میروند و در خانههای هم به انجیل خوانی و سرودهای مذهبی میپردازند. ازدواج خارج از کیش آمیش مجاز نیست. زوجهایی که قصد ازدواج دارند، در اواخر اکتبر قصد ازدواج خود را اعلام میکنند و ازدواج در یکی از خانههایشان در طول نوامبر یا اوایل دسامبر (در یک پنجشنبه) انجام میگیرد. مراسم خاکسپاری بسیار ساده و بدون مدح و ستایش باید انجام گیرد. تابوت باید خیلی ساده باشد و بدون تزئین و حتی از گل هم استفاده نمیشود. زنان آمیش معمولاً در لباس عروسیشان دفن میشوند. به استثناء تعداد خیلی کمی، نسل قدیمیتر آمیشها مجاز به داشتن و استفاده از اتومبیل یا حتی تراکتور کشاورزی نیستند. اگرچه در مواقع ضروری از ماشین استفاده میکنند. کرایه کردن تاکسی و اتوبوس (با راننده) مجاز است اما نه در یکشنبهها. در یکشنبهها هر نوی تبادل پولی ممنوع است. این اخلاق فرقه مذهبی آمیش ما را یاد هربرت مارکوزه انداخت. مارکوزه در بیان نظریه انسان تک ساحتی، صحبت از استعمار انسان توسط تکنولوژی به میان می آورد و معتقد است تکنولوژی، فناوری و فرآورده های مدرن، انسان را در بند اسارت نگه می دارد. ظاهراً فرقه مذهبی آمیش نیز با همین نظرگاه موافق بوده و رساله عملیه خویش برای زندگی را سامان دهی کرده است. استفاده از برق در زندگی جدید به یک مشکل پیچیده برای آمیشها تبدیل شده. با وجودی که طبق باورهایشان استفاده از انرژی برق مجاز نیست، اما استفاده محدود پذیرفته شده. مثلاً اگر برق داخل خانه به خطوط نیروی برق بیرون متصل نباشد، استفاده محدود از آن اشکالی ندارد. مثل استفاده از باتریهای 12 ولتی قابل شارژ که بین آمیشها بسیار متداول است. استفاده از موتور برق فقط برای شارژ باطریها یا جوشکاری و همینطور همزن شیر مجاز شناخته شده است! از استفاده از وسایل برقی مثل رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و.. منع شدهاند.
از نقاط روشن تاریخ این آیین این است که تابهحال هیچ سندی از دورههای که بردهداری در آمریکا مجاز بود، به دست نیامده است که نشان دهد یک آمیش صاحب برده بوده باشد. توجیهشان برای ممنوعیت رادیو و تلویزیون این است که این وسایل حرفها و تصاویر ناخواسته را به داخل منازل میآورند. ممنوعیت استفاده از برق حتی برای روشنایی هم اینگونه توجیه میشود که با وجود برق و روشنایی در کل خانه، اعضای خانواده به جای جمع شدن در یک اتاق و بودن در کنار هم، از هم دور میشوند. به طور معمول داشتن تلفن داخل خانه مجاز نیست اما در سالهای اخیر بعضی خانوادهها تلفنی در بیرون از خانه جایی مثل انباری یا طویله قرار دادهاند اما فقط برای کارهای ضروری و مکالمههای کوتاه. آمیشها توجیهشان برای ممنوعیت رادیو و تلویزیون این است که این وسایل حرفها و تصاویر ناخواسته را به داخل منازل میآورند. به همین دلیل داشتن تلفن برای آنان مجاز نیست! با وجودی که به دولتهایشان (آمریکا یا کانادا) مالیات میپردازند (چون به رعایت قانون توصیه شدهاند) اما کمکهای مالی دولتی مثل بیمه بازنشستگی و بیکاری را قبول نمیکنند و به جای آن در بین خودشان صندوقهای کمک متقابل بین اعضا در شرایط اضطراری دارند. سیستم آموزشی خود را دارند. فرزندانشان را در مدارس مخصوص آمیش که مدارسی تکاتاقه است آموزش میدهند. اما تحصیل بعد از پایه هشتم در این فرقه توصیه نشده است. از نقاط روشن تاریخ این آیین این است که تابهحال هیچ سندی از دورههای که بردهداری در آمریکا مجاز بود، به دست نیامده است که نشان دهد یک آمیش صاحب برده بوده (اگرچه بعضی آمیشها مستخدم خانگی داشتهاند.) و در آخر اینکه آمارها نشان میدهند که از مجموع کل 200 هزار آمیش، 99 درصد در آمریکا و یک درصد در انتاریو کانادا زندگی میکنند.
با آمیش های ایران آشنا شوید
اهل توقف در شهر طالقان (غرب استان تهران) نیز تحت تأثیر همین آموزهها تلاش دارند تا از شیوهای سنتی برای گذران امور زندگی بهره ببرند. اهالی این روستا از پیروان میرزا صادق مجتهد تبریزی، فقیه مشهور دوره مشروطیت هستند که با الهام از آرای تجددستیز او چنین زندگی عجیبی را در زمانه تسلط مدرنیته سامان دادهاند. آنان جمعی از شیعیان اثنی عشری هستند که بر تقلید از یک فقیه سنتی پافشاری میکنند و شاید به همین دلیل عنوان «اهل توقف» نام مناسبی بر آنان باشد. اهالی این منطقه از هرگونه مظاهر فناوری و تمدن جدید دوری میکنند. جالب است بدانید: اهالی این روستا شناسنامه ندارند و جزو آمار جمعیت ایران به شمار نمیروند و از امکانات رفاهی جدید مانند آبلولهکشی شده، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، بهداشت و درمان، آموزشوپرورش و یارانه و… استفاده نمیکنند. کودکان آن روستا برای علمآموزی به مدارس طالقان نمیروند بلکه به سبک سنتی و مکتبخانهای با فراگیری دروسی همانند واجبات و محرمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید، باسواد میشوند.
_________________________
شباهت های تجددگریزان مسلمان و مسیحی
دکتر مهراب رجبی
نویسنده و البرزپژوه
برادر ارجمندم جناب آقای دکتر حسین عسکری. سلام، در ارتباط با کتاب مستطاب که پیرامون اهل توقف طالقان در دست ویراست جدید دارید، قبلاً مطالبی تقدیم داشته، اما فراموش کردم مساله ای را که احتمالاً مد نظرتان خواهد بود، یادآور گردم؛ در این کتاب ارزشمند، یقیناً از آمیش ها (منونیت های) آمریکا، و مقایسه آنان با ایستائیان، و وجوهی از تشابهات و اشتراکات انسانی، اخلاقی و ستودنی موجود بین این دو فرقه، به لحاظ؛ اعتقادات، آداب، اجتناب از تجمل، اجتناب شدید از دریافت حقوق دولتی و عدم دریافت هرگونه اعانه حکومتی، عدم استفاده از دستاوردهای فنی و تکنولوژیک، امرار معاش از طریق کشاورزی و دامداری و خصوصاً پرورش اسب، اجتناب از کینه ورزی و تاکید بر امر بخشش و بخشایش، عدم ضرورت برخورداری از عبادتگاه (کنشت و کعبه و بتخانه و دیر) انزوا گرایی و ترجیح بر فاصله گرفتن از پیروان سایر مکاتب... نیز یاد خواهد شد. در طول اقامتم در نیویورک در مهر ماه سال 1391 دیدار کوتاهی با رهبر منونیتهای شاخه تگزاس داشته و شرح مختصری از این دیدار را در کتاب مسافر نیویورک آوردم. این شخص که اصلاً مکزیکی و اسپانیولی زبان بود، به حضرت مریم مقدس علاقه ای وصف ناشدنی داشت و می گفت مشارالیها به زودی از آسمان به زمین مراجعت فرموده و؛
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم.
تصویری - با کیفیت پایین - از ایشان تقدیم می گردد.
فدایت - مهراب
22 آبان 1399
_________________________
ارتباط معنوی مردم عجیب طالقان با آن سوی مرزها / شباهت ایستاییها با آمیشهای مسیحی
باشگاه خبرنگاران جوان البرز
24 آبان 1399
رئیس بنیاد البرزشناسی شباهتهای عجیب و جالب بین مردم روستای ایستا و آمیشهای مسیحی را تشریح کرد. به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از البرز، ایستا، روستایی در طالقان است که ساکنان آن اجازه ورود هیچ زنی را به این روستا نمی دهند، مردم این روستا به هیچ عنوان از تکنولوژی استفاده نمی کنند و فاقد امکاناتی مانند تلویزیون، بخاری، روشنایی و... هستند. مهراب رجبی، رئیس بنیاد البرز شناسی در گفت و گو با خبرنگارما با اشاره به کتاب مستطاب به قلم حسین عسکری که پیرامون ایستاییها است، گفت: بین آمیش ها (منونیت های) آمریکا و ایستاییان طالقان تشابهات و اشتراکاتی وجود دارد. او افزود: بین اعتقادات، آداب، اجتناب از تجمل، اجتناب شدید از دریافت حقوق دولتی و عدم دریافت هرگونه اعانه حکومتی، عدم استفاده از دستاوردهای فنی و تکنولوژیک، امرار معاش از طریق کشاورزی و دامداری و خصوصا پرورش اسب و... این دو ایستاییان و آمیش ها تشابهاتی وجود دارد. رجبی گفت: اجتناب از کینه ورزی و تاکید بر امر بخشش و بخشایش، عدم ضرورت برخورداری از عبادتگاه از دیگر وجوه تشابه این دو گروه است. او افزود: مدتی که در نیویورک بودم با رهبر آمیش ها دیدار کردم و این وجوهات را دریافتم.
روستایی در جنب مرکز طالقان فارغ از همه مظاهر مدرنیته...
مهدی نصیری
تحقیق پیرامون نسبت اسلام با تجدد و مدرنیته را از نقد و بررسی نظریه «سیر تدریجی و خطی پیشرفت تاریخ از توحش و جهالت و غارنشینی و عصر حجر به سوی علم و تمدن و اعصار مفرغ و آهن و ماشین» آغاز کردم و با مطالعه منابع تاریخی اسلامی و غربی و قرآن و روایات روشن شد که این نظریه ساخته و پرداخته نظریه پردازان مدرنیته است که اولا خواسته اند نقش خداوند و انبیاء را از عرصه تمدن سازی و شکل دهی به ساختارهای مادی و معیشتی بشر حذف کنند و تبیینی کاملا سکولار از تاریخ ارائه دهند و ثانیا تمدن جدید غرب را اوج حرکت تکاملی بشر در عرصه علم و تمدن سازی نشان دهند و همه اقوام و ملتها و تمدنها را به پیروی و الگو برداری از خود فرا بخوانند. قرآن کریم برخلاف این نظریه که می گوید تاریخ بشریت با توحش و جهل و کودکی و... آغاز می شود، می گوید تاریخ انسان با آفرینش یک پیامبر که تعلیم داده شده همه اسماء و حقایق و علوم مادی و معنوی است و از جانب خداوند وظیفه هدایت مادی و معنوی فرزندان خود را که قرار است جوامع بشری را شکل دهند، بر عهده دارد، آغاز می شود: و علم آدم الاسماء کلها. به این موضوع بسیار مهم و کلیدی در دو فصل اول کتاب اسلام و تجدد پرداختم و در فصل سوم نشان دادم که اساسا پیامبران الهی، نخستین تمدن سازان بودند و خداوند هرگز بشر را در امر تمدن سازی و شکل دهی به علوم و ابزارهای معیشتی به حال خود و تجربه اش واگذار نکرده و پیامبرانش در همان هزاره نخست، تمدنی را متناسب با فلسفه آفرینش که عبودیت بود برای بشر سامان دادند و اساسا تا دوره رنسانس و شکل گیری تمدن جدید، تحولات ابزاری و ساختاری بسیار اندک بوده و با مدرنیته است که یک بدعت تمدنی در برابر نقشه راه تمدنی انبیاء الهی شکل می گیرد و دگرگونی های کمی و کیفی و ماهوی در ساختارهای تمدنی ایجاد می شود.
علاوه بر این تحلیل تاریخی، بر اساس ادله قرانی و حدیثی دیگری نیز تعارض کلی اسلام را با مدرنیته اثبات کردم و البته در پایان در فصل «چه باید کرد؟»، اخذ و اقتباس از تمدن جدید را در شرایط کنونی به دلیل سیطره تمام عیار آن از باب اضطرار و نفی عسر و حرج، لازم و در واقع تلاش برای نفی کلی مدرنیته را در مقام عمل بی نتیجه و بلکه زیانبار دانستم و بر اساس برداشتم از آیات و روایات، این تحول عمیق و بینادین تمدنی را به ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ارجاع دادم اما در عین حال تلاش برای اصلاح نسبی و کاستن از عوارض تمدن جدید را مفید و در حد توان و امکان لازم اعلام کردم. رسیدن به چنین نگاهی به تجدد و مدرنیته در تقابل با نگاه مشهور و اسلام شناسی معاصر بود اگر چه در میان عالمان شیعی چنین نگاهی بی سابقه نبود و یکی از قائلان آن مرحوم میرزا صادق مجتهد تبریزی از عالمان مبارز دوران مشروطه و حکومت رضاخان بود و امروز جمعی از پیروان او در روستایی در جنب مرکز طالقان فارغ از همه مظاهر مدرنیته زندگی می کنند. البته در نگاه من فرار عملی از مدرنیته امری بسیار صعب و موجب عسر و حرج است، ضمن آن که لازمه آن انزوای از اجتماع و فعالیت های اجتماعی است که بنده موافق آن نیستم و لااقل آن را تکلیف نمی دانم. در هر صورت گرچه متفکرانی مانند مرحوم دکتر فردید و شاگردان وی کلیت رنسانس و مدرنیته را نفی می کنند و نگاه حقیر هم در اسلام و تجدد همین گونه است اما این دو نگاه تقریبا خاستگاههای متفاوتی دارد. نگاه فردیدی عمدتا متاثر از نقدهای هایدگر و مبحث علم الاسمای تاریخی و ادوار و اکوار تاریخ در عرفان ابن عربی است اما من در اسلام و تجدد با استناد به آیات قران و روایات اهل بیت علیهم السلام و اقوال متکلمان مسلمان و شواهد و مستندات تاریخی به نفی نظری مدرنیته رسیده ام. در عین حال این امر مانع از این نبوده است که نگاه هایدگری و فردیدی به تجدد برایم خالی از لطایف و آموزه هایی برای آموختن باشد.
برداشت از: کانال تلگرامی مهدی نصیری، 20 اردیبهشت 1399
یادداشت حسین عسکری درباره پیوند مهدی نصیری و استان البرز
_________________________
اهل توقف طالقان از نگاه انتقادی کانال تلگرامی بیداری ایرانی
بنیادگرایی (فاندامنتالیسم) گونه ای قرائت از دیانت به دست می دهد که براساس آن، متدینان باید از وجوه «مدرن» زندگی چشم بپوشند. وجوه «مدرن» زندگی، پدیده هایی است که فرهنگ و تمدن بشری/ غربی، از قرن پانزدهم میلادی به بعد، عرضه کرده است. در نظر بنیادگرایان، این وجوه، نافی دیانت تلقی می شود؛ تفاوتی هم ندارد که این پدیده مدرن، اخلاق جنسی مدرنیته باشد یا تعلیم و تربیت مدرن! آری، حتی مدارس نوین - که ظاهرا معصومانه ترین و بی طرفانه ترین محصولات مدرنیته هستند - از نظر بنیادگرایان و سنت خواهان، امور نامطلوبی تلقی می شوند. دشمنی بنیادگرایی همه مظاهر نوین زندگی را شامل است؛ از مدرسه و رادیو و تلویزیون گرفته تا خانه سالمندان و مهد کودک. از نگاه پیروان این رویکرد، جامعه آرمانی، جایی است که از لوث وجود همه ی این پدیده ها پاک و مبرا باشد. بنیادگرایی در همه ادیان ابراهیمی (یهود، مسیح و اسلام) سابقه و نمونه دارد. دو نمونه از آرمانشهرهای این گروه هم اینک در معرض قضاوت ناظران است. این دو نمونه علیرغم فاصله جغرافیایی و دینی، اما، در اعراض نسبت به مدرنیته و تجدد با هم اشتراک قابل توجه دارند:
فرقه آمیش: در آمریکای شمالی و کانادا. پیروان این فرقه مسیحی تا دویست و پنجاه هزار نفر برآورد می شوند. معمولاً از برق و تلفن استفاده نمی کنند؛ تبادل پول ندارند؛ خانواده هایی با شش یا هفت فرزند دارند؛ پوشش سنتی دارند و از اسب برای حمل ونقل و کشاورزی استفاده می کنند.
در ایران، شرق طالقان، پیروان میرزا صادق مجتهد تبریزی (1237- 1311ش) از اواخر دهه شصت اتوپیای عاری از مظاهر تجدد خود را سامان دادند؛ شناسنامه، برق، تلفن، مطبوعات و حتی آب لوله کشی در این بهشت سنتی جایی ندارد. این دو نمونه، موارد مخالفت صلح آمیز نسبت به تجدد را عرضه می کند؛ در سال های اخیر، نمونه قهر آمیز و خشونتگرا از این رویکرد، در «دولت اسلامی عراق و شام» نیز ملاحظه شد؛ البته با این تفاوت که این دسته، در استفاده از ابزارهای مدرن (سلاح های جنگی، اتومبیل، تانک و اینترنت) هیچ گونه محدودیتی برای خود قائل نبوده اند و برای نابودی تجدد، از ابزار مدرن با دستی گشاده سود برده اند.
_________________________
استناد به روستای ایستای طالقان برای تبیین آرای جریان روشنفکری دینی
سید هادی طباطبایی پژوهشگر جریان های فکری و فرهنگی ایران معاصر، در روز جمعه 16 خرداد 1399 مقاله ای را با عنوان «مفاهیم آرش نراقی به چه کار ما می آید؟» در وب سایت دین آنلاین منتشر کرد. او در این مقاله به نسبت بلند، آرای دکتر آرش نراقی از چهره های شناخته شده نسل دوم جریان روشنفکری دینی را مورد بررسی قرار داده است. طباطبایی بر این نظر است که دکتر نراقی میان «فرهنگِ عربی» و «فرهنگِ قرآنی» تمایز می گذارد و فرهنگ عرب را بخشی ضروری در انتقال پیام قرآنی نمی داند. بر همین مبنا از آن گذر می کند و به دنبال فهم حقیقی از کلام وحی است. طباطبایی در ادامه می نویسد این تفکیک البته در جهان اسلام، کمتر مورد توجه بوده و برخی رهزنیها را به وجود آورده است. به عنوان نمونه، میرزا صادق مجتهد تبریزی فقیه مشهور دوره مشروطه، از جمله روحانیونی بود که زیستن بر اساس آموزههای دینی را توصیه میکرد. برداشت وی از دین، اینچنین بود که هر چه در زمانهی نزول وحی در سرزمین عربستان مورد توجه بوده، مقبول است و هر آنچه غیر از آن است را میباید به کناری نهاد. میرزا صادق، پیروانی داشت که برخی از آنها تا زمانهی معاصر نیز به تعالیم وی ملتزم ماندهاند. ساکنان روستای ایستا در طالقان، خود را از پیروان میرزا صادق میدانند. آنها مشی مطابق با جهانِ اول متن را برای خود برگزیدهاند. آنها را «اهل توقف» نیز مینامند. آنها مظاهرِ تکنولوژی و تمدنِ جدید را بدعت می دانند و از آن دوری می کنند. به طور مثال تزریق خون را به کسی که برای ادامه زندگیاش به آن نیازمند است به سبب بدعت روا نمیدانند و سلامتی و عمر حاصل از این شیوه را نیز بی برکت توصیف میکنند. به زیارت امامان شیعه نمیروند چرا که استفاده از وسایل نقلیه امروزی را جایز نمیدانند. آنها از امکانات رفاهی جدید مانند آب لوله کشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و… استفاده نمیکنند. کودکان آن روستا برای علم آموزی به مدارس طالقان نمیروند، بلکه به سبک سنتی و مکتب خانهای با فراگیری دروسی مانند واجبات و محرماتِ فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید، با سواد میشوند. ساعت مچی یا دیواری هم در محلِ زندگی این روستا وجود ندارد. سید هادی طباطبایی پس از بیان مطالب پیش گفته درباره اهالی روستای ایستا، جهت شناخت بیشتر، خوانندگان مقاله اش را به کتاب «روستای ایستا، پژوهشی درباره اهل توقف در طالقان» نوشته بنده ارجاع می دهد. چند سالی است که در شناخت و تحلیل جریان های فکری و فرهنگی ایران معاصر، تجددگریزان سنتی ساکن در طالقان هم مورد توجه پژوهشگران این عرصه قرار گرفته اند. البته که این تحلیل جالب و قابل تامل، آخرین آنها نخواهد بود...
حسین عسکری
16 خرداد 1399
_________________________
انتشار گزارش دیدارم با فقیه اخباری و تجددگریز
آقای عبدالوهاب فراتی در صفحه 172 کتاب «گونه شناسی فکری - سیاسی حوزه علمیه قم» به دیدار و گفت و گویم با مرحوم آیت الله سید محمود موسوی دهسرخی (فقیه اخباری و تجددگریز) اشاره کرده است. اخیراً پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی این کتاب را روانه بازار نشر کرده است. گفتنی است در 25 تیر 1387 به اتفاق دوست پژوهشگرم آقای علی اکبر صفری به دیدار این فقیه اخباری در شهر قم رفتم. در آن دیدار، سخن به اهل توقف طالقان هم کشید. شش سال پس از درگذشت آیت الله، در 20 امرداد 1395 گزارشی از آن دیدار را در روزنامه اطلاعات منتشر کردم. گزارشی که باعث شد، آقای کریم فیضی دبیر وقت ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات، با ایما و اشاره بگوید یکی از روحانیون مقیم قم پس از خواندن این مطلب، سفارش!؟ مرا به آقای دعایی مدیر مسئول روزنامه کرده است. آقای فیضی هم آخرین مقاله ام که درباره زندگی، زمانه و آثار استاد درویش عبدالمجید طالقانی (خوشنویسی نامدار البرزی) بود را منتشر نکرد و پس از آن بود که ارتباطم با روزنامه قطع شد...
حسین عسکری
روزنامه اطلاعات، ش 26508، ضمیمه فرهنگی، ش 275، ص 1
خاطره دیدار با آیت الله موسوی دهسرخی؛ فقیه تجددگریز
واکنش به یادداشتم درباره آیت الله موسوی دهسرخی
دیدگاه استاد اسماعیل یعقوبی درباره خاطره دیدار با فقیه تجددگریز
_________________________
فهم معنای واژگان یک روایت (طالقان در روایات ظهور)
امید پیشگر
برای فهمیدن معنای واژگان یک روایت باید خود را جای کسی گذاشت که معصوم علیه السلام با او سخن گفته است و با فضای ذهنی او روایت را معنا کرد تا معلوم شود که او از این واژگان چه معنایی را می فهمیده است. مراجعه به فرهنگ گفتاری، رفتاری و فکری آن عصر که البته چندان هم آسان نیست یکی از راههای قرارگرفتن به جای مخاطب است. سخن حدود 1400 پیش را که در حجاز یا عراق صادر شده است با ادبیات امروز ایران، معنا کردن غلط اندر غلط است. بی توجهی به این قاعده ما را از معنای روایات دور کرده گذشته از تولید تعارض های جدی بین روایات و معناهای عجیب و غریب، برخی را معتقد به باوری می کند که اصلا منظور روایت نیست. برای مثال برخی با دیدن نام طالقان در روایات عصر ظهور؛ مانند: «لَهُ بِالطَّالَقَانِ کُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌ إِلَّا خُیُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ» (کمال الدین 8/235) بجای آنکه خود را جای مخاطب حضرت بگذارند و تلاش کنند بفهمند که مخاطب از این لفظ به کجا منتقل می شده بی معطلی آن را با معنای رایج در ایران امروز؛ یعنی طالقان جاده کرج - قزوین معنا کرده اند و ادامه داستان و حال آنکه باید دید منظور از طالقانی که در زمان صدور این روایات برای ذهن مخاطب آشنا بوده کجاست؟ ابن ابی الحدید در شرح حمله چنگیز به مناطق خوارزم و هرات و مرو نام طالقان را هم در ردیف آنها می برد:«حتى وصلوا إلى الطالقان و هی عدة بلاد و فیها قلعة حصینة» (شرح نهج البلاغه 8/235) پیداست در گذشته دور و نزدیک به زمان صدور روایات، طالقان بخش وسیعی از سرزمین های اسلامی در خراسان قدیم بوده است. حال اگر با در نظر گرفتن آنچه ابن ابی الحدید گزارش کرد دوباره به روایت کمال الدین نگاه کنیم ذهن ما دیگر جاده قزوین را تنها معنای طالقان نمی داند؛ بلکه با توجه به معیار وسعت و قدمت و اهمیت به خراسان قدیم هم توجه جدی می کند. در نهایت با توجه به نقل زیر مطمئن می شود که مراد از طالقان، آن است و نه این: «أربعة و عشرون من الطالقان و هم الذین ذکرهم رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی خراسان کنوز لا ذهب و لا فضة» (ملاحم و الفتن 290). بنابراین مراد از طالقان در روایات مربوط به عصر ظهور، طالقان خراسان قدیم یا افغانستان امروز (دانشنامه جهان اسلام) است نه طالقانی که امروز بین کرج و قزوین قراردارد. جالب است برخی از آذربایجان به این طالقان ایران کوچ کرده اند و به انتظار ظهور نشسته اند. (اهل توقف در طالقان) برای مصون ماندن از این خطر، حداقل خواندن و عمل به یکی از کتابهای «روش فهم حدیث» مانند آنچه که حضرت حجةالاسلام عبدالهادی مسعودی نگاشته اند توصیه می شود و نیز کتاب «آسیب شناخت حدیث» از ایشان.
پیشنهاد «ممیزی تجدد» به اهل توقف طالقان
پاسخ دکتر انشاء الله رحمتی (رئیس مجمع فلاسفه ایران) به پرسش یکی از شنوندگان برنامه زنده «پنجره های رو به مهتاب»، رادیو فرهنگ، 31 خرداد 1390
- پرسش: نظر شما درباره روستای ایستا در طالقان چیست؟ کسانی که تجددگریز هستند و طبیعی زندگی می کنند؟
- پاسخ: به نظرم این یک برخورد منفعلانه با تجدد است و هیچ تاثیری ندارد. آنها می خواهند خودشان را نجات دهند. اگر می خواهند کمکی نمایند، تجدد یکی از واقعیت های جهان ما است و نمی شود از او فرار کرد. نباید با او هم مقابله کرد. می شود برخورد بهتری کرد. ممیزی کنیم [مدرنیته] چه جاهایی به درد می خورد و چه جاهایی به درد نمی خورد.
_________________________
معرفی روستای ایستای طالقان در روزنامه آفرینش
شماره 7742، یک شنبه 18خرداد 1404، صفحه 7
_________________________
خاطرات دیدار استاد اسماعیل یعقوبی
(نویسنده کتاب آشنایی با مشاهیر طالقان)
از روستای ایستا
دیدار اول
اینجانب دو بار موفق شدم از نزدیک با مهاجران تبریزی در کناره روستای پردسر که درست در مقابل روستای جزن واقع شده دیدار کنم بار اول به تنهایی در سال 1370 با این که شنیده بودم عزیزان تبریزی کسی را نمی پذیرند و هنوز چندان شناخته نشده بودند مرا به دیدار پذیرفتند که باعث تعجبم شد. در این دیدار اولیه از سبک زندگی آنان سخت شگفت زده شدم تمام مجموعه سکونتی را خودشان ساخته و از هر گونه ابزار و وسایل جدید صنعتی و تکنولوژی حتی سامانه لوله کشی آب، برق، تلفن، رادیو و تلویزیون پرهیز می کردند و فراتر از آن از هرگونه کالا و خوراکیهای امروزی که درگذشته باب نبوده و میوه ها و صیفیجاتی که پسوند فرنگی داشتند استفاده نمی کردند از میان روغنها تنها از روغن زیتون و یا روغنهای حیوانی که خود تولید می کردند بهره می بردند. در این دیدار موفق شدم با بزرگواری که ریاست آن جمعیت را برعهده داشت مصاحبت کنم جناب آقاضیا؛ مردی متین و مهربان و بسیار با وقار مطالب فوق را ایشان به بنده گفتند و خود از نزدیک نیز نحوه سلوک ایشان را می دیدم. آقاضیا به بنده گفتند ما بعد از جریان مشروطه از مردم جدا شدیم زیرا جریان مشروطه انحرافی در دین و روحانیت بود از دوره مشروطه به بعد از پذیرش قوانین و فرمان آن تاکنون پرهیز کرده ایم از فرستادن فرزندانمان به مدرسه و تحصیل در مدارس جدیده ممانعت کرده خودمان خواندن و نوشتن را به سبک دوران پیش از مشروطه به آنان می آموزیم. ازدواج در میان ما اندک و به سختی صورت می گیرد زیرا برای ازدواج شناسنامه ای نداریم و محضرهای ازدواج از آن جهت که حکومتی هستند مورد قبول ما نیست. خلاصه کلام ایشان سخن بس طولانی و دراز در میان نهاد و وقتی از جانب حقیر احساس کدورت و شائبه ای نداشت سر گلایه را گشود و از اذیت و آزار مسئولان منطقه ای و استانی (استان تهران) سخن ها گفت از جمله خاطره ای عجیب را بیان کرد و آن این که قرار بود با تاکید و تایید مسئولان خانه هایمان را در دل شب با لودر بر سرمان خراب کنند و ما را از طالقان آواره کنند (1) مسئول مربوطه ای که با چندین نفر مامور و چند خودرو و سوار بر رکاب لودر متهورانه بدون توجه به این که تعدادی زن و کودک هنوز در خانه ها هستند مصرانه دستور تخریب می داد و بیل لودر به زیر دیوار اولین خانه قرار گرفت ناگهان منصرف شد و همگی از آن صحنه باشتاب بیرون رفتند ولی همواره ترس و رعب رفتارهایی از این دست در وجودمان هست ماشورش گرنیستیم ما فقط می خواهیم خودمان باشیم و بس!!!! آقا ضیا یا آقای ضیائی که بنده با گذشت بیش از دو دهه در این که نام ایشان (یای) نسبت داشت یا نه مردد هستم. گفتند: بارها مرا برای تفتیش روش و مسلکمان به تهران فراخواندند و این رفت و آمدهای مکرر مرا سخت آزرد و خسته کرد. نیز همیشان ابراز داشتند که ما دو گروه بزرگ بودیم که از تبریز با اسب و استر و شتر مهاجرت کردیم که گروه اول به مازندران عزیمت کرد و ما به طالقان آمدیم؛ حقیر دلیل عزیمتشان را به طالقان جویا شدم شنیدم که از روایات آخرالزمان و موقعیت طالقان به هنگام ظهور می گویند! قبل از این دیدار، از مردم و افراد معتمد محلی می شنیدم که این گروه با هر کسی معامله نمی کنند و در خرید مایحتاج خود خصوصا آرد و گندم و... از افراد خاص و با احتیاط تام خرید می کنند از جمله کسانی که به راحتی با او معامله کرده و میوه های باغ او را خریداری می کردند حاج فضل الله حقیقی بود که بنده در همان زمان این مرد حقیقت پناه و مهربان و خوش سیرت را می شناختم او بازنشسته سازمان آب کرج و از اهالی خوش نام روستای اوانک بود که در سال 1372 درگذشت درست یک سال قبل از درگذشت این پیر روشن ضمیر که برای دیدار دوباره با دوست دیرین بهروز محمدبیگی به باغ او که در نزدیکی بارگاه شعیب ابن صالح قرار داشت رفتیم که به ناگاه دیدیم درباغ حاجی گشوده است و تعدادی جوان و نوجوان بر درختان سیب و میوه دست افکنده و برفراز آنها رفته و در حال چیدن میوه و خوردنند ما نیز دیدن این واقعه را شرط مروت ندانسته برآشفتیم و ایشان را از این تعدی بر حذر داشته و آنان را عتاب کردیم در این حال به ناگه حاج فضل الله از راه رسید و ما بی خبر از حقیقت واقعه به نزد حاجی شتافتیم و آسیمه سر گفتیم: حاجی چه نشسته ای که تعدادی به باغ درآمده بی اجازت شما بر و میوه برچیده و می برند و می خورند؛ حاجی با تبسم و خندان درآمد که آنها عزیزان من اند و من خود به آنان اجازه داده ام که هرگاه خواستند بیایند و میوه برچینند و بخورند و ببرند!!! و در فضل و ایمان آنان چندان بگفت که در حال آنان و این واقعه واماندیم. از دوستی دیگر شنیدم زمانی که دوستان تبریزی به طالقان آمدند بدون هیچ گونه مزاحمتی از اهالی مورد اعتماد این زمین ها را به قیمت مناسب و بدون ضرر و اضرار خریدند و چون مقداری از زمینها مشجر بود مجبور شدند تعدادی از آنها را قطع کنند عجیب این که در قطع و قلع درختان بسیار احتیاط می کردند که اگر پرنده ای در میان آنها آشیانه کرده آنقدر صبر می کردند تا آن پرندگان خود از آنجا کوچ کرده و سپس درخت را قطع می کردند!
دیدار دوم
درست یک سال بعد شبی که در خانه مهندس مصلحی واقع در خیابان شهرآرای تهران برای استماع سخنان پیر طریقت کربلایی اسماعیل دولابی (ره) نشسته بودم بعد از سخنرانی با مرد بزرگواری که معمولا بعد از اتمام محفل و مجلس می نشست و تعدادی در اطراف او بهره می بردند یعنی استاد حاج آقا پاچناری آشنا شدم ایشان همواره سخن به سجع می گفت از جمله این عبارت را بسیار بیان می کرد: «بشو قنبر؛ همه جا برات میشه منبر.» ناگاه در میان سخنان به دوستان تبریزی اشاره کرد و گفت خیلی دوست می دارد ایشان را از نزدیک ببیند که من به یک باره گفتم ایشان را می شناسم و از نزدیک دیده ام؛ بسیار ابراز مسرت کرد و از من خواست زمانی را مشخص کرده به همراه دوستی که ملازم استاد بود به نام سید داود به طالقان جهت دیدار آنان برویم بعد از هماهنگی و به همراه دوست دیرینه سعید میناروش بدان صوب عزیمت کرده در تردید بودم که آیا دوستان تبریزی مرا به یاد دارند و آیا همراهان این کمترین را به حضور می پذیرند؟! در این گیرودار به محل رسیدیم و با تعجب بار دیگر دیدار آقاضیاء حاصل شد و ایشان دوباره با روی باز حقیر و همراهان را پذیرا گشت در این دیدار به هنگام ناهار از ما با نیمرویی مطبوع و خوشمزه که با روغن زیتون فراهم آمده بود پذیرایی کردند در این دیدار میان استاد پاچناری و آقاضیاء سخنانی در گرفت که به نظر می آمد گفتار آقا ضیاء دلنشین تر و مقبول تر است و گویا سخنان استاد گرانمایه در برابر گفتار آقاضیاء از رونق و اعتبار فرو افتاد! یاد آن خاطرات گرامی.
پانوشت:
1.آقاضیا نام آن مسئول مربوطه را گفتند و بنده به جهت پرهیز از شوائب و جوانب نام او را نمی آورم
_________________________
مقاله ای درباره اندیشه سیاسی مرجع اهل توقف طالقان
سید سعید موسوی، دکتر بهاءالدین قهرمانینژاد، دکتر احمد رهدار، «استبداد یا مشروطه؟ بررسی دیدگاه آیتالله میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی»، دوفصلنامه سیاست متعالیه، سال 7، ش 24، بهار 1398، صفحات 139 – 158.
چکیده
آیتالله میرزا صادقآقا تبریزی، یکی از علمای عصر مشروطه است که بنابر ظاهر متون بهجایمانده از ایشان، نگرشی متفاوت از دو جریان فکری معروف آن دوره دارد. در اندیشه سیاسی میرزا صادقآقا تبریزی، حق حاکمیت و قانونگذاری منحصراً از آنِ خداوند است و به اذن او، اولیای معصوم علیهمالسلام عهدهدار این امور هستند؛ در عصر غیبت، فقهای جامعالشرایط منحصراً حق اعمال آن را دارند و تمام حکومتها، غیر از این، نامشروع بوده و مصداق ظلماند. ایشان استبداد را برخلاف اصطلاح رایج، تفرّد در حکمرانی تعریف میکند و آن را فینفسه قبیح نمیپندارد؛ تنها معیار قبح حکومت از دیدگاه ایشان، ظالمانه بودن آن است. بر اساس فوق، میرزا صادقآقا به این نتیجه میرسد که حکومت استبدادیِ ظالمانه، بر مشروطه آن روزگار ترجیح دارد؛ زیرا در مشروطه، ظلم تکثیر یافته و عمومیت پیدا کرده است. بهنظر ایشان، مشروطه تحفهای غربی است که لاجرم به نابودی اسلام منجر میشود؛ علمایی هم که آن را پذیرفتهاند، فریب غرب را خورده و آلت دست آنها شدهاند. میرزا صادقآقا تبریزی، غرب و مدرنیته را ماهیتا" غیرقابل تفکیک از یکدیگر میداند و آن را با تمام لوازمش رد میکند.
کلیدواژهها: استبداد، مشروطه، میرزا صادقآقا تبریزی، عدل، ظلم، غرب.
_________________________
گفت و گوی دو طالقانی درباره روستای ایستای طالقان
چندی پیش مطلبی انتقادی به قلم رقیه مامانی درباره طائفه تجددگریز ساکن در شهرستان طالقان و پاسخ یکی از طالقانی ها به این یادداشت در «کانال ایران – طالقان» به نشانی @Iran_Taleghan منتشر شد. در این مجال، این دو مطلب بدون هیچ داوری، بازنشر می شود. البته باب گفت و گو در این باره در «کانال تلگرامی البرزپژوهی» باز است.
تخلفات احتمالی در روستای ایستا
رقیه مامانی
اهالی طالقان با روستای ایستا یا «اهل توقف» (منتظران) آشنایی کامل دارند. با عنایت به مصوبه شورای عالی امنیت ملی که کل شهرستان طالقان را در برگرفته و مشکلات عدیده ای را برای اهالی طالقان و عمدتاً مالکین املاک خصوصی ایجاد کرده و از آنجا که مصوبه مذکور شخص، گروه یا طیفِ خاصی را استثناءِ نکرده است مشاهده دوگانگی هایی در اجراءِ، شُبهاتی را به ذهن مُتبادر می سازد. فلذا از مسئولین ادارات طالقان مِن جمله آبفا، محیط زیست، جهاد کشاورزی، منابع طبیعی، شهرداری و هر اداره یا سازمانی که به نوعی با این موضوع ارتباط دارد، درخواست می شود جهت تنویر افکار عمومی در مورد سوألاتی که در ادامه مطرح شده است «با استناد به اصل 19 قانون اساسی و ماده 1 قانون اصول و مبانی حقوق شهروندی شفاف سازی و روشنگری نمایند.» 1. نحوه نظارت بر فنس کشی های غیر مجاز اهالی روستای ایستا چگونه است؟ چگونه مجوز فنس کشی در بستر رودخانه برای گروه خاصی صادر شده ولی همسایگان از این موهبت محرومند؟ 2. طبق مصوبه شورای عالی امنیت ملی به دلیل وجود دریاچه سد و مصرف آن به عنوان آب شرب؛ اهالی طالقان از ساخت و ساز در حریم رودخانه منع شده اند چگونه و با چه مجوزی در بستر شاهرود ساخت و ساز انجام می شود؟ 3. نگهداری برخی دامها به دلیل وجود دریاچه سد در روستاهای طالقان ممنوع است، با این وصف اهالی روستای ایستا چگونه اقدام به دامداری، پرورش اسب و بعضآ نگهداری گاومیش در بستر شاهرود می نمایند؟ 4. اهالی روستای ایستا چگونه در حریم و بستر شاهرود اقدام به کشاورزی با استفاده از کودهای حیوانی می نمایند؟ 5. دفع فاضلاب روستای ایستا با توجه به اینکه در حریم و بستر شاهرود است چگونه و به چه روشی انجام می شود؟ 6. به علت وجود سد و سلامت آب آن دفن پسماند و سوزاندن زباله در طالقان ممنوع گردیده، نحوه امحاءِ زباله در روستای ایستا چگونه است؟ 7. قطع درختان در طالقان یا ممنوع است یا نیاز به مجوز دارد سوخت اهالی این روستا که عمدتآ چوب است از کجا و با چه مجوزی تامین می شود و قس علی هذا...
پاسخ یکی اهالی طالقان به یادداشت فوق
درود بر شما. این متن کاملاً مغرضانه است. ما کلاً مردم بدبخت و عقب مانده ای هستیم. هر کس در هر مسیری در طالقان دچار موفقیت و شکوفایی شد به هر طریق ممکن می خواهیم به زیرش بکشیم. جالب است که در این ادعانامه به موارد قانونی هم استناد شده تا راه را برای تخریب گران و آبادی سوزان هموار کند. حالا عرض می کنم: اولاً شروع کار این بندگان مخلص و زحمتکش خیلی پیشتر از اعمال این موارد قانونی در منطقه شهر تالقان بوده است و عطف به ماسبق نمی شود. دوم اینکه اینها مولد هستند نه مصرف کننده. یک ساحل رودخانه قلوه سنگزار را بدل به بهشتی کرده اند که بی گمان مهمترین مجموعه تولیدی تالقان است! چوبشان، علوفه شان، غلات و بنشن و گوشت و لبنیات شان را هم تولید می کنند. کجا سراغ دارید یک چنین مجموعه ای؟ سوم. این موارد فاضلابی را مقایسه کنید با نمونه های مشابه: گلینک، کوله، حسنجون (که افتضاح است)، خسبان، سفچخانی، مهران، پراچان، گته ده، گراب، دهدر... حالا روستاهای پایین دست سد پیشکش. شما حتما بهتر می دانید در همین سال های اخیر چه مجوزهایی در کوله و حسنجون و پردسر درست در کناره رودخانه صادر شده است. چهارم. روستای ایستا در حال حاضر مهمترین و قوی ترین و جذاب ترین مرکز توریستی منطقه است. کوتوله ها و تنگ نظران و دشمنان واقعی تالقان درصدد ویرانی آن هستند.
همآغوشی با «مدرنیته» در «ایستا»
محمد امین تولایی
پایگاه اطلاع رسانی رجا
8آبان 1400
سالهای نهچندان دور که مهدی نصیری در باب نسبت دین و مدرنیته سخن میگفت، پیشبینی چنین وضعیتی برای او هرچند محتمل بود اما بسیار بعید به نظر میرسید. نصیری هرچند این نسبت را کتمان کند، اما ردیابی رگههای شدید تفکر اخباری را نمیتواند در بروزات افکار خود پنهان کند. او معتقد است علم - و حتی فناوری - در حد اتم و اکمل خود همانی بوده که در صدر اسلام رخ نموده و غالب پیشرفتهای بشری دوران جدید را حاصل دخالت بشر در مشیت الهی و دستکاری نظام طبیعی خلقت میداند. در بیان و کلام متاثرین از تفکر مهدی نصیری به کرّات میبینید و میشنوید که وقتی خدا مقدر کرده من مسیر تهران تا مکه را در بیست یا سی روز بپیمایم، چرا باید بر خلاف مشیت او با هواپیما سفر کنم و زمان مسیر را کاهش دهم. من دوستی داشتم که واقعا از اینکه برای حمل و نقل از الاغ و قاطر استفاده نمیکرد احساس گناه داشت و این بصیرت درونی را مرهون تفکر مهدی نصیری میدانست. این تفکر اگر به لوازم خود پایبند باشد، مدینه فاضله آن چیزی شبیه روستای «ایستا» در طالقان است. جایی که اثری از نمادهای حاکمیت مدرن نیست، پول وجود ندارد، کسی موبایل ندارد، زنان آفتاب نمیبینند، کسی شناسنامه ندارد و حکومت قاجار را بهترین حکومت تاریخ میدانند. اما جریان تحجر و اخباریگری، بر خلاف پُز زیادی که در اعتقادات دارد، بسیار راحتطلب و گشادهزیست است. در زمان جهاد و هزینه دادن اهل توقف و احتیاط است و گاه لذترانی آیه «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ» بر لب دارد. از همین رو هیچگاه برای هیچ حکومت و جریان مخالفی تهدیدی نبودهاند و به اندک تهدید و تطمیعی هم سر جایشان نشستهاند. مهدی نصیری اما جدیدترین نسخه این تفکر را به شکلی صورتبندی داده که سروش و کدیور را هم انگشت به دهان محو تماشا کرده است. او به جای اینکه شما رو روانه «ایستا» کند یا به کنج حجرهای در حوزههای علمیه تحجر راهنمایی کند، نسخه دیگری دارد. نصیری میگوید حالا که مدرنیته تا این میزان قوی است و تسلط دارد، چرا از آن فرار کنیم یا برابر آن بایستیم؛ بیاید آن را در آغوش بگیریم.
لب مطلب مهدی نصیری در کتاب «عصر حیرت» همین است که چون تسلط مدرنیته بالاست و ما هم حکم الهی برای قیام در برابر آن نداریم، بیاییم و فتیله اسلام را پایین بکشیم تا مردم زندگیشان را بکنند. حجاب را آزاد کنیم، روابط با دنیا را حسنه کنیم و از بازرگان حلالیت بگیریم. نصیری چون دین را منحصر در اعمال ظاهری و قشریگری مبتنی بر مناسک شناخته، مردم را بیدین تر از گذشته میداند و مقصر این اتفاق را هم نظام جمهوری اسلامی میداند. او اساسا با مفاهیمی که مبتنی بر آن امام و رهبری مردم این زمانه را برتر از امت رسولالله (ص) میدانند بیگانه است و این گفتهها را شعار میداند. بگذریم. حالا همین آقای نصیری آمده در دفاع از موضع اخیر آقای صافی گلپایگانی به خیال خودش رمزگشایی کرده و گفته نقدها به فرمایش ایشان ناشی از آن است که منتقدان علاقمندند از تحریم سود ببرند. جزمیت نصیری در گفتههایش نیز دقیقا از جنس همان خوی تنگ و قشری ظاهرگرایانی است که قدمتی برابر تاریخ اسلام دارد. از همین جهت خیلی نباید برای پاسخگویی وقت گذاشت چون فایده ندارد. علاوه بر این، شرط شکلگیری یک مباحثه منطقی، وجود یک نظام فکری سازوار و سازگار در حوزه اندیشه است. با کسی که عقاید خود را از سرچشمههای متعدد و متناقض فکری از اخباریگری تا لیبرالیسم اخذ کرده نمیتوان وارد گفتگو شد. مهدی نصیری هنوز راه زیادی دارد برای تبدیل شدن به اندیشمندی که سخنانش مسموع باشد و محل تامل. تا آن زمان بهتر است پشت دیگران و به خصوص مراجع پناه نگیرد.
_________________________
شکست تابوی روستای ایستا در تلویزیون
در شامگاه جمعه 8 بهمن 1400 برنامه ای کوتاه درباره «روستای ایستای طالقان» از شبکه مستند سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این نخستین بار است که در رسانه ملی به طور واضح به این روستا و به تبع آن، «پدیده تجددگریزی سنتی» اشاره می شود. پیش از این گمان میکردم که روستای ایستا هم «ممنوع التصویر» است. معرفی سه دقیقهای این روستا در قالب برنامه ای با عنوان «ده» به تهیه کنندگی صادق فتاحی و کارگردانی مصطفی فتاحی در شبکه مستند انجام شده، برنامه ای که به 10 رتبه اول حوزه های مختلف از روستاها، شهرها، کشورها، مشاغل، زبان ها و وقایع تاریخی جذاب و... می پردازد. در این مجموعه تلویزیونی، روستای ایستا در ردیف «ده روستای خاص ایران» دانسته شده است.
حال که تابوی پرداخت به روستای ایستا در رسانه ملی شکسته شده، زیبنده است با حضور کارشناسان و پژوهشگران «جریان شناسی فکری و فرهنگی ایران معاصر» به ویژه عرصه تجددگریزی سنتی، این جریان دینی و فرهنگی - که در ایران امروز بی مشتری هم نیست - و مصداق بیرونی آن یعنی روستای ایستا در قالب برنامهای مدون، مستند و روشمند مورد بررسی پژوهشی قرار گیرد. برنامه کوتاه پخش شده از شبکه مستند را میتوان در ردیف تحلیل های ژورنالیستی و سطحی درباره روستای ایستا به شمار آورد که سخن تازه ای دربر ندارد و تکرار همان مطالب منتشر شده در روزنامه ها، اینترنت و شبکههای اجتماعی است.
حسین عسکری
(نویسنده کتاب روستای ایستا)
17بهمن 1400
_________________________
روستای ایستای طالقان در کشاکش اصولی - اخباری
در سال های اخیر کتابی سه جلدی با عنوان «فرهنگ جامع فرق اسلامی» به قلم آقای سید حسن خمینی و بر پایه دست نوشته های مرحوم آیت الله سید مهدی روحانی منتشر شده است. در ویراست تازه آن به تجددگریزان سنتی طالقان، ذیل مدخل «اهل توقف» اشاره شده. تنها منبع این مدخل، کتاب روستای ایستا نوشته بنده است. آقای خمینی، اهالی روستای ایستا را از «اخباریون شیعه» و از پیروان مرحوم میرزا صادق مجتهد تبریزی دانسته است. تناقض این توصیف وقتی دو چندان می شود که بدانیم میرزا صادق مجتهد تبریزی از جمله فقیهان اصولی شیعه است. کتاب هایی در زمینه اصول فقه دارد و در رساله عملیه اش ردپایی از اخباری گری دیده نمی شود. دکتر موسی جوان از نخستین دانش آموختگان حقوق از فرانسه، اندیشه های اصولی میرزا صادق را ستوده است. چه شده که مقلدان امروزین میرزا صادق، اخباری شده اند؟ همین چرایی و چگونگی سیر از جریان اصولی به اخباری، شناخت اهالی روستای ایستا را در جریان شناسی فکری و فرهنگی ایران معاصر، جذاب و پیچیده کرده است. اگر آقای مهدی نصیری (نظریه پرداز جریان نوتفکیکی سمات) را به این روستا ضمیمه کنیم، شناخت منتظران ظهور حضرت حجت (عج) در طالقان، پیچیده تر می شود. در ویراست جدید کتاب روستای ایستا به همه این پرسش ها پاسخ خواهم داد...
حسین عسکری
27تیر 1399
_________________________
ایستا، روستایی که تکنولوژی را نمیپذیرد / کلید اسرار روستایی عجیب در طالقان
باشگاه خبرنگاران جوان - البرز
4 آبان 1399
ایستا روستایی در طالقان است که اهالی آن مخالف تکنولوژی هستند و به دیگران اجازه ورود به روستا را نمیدهند. مهراب رجبی، رئیس بنیاد البرزشناسی در 4آبان 1399در گفت و گو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از البرز با بیان این که در قسمت شمال شرقی شهرک طالقان، روستایی به نام ایستا وجود دارد که اهالی آن اجازه ورود به این روستا را به کسی بهویژه بانوان نمیدهند و در تمام طول عمر خود از تکنولوژی و یا حتی برق استفاده نکردهاند، گفت: اهالی روستای ایستا پیروان ملا محمدصادق مجتهد تبریزی هستند؛ این روحانی که اوایل مشروطه در تبریز میزیسته است با مظاهر تمدن مخالف بود و اعتقاد داشت که معایب آن از محاسنش بیشتر است. او افزود: پیروان ملا محمدصادق تبریزی براثر فشارهای فکری ایجاد شده در تبریز ابتدا به اشخانه جایی در ارتفاعات دوهزار تنکابن مهاجرت می کنند اما از آن جا که این منطقه، منطقه توریستی است و رفت و آمدها آرامش مریدان مجتهد تبریزی را بههم میزد، این افراد به طالقان مهاجرت کردند. رئیس بنیاد البرزشناسی گفت: مقلدان ملای تبریزی ابتدا زمین کوچکی را در طالقان خریداری کردند و بعد آن را توسعه دادند تا جایی که امروزه مساحت اراضی آنان به حداقل پنجاه هکتار میرسد. او با بیان این که مرشد امروز ایستانشینان از اهالی روستا و آقای ضیایی است، افزود: اهالی این روستا مخالف حضور بانوان در جامعه هستند و بانوان را به هیچ وجه به روستا نمیپذیرند حتی همسران اهالی هم در روستا تردد نمیکنند. او با اشاره به این که کشاورزی و پرورش اسب پیشه اصلی مردمان ایستا است، افزود: به نظر میرسد ارتباط تعریف نشدهای بین ایستاییان و اسماعیلیان الموت برقرار باشد. رئیس بنیاد البرزشناسی گفت: سال گذشته که توفیق دیدار از ایستا را در غیاب اقای ضیایی که به تبریز تشریف برده بودند، داشتم؛ این موحدان پارسا از روی کرم و لطف سرشار با میوههای باغهای خود از بنده پذیرایی کردند و حتی از انجا که همسرم حق ورود به محوطه را نداشتند و در اتومبیل منتظر مانده بودند، تحفهای نیز به عنوان سوغات برای ایشان فرستادند.
به مناسبت دیدار گروهی از البرز پژوهان از شهر قزوین، 24 خرداد 1402
منتشر شده در:
روزنامه ولایت قزوین، سال سی و نهم، شماره 5076، شنبه 24 تیر 1402، صفحه 4
اواخر خرداد 1402 که در دفتر روزنامه میزبان جمعی از دوستان و محققان بنیاد البرزپژوهی بودیم ساعاتی به خوشی سپری شد و قرار بر این شد که همکاریهای مشترکی بین محققان و پژوهشگران قزوینشناس و البرزپژوه صورت گیرد و بخشیهایی از آن در روزنامه ولایت منتشر شود. در نخستین شماره از این همکاری مشترک، پذیرای نوشتههای این محققان بودیم که در صدر آن باید به فایل صوتی استان گرانقدر، پروفسور حکمتاله ملاصالحی اشاره کنم که با فروتنی ارزش این نوشتار را دوچندان کردند. ضمن تشکر از این استاد گرانقدر و آرزوی سلامتی و طول عمر برای ایشان، امید است نوشتار پیش رو مسیر را جهت همکاریهای فرهنگی و تاریخی هموار کند.
محمدرضا مقدم
________________________
قزوین، سرزمین ریشههاست
دکتر حکمتاله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و مدرس مدعو دانشگاه آتن
من بارها گفتهام و باز هم تأکید میکنم که قزوین، سرزمین ریشههاست؛ ریشههای ایرانی بودن ما. دشت قزوین و همچنین مناطق کوهستانی قزوین بر اساس شواهد باستانشناسی و انسانشناختی از یک صد سال پیش خاستگاه سکونتگاه ایرانیان بوده است. مردمانی که به این سرزمین آمده بودند بعدها دوران یکجانشینی و نوسنگی سرزمین ما را بنا نهادند و به این ترتیب در دشت قزوین و همچنین دشت ری و ورامین دوران یکجانشینی و نوسنگی ایران افتتاح شد.
وقتی از قزوین صحبت میشود باید بدانیم صحبت از سرزمینی است که ریشههای ایرانی بودن ما آنجاست و تا ژرفاژرف تاریخ ایران فرو رفته و به همین دلیل شناخت استان، شناخت کل ایران است. قزوین استانی است فوقالعاده مهم. نکتهای که باید گفته شود این است که تقسیمات استانی در واقع تقسیمات اعتباری است و در همه کشورهای دنیا اتفاق میافتد و هدف از این کار چابک کردن، پیشرفت، توسعه اقتصادی و رفاه اجتماعی مردم است. از اینرو دولتها سعی میکنند استانها را کوچکتر کنند چون هرچه استانها کوچکتر شود؛ توسعه، چابکتر و چالاکتر است. ولی هیچ مرز خاصی بین استانهای ما وجود ندارد. تاریخ فرهنگ ما، میراث مشترکش صدها هزار سال به عقب باز میگردد و لذا وقتی از تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی صحبت میکنیم صحبت از یک جهان واحد با همه رنگارنگیاش است و جایگاه قزوین در این تاریخ رنگارنگ، غنی، کهن و دیرپا، ویژه میباشد.
پیوند قزوین با استان البرز بسیار زیاد است. شواهد باستانشناختی عملا میگویند پیوند بین استان البرز و استان قزوین به چندین هزاره به عقب باز میگردد. ما در هزارههای نوسنگی، زنجیرهای از جوامع روستایی داریم که از این استان تا آن سوی استان سمنان دامان گسترده و اینها با هم ارتباط فرهنگی گسترده دارند و دائما در داد و ستد بوده و هستند. اگر از من بپرسید این ارتباط فرهنگی را در کجا میبینید باید بگویم در آثارشان و میراثی که از خود به جای گذاشتند و همچنین از نحوه زندگیشان؛ در سفالگریشان، نقشها و طرحهایی که روی سفالها باقی مانده به خوبی نشان میدهد که ما از همان هزارههای نوسنگی با یک فرهنگ مشترک مواجه هستیم که با هم در دادوستد و ارتباط هستند. از همدیگر وام گرفتهاند. این دادوستد همچنان ادامه دارد و لذا این مرزها، مرزهای اعتباری است.
به صراحت عرض کنم تمام مدتی که در دشت قزوین حفاری میکردیم چه در دوره دانشجویی و چه در دورهای که افتخار معلمی در دانشگاه تهران را داشتم و به همراه دانشجوها در دشت قزوین حضور داشتیم همیشه رابطه گرم و مهماننوازی مردم قزوین به ویژه در روستاییان دشتنشین و بعدها که با روستاییان بوئینزهرا آشنا شدم برای ما با ارزش و حائز اهمیت بود. در آن مدت که در دشت قزوین حضور داشتم متوجه شدم با مردمی به غایت فرهنگی و فوقالعاده شریف و مهماننواز مواجهام. هر وقت به بازار قزوین میرفتم صمیمیت، سخاوت و گشادهدستی را به خوبی میدیدم که همه این موارد از ویژگیهای مردم قزوین است و همه این سجایا و ویژگیها در بین مردم استان البرز هم دیده میشود.
________________________
البرز حلقه وصل ری و کاسپین
دکتر مهراب رجبی
رییس بنیاد ایران شناسی شعبه استان البرز
مبارک تر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
سلام عرض میکنم حضور همه عزیزان و ارجمندانی که این نوشتار را میخوانند. بسیار خوشحالم که فرصتی پیش آمد تا با شما فرهیختگان قزوین همکلام شوم. خوشحالم از این که مدتی پیش سفری به سرزمین اعجاز داشتیم، قزوین عزیز. امیدوارم این سفر نتایج خوبی داشته باشد و همکاریهای دو سویهای بین محققان و پژوهشگران دو استان قزوین و البرز آغاز شود. بنده به عنوان عضو کوچکی از بنیاد البرزشناسی و یک البرز پژوه به قزوین آمدم و بنا شد یک سری همکاریهای علمی، فرهنگی و پژوهشی با محققان قزوینی داشته باشیم تا نتیجه آن در روزنامه وزین ولایت منتشر شود. همانطور که مستحضرید مرزهایی که سیاست ترسیم میکند خیلی تاثیری بر بافت فرهنگی شهرها ندارد. ما که در استان البرز هستیم بین دو تمدن کهن ری در شرق البرز و تمدن کاسپین در مغرب البرز قرار داریم. تمدن کهن ایران، در دل خود تمدنهایی دارد مانند تمدن ایلام، جیرفت، کاسپین، ما به عنوان البرز حد واسط و حد واصل یا حلقه واصل بین تمدن ری و قزوین هستیم. همان قدری که برای زکریای رازی حساس هستیم و پژوهش میکنیم به همان میزان هم باید برای زکریای قزوینی حساس باشیم تا چهل تکه تاریخ و تمدن ایران کامل شود و در نهایت بتوانیم ایران را بهتر به جهانیان معرفی کنیم. از این رو این پیغام را به عنوان عرض ارادت تسلیم هموطنان عزیزم در استان قزوین میکنم. قطعا در آینده همکاریهای ما بیشتر و منسجمتر خواهد شد.
دشت قزوین متصل است به مُلکری؛ در این حد وسط چند دشت واقع شده که دشت کمالآباد معروفترینش است و به دشت ماردها یا ماهدشت یا مادآباد یا آمارد که سرزمین اصلی مادها بوده است، شناخته میشود. مادها استانهای چندی مانند خراسان، گرگان، گلستان، مازندران، گیلان، قم، قزوین و… در بر میگرفتند که به آن سرزمین ماد بزرگ گفته میشد. مادها دو پایتخت اصلی داشتند؛ پایتخت زمستانی در محوطه ازبکی نظرآباد البرز که نام اصلی آن دژ مادهاست و پایتخت زمستانی در هگمتانه. به همین دلیل برای شناخت دشت مادآباد دشت کمالآباد و دشت قزوین و ملکری باید همکاریهای بیشتری با قزوین پژوهان و البرز پژوهان داشته باشیم. از محققان و پژوهشگران قزوین تقاضا دارم که ما را در این مسیر همکاری کنند تا انشاءا… این پژوهشها کامل شود. چهارشنبه 24خرداد 1402 به قزوین رفتیم در راستای اقداماتی که با هدف گسترش همکاریهای فرهنگی بین دو استان و در تایید این فرضیه که مرزهای فرهنگی بر مرزهای سیاسی اولویت داشته و این دو مرز، متفاوت و گاه متمایز از یکدیگر هستند.
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهریست که او را نام نیست
در زمینه مطالعات فرهنگی و تمدنی شاید همان مقدار که ری و تهران برای البرز اهمیت دارند، قزوین و زنجان و گیلان نیز دارای اهمیت باشند. یعنی پرداختن به زکریای رازی به اندازه تحقیق در خصوص زکریای قزوینی نیز دارای ارزش و اعتبار میباشد. این پازل تمدنی و این موزاییک اقوام و این قالیچه خوش نقش و نگار فرهنگی میبایست در کنار هم مورد مطالعه قرار گیرد.
بگفتا عشق شیرین بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
محمد و حسن و حسین به اضافه من و بهروز از محلی در شمال نظرآباد در جایی که قبلا اقامتگاه طلعتالسلطنه و کاروان سرای مجدالدوله بود به سوی قزوین به راه افتادیم. گندمزارهای دشت قزوین بیاعتنا به قدرتنمایی نیروگاه برق منطقه و تشعشعات آن، منظرهای زیبا و ترکیبی دلنشین و پر برکت از سمن و چمن و چمان و چمیدن را به نمایش گذاشته و سال پرباری را بشارت می دادند.
ساعد شه مسکن این باز باد
تا ابد بر خلق این در باز باد
دیدارها متعدد و ملاقاتها و گفتوگوها متراکم و فشرده بود. امید دارم که موثر نیز باشند. گفتوگو با روزنامهنگاران در محل تحریریه روزنامه ولایت قزوین به مدیرمسئولی جناب آقای سید عبدالعظیم موسوی و سردبیری جناب آقای بهرامی و خبرنگاری آقای محمدرضا مقدم. دیدار از مدرسه سردارین (سردار حسن و سردار حسین) از فرماندهان ایران در جنگ با روسها و ملاقات با حاجآقا عبداللهی که تاکید داشت ـ و همراهانش تاکید داشتند ـ وی را «روحانی سنّتی» بنامند. و همچنین دیدار از بنیاد ایرانشناسی شعبه قزوین و گفتوگو با سرکار خانم مهندس تقوی ـ رئیس مرکز ـ از جمله برنامهها بود. دو ساختمان اخیر، کهن و بسیار باشکوه بودند. پیچ «غریب کش» اینک در قزوین با اشتیاق و مهربانی آغوش خود را به روی غربا و میهمانان گشوده است. دیدار غیر پیشبینی شده از یکی از مراکز پذیرایی و اقامتی قزوین، فوقالعاده به یاد ماندنی شد. بانویی سالخورده و بینهایت مهربان و خیراندیش که صغری کبری نام داشت میگفت در خانواده «فرنگیس» صدایش میزنند؛ چقدر باشکوه بود. مثل همیشه از دانش و سخاوت جناب آقای رضا صمدیها، قزوینپژوه ارجمند بهرهمند بودیم.
________________________
نسبتهای فرهنگی عمیق و کهن البرز و قزوین
گفت و گو با دکتر حسین عسکری
نویسنده و البرزپژوه
مرزهای فرهنگی - که مبتنی بر ارزشهای فرهنگی و تاریخی است - خیلی اصیلتر از مرزهای سیاسی میباشد که دولتها ترسیم کردهاند. این مرزها بیشتر برای خدماترسانی است و اگر بخواهیم اصالت را مبنا قرار دهیم، مرزهای فرهنگی خیلی با اصالتتر هستند. به خاطر دارم روانشاد جناب استاد دکتر ناصر تکمیل همایون همیشه بر مرزهای فرهنگی تأکید میکردند و بنده هم به عنوان دانشجو این مسأله را با مصادیقش از ایشان یاد گرفتم. استاد تکمیل همایون در یکی از دیدارها گفتند: «رودخانه کرج مرز سرزمین ری و سرزمین قزوین است». منطقه شرقی آن ری است و منطقه غربی آن سرزمین قزوین. به همین دلیل بخشی از استان البرز در سرزمین ری است و قسمتی هم در سرزمین قزوین. اما البرز در پیوند با قزوین، نسبتهای فرهنگی عمیق و کهنی دارد. به طور مثال در دانش باستانشناسی وقتی از دشت قزوین صحبت میکنند و به محوطههای پیش از تاریخ و تاریخی میپردازند؛ این دشت قزوین شامل کل دشت و کوهپایه استان البرز هم میشود. به همین جهت محوطه باستانی اُزبکی مربوط به هزاره هفتم پیش از میلاد مسیح و محوطه باستانی خوروین متعلق به هزاره اول قبل از میلاد و موشه لان تپه اسماعیلآباد متعلق به هزاره 4 و 5 قبل میلاد در حوزه باستانشناسی دشت قزوین است؛ در صورتی که این سه محوطه باستانی که نام بردم به لحاظ مرزهای جغرافیایی و سیاسی در حوزه استان البرز واقع است.
از نظر رویدادهای تاریخی و نامآوران، استان البرز پیوندهایی با قزوین دارد که دلیل آن تعداد زیادی از مشاهیر استان البرز هستند که پسوند قزوینی دارند. چون در قرون اولیه اسلامی و میانی، قزوین نزدیکترین شهر آباد و فرهنگی و علمی به روستاهای البرز بوده است. به طور مثال مشاهیری داریم که معروفاند به طالقانی قزوینی، اشتهاردی قزوینی، ساوجبلاغی قزوینی، برغانی و فشندی قزوینی. و یا تعدادی از خاندانهای علمی و فرهنگی که ریشه در استان البرز دارند و در سدههای طولانی در قزوین حضور داشتند مثل همین خاندان برغانی که تقسیم میشود به خاندان های شهیدی، صالحی، علوی شهیدی، فشندی و حکمی. یا خاندان آل رفیعی که از سادات طالقان هستند و آیتالله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی متعلق به همین خاندان است یا خاندان نحوی. اینها نشان میدهد که پیوندهای فرهنگی البرز و قزوین از نظر مشاهیر هم خیلی مهم است. از جنبه دیگر، جاده ابریشم هم یکی از راههای مهم ری به قزوین است که استان البرز سر راه این جاده است؛ یعنی ری به قزوین. اما پیشنهادهایی که در این رابطه میشود داد این است که، پیوندهای تاریخی البرز و قزوین گسترش پیدا کند تا بتوان پیوند فرهنگی استانهای البرز و قزوین را دقیق تعیین کرد. انتشار آثار مشترک مکتوب درباره فرهنگ مشترک البرز و قزوین میتواند به اعتلای این فرهنگ مشترک کمک کنند و همچنین برگزاری همایشها و سمینارهای مشترک سبب حفظ پیوند تاریخی بین استان البرز و قزوین میشود.
این یادداشت ها و گفت و گوها در وب سایت روزنامه ولایت قزوین
ویدیویی از دیدار گروهی از البرز پژوهان از شهر قزوین
«وناش» روستایی در دل تاریخ که ناشناخته مانده است
محمدرضا مقدم
روزنامه ولایت قزوین، سال سی و نهم، شماره 5049، سه شنبه 16 خرداد 1402، صفحه 5
کتاب «ونوس الموت» اواخر سال گذشته به قلم «بهروز رمضانی وناشی» توسط انتشارات رهام اندیشه به چاپ رسید. این کتاب همانطور که از نامش پیداست به معرفی روستای «وناش» میپردازد و دکتر شمسالله غلامی وناشی و دکتر حسین عسکری با نوشتن مقدمه به اهمیت آن افزودهاند. جهت معرفی هرچه بیشتر این کتاب و همچنین روستای وناش به گفتوگو با مولف آن پرداختهایم که شرح آن از خاطر شما میگذرد.
- از نام کتاب شروع کنیم؛ دلیل این نامگذاری چیست؟
- موضوع این پژوهش چنانچه از نام آن پیداست، مربوط به دو سکونتگاه انسانی در الموت از سرزمین دیلمیان در رشته کوههای البرز میباشد. «وناش» نام ده ی واقع در 95 کیلومتری معلم کلایه، الموت شرقی، از استان قزوین است که علت نامگذاری آن وجود گیاهی به نام «ونوس» یا همان «گل حسرت» است، بنابراین علت نامگذاری این مجموعه از کتاب فوق نیز بدین منظور میباشد.
- اگر موافقید به قلعه الموت بپردازیم؛ مختصری در این مورد توضیح دهید.
- قلعه حسن صباح به عنوان دژی استوار و محکم در میان قلههای صعبالعبور در کوهستانهای البرز مرکزی در حدود 544 متری شمال شرقی روستای گازرخان واقع در شهرستان الموت قرار دارد؛ و شهرت الموت که امروزه نام یکی از بخشهای کوهستانی شمال قزوین است، به واسطه وجود قلعهای است که مدتها در دست حسن صباح رئیس فرقه اسماعیلیه و جانشینان او بود.
- این قلعه در طول تاریخ شاهد چه تغییراتی بوده است؟
- بانی اول آن حسنبن زید علوی است؛ که در سال 252 هجری فرمان به ساخت آن بنا داد. این قلعه در سال 483 هجری به دست حسن صباح افتاد؛ و تا سال 654 هجری که مقر حکام اسماعیلیه بود و به گفته حمدا… مستوفی در رودبار بیش از پنجاه قلعه وجود داشت که به فرمان هولاکوخان مغول تمامی این قلعهها به همراه دژ حسنصباح ویران گشت؛ بعد از آن مدتی در دست حکام گیلان و مازندران بود و سپس تعمیر گردید؛ و در دوره صفوی تا زمان سلطنت شاه عباس اول زندان سیاسی بود. آثار آن قلعهها نیز با گذشت سالیان طولانی هنوز باقی مانده است.
- میتوان به روشنی گفت که چرا حسن صباح منطقه الموت را برای استقرار انتخاب کرد؟
- بهتر است که پرسش شما را با این توضیح کوتاه در مورد موقعیت جغرافیایی الموت پاسخ دهم. الموت منطقهای است واقع در سلسله جبال البرز، همراه با قلههای سر به فلک کشیده همانند شاه البرز، خشچال، سیالان در ارتفاعات صعبالعبور و کوهستانی که در دل خود قلههای فراوانی جا داده است. از آن جایی که حسن صباح با خلفای عباسی و سلجوقیان در حال ستیز و مبارزه بود، به مدت 14 سال بخشی از ایران را برای یافتن پایگاهی امن برای رسیدن به اهداف خویش جستجو کرد تا سرانجام آن را به کوههای مرتفع و صخرههای عظیم و صعبالعبور در الموت پیدا نمود که امروزه با گذشت سالیان دراز در آن داستانها و ماجراهایی شگفتانگیز به جای گذاشته است. یکی از مهمترین حوادث تاریخی آن تصرف 111 ساله الموت به دست اسماعیلیان میباشد که موجبِ محبوبیت و معروفیت آن در دورههای مختلف شده است.
- در مورد وجه تسمیه نام الموت چه نظری دارید؟
- بنا بر نظر استاد منوچهر ستوده، علت نامگذاری قلعه الموت این است: «الموت نام قعلهای است مشهور که ما بین قزوین و گیلان و مازندران واقع است و آن را به سبب ارتفاعی که دارد، الهموت میگفتند؛ یعنی عقاب آشیان، چه اله عقاب و موت به معنی آشیان میباشد و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند نام قلعه را به این نام خواندند؛ و به مرور الموت شده است. گویند یکی از سلاطین عقابی را برای شکار رها کرد و خود او را تعقیب نمود. تا به این نواحی رسید و از مشاهده قلعه دانست عقاب به منظور تسلط بر پیرامونش آن مکان را برگزیده است. پادشاه چون آن جا را پایگاهی فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و آن را الموت خواند؛ زیرا عقاب او را آموخته بود.»
- همانطور که میدانید به اصحاب حسن صباح «باطنیان» میگفتند؛ علت این موضوع چیست؟
طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملا اجرا مینمودند. پس از مدتی حسن صباح خود را مهدی موعود معرفی کرد و کمکم شاخهای از اسماعیلیه به وجود آمد که باطنی نامیده شد، اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر) مینامیدند. آنها علاوه بر مهدویت حسن صباح، معاد را قبول نداشته و معتقد بودند که انسانها با مرگ نابود میشوند و آنچه به عنوان اجر نیک و بد ذکر شده، در مورد نام نیک یا بدی است که از آدمیان باقی میماند. علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده: 1. چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی میکردند به باطنی معروف شدند. 2. آنها معتقد بودند که آن چه را که در دینشان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت میکنند، بنابراین باطنی نامیده شدند.
- افسانههای زیادی در مورد حسن صباح وجود دارد؛ در کتاب به این موضوع پرداختهاید؟
- بله. به عنوان مثال یکی از روایتها به این شرح است. از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج میکرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی مینمودند. مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج میکرده و به کارهایی مثل ترور وامیداشته است. همچنین افسانهی پیمان دوران کودکی خیام و خواجه نظامالملک و حسن صباح جز برای این ساخته نشده که انگیزه حسن صباح از این قیام را دشمنی شخصی با نظامالملک جلوه دهند. باطنیان شخصی را مامور به قتل خواجه نظامالملک کردند ولی زمانی که فرد مذکور نزد خواجه رسید، ناگهان غلام 15-10 ساله خواجه به وی حملهور شد و با ضربات دشنه او را از پای درآورد.
- در مورد تفکرات مذهبی اسماعیلیان توضیح دهید.
- حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کرد. وی از مخالفان سرسخت تسلط اعراب بر ایران بود. مذهب وی و پیروانش اسماعیلیه بود که شاخهای از پیروان امامان است، با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق(ع) حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را مهدی موعود (امام زمان) و امام آخر میدانند. مرکز قدرت اینان در مصر بود خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.
- اگر موافقید به موضوع اصلی کتاب یعنی روستای «وناش» بپردازیم؛ لطفاً مختصری در این مورد توضیح دهید.
- در آن سوی دشت قزوین سرزمینی که کوههای بلند و صخرههای تند داشته و در خود رازهای پنهانی دارد، از پدران و مادران سختکوشمان حکایت دارد. حکایت از مردمانی که سالیان سال با عشق و علاقه به زندگی خود بها داده و معنا بخشیدهاند. جدا از زیباییهای خلقتش، حکایتها و اسرار ناگفته فراوان دارد. سکونتگاههایی از مناطق دورافتاده و محروم با مناظر بسیار زیبا با مردان و زنانی سختکوش، پرتلاش، ساده و مهربان که به عنوان یکی از آبادیها و سکونتگاههای قدیمی در میان رشته کوههای بلند و سر به فلک کشیده البرز، جزء بخش رودبار الموت استان قزوین به شمار میرود. فاصله آن نسبت به مرکز الموت، معلمکلایه حدود 64 کیلومتر و فاصله آن نسبت به قزوین 114 کیلومتر میباشد. روستای وناش بالا در شیب بسیار تند صخرهای و وناش پایین در شیب ملایمتری در منطقه کچی استقرار یافته است. هر دو روستا در گذشته نوع بافتشان به صورت متمرکز و امروزه به صورت پراکنده بنا گردیده است و در میان رشته کوه البرز از سه جهت به وسیله کوهها محصور شده است. جمعیت این دو روستا در فصول گرم سال به ویژه در بهار و تابستان حدود 654 خانوار میباشد. ولی در بقیه فصول سال به دلیل مشکلات تردد و شرایط سخت زندگی فقط تعدادی دامدار در روستا باقی میماند.
- وناش دارای چه پوشش گیاهی است؟
در روستای وناش جنگلهایی به صورت پراکنده و در بعضی از مناطق آن نیز به صورت متراکم وجود دارد و از درختان کمیاب در دنیا به حساب میآید. بر اثر تنوع آب و هوا و تنوع خاک، برخی از مناطق این روستا تا منطقه دال مرز را جنگلها به صورت پراکنده پوشانیده است؛ و در بعضی مناطق آن نیز جنگلهای تنک و بوتهزار به صورت چراگاههایی پدیدار گشته است.
- وناش با دیگر نقاط الموت دارای فرهنگ مشترک است؟
فرهنگ مردم چه از جنبه علمی و چه از لحاظ اجتماعی برای خود آن ملت و برای مردم سراسر جهان دارای ارزش و اهمیت بسیار است و از جنبه ملی و میهنی، فرهنگ مردم هر ملتی در حکم زندگینامه و شرح احوال و سیرت توده عوام آن ملت و عامل اصلی و شاخص خصلتها و تصویر اصیل آداب و عادات آن قوم بوده و روشنگر سوابق تاریخی و نشاندهنده تحول فکری و تکامل اجتماعی مردم عوام آن کشور است. مردم هر نقطه لهجه خاص و فرهنگ عوامانه مخصوص به خود دارند. فرهنگ و آداب و رسوم این آبادی نیز همانند سایر نقاط الموت وجه مشترکی با هم دارند که در واقع به یکدیگر گره خورده و با وجود اختلافات ظاهری در جوامع مختلف، ریشه، پایه، منشاء و منبع همه آنها یکی است و در مکانهای مختلف بر اساس شرایط محیطی زندگی در آن جامعه شکل گرفته است.
- لطفاً در مورد آئینهای مختص به ماه محرم توضیح دهید و هنوز آیا مراسم خاصی در این روستا برگزار میشود؟
- یکی از آئینهای کهن که برخاسته از تفکرات و باورهای دینی و مذهبی اهالی روستای وناش میباشد و هرساله همراه با ماه محرم برگزار میگردد عَلَم گردانی است. اهالی وناش با اعتقاد به احیای دین اسلام، سالهاست که در این روستا مراسمی تحت عنوان علم گردانی با شور خاصی برگزار میکنند و سالهاست که این مراسم به همان سبک قدیم با حضور تعداد زیادی از اهالی دو روستا برای گرفتن حاجت که به علم متوسل میشوند به اجرا در میآید. عَلَم، تکه چوب بلندی است که از درخت اورس گرفته شده و بسیار مقاوم است. هرچند بخشی از چوب علم در سالهای گذشته طی اجرای رسوم مذهبی شکسته و کوچکتر شده است. هرساله با پوشش تکهای از پارچه رنگی که از نذورات مردم است اطراف علم را جهت برآوردن حاجت میپوشانند و همین امر نیز باعث سنگینی علم شده است. تنها شیخ محل میتواند اجازه خروج علم را از داخل امامزاده برای رسوم مذهبی بدهد. سابقا شیخ براتعلی اسماعیلی و سپس شیخ نباتعلی بابایی و شیخ علی گل بابایی مسئولیت علم گردانی را به عهده داشتند و امروزه نیز شیخ عابدین (بهاءالدین) فرزندش عهدهدار علم گردانی است. معمولا شیخ در روزهای ماه محرم و بیشتر در روز تاسوعا و عاشورا علم را طی مراسم خاصی از داخل امامزاده خارج کرده و به نزد عزاداران حسینی میبرد. این خارج کردن علم همراه با اجرای رسوم مذهبی مرثیهسرایی و نوحهخوانی و سینهزنی است که در فضای باز صورت می گیرد.
- مراسم و آئینهای ازدواج چطور؛ آیا به طور خاصی برگزار میشد؟
- زندگی اجتماعی در مناطق کوهستانی الموت بر اساس ساختار فعالیتهای محیطی شکل گرفته است. دامداری و کشاورزی و دیگر مشاغل در جریان کار روزانه سبب آشنایی دختران و پسران روستایی به یکدیگر شده و اغلب جوانان، همسران خود را در جریان همین برخوردها انتخاب میکنند و قول و قرارها در خصوص امر خواستگاری و پیوند زناشویی و اجرای رسوم عروسی و جشن، با موافقت پدر و مادر و سایر اعضای خانواده صورت میگیرد. ابتدا رسوم اولیه بعد از خواستگاری خانواده پسر از دختر و برگزاری رسم انگشترگذاری در یک مجمعه مسی قدیمی که محتوای آن میوه و شیرینی، کله قند، طاقه پارچه و یک عدد انگشتر است، به طور دسته جمعی و با به راه انداختن جشن و سرور و خواندن اشعار محلی به منزل عروس وارد میشدند. در این مراسم پس از انگشترگذاری، تاریخ برگزاری عقد و عروسی و میزان اخذ شیربها و مهریه مشخص و تعیین میشد. مراسم عروسی یک هفته انجام میگرفت. کلیه اهالی از جمله جوانان و کودکان آبادی نیز در شادی خود را شریک میدانستند و به رقص و شادی میپرداختند. قبل از مراسم عقد و عروسی یک روز قبل، مقداری هیمه (هیزم)، یک راس گوسفند، آرد، برنج، روغن، قند، شکر، به خانواده عروس از طرف خانواده داماد هدیه داده میشد تا وسایل پذیرایی شب حنابندان فراهم گردد. بعد از آنکه عروس و داماد به حمام ده میرفتند، هر یک از بستگان به فراخور حال خود مبلغی پول به عنوان «پول پیشانی» به عروس و داماد میدادند. در اتاق عقد رو به قبله سفره سفیدی پهن میکردند. آیینهای که داماد فرستاده بود را بالای سفره میگذاشتند و دو شمع در طرفین آیینه روشن میکردند. در سفره سر عقد قرآن، نان و پنیر محلی، گردو، کاسه آب، دو کله قند، میوه و شیرینی و عسل میگذاشتند. عروس در هنگام عقد رو به قبله مینشست و در آیینه نگاه میکرد. در مجلس عقد چند نفر دختر یا یک زن سفیدبخت مشغول دوختن پارچه و ساییدن قند روی سر عروس میشدند. بعد از اتمام خطبه و بلهگویی عروس، پولی به عروس میدادند که به دادن لفظ مرسوم بود. پس از انجام مراسم عقد، آبی که در سر سفره عقد بود، صبح روز بعد روی عروس و داماد میریختند و آن را آب بخت مینامیدند. قبل از حرکت عروس به خانه داماد، جهیزیه عروس را پس از تهیه صورت ریز و قیمتگذاری به خانه داماد میبردند. بعد از آن عروس با پدر و مادرش خداحافظی میکرد و گاهی نیز در پیشاپیش عروس که بر اسب یا قاطرسوار بود، یک سینی محتوای قرآن مجید و کاسه آب و همچنین آیینه با دو عدد شمع روشن بود که توسط یکی از بستگان عروس حمل میگردید. اهالی وناش جهت تهیه سور و سات و تدارک مراسم عروسی اجبارا با اسب و قاطر به شهرستان تنکابن میرفتند. در روز عروسی کلیه اهالی در مراسم حاضر بودند و پذیرایی از مهمانان در روز عروسی در پشتبامهای بزرگ ده برنامهریزی میشد. آهنگهای شاد توسط گرامافونی پخش میشد که آن زمان وارد روستاهای الموت شده بود. زدن سازهای محلی نیز توسط چند نفر از اهالی محل که توانایی این کار را داشتند، انجام میگرفت.
- ضمن تشکر از همراهی شما، در پایان مختصری در مورد باورهای عامیانه مردم روستای وناش توضیح دهید.
- اهالی روستای وناش در زمانهای گذشته دارای عقاید و باورهایی بودند که در گرفتاریها و مشکلات زندگی از آنها مدد خواسته و در آیینهای سنتی مختلف از آنها سود میجستند. در آن دوران، علم و تکنولوژی چنین سرعت پیشرفتی نداشت و دکتر و دارو در دسترس همگان نبود. بر همین مبنا، اهالی بیشتر به باورها وابسته بودند و با این طریق مشکلات و گرفتاریهای خود را حل میکردند و موانع پیش رو را برمی داشتند. برخی از این باورهای سنتی همچنان در میان بعضی از اهالی به قوت خود باقی است و مابقی فقط در حافظه بزرگسالان محفوظ و به یادگار مانده است. بیان این باورها به منزله تایید و یا رد محتوایی آنها نیست. مثلا اگر کسی بر چشمهای از کوهستان وارد شود و با زانوی خمیده جهت نوشیدن آب، سر به سمت چشمه ببرد و از آن چشمه آب بنوشد، اجنه بر بالای سر آن فرد حاضر میشود. حتما باید از لیوان و یا از گیاهان که برگ پهن دارد استفاده کند و باز معتقد بودند که چشمهها جن دارند و شبها اجنه بر آنجا وارد میشوند و به رقص و پایکوبی میپردازند و شبها به تنهایی بر سرچشمه نباید رفت. همچنین بر این باور بودند که جایی که درختان انبوه داشته باشد، اجنه دارد. اجنه شبها آنجا اجتماع دارند و نباید بر آنجا در هنگام شب گذر کرد. معتقد بودند گربه سیاه جن است و نباید آن را اذیت کرد زیرا شخص آزاردهنده دچار امراض روانی خواهد شد.
این گفت و گو در وب سایت روزنامه ولایت قزوین
در کانال تلگرامی «البرز پژوهی»، آخرین یافته ها و پژوهش های مربوط به فرهنگ و تاریخ استان البرز و نوشته های البرز پژوهان به ویژه حسین عسکری منتشر می شود.
___________________________
صفحه البرز پژوهی در اینستاگرام
28 اردیبهشت 1399
نشانی صفحه:
https://www.instagram.com/alborzology
نام کاربری:
@alborzology
___________________________
صفحه البرز پژوهی در آپارات:
https://www.aparat.com/alborzology
___________________________
وبلاگ روستای ایستای طالقان
http://www.savojbolaghi.blogfa.com
این وبلاگ بر آن است که در فضایی منصفانه و علمی به معرفی این طایفه و جریان تجددگریزی سنتی در ایران بپردازد.
وبلاگ «البرز پژوهی»
تاریخ راه اندازی: 20 آبان 1386
حروف نگار و صفحه پرداز: محبوبه اکبری
وبلاگ «البرز پژوهی» با نام پیشین «ساوجبلاغ پژوهی»، در تاریخ 25 دی 1389 در «ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی» وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ثبت رسیده و طبق قوانین، همه حقوق آن متعلق به «حسین عسکری» بوده و نقل مطلب با ذکر منبع بلامانع است.
متولد اول فروردین 1353 در شهر کرج - دکتری مدیریت راهبردی دانش - نویسنده 9 عنوان کتاب: «کتابشناسی ساوجبلاغ»، «دشتی به وسعت تاریخ»، «کهن دشت»، «علمای مجاهد استان البرز»، «بیداری دشت کهن»، «نقد دل»، «روستای ایستا»، «روستازادگان دانشمند» و «تاریخ هشتگرد» - مدرس دانشگاه - عضو هیئت موسس موسسه رخسار قرآن و موسسه فرهنگی و هنری شمیم جوان البرز - نویسنده 104 مدخل در دایره المعارف تشیع و مولف تعدادی مقاله که در نشریه های فرهنگی انتشار یافته است.