تأملی در سبک زندگی امروز ما
سبک زندگی در هر جامعهای پیوندی تنگاتنگ با منش فرهنگی و زیباییشناختی مردمان آن جامعه در طول تاریخ خود دارد؛ به همین خاطر شاید بتوان گفت به تعداد ملتها و جامعههای گوناگون در سیر تاریخ، سبک و منش زندگی وجود داشته است. ما ایرانیان نیز مانند هر مردم دیگری در این کرهخاکی سبک زندگی ویژهای داشتهایم که در نحوه رفتار، ارتباطات، نشست و برخاستها، لباس پوشیدن، معماری و ...ما نمود داشته است. با اینحال از زمانی که چندان هم دور نیست، این سبک خاص زندگی که بر شالوده فرهنگ ایرانی - اسلامی بنیان گرفته بود، بهتدریج شروع به افول کرد و اینک در روزگار ما به گفته پژوهشگران حوزههای مختلف جز پارههایی از آن باقی نمانده است. با نگاهی به معماری شهرهای ما و همچنین شیوههای زیست زندگی روزانه میتوان این گسستگی و آشفتگی و در مواردی بیهویتی را دید. با این حال هنوز دیرنشده و همچنان میتوان با آسیبشناسی سبک زندگی معاصر خودمان و بازشناسی منش و فرهنگ ایرانی - اسلامی بر این بحران تا حدی فائق آمد. درمطلب زیر با نگاهی فلسفی و تاریخی تلاش شده که در این موضوع کندوکاو شود .
از بودن تا چگونه بودن و از زیستن تا فرهنگ و منش زندگی به مفهوم انسانی آن تفاوت از زمین تا به ثریاست. در«بودن» همه ما بر خوان ضیافت هستی و هستومندی زیرسقف یک میراث مشترک گردآمدهایم و هر یک سهم خود را برگرفته و بهره خود را بردهایم. بهره وجودی هر موجود یا هستندهای را نیز به عیار و اعتبار نحوه بودنش درجهان میتوان محک زد و دربارهاش داوری کرد. انسان بودن آدمی نیز در نحوه بودن و فرهنگ و منش چگونه زیستن او در جهان افق گشوده و چهره نموده و جامه تحقق بر تن پوشیده است. البته بودنی نه از جنس نحوه بودن در جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت و بشر طبیعی آنگونه که رمانتیستهای آرمانگرای سدههای 18 و 19 پس از بهپا خاستن توفان انقلاب علمی و صنعتی در اروپا مشتاقانه بازگشت ناممکن و ناکام به آن را در سر داشتند. در جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت همه چیز به میزان زیاد پیشاپیش طراحی شده است. این طراحیهای از پیش مهیا شده در جغرافیای گیاهی و رفتار گیاهان بسیار مشهودتر از جغرافیای گونههای جانوری بوده و در اقلیم و عالم بشری سر از افق دیگری برکشیده است. در این جغرافیای پرچین و شکن و هزار توی عالم انسانی است که برای نخستینبار با نحوه بودنی از جنس دیگر و منش زیستنی از تباری دیگر مواجه میشویم؛ جغرافیا و سپهر اقلیم و عالمی که اصطلاحا" آن را جغرافیای تاریخی و فرهنگی و انسانی اطلاق کرده و میشناسیم.
در سنتهای معنوی گذشته این نحوه بودن و جغرافیای پرچین و شکن عالم انسانی هم آیینی تجربه میشد و هم متعالی و مقدس زیسته و فهمیده و تعریف میشد و هم آنکه در بستر مراودت و معاشرت و پیوند و پیوستگی همدلانه با جغرافیای طبیعی و سپهر طبیعت بهطور اخص و دیگر مراتب هستی بهطریق اولی حرکت میکرد و ره میسپرد. در سنتهای معنوی و تجربههای دینیای که از سرچشمهها و آبشخور یک میراث مشترک بهره و قوت میگرفتهاند؛ انسان فراخوانده شده تا با بهره گرفتن از استعدادها و امکانات و ظرفیتها و توانمایههای وجودی خویش آنگونه که برازنده کرامت انسانی اوست، نحوه بودن و شیوه زیستن و زیستگاه عالم انسانی خویش را پیافکنده و بنیاد نهد. این طرحاندازی و بنیادپذیری و بنبخشی و بندهشن - به تعبیر عمیق و باور دینی ایرانیان باستان - هم، بنیادی هستیشناختی داشت و هم آیینی و مقدس و رازآمیز و متعالی، زیسته و تجربه و فهمیده میشد و هم آن که روی بهسوی قبله و کعبه الوهیت داشت و سر بر آستان الوهیت میسایید.
وقتی در همین ریشههای مفهوم هلنی تبار تاریخ که از بن واژه «آرخه» یعنی سرچشمه و سرآغاز و سرمنشا و مبدا و... مشتق شدهاند، کمی تامل میکنیم ابعاد هستیشناختی و متعالی افقگشایی و افتتاح نحوه بودن و حضور تاریخی انسان در جهان هرچه بیشتر و بیشتر در برابر ما آشکار میشود. بر همین سیاق هنگامی که در ریشه واژههای مفهوم پهلوی فرهنگ که از بن واژه «فره» به معنای متعالی و الوهی سربرکشیده و مفهوم لاتینی کالچر که از ریشه واژه «کولت» یعنی آیین و کشتن و پروراندن مشتق شده با تامل بیشتر میاندیشیم متوجه و متقاعد میشویم که تا چه میزان عمیق و وثیق، تاریخ، فرهنگ، نحوه بودن و حضور تاریخی انسان در جهان چونان وجودی تاریخی شده و تاریخمند، فرهنگپذیر و فرهنگساز و فرهنگمند بنیادی متعالی، روحانی و آیینی داشته و تا چه میزان با مراتب متعالیتر وجود و امر الوهی و مقدس درتنیده شده بود.
تصادفی نیست که به هر میزان به لایهها و زیرلایههای کهنتر حیات و حضور تاریخی انسان بیشتر و بیشتر نزدیک شدهایم ریشههای فرهنگ و زندگی مردمان را در سرچشمههای تجربههای آیینی عمیقتر یافتهایم و نسبت انسان و نحوه بودن و رگ و پیوند و پیوستگی منش زیستن و فرهنگ و زندگیاش را در جهان با مراتب متعالیتر وجود و با الوهیت و امر متعال مستحکمتر و منسجمتر احساس کردهایم. واقعیت این است که اینک بر کرسی رفیع آن سنتهای معنوی و آداب و ادب و منش فرهنگ و زندگی و نحوه بودن استوار بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و باورهای متعالی و تجربههای عمیق روحانی و حیات معنوی، نحوه بودن، سبک زندگی دیگری تکیه زده و انسان دیگری بر صحنه تاریخ و پرده نمایش فرهنگ و زندگی آمده و نقش میبازد؛ انسانی آتشناک و پرومتهای و آتشافروز و سرگشته و بیقرار و منقلب و مضطرب و بیمارگون و آشفته و مایوس و ناامیدوار.
جامعه معاصر ما چنان هر جامعه دیگری، حتی منزوی و تاریخ گریز و تاریخ ستیزترین جامعهها و فرهنگهای بومی روزگار ما، از توفان نفسگیر و غافلگیرکننده و سیلی سیلاب و سیلان تحولاتی که طی سدههای اخیر در قاره و منطقه غربی تاریخ اتفاق افتاده مصون نبوده است. تاریخ و تجربه تاریخی ما جامعه و حیات اجتماعی ما، نحوه بودن، فرهنگ، زندگی، منش زیستن و سبک زندگی ما بهمانند دیگر جوامع معاصر ما سخت از آنچه در جامعه و جهان و جغرافیای پیرامون ما طی سدههای اخیر اتفاق افتاده تاثیر و آسیب پذیرفته است. صدای درهم شکسته شدن ستون فقرات جامعه سنتی و فرهنگ و زندگی طراحی شده و بنیاد پذیرفته بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و باورهای معنوی و متعالی همهجا در همه عرصههای فرهنگ و زندگی و روان و رفتار ما و نزد طراحان و برنامهریزان و مهندسان و مدیران اقتصاد و سیاست و معیشت ما خصوصا درعرصه ذوق و زیبایی و هنر و خلاقیت و کنشهای خلاق و معماری بافتهای بیهویت و اصالت و نازیبا و ناهماهنگ و بیقواره و بیرنگ و رمق و آشوبناک شهری و روستایی به گوش میرسد. کشتی تاریخ و جامعه معاصر ما بهمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما اینک در بستر توفان و خم وخیز سیلاب تحولاتی به حرکت درآمده و ره میسپارد و از مخاطرات پیش روی خود هیچ آگاهی تاریخیای ندارد. شتاب شیطانی رخدادها و وسعت و سرعت جهانی تحولات مجال تفکر و تامل و تعقل و تدبیر را از ما ربوده است. عالم جدید بر زمینه و شانه کیهانی از ارزشها و اندیشهها و آرمانهایی از جنسی دیگر در قاره منطقه غربی تاریخ افق گشود و درکمتر از سه سده چهره تاریخ و جامعه جهانی را دگرگون کرد و همه قارهها را درنوردید. اینک زنگ خطر فروپاشی آن ارزشها و اندیشهها و آرمانهای پسا قرون وسطایی و رنسانسی همهجا و بیش از همه در خاستگاهش در گوشهای تیزگیر عمیقا احساس میشود. بوی عفن کمیتزدگی از هرسو و در همه جا به مشام میرسد. خلاقیتهای یله و بیمهار اهریمنی و آنارشیستی و آشوبناک و نازیبا و آشفته بر ذوق و ذائقه زیباشناسی ملتها به مقیاس جهانی به طرزی بیسابقه سروری میکنند.
فرهنگ، آیینه کیفیت زندگی و منش و نحوه بودن ما در جهان است؛ آیینهای که اینک چنان درهم شکسته است که هیچ تصویر شفافی از منش بودن ما در آن دیده نمیشود مگر هزار پاره و ناآشنا و موهوم. هیچ فرهنگی بدون کیهانی از ارزشها و باورها و آموزهها و منظومههای فکری و دانش و دانایی نحوه بودن نمیپاید. روش و منش زیستن و سبک و کیفیت زندگی ما در گرو کیهانی از ارزشهایی است که درفضای آن نفس میکشیم. در سنت و دیانت و معنویت و کلام و کتاب مقدس ما و همه سنتهای دیگری که با ما در یک سنت و میراث مشترک معنوی سهیم هستند زیبایی چونان یک اصل بنیادین درون منظومه اعتقادی ما زیسته و تجربه شده و نقش به غایت تعیینکننده و تاثیرگذاری در کیفیت، منش زندگی، نحوه بودن و کششها و کنشهای خلاق و ذوق هنری و ذائقه هنرمندانگی ما داشته است. در آموزههای کلام و کتاب مقدس ما پیوند و پیوستگی و همتباری میان زیبایی و نیکویی استوار و بنیادین بیان شده است. به دیگر سخن آنچه زیباست نیکو و خیر نیزهست و هرآنچه زیبا و نیکو و خیر است حق نیزهست. در قرآن شریف حسن، در معنای جامع، کمال مطلق و مرتبه یکتا و یگانگی الوهیت متعال آمده است: ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها... (سوره اعراف، آیه 179). تعبیر ژرف و عمیق و نغز و دلنشین حافظ را در همین رابطه ببینید: هر دو عالم یک فروغ روی اوست/ گفتمش پیدا و پنهان نیز هم
با یک نگاه دقیق و از سر تامل به سبک زندگی جامعه معاصر و به محیط و فضاهای پیرامونمان و همچنین به مدیریت، مهندسی و معماری بافتهای شهری و روستایی، میتوان پی برد که چه آسیبها و تخریبهای گستردهای به مواریث مدنی و معنوی و محیط و میراث طبیعی میهن خویش وارد آوردهایم. کافی است تا متقاعد شویم و بپذیریم و اذعان کنیم تا چه میزان میان ما و آن ارزشها و آموزهها و باورهای متعالی و فرهنگ و زندگی بنیاد پذیرفته برشانه دیانتی اصیل و معنویتی نجیب و سبک زندگی، منش و نحوه بودنی غنی و پرمایه از قناعت و مناعت و نشاط و امنیت خاطر و خلاقیتهای اهورایی، فاصله و فراق افتاده است. واقعیت این است که اسکلتی بیش از سبک زندگی ایرانی و ایرانیان برجای نمانده است. مدیران و طراحان و مهندسان اقتصاد و سیاست و معیشت و توسعه جامعه شهری میهن ما سرمشقهای خوبی برای فرهنگ و زندگی جامعه معاصر ما نبودهاند. در سبک فرهنگ و زندگی مردم ما اینک شر کمیتزدگی و سود و سودا بر کیفیت زندگی سروری میکند و خروج دجالی آن را در همه عرصههای فرهنگ و زندگی و حیات اجتماعی مردم ما از اقتصاد و معیشت تهی از عدالت و بیگانه با معنویت گرفته تا نحوه بودن و سبک زندگی آلوده و بیمهر به پاکی و پاکیزگی و بیتوجه به زیبایی و نظم و هماهنگی به طرز بیسابقهای میتوان مشاهده کرد. همه چیز در بازار مکاره سود و سودا، حتی یوسف میراث یک ملت به بهای اندک به فروش میرسد. میخواهید درجه و دامنه افول را ببینید: زیبایی و ظرافت درهم تنیده و هماهنگ مقوله زیباییشناختی جلالی و پرشکوه و قوت و اقتدار طراحی و مهندسی میدان نقشجهان اصفهان عهد صفوی را با یکی از این معماریهای امروز شهری ما مقایسه کنید تا در داوری ترازوی قابل قبول در کف گرفته باشید. فراوردههای موسیقی فلزی و گوشخراش و بیهویت و آشوبناک تهی از خلاقیتی اصیل و بیگانه با ذوق هنری و ذائقه زیباشناختی نجیب و غریبه با شعر و ادبیاتی فاخر و غنی و نیز ناآشنا و نامانوس با عواطف انسانی، چهره دیگر کشتی به گل نشسته فرهنگ و سبک زندگی آشفته و بیریشه و بیهویت جامعه معاصر ماست.