بلندگو بوق شیطان است!
نگاهی به پیشینه تجددگریزی در شهر کرج با مطالعه موردی آیت الله سید رضا حسینی زابلی
شناخت و رصد مستمر «جریان تجددگریز / تجددستیز سنّتی در ایران معاصر» همچنان برایم جذاب است. این علاقه پژوهشی با نگارش کتاب «روستای ایستا» در سال 1389ش - که درباره اهل توقف طالقان است - آغاز شده است. به تازگی و برای نخستین بار، میرزا علی سلیمانی بروجردی در کانال تلگرامی اش، نامه ای بدون تاریخ از آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی (درگذشت 1368ش) خطاب به آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی (درگذشت 1340ش) مرجع عام شیعیان را منتشر کرده که در آن به صراحت از اذیت و آزار کرجی ها نسبت به خود یاد کرده و نوشته است: «جَعَلتُ فداک. پس از تقدیم تحیه و سلام و عرض ارادت، خاطر محترم را مستحضر می دارد که در اثر بعضی پیشامدهای ناروا و ناگوار، حقیر در کرج دچار زحمت روحی هستم زیرا تاکنون چندین دفعه بعضی اشخاص رفتارهای توهین آمیز نسبت به حقیر کرده اند. لذا تقاضا دارم اجازه فرمایید یا به قم یا سامراء مراجعت نمایم. زیاده بر این، جسارت است. دعاگو رضا الحسینی الزابلی.»
با مطالعه این نامه، شاید خوانندگان بپرسند مگر کرجی ها در دهه های سی و چهل خورشیدی آزار داشتند یا با مذهب بر سر مهر نبودند که این گونه آیت الله مظلوم را در تنگنا قرار دادند؟! پیش از پاسخ به این پرسش لازم است با زندگی و زمانه نویسنده این نامه آشنا شویم.
* * *
آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی فرزند سید محمد امین الرعایا زابلی، از روحانیون سرشناس شهر کرج در دوره حکومت پهلوی و سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. در سال 1283ش در روستای گوری از توابع شهرستان زهک در استان سیستان و بلوچستان زاده شد. پس از گذراندن مقدمات در زادگاهش، در 18 سالگی به همراه برادرش حجت الاسلام سید حسن زابلی به مشهد رفت و چند سالی در مدرسه علمیه باقریه به تحصیل ادبیات عرب و دروس سطح حوزوی پرداخت. سپس رهسپار نجف اشرف شد و در مدرسه علمیه قوام نزد آیات آقاضیاءالدین عراقی (درگذشت 1321ش) و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (درگذشت 1325ش) شاگردی کرد. او از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی (درگذشت 1366ق) در حوزه اخلاق و عرفان بود. پس از عزیمت به شهر سامراء، مدتی سرپرست مدرسه علمیه میرزای شیرازی شد. پس از بازگشت به ایران به امر آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی جهت انجام امور مذهبی و اقامه جماعت به شهر کرج آمد. شیخ علی دوانی (درگذشت 1385ش) نویسنده معاصر، او را از شاگردان آیت الله حاج سیدمیرزا جندقی مجدزاده مشهور به علم الهدی (درگذشت 1333ش) می داند که «در مسجد دِه کرج نزدیک کارخانه قند، امامت جماعت داشت.»
دوانی در خاطراتش از کرجِ پس از سال های 1329ش نوشته است: «مرحوم آقای جندقی با این که آن روز از نسل گذشته بود، فکری باز داشت. روز عید فطر بنا گذاشتیم نماز عید را طبق دستور دین در فضای باز و زیر آسمان برگزار کنیم. به همین منظور فرستادیم از تهران بلندگویی با دو شیپور به مبلغ پانصد تومان برای مراسم آن روز کرایه کردند و آوردند. محل را هم میدان فوتبال نزدیک کارخانه قند و دانشکده کشاورزی قرار دادیم. شیپورها را هم به میله های دروازه گُل بستیم. رفتیم و از آقا سید رضا زابلی خواستیم که ایشان هم در مراسم نماز عید شرکت کند که به جای دو نماز، یک نماز باشکوه تشکیل شود و عظمت اسلام را به نمایش بگذاریم. اول مریدان از وی خواستند و چون زیر بار نمی رفت، خود من هم با جمعی رفتیم و از او خواهش کردیم که اولاً، آقای جندقی مثلاً استاد شماست و بهتر از شما می داند و ثانیاً بلندگو در صحن حضرت معصومه بالای سر آیت الله بروجردی که در صحن درس می گوید گذاشته اند و در آن اذان می گویند، چه اشکالی دارد؟ ولی آقای زابلی گفت نمی آیم و بلندگو بوق شیطان است، چون از آن در عروسی ها و مجالس لهو هم استفاده می شود. گفتیم: آلتی است مشترک بین کار حرام و حلال و ما کار حلال را با آن انجام می دهیم، ولی او زیر بار نرفت و به نماز نیامد. نتیجه آن شد که غیر از چند نفر، کسی در نماز عید آقای زابلی شرکت نکرد و همگی آمدند در نماز مرحوم جندقی شرکت کردند و پس از نماز هم من منبر رفتم...»
در اطلاعیه ای که به مناسبت درگذشت آیت الله جندقی در شماره 8612 روزنامه اطلاعات (یک شنبه اول اسفند 1333) به چاپ رسیده، نام او در کنار شیخ علی اویسی، اسماعیل جزایری، سید جلال [سیادت] موسوی و حاج عمادالدین شهیدی (درگذشت 1357ش) دیده می شود. بر اساس دستور عملیاتی شهربانی کرج، منزل آیات حسینی زابلی و حاج سید حسن مدرسی سریزدی مشهور به مدرسی یزدی (درگذشت 1361ش) از روز 13 آبان 1343 تا دستور ثانوی، تحت نظارت قرار گرفت تا از واکنش روحانیون و مردم کرج نسبت به تبعید امام خمینی به ترکیه جلوگیری شود. در یکی از اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) - که تاریخش نامعلوم است – آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (درگذشت 1369ش) از طریق اداره پست و تلگراف و تلفن شهرستان قم، تلگرافی را به گروهی از روحانیون و علمای شهرهای مختلف ایران ارسال کرده از جمله «آیت الله زابلی و حاج عمادالدین شهیدی در شهر کرج».
علی رنجی (متولد 1345ش) درباره نقش آیت الله زابلی در جلوگیری از عبور قوای کمکی لشکر 16 زرهی قزوین از کرج به سوی تهران در 19 بهمن 1357 می گوید: «مردم [پس از خلع سلاح]، به سربازها لباس شخصی دادند و عده ای از آنها را با خود به خانه بردند، فقط مانده بود درجه دارها و فرمانده هایشان. آنها را جدا از بقیه به منزل حجت الاسلام سید رضا حسینی زابلی بردند. چند روزی هم در منزل ایشان ماندند تا مدتی از این قضیه بگذرد. چون تسلیم شده بودند، جانشان در خطر بود و نمی توانستند برگردند.» در سندی دیگر از ساواک آمده است، اداره اوقاف شهرستان کرج در 21 فروردین 1357 از ده روحانی از جمله آیت الله حسینی زابلی دعوت می کند تا در آیین دعا به مناسبت رفع خطر از جان محمدرضا پهلوی، در مسجد جامع کرج حضور یابند اما همگی از شرکت در آن مراسم حکومتی خودداری می کنند. همچنین ساواک در 12 شهریور 1357 گزارش کرده تعدادی اعلامیه دست نویس به نام «محمدرضا الحسینی زابلی» پخش شده که در آن از مردم دعوت شده جهت برگزاری نماز عید فطر و تجدید پیمان در برقراری حکومت اسلامی، در مسجد اعظم دِه کرج حاضر شوند. آیت الله زابلی در ماه های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357ش، حدود 5 تا 6 هفته امام جمعه شهر کرج بود اما در ادامه، حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی شریفی فردویی (درگذشت 1371ش) را برای این منصب پیشنهاد کرد. او در 85 سالگی در سال 1368ش درگذشت و پیکرش در مسجد اعظم شهر کرج به خاک سپرده شد. سه فرزندش به نام های سید محمدحسین (درگذشت 1399ش)، سید علی و سید ابوالحسن (متولد 1333ش) روحانی هستند.
* * *
از خاطره مرحوم دوانی و شِکوه نامه مورد اشاره برمی آید که آیت الله حسینی زابلی گرایش تجددگریزانه آشکاری داشته است. اخیراً در گفت و گوهایم با گروهی از بومیان دِه کرج دریافتم که او با تحصیل دختران، استفاده از رادیو و تلویزیون، بلندگو، قاشق و چنگال و... بر سر مهر نبوده است. به نظر می رسد تجددگریزی یا به عبارت دقیق تر تجددستیزی آیت الله و عدم پذیرش آن از سوی برخی اهالی علاقه مند به ارزش ها و عناصر مدرن شهری، در مواردی موجب آزار روحی روحانی ده کرج شده است. در واقع این نامه روایتی فشرده از آن انزوا و کش و قوس های موجود در کرج دهه های سی و چهل خورشیدی است. شهری در بیخ گوش پایتخت که در آن سال ها دیگر وارد دالان توسعه و تجدد شده بود و سنّت و تجدد داشت تعارض خود را نشان می داد...
منابع: محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 4، ص670؛ علی دوانی، مفاخر اسلام، ج 13، ص 310، 316؛ سعیده محرمی و سمیر کتف، آفتاب حصار، ص 91؛ روزنامه اطلاعات، ش 8612، ص 4؛ آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 147؛ حمید کرمیپور، انقلاب اسلامی در کرج، ص 121، 230؛ خانزاد محمودی، صلای صبح: تاریخ شفاهی وقایع 19 تا 22 بهمن 1357 در شهرستان کرج، ص90، 98؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 4، ص 313، 532؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 14، ص 156؛ امیر میر، از نیمروز تا امروز، ص 133؛ امام در آینه اسناد: سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج 2، ص 338.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «بلندگو بوق شیطان است!»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 9، آذر 1403، صفحه 2.
شکوه نامه آیت الله سید رضا حسینی زابلی به آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی، بدون تاریخ
آیت الله حاج سید رضا حسینی زابلی (درگذشت 1368ش)
حسین عسکری، «بلندگو بوق شیطان است!»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 9، آذر 1403، صفحه 2.
آرامگاه آیت الله سید رضا حسینی زابلی در مسجد اعظم شهر کرج، بهار 1402
نگاهی مستند به تطهیر و توجیه
کارنامه تروریستی - کمونیستی «سازمان چریک های فدایی خلق ایران»
در خبرگزاری تسنیم البرز
حسین عسکری
22 آذر 1403
در 17 مهر 1403 یکی از خبرنگاران «خبرگزاری تسنیم شعبه استان البرز» با انتشار یادداشتی با عنوان «تاریخ درباره محمدصادق فاتح چه میگوید خائن یا خادم؟»، «تاریخ درباره محمدصادق فاتح چه میگوید خائن یا خادم؟»، کارنامه سیاه «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» - که با تروری دهشتناک در 20 امرداد 1353 جان شادروان حاج محمدصادق فاتح یزدی (کارآفرین، نیکوکار و نقش آفرین در توسعه شهر کرج) را در 76 سالگی ستاند - «توجیه سیاسی و اخلاقی» کرد. نویسنده گزارش که خود را «کارشناس تاریخ معاصر» می داند درباره آن «گروه کمونیستی شناخته شده» در خبرگزاری «وابسته به یک نهاد انقلابی» نوشته است: «سازمان چریکهای فدایی خلق از جمله سازمانهای انقلابی پیش از انقلاب بودند، اگرچه بعد از انقلاب مسیر خود را از نظام جمهوری اسلامی دور کردند، اما در آن روزها با آرمان های انقلابی فعالیت داشته و هر آنچه که انجام میدادند را در راستای اقدام انقلابی میدانستند و این هنر رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود که توانسته بود این گروههای متضاد را کنار هم جمع کرده و انقلاب اسلامی به پیروزی برسد... استقرار بخش آموزش نظامی این سازمان در محدوده کرج، محلات دولتآباد و ابتدای جاده محمدشهر، سبب شد این سازمان، ریشهای دیرینه در کرج داشته باشد...» نویسنده آن گزارش، سازمان کمونیستی مسلح چریک های فدایی خلق را «سازمانی انقلابی»، «ریشه دار در کرج» و «مورد حمایت امام خمینی» دانسته است. آیا تحلیل ایشان با توجه به سخنان و مواضع بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، درست است یا نه؟ در پاسخ به این پرسش، درنگی می کنیم در چهار سخنرانی امام خمینی:
1. امام خمینی در جمع شورای پنج نفره صدا و سیما در 18 آذر 1358 گفته است: «یکی از وظایف تلویزیون و رادیو این است که مسایل را آن طوری که هست به مردم بفهمانند مسایل چی هست. اصلًا از کی صدا دارد بلند میشود. اعلان کردند که گروه فرقان [1] هم به ما متصل شد. چریک های خلق [2] هم به ما متصل شد. گروه فرقان کیاند؟ چریک های خلق کیاند؟ هر آدمی و هر گروهی را باید از رفقایش فهماند که کیها هستند تا بفهمیم اینها چکاره هستند. آن کسی که میگوید گروه فرقان به ما گرایش پیدا کرد، چریک های خلق به ما متصل شد، این همان است مقصدش. همان ها هستند. این هایی که این ها را دارند اداره میکنند. همان قضایا همان ها هستند. همان هایند که روابطشان با غیر، الآن بعضی شان معلوم شده است. بازی نخورند برادرهای ما! توجه داشته باشند که هیچ مسلمانی با این امر موافق نیست. هیچ مُلایی با این امر موافق نیست. هیچ مرجعی با این امر موافق نیست. و هرگز همچو چیزی را به مراجع نسبت ندهند، که آن ها موافق نیستند با یک مسأله خلاف اسلامی.» (صفحه های 195 تا 203 جلد 11 کتاب صحیفه امام خمینی).
2. امام خمینی در جمع بانوان آذربایجانی در 11 دی 1358 گفته اند: «...آن وقت گروه فرقان مثلًا، یک گروهی که تروریست هستند و مثل آقای مطهری را میکُشند و اعلام میکنند. آقای قاضی [طباطبایی] را میکُشند و آن چریک های خلق کمونیست، وقتی بنا شد که یک همچو جمعیتی باشند که رفقاشان این ها باشند، آن هایی که متصل به آن ها میشود این ها باشند، یعنی این هایی که اسلام به خودش راه نمیدهد. اسلام راه نداده به خودش، جمهوری اسلام به این ها راه نداده، این ها آمدند در قبال جمهوری اسلام. یک جمعیتی که محل نماز جمعه را آتش میزنند. و یک وقت مخالفت یک دسته با دسته دیگر است، از آثار هر کاری معلوم است که چکارهاند این ها. آن که محل خطبه امام جمعه را، محل عبادت مسلمین را آتش میزند، نمازگزارها را حمله میکند و زخمی میکند و چه میکند، خوب، این ها معلوم است که وضع روحی شان چیست. کارهای آدم انعکاس روحش است، از کار آدم معلوم میشود که روح آدم چه است، از این طور کارها، این طور شرارت که به عبادتگاه خدا حمله بکنند، آتش بزنند محلی را که نماز خدا در آن جا انجام میگیرد. حمله کنند به عبادتگاه مردم. به جایی که مردم نماز میخواهند بخوانند. خوب، از این ها معلوم میشود که این ها سنخ روحشان چه است و عقایدشان چه است...» (صفحه های 524 تا 527 جلد 11 کتاب صحیفه امام خمینی).
3. امام خمینی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی در 26 آذر 1358 گفته است: «شما که سرنیزه را برداشتید و تفنگ ها را کشیدید میروید فلان جا تلویزیون آن جا را میگیرید، میآیند با شماها بیعت میکنند و تلویزیون را میگیرند؛ و - عرض میکنم که - آن چریک های فدایی، همین اشخاصی که همهتان میشناسید چه اشخاصیاند به شما ملحق میشوند... شما بفهمید چه وضعی است این. بدانید که چه کسانی هستند با هم مجتمع شدند. آن ها هم که مجتمع شدند یکیش را که دیدید پروندههای او درآمده!... این ها همانی میخواستند که کمونیست ها میگفتند: جمهوری خلق مسلمان! آنها میگویند جمهوری مثلًا کُرد. جمهوریش مطلق است. آمد یک آقایی اینجا، سلمه الله، من به ایشان گفتم این همان است که کمونیست ها میخواهند شما هم کمونیستی؟! گفت نه، گفتم پس اسلام را پهلویش بگذار... چه شد که همین آقایان رفتند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری را گرفتند، قیام کردند بر ضد حکومت اسلام؛ و بعد هم آن هایی که تأیید کردند این ها را شناخته شدند، آن هایی که رفتند متصل به این ها شدند، چریک های خلق بودند! همان هایی که شما همه میشناسید. همان هایی که کمونیست هستند. این ها آمریکایی هستند با صورت کمونیستی، با دعوی کمونیستی. این ها کمونیست نیستند. کمونیستی که میگوید من میخواهم ملت چه باشد و چه باشد خرمن آتش میزند و خرمن یک پیرمردی را، که یک سال زحمت کشیده، عایلهاش را میخواهد از این اعاشه کند، با یک کبریت آتش میزند. این کمونیست یک آدم شری است از اشرار یا آن هایی که کمونیست اصیلاند همین جورند! این ها که اصلًا اصیل هم نیستند. بنابراین، قضیه این ها نیست. قضیه این است که نمیخواهند اسلام محقق بشود. الآن هم توطئه همین است. همه بدانند این را، همه قشرهای دنیا و ملت ها بدانند، که این ها از اسلام میترسند که اگر اسلام بیاید، دیگر ما نمیتوانیم آن طور غارت گری ها را بکنیم؛ نمیتوانیم آن طور تعیش ها را بکنیم؛ افسارمان همچو باز نیست که هر کاری میخواهیم بکنیم، ولو بر خلاف ملت باشد. میترسند حالا، وحشت شان زده که ما چه بکنیم، میآیند به قانون اساسی اشکال میکنند! در قانون اساسی اشکالی نیست...» (صفحه های 290 تا 311 جلد 11 کتاب صحیفه امام خمینی).
4. روزنامه آیندگان در 10 خرداد 1358 خبر داده امام خمینی در دیدار با اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان کرج گفته است: «امروز خطر در کار است، خطر کمونیسم در کار است.»
با توجه به مواضع چهارگانه امام خمینی، آیا همچنان «خبرگزاری تسنیم البرز» تأکید دارد که چریک هایی فدایی خلق، «سازمانی انقلابی»، «ریشه دار در کرج» و «مورد حمایت امام خمینی» بود؟ لطفاً برای توجیه نفرت شگفت و افراطی خود از «فاتح یزدی» و «یزدی های نجیب البرزی»، تاریخ معاصر به ویژه تاریخ انقلاب اسلامی را در یک «خبرگزاری ارزشی و انقلابی» تحریف نکنید. تاریخ دقیق و درست، همانی است که البرزیان به ویژه کرجی ها در سایه سار دل چسب آن قدم می زنند و نفس می کشند...
___________________________
پانوشت های «موسسه تنظیم و نشر امام خمینی» بر متن سخنرانی های فوق:
[1]. گروهک فرقان، از گروهک های منحرفی بود که در اوایل انقلاب، چند تن از شخصیت های انقلابی از جمله آقایان شهید مرتضی مطهری، مفتح، قرنی، حاج مهدی عراقی و احسان (پسرش) را به شهادت رساند.
[2]. گروهک چریک های فدایی خلق، یکی از قدیمی ترین تشکّل های مارکسیستی با خط مشی مسلحانه بود که چندین بار دچار انشعاب شد و سرانجام عدهای از اعضای آن به حزب توده پیوستند.
- وبلاگ البرزپژوهی آمادگی دارد دیدگاه های مخاطبان گرامی درباره این یادداشت را بازتاب دهد.
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
نخستین نشست گروه زبان و فرهنگ انجمن ایران شناسی با همکاری پژوهشکده زبان و گویش پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
آیین رونمایی از کتاب
اشتهارد (تاریخ، طبیعت و فرهنگ مردم)
نوشته محمد پارسانسب
از انتشارات رهام اندیشه
با حضور:
بهرام امیراحمدیان
محمد جعفری قنواتی
محمود جعفری دهقی
حسین عسکری
علیرضا کریمی
رضا امینی
دبیر نشست: پریسا نظرزاده
شنبه 26 آبان 1403، ساعت 14
تهران، خیابان امام خمینی، پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، سالن خلیج فارس
___________________________________________
گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از آیین نقد و بررسی کتاب «اشتهارد؛ تاریخ، طبیعت و فرهنگ مردم»
تاریخ بدون جغرافیا مانند یک روح سرگردان است / گویش اشتهاردی شاخهای از زبان تاتی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین نقد و بررسی کتاب «اشتهارد؛ تاریخ، طبیعت و فرهنگ مردم» به همت انجمن ایرانشناسی در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در هفته کتاب برگزار شد. این نشست تخصصی در 26 آبان 1403 با حضور اساتیدی همچون بهرام امیراحمدیان، محمد جعفری قنواتی، محمود جعفری دهقی، حسین عسکری، علیرضا کریمی و رضا امینی برگزار شد.
محمود جعفری دهقی، رئیس انجمن ایرانشناسی، در آغاز نشست ضمن خوشآمدگویی به مهمانان، به بررسی تاریخچه زبانهای ایرانی و تقسیمبندی آن به سه دوره زبانهای ایرانی باستان، زبانهای ایرانی میانه و زبانهای ایرانی نو پرداخت. وی گویش اشتهاردی را شاخهای از زبان تاتی معرفی کرد و به دلیل ویژگیهای آن از جمله ساخت کنایی فعل و وجود جنس دستوری در اسم و صفت و نیز وجود واژههای کهن آن به عنوان زبانی کهن و دارای جایگاهی ویژه در پیکره زبانهای ایرانی معرفی کرد. به گفته جعفریدهقی اشتهارد به واسطه ویژگی گویش آن و نیز کشف آثار باستانی کهن در شمار سرزمینهای باستانی ایران به شمار میرود. بهرام امیراحمدیان با تأکید بر اهمیت انتشار کتابهایی مانند اشتهارد، این اقدام را کاری سترگ توصیف کرد و افزود: تاریخ بدون جغرافیا مانند یک روح سرگردان است. وی با اشاره به ضرورت افزودن پرسشنامههای تحقیقاتی به کتاب در چاپهای آینده، این امر را برای ایجاد ساختار منسجمتر در تحقیقات آتی مهم ارزیابی کرد. محمد جعفری قنواتی نیز به اهمیت این کتاب در دسترسی به منابع جدید در زمینه دانشنامهنویسی و مردمنگاری اشاره کرد و داستانهای درجشده در آن را منبعی ارزشمند برای مطالعات بعدی برشمرد. حسین عسکری تکنگاری ارائهشده در این کتاب را ستود و پیشنهاد کرد در چاپهای بعدی به معرفی شخصیتهای تاریخی، علما، و بزرگان اشتهارد نیز مفصل تر پرداخته شود تا بر غنای اثر افزوده شود. علیرضا کریمی به نقش مهم این کتاب در حفظ روایتهای تاریخی و ثبت نام و هویت بناها و آثار تاریخی پرداخت و گفت که انتشار چنین کتابهایی میتواند از میان رفتن نشانههای تاریخی، بهویژه در بافت قدیمی اشتهارد، را جبران کند. رضا امینی نیز با تحلیل کتاب از نظر ساختار و اهمیت موضوعی، انتشار اثری در مورد زبان تاتی را گامی ارزشمند در بازسازی زبانهای ایرانی توصیف کرد. او استفاده از سیستم آوانگاری بینالمللی را برای علمیتر شدن اثر در چاپهای بعدی ضروری برشمرد. در پایان نشست محمد پارسانسب، مولف کتاب، با تأکید بر اهمیت مستندسازی تاریخی درباره اشتهارد، اظهار کرد که کمبود منابع معتبر در این زمینه، گردآوری چنین اثری را به پروژهای زمانبر تبدیل کرده است. او همچنین بیان کرد که از تکرار مطالبی که پیشتر در سایر کتابها آمده، پرهیز شده است. این مراسم که با مدیریت پریسا نظرزاده برگزار شد فرصتی بود برای تبادل نظر میان اساتید و پژوهشگران، و گامی برای شناخت بهتر تاریخ، طبیعت، و فرهنگ مردم اشتهارد.
دهخدا در لغتنامه خود در صفحه 264 در جلد اول مینویسد: اشتهارد قصبه بزرگی است از بخش کرج شهرستان تهران، 78000 گزی باختر کرج، سر راه کرج به بوئین زهرا، جلگه معتدل، سکنه 6267، شیعه فارس و زبان مخصوص که ریشه? آن فارسی است. آب آن از 21 رشته قنات که یکی شیرین و بقیه لب شور است. محصول عمده غلات (گندم و جو) بنشن (خواربار از قبیل نخود، لوبیا، ماش و عدس) چغندرقند، پنبه و جالیز. شغل مردم آن زراعت و کسب صنایع دستی کرباس و پارچه نخ بافی. دارای دبستان شش کلاسه و پاسگاه ژاندارمری و محضر رسمی میباشد. بنای امامزاده و مسجد و تکیه آن قدیمی است. کارخانه تصفیه پنبه و آسیاب موتوری دارد. اشتهارد دارای چندین اثر تاریخی ارزشمند است که تعدادی از آنها در سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. «دیزبون» که در اصل «دیدهبان» است قلعهای بسیار قدیمی و بلند بوده است. در اوایل سال 1344 هیاشی کاکی زاکی مدیر کل فنی ژاپونی در مرکز تعلیماتی حرفهای کرج از شهر اشتهارد دیدن کرد. وقتی در محل دیدهبان حاضر شد با توجه به آثاری که در آنجا از نظر علمی و خاکشناسی مشاهده و یافته قدمت محل فوق را به 1000 سال قبل تخمین زده است. کوه گهور (گبری) یا بز قلعه در فاصله هشت کیلومتری شرق جاده اشتهارد - کرج و در پنج کیلومتری سمت جنوب روستای مختارآباد در میان ارتفاعات موجود، کوه نسبتاً مرتفعی وجود دارد که به آن کوه گهور میگویند. بالای کوه نسبتاً مسطح است که در آن بقایای آثاری از جمله ساختمان کاملاً مخروبه و سفالهای شکسته به چشم میخورد. به آن بزقلعه هم میگویند. این احتمال نیز وجود دارد که این آثار بقایای آتشکدهای بوده است که شاید به همین دلیل به آن کوه گبری هم گفته میشود. احتمال دیگر اینکه آنجا محل اختفاء و زندگی راهزنان یا اینکه متعلق به فرقه اسماعیلیه بودهاست. حمام محله صیادیه در غرب حسینیه صیادیه و در دو واحد مجزای مردانه و زنانه هر کدام شامل رختکن و گرمخانه احداث شده است. تاریخ بنای اولیه آن به طور دقیق مشخص نیست ولی شکل ساختمان حکایت از تعلق آن به دوره صفوی و یا کمی بعد از آن دارد. تا چندین دهه قبل این حمام بهطور کاملاً سنتی با خزینه مورد استفاده قرار میگرفت. بعدها در آن لولهکشی انجام شده و خزینه آن مسدود شده است.
تاریخ انتشار گزارش: پنج شنبه 1 آذر 1403
این گزارش در وب سایت خبرگزاری ایبنا
کتابی ارزنده و خواندنی
دکتر فریدون شایسته
نویسنده، گیلان پژوه و مدرس تاریخ
کتاب تاریخ هشتگرد (از روزگاران کهن تا انقلاب اسلامی)، تألیف حسین عسکری، توسط نشر سفیر اردهال، در 860 صفحه به سال 1402 خورشیدی، منتشر شده است. این کتاب ارزنده و خواندنی، به سفارش جناب مهندس حامد آلیانی و با امضای جناب علیرضا کیان، شهردار محترم هشتگرد، یک جلد، به نگارنده، هدیه شده است که سپاسگزار هر دو وجود نازنین هستم. کتاب حاضر، مشتمل بر سه فصل: جغرافیا، باستان شناسی و تاریخ است. کتاب، دیباچه جناب استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی، استاد صاحب نام شاخه فلسفه باستان شناسی دانشگاه تهران را بر خود دارد. کتاب، دارای پانویس های متعدد، تصاویر فراوان و اسناد بی شمار است که در صفحات پایانی کتاب، آمده است. برای نگارش این کتاب ماندگار، بیش از 500 منبع چاپ شده، مورد استفاده قرار گرفته است که در انتهای کتاب، به روش علمی، ثبت گردیده است. محقق این اثر، جراید و نشریات زیادی را مورد مطالعه و استناد قرار داده، که عملی ستودنی است. اسناد این کتاب، مشتمل بر اسناد دولتی، نامه های دوستانه، تصاویر مرتبط و منابع متقن و مستدل تاریخی است. نگارنده، ضمن تقدیم سپاس و امتنان، به پیشگاه جناب مهندس آلیانی و جناب مهندس کیان، برای جناب استاد عسکری، محقق کتاب و همه پژوهشگران سرزمین مادری مان ایران، امیدوارم با اهتمام و جدیت مسوولان و مقامات شهری و استانی کشورمان، بیش از پیش، شاهد و ناظر چاپ و نشر چنین آثار ارزشمند علمی باشیم.
20 مهر 1403
بخشی از آثار دکتر فریدون شایسته
________________________________
منبعی موثق برای پژوهش های آتی
پاسخ رئیس پژوهشکده گیلان شناسی به نامه شهردار هشتگرد
مهندس علیرضا کیان (شهردار هشتگرد) در اول مهر 1403 به پیوست نامه ای، نسخه ای از کتاب «تاریخ هشتگرد» را به دکتر محمود رنجبر برکادهی (رئیس پژوهشکده گیلان شناسی دانشگاه گیلان) ارسال کرد. متن اعلام وصول و نظر دکتر رنجبر برکادهی به این شرح است:
جناب آقای مهندس کیان
شهردار فرهیخته هشتگرد
با سلام و احترام، بدین وسیله وصول یک جلد کتاب پژوهشی «تاریخ هشتگرد» نوشته آقای حسین عسکری را اعلام مینمایم. این کتاب با نثر روان، نگاه پژوهشی و مستندنگار، بسیار خواندنی و ارزشمند است. ویژگی مهم این کتاب، توجه به جزئیات در تدوین گزاره های تاریخی است. نویسنده محترم با کنجکاوی، همه زوایای تاریخ هشتگرد را بررسی کرده اند، به گونه ای که این اثر می تواند منبعی موثق برای پژوهش های آتی باشد. جا دارد از همت و تلاش شما شهردار فرهیخته هشتگرد، در حمایت برای انتشار این اثر والا تشکر و قدردانی نمایم.
محمود رنجبر برکادهی
رئیس پژوهشکده گیلان شناسی
23 مهر 1403
________________________________
ویژگی های ارزشمند تاریخی یک شهر در کتابی این چنین
نامه محسن تویسرکانی راوری (شهردار کرمان) به علیرضا کیان (شهردار هشتگرد) درباره کتاب تاریخ هشتگرد
جناب آقای علیرضا کیان
شهردار محترم هشتگرد
با سلام و احترام
بیتردید آنان که در مسیر راهیابی به وادی نور و معرفت گام مینهند، با آفرینش آثار ماندگار مکتوب، بر چرخ نیلوفری فراز میآیند و با دانش خویش جامعه خود و بشریت را از ظلمات جهل به روشنای نور راه میبرند. در پاسخ به نامه شماره 03/13603 - 1403/7/1 ضمن آرزوی توفیق و سربلندی روزافزون برای جناب عالی و همکاران محترم، به استحضار میرساند کتاب "تاریخ هشتگرد" حاصل حمایت و تلاشهای خالصانه و صادقانه و برنامهریزی و همت حضرت عالی و سایر همکاران پرتلاش تان بود. چاپ این چنین کتابی که به بهترین شکل ممکن ویژگی های ارزشمند تاریخی یک شهر را منتشر نموده است جای تقدیر و تشکر را دارد. امید آنکه در سایر مراحل زندگی پربارتان بیش از پیش موفق و پیروز باشید. روزگاری سرشار از عزت و توفیق روزافزون را در سایه حضرت ولی عصر (عج) برای جناب عالی آرزومندم.
محسن تویسرکانی راوری
شهردار کرمان
29 مهر 1403
________________________________
کاری ارزشمند و ماندگار در شناساندن حوزه تمدنی البرز
نامه دکتر محمدحسن اسدی (شهردار شیراز) به مهندس علیرضا کیان (شهردار هشتگرد) درباره کتاب تاریخ هشتگرد
جناب آقای مهندس کیان
شهردار محترم شهر تاریخی هشتگرد
با سلام و احترام
اثر مکتوب «تاریخ هشتگرد» که ثمره یک عمر تلاش و پژوهش مؤلف برجسته جناب آقای حسین عسکری است، کاری ارزشمند و ماندگار در شناساندن حوزه تمدنی البرز به شمار میرود. به نظر میرسد هشتگرد چه در جایگاه باستانی که زیستگاه تمدنی عظیم و تاریخ ساز محسوب میشده و چه در زمانه متأخر امروز به عنوان گنجینهای معاصر و دوران ساز رخ نمون شده، مقامی درخشان در شهرهای تاریخی ایران دارد. هرچند که به نظر میرسد همچنان این یگانگی و عظمت، بخشی از یک گنجینه نامکشوف و بزرگ تر باشد. اهتمام جنابعالی و پژوهشگر محترم این کتاب که تورق آن وزانت علمی و دانش و تسلط عمیق ایشان را نمایان میسازد، شایسته تکریم و تقدیر است. امیدوارم این تلاشها همچنان در به تصویر کشیدن زوایای پنهان این شهر تاریخی، تمدنی، مذهبی و انقلابی همواره بر مدار دوام و توفیق باشد.
محمدحسن اسدی
شهردار شیراز
22 آبان 1403
________________________________
شهردار: تاریخ هشتگرد، پلی به گذشته پرشکوه ایران
|خبرگزاری فارس|
2 آبان 1403
شهردار هشتگرد، با تاکید بر اهمیت معرفی و حفظ هویت تاریخی این شهر، از اهدای نسخههایی از کتاب «تاریخ هشتگرد» به شهرداران شهرهای مهم و تاریخی ایران خبر داد. علیرضا کیان، شهردار هشتگرد، در گفتوگو با خبرنگار فارس در ساوجبلاغ، اظهار کرد: با هدف تقویت هویت فرهنگی و آشنایی با تاریخ کهن هشتگرد، این کتاب ارزشمند را به شهرداران شهرهای تاریخی ایران همچون اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، قزوین، یزد، تهران و دیگر شهرهای مهم ارسال کردیم. امیدواریم این اقدام گامی در راستای پیوند هرچه بیشتر شهرهای تاریخی کشورمان باشد. وی همچنین با اشاره به قدمت این شهر افزود: هشتگرد بیش از 2200 سال پیشینه تاریخی دارد و نقش مهمی در فرهنگ و تمدن ایران ایفا کرده است. حضور تشیع دوازدهامامی در این منطقه به بیش از 1000 سال میرسد و این نشان از قدمت فرهنگی و مذهبی این شهر دارد. کاروانسرای صفوی ینگی امام که در فهرست آثار ملی ایران و میراث جهانی یونسکو ثبت شده، یکی از نمادهای مهم تاریخی ماست. کیان در خصوص اهمیت این کتاب نیز گفت: کتاب «تاریخ هشتگرد» که توسط دکتر حسین عسکری با نثری روان و پژوهشی علمی نوشته شده، روایتی از فراز و فرودهای تاریخی این شهر است. ما با اهدای این اثر به شهرداران و پژوهشگران برجسته کشور تلاش کردیم تا تاریخ این شهر را بیشتر به مردم و مسئولان معرفی کنیم و گامی در جهت حفظ و ترویج میراث فرهنگی ایران برداریم. به گفته شهردار هشتگرد، این کتاب در 860 صفحه و با شمارگان 1000 نسخه منتشر شده و با حمایت شهرداری هشتگرد به چاپ رسیده است.کیان تاکید کرد: این کتاب صرفاً یک روایت تاریخی نیست؛ بلکه پلی است میان گذشته و حال، برای تقویت هویت بومی و فرهنگی هشتگرد و دیگر شهرهای تاریخی ایران.
این خبر در وب سایت خبرگزاری فارس
________________________________
عرضه کتاب «تاریخ هشتگرد»
فروشگاه مرکزی
تهران، خیابان انقلاب، روبروی دانشگاه تهران، پاساژ پارسا، طبقه همکف، فروشگاه انتشارات سفیر اردهال
تلفن 66970924 - 66973398
فروشگاه مجازی صفحه کتاب تاریخ هشتگرد
نیکوکاری فاتحانه تا دم مرگ
در استان البرز به ویژه کلان شهر کرج، نام «فاتح» دلالت میکند بر کار، تلاش، نیکوکاری، وقف، بخشندگی و مسئولیت اجتماعی ارباب صنایع. زنده یاد حاج محمدصادق فاتح یزدی ( 1277 - 1353ش) علاوه بر فعالیت های اثرگذار تولیدی و صنعتی، با تشکیل «بنیاد خیریه فاتح» در سال 1352 خورشیدی، به فعالیتهای نیکوکارانه بنیادین و مستمر در شهر کرج پرداخت.
در آستانه برگزاری آیین بزرگداشت فاتح البرز در 17 مهر 1403 و پنجاهمین سالگشت قتل او در 20 امرداد 1353، دو سند برای نخستین بار در «کانال تلگرامی البرزپژوهی» منتشر میشود. نخستین سند، نامه فاتح در 28 خرداد 1353 خطاب به اداره آموزش و پرورش شهرستان کرج است. در این نامه، رئیس هیأت مدیره و مدیرعامل بنیاد خیریه فاتح با هدف شفافیت عملکرد، اظهارنامه و ترازنامه وقف آموزشی سال 1352 بنیاد را به اداره آموزش و پرورش ارسال کرده است. سند دوم، نامه آقای دلیر (شهردار کرج) با ادبیات حکومتی به فاتح است. در این نامه که در 31 تیر 1353 تنظیم شده، شهردار از ساخت درمانگاه خیریه در کرج تشکر کرده است. این نامهها به ترتیب، 2 و 1 ماه پیش از ترور فاتح، تنظیم و ارسال شده است.
متاسفانه اسلحه جوانی جاهل از اعضای «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» با مشرب کمونیستی و الحادی، ظاهراً به نیکوکاری های صادقانه فاتح در کرج پایان داد. اگر فاتح ترور نمی شد، این سیر نیکوکاری و آبادی در شهر کرج، تداوم و عمق پیدا می کرد.
به گمانم، دلیل اصلی بیزاری و کناره گیری ایرانیان از جریان چپ کمونیستی در ایران معاصر، تقابل این جریان سیاسی مسلح وابسته به شوروی سابق و دیگر کشورهای بلوک شرق، با روند توسعه و آبادی ایران ذیل تابلوی فریبنده «طرفداری از طبقه کارگر و مستضعفین» است. چپ ها با سوءاستفاده از «اشتراک لفظی» موجود در مفاهیمی همانند سرمایه دار، کارگر، مستضعف، آزادی، عدالت و... بسیاری از فرصتهای توسعه و پیشرفت ایران عزیز را از بین بردند. به طور مثال، آنان مزورانه در 8 اردیبهشت 1350 در کارخانه جهان چیت کرج، سوار بر مطالبات صنفی متعارف کارگران بیچاره شدند و با کشاندن اعتراضات به جاده کرج - تهران، آنان را در نزدیکی پایتخت به گلوله های سربی آتشین نیروهای نظامی حکومت پهلوی (ژاندارمری) دوختند. در ادامه هم، به بهانه خون خواهی آن سه کارگر مظلوم و شهید، بنیان گذار و صاحب کارخانه یعنی فاتح را به طرز فجیعی کشتند. کاری کردند که جور و بی عدالتی موجود در حکومت پهلوی و نقشه پیچیده سازمان مخوف ساواک از نظرها مخفی ماند. در واقع، چپ ها با روایت وارونه و ایدئولوژیک خود از حادثه غمبار کشتار کارگران کارخانه جهان چیت، جای جلاد و شهید را عوض کردند...
شوربختانه به طور آگاهانه و ناآگاهانه، بخشی از آموزههای چپ کمونیستی در لایههایی از نیروها و جریانهای به اصطلاح مذهبی عدالت خواه روزگار ما، جا خوش کرده است! به طوری که تخریب عملکرد توسعه گرایانه و نیکوکارانه فاتح در شهر کرج را بیشتر می توان ذیل همین گفتمان چپ تحلیل و بررسی کرد. امیدواریم برگزاری روشمند آیین بزرگداشت زنده یاد فاتح یزدی بتواند تا حدودی ذهن و زبان برخی البرزیان را از چنبره داوریهای چپ گرایانه درباره فاتح برهاند.
16 مهر 1403
______________________________
جنس دینداری فاتح البرز
وصیت نامه شادروان محمدصادق فاتح (1277 - 1353ش) که در دفتر اسناد رسمی شماره 21 کرج به ثبت رسیده، با این جملات آغاز شده است: «با اقرار به وحدانیت خداوند قادرِ متعال و رسالت حضرت محمد بن عبدالله خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلّم و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و یازده فرزند پاک آن حضرت، وصیت شرعی و قانونی نمود بر اینکه...»
این تأکیدات ایمانیِ عامل توسعه شهر کرج در 30 آبان 1343، نشان می دهد که فاتح «باور اسلامی - شیعی» راسخی داشته است. این جملات فقط در مقام نظر بر زبان و قلم او جاری نشده بلکه با کوشش ها و کنش های زیر، در عرصه عمل هم ثابت شده است:
1 . ساخت مسجد در محله های کارگر نشین و کارمند نشین چهارصد دستگاه و جهان شهر کرج؛
2. کمک مالی مستمر به مسجد جامع کرج بر اساس خاطرات آیت الله سید محمود مدرسی یزدی؛
3. توجه جدّی به وقف های آموزشی، درمانی و اجتماعی ویژه مستمندان در قالب تأسیس «بنیاد خیریه فاتح»؛
4. یتیم نوازی با احداث پرورشگاه؛
5. پرداخت وجوهات شرعی (خمس) به علمای شیعه براساس خاطرات حجت الاسلام والمسلمین شیخ غلامرضا کریمی محلاتی امام جمعه موقت کرج؛
6. پیوند صمیمانه و غیر ابزاری با روحانیون آگاه آن روزگار همانند استاد شهید مرتضی مطهری با استناد به خاطرات آقای دکتر مهراب رجبی؛
7. تکریم جویندگان دانش و دانش آموزان با راه اندازی خوابگاه دانشجویی و مدارس؛
8. ترویج فرهنگ کار و تلاش و کسب روزی حلال با تأسیس آموزشگاه فنی و حرفه ای و ایجاد فرصت های شغلی فراوان در قالب گروه صنعتی جهان؛
9. تأسیس باشگاه ورزش باستانی (زورخانه) با هدف تقویت توأمان روح و جسم (قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی)؛
10. وفاداری صادقانه به حریم زن و خانواده با چشم پوشی عاشقانه از کم بینایی پیش آمده برای همسرش؛
11. پشتیبانی بی منّت از خانواده های ضعیف با ارسال پول، آذوقه و زغال (سوخت رایج آن روزگار)؛
12. مبارزه جدّی با بی سوادی و جهل کارگران.
در 20 بهمن 1344 مرحوم فاتح در سفرش به حج، نامه ای نوشته که رضایت باطنی ناشی از همسانی عمل و نظرش را نشان می دهد: «به حمدالله دفعتاً سعادت یاری نمود و توفیق زیارت خانه خدا و حضرت پیغمبر (ص) نصیب من گردید و از این پیشامد خیلی خوشحال هستم... به حمدالله این دستگاه های مفید که در کرج از طرف من به وجود آمده، علاوه بر این که برای همگی مفید است از نقطه نظر افکار عمومی و مواظبت در امانت مردم باعث افتخار من و کارکنان دستگاه (کارخانجات جهان) و اشخاصی که با دستگاه تماس داشته اند، راضی و موجب افتخار من گردیده است. در سفارت ایران (جده) چند نفر از کارکنان سفارت به شرحی، تعریف موسسات جهان کرج می کردند که موجب خوشحالی من بود...»
فاتح، زمانی مسلمان بود که گفتمان فرهنگی حاکم بر حکومت وقت یعنی پهلوی، «گفتمان ناسیونالیسم لیبرال» بود و نوسازی فرهنگ ایران بر سه محور ناسیونالیسم، باستان گرایی و مذهب زُدایی انجام می شد. به همین جهت، دینداری سنّتی فاتح، در حکومت پهلوی به ویژه دربار مشتری نداشت. از دیگر سو، در بین روشنفکران عرفی مخالف و منتقد حکومت پهلوی چه جریان روشنفکری عرفی راست (لیبرال ها) و چه روشنفکری عرفی چپ (کمونیست ها)، آموزه های دینی موجود در شخصیت فاتح مورد اقبال نبود به ویژه جریان اشتراکی که با نگاه ملحدانه و نیست انگارانه، دین را افیون توده ها می دانست؛ جریانی که ناجوانمردانه و جاهلانه، جان شریف فاتح را در 20 امرداد 1353 با تروری بی رحمانه ستاند و توسعه و آبادی بخشی از ایران و شهر کرج را با خلل مواجه کرد. فاتح، وقتی مسلمان بود که در عرصه صنعت و تولید، دین، ابزاری برای جلب منفعت و دفع ضرر نبود. بر همین اساس، دینداری اش را باید مبتنی بر باورهای قلبی اش تحلیل کرد نه سود و سودا. جغرافیای دینداری فاتح باعث می شود که دو فراز آغازین وصیت نامه اش را مبنای نظری این همه کارهای نیک در شهر کرج بدانیم.
کلام آخر این که دینداری صادقانه و مومنانه فاتح، مصداق این آیات نورانی و جانبخش قرآن کریم است: «مساجد خدا را تنها کسانى آباد مىکنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیدهاند، پس امید است که اینان از راهیافتگان باشند (توبه / 18)... به پدر و مادر احسان کنید؛ و درباره خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه خویش و همسایه بیگانه و همنشین و در راهمانده و بردگان خود [نیکى کنید]، که خدا کسى را که متکبر و فخرفروش است دوست نمىدارد (نساء / 36)... همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم، نماز برپا مىدارند و زکات مىدهند و به کارهاى پسندیده وامىدارند، و از کارهاى ناپسند باز مىدارند، و فرجام همه کارها از آنِ خداست (حج / 41).»
حسین عسکری
- منتشر شده در ویژه نامه فاتح البرز، بنیاد خیریه فاتح، 17 مهر 1403، ص 30.
شهید البرزی و دغدغه سرطانزا بودن پلاستیک
خانواده «شهیدان نژادفلاح» از نمادهای فرهنگی و هویتی استان البرز به شمار میروند که ریشه در روستای خور از توابع شهرستان ساوجبلاغ دارند. یکی از چهار برادر شهیدان نژادفلاح، «سردار شهید شعبان علی نژادفلاح» است که در سال 1337 خورشیدی زاده شد. در نوجوانی به پدرش حاج عباس علی در کشاورزی کمک می کرد و هم به خوبی درس می خواند. دیپلم گرفت و در آزمون انتخاب دانشجویان پزشکی اعزامی به هند پذیرفته شد اما به جهت وقوع انقلاب اسلامی از رفتن به آن کشور منصرف شد. یک سال پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه درآمد و تا شهادتش در سال 1365، مسئول بهداری سپاه کرج و لشکر 10 سیدالشهداء بود. میگویند در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، یک کوله پشتی پُر از دارو و ابزارآلات درمانی، همه دارایی جنگی و سلاح کاری او بود.
در این مجال به مناسبت هفته دفاع مقدس، سندی مربوط به این شهید گرانقدر را برای نخستین بار منتشر می کنم. شهید شعبان علی نژادفلاح در 29 دی 1363 نامهای صریح و هوشمندانه به فرمانده پادگان شهید باهنر (ستاد سپاه ناحیه کرج) مینویسد و درباره استفاده از ظروف پلاستیکی در آن جا تذکر می دهد. او که در 19 آذر 1363 نامه دیگری در این باره ارسال کرده بود، صراحتاً اعلام می کند که این ظروف، «سرطان زا» هستند.
عموماً در شرایط بحرانی ناشی از جنگ، بسیاری از استاندارهای سلامت، بهداشت و محیط زیست، به جهت اضطرار و شرایط ویژه نادیده گرفته میشوند. اما سردار شهید نژادفلاح در اوج جنگ هم دغدغه سلامت ایرانیان را دارد و به خوبی حق مسئولیتش در بهداری سپاه کرج را ادا میکند. آگاهی داشته باشیم شهدا برای همایش و نمایش و شعار و به اصطلاح آیینهای بزرگداشت (بخوانید ختم) نیستند. شهدا نمونههای واقعی و روشن از «سبک زندگی مسئولانه و معنوی» در این عالَم پر هیاهو هستند. پیشنهاد میکنم این نامه خواندنی - که برگی از تاریخ دفاع مقدس استان البرز است - زینت بخش دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی و اداره کل حفاظت محیط زیست استان البرز شود.
- منبع: حسین عسکری، «شهید البرزی و دغدغه سرطان زا بودن پلاستیک»، ماهنامه البرزوندان، سال دوم، شماره 7، شهریور 1403، صفحه 2
در محضر منتظرانی متفاوت و متوقف
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی
در لایههای زیرین و نهانگاههای تاریخ، چه خبر است و چه سنّتها و باورها و تجربههای زیستهای نیرومند، مرموز و مخفیانه در کارند؛ هیچ نمیدانیم. روایتها چه میکنند! باورها مخفیانه در نهانگاههای تاریخ و لایههای زیرین هستی ما چه در سر دارند و چگونه فعالند و هر بار که سر برکشیده و برآمدهاند؛ گستره و دامنه تبعات و پیامدشان، میراث دیرینه و دیرپایشان در تاریخ چگونه بوده است و چگونه خواهد بود؛ ردیابی و رصد تاریخیشان، پیشگیری یا پیشبینیشان، اثرات و تبعات و پیامدهای مثبت و منفیشان بر روان و رفتار و نحوه بودن و حضور انسان در جهان، آنقدر آسان هم نبوده و نیست و نخواهد بود که گمان بردهایم.
گاه همان چیزی که سخت مورد تردید و یا انکار و حتی امکان و انتظار برآمدنش مورد تمسخر ما بوده است؛ چنان غافلگیرمان کرده است؛ برآمدنش چنان تسخیرمان کرده است؛ چنان ذهن و فکر و عقل و فهم ما را دور زده است؛ چنان تاریخ و زمان تاریخی را درنوردیده است که تیرش در کمان اندیشه و گمان ذهنمان درنمیگنجیده است. تاریخ پر از خلاف آمدهای عرف و گرانبار از رخدادهای خارق عادت و اتفاقات ناسازوار است. اصلاً برآمدن انسان و حضور تاریخی و تاریخمند انسان روی پوسته نازک و ظریف غبار کیهانی زمین، افکنده در میان صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی دیگر از صدر تا ذیل از دیرینهترین روزگاران تا روزگار ما، خلاف آمد عرف و یکسر ناسازواری بوده است و یکسر خرق عادت. یکسر پارادوکس و یکسر پارادوکسگون و پارادوکسوار. یکسر خرق طبیعت و خرق جغرافیای طبیعی و گذار از قلمرو جغرافیای طبیعی به سپهر جغرافیایی از نوع دیگر. جغرافیایی گرانبار از تضاد و تقابل و تعامل ذهنها و فکرها و عقلها و فهمها و وهمها. جغرافیای بغایت پوینده و پویا و پرتنش و پرکشمکش و پرتناقض و معارضهخیز و خونبار و خطرخیز و شعلهبیز و زلزلهخیز و خطرناک و غمبار و غمانگیز. جعرافیای طبیعی، جغرافیای سازگاریست.
«حیات طبیعی» این چنین در بستر سازگاری مستمر در یک فرایند و فرگشت و دگرگشت دیرینه و دیرپا روی پوسته نازک سیاره زمین تداوم داشته است. جغرافیای تاریخی جامعه و جهان بشری ما نیز روی پوسته نازک همین جغرافیای طبیعی و امکاناتی که جغرافیای طبیعی در اختیار انسان قرار میداده تکون و تشکّل پذیرفته و پاییده است. جغرافیایی گرانبار از سازگاریها و ناسازگاریها و ناسازواریها.
باری دوشنبه روزی خردادی و بهاری به پیشنهاد دوست معزز و گرانقدرم جناب آقای دکتر رستم فلاح که هم در مقام نظر هم در میدان عمل، فیلسوف اخلاقند و جانی آراسته به اوصاف و ادب و آداب و اخلاق نیک زیستن و در همصحبتی و همسفری از بهترینان، به دیدار کسانی رفتیم که از کسان معمول و متعارف نیستند. به دیدار انسانهایی که اهل توقف، هم در مفهوم هم به مصداق هستند. روستای جدیدالتأسیسی که ساکنان کم شمارش را روایات شیعه در وصف ظهور امام زمان و شمار یارانی که از طالقان در رکاب او حضور خواهند یافت؛ از شهر تبریز به شهرستان طالقان کشانده است و در شهرستان طالقان در انتظار ظهور امام موعود سکنی گزیدهاند. در وصف و معرفی اهل توقف، دوست معزز و گرانقدر ما آقای دکتر حسین عسکری در ذیل عنوان «روستای ایستا» که تعبیر بامسمائی هم است؛ با قلم توانایشان به تفصیل سخن گفتهاند. هوشمندانه و مورخانه هم قلم زدهاند. کتابی خواندنی با نثری شیوا و روان.
هرچند بارها از کنار روستا گذر کرده و گذشته بودم لیکن فرصت دیدار هیچگاه دست نداده بود؛ این بار فرصت دست داد و به پیشنهاد و به اتفاق دوست گرانقدرم آقای دکتر رستم فلاح به دیدار منتظران امام موعود رفتیم. وقتی وارد روستا میشوی هم محیط و نحوه زندگی ساکنان، هم فضای روستا را متفاوت از روستانشینان و روستاهای پیرامون میبینی و احساس میکنی. میهمانِ میزبانانی متفاوت میشوی که همه مردانند و زنان در پرده و پردهنشین و غایب از نظر. میزبانانی نه چندان متعارف و معمولی. زیست سبک و ساده و پیراستهشان از انواع و اطوار افزونخواهیها و رفاهطلبیها و تجملگراییهای افسارگسیخته و مصرفزدگی تهوعآور و آلوده به انواع و اطوار اسراف زدگی بیمارگون و تنفس زیر تلهای عظیم زبالههای متعفن و مسموم؛ لحظاتی که در آنجا هستی احساس خوش داری و آرامی و آسودهخاطر از مشغلههای روزینه. واقعاً لحظاتی احساس میکنی کمی و اندکی از زیر آوار سنگین تاریخ و زمان تاریخی بیرون جستهای. زمان تاریخی را متوقف کردهای. اتفاقاً حس راستین انتظار به ظهور موعود همین است. وقتی با ابدیت نسبت برقرار میکنی؛ زمان تاریخی نزد تو در برابر نسبت تو با ابدیت رنگ میبازد. برای منتظران راستین هماره ظهور نزدیک است. چون از چشم ابدیت و با چشم ابدیت ظهور را میبینند. تجربه میکنند. ممکن است بگویید پس چرا عملاً اتفاق نمیافتد.
اتفاقاً عملاً در تاریخ اتفاق افتاده است و بارها و بارها هم اتفاق افتاده است. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید؛ نه تنها کم نبودهاند که بسیار بودهاند منتطرانی که به هنگام ظهور موعود و خیزش و رستاخیز عظیم معنوی که در مرزهای گذار تاریخی از دورهای به دوره دیگر اتفاق افتاده؛ انکارش کردهاند. انکارش کردهاند؛ چون دچار تناقض می شدهاند؛ یا میباید خود را و باور به انتطار و در انتظار ظهور موعود را برای همیشه به کناری نهند و انکارش کنند و یا به موعودی که ظهور کرده است و گواه حضورش هستند؛ ایمان بیاورند! چنین است خلاف آمد عرف تاریخ! چنین است حضور رازآمیز و ناسازوار و خلاف آمد عرف انسان روی پوسته نازک، سرد، ظریف و شکننده غبار کیهانی زمین، چونان هستندهای تاریخمند. چنین است جغرافیای پرچین و شکن و پیچیده و پرتناقض و تضاد جامعه و جهان بشری ما. تاریخی که با اندیشه و باور به انتظار و مراتب و سویههای گونهگون انتظار چنان سخت و ستبر گره خورده است و چنان گسستناپذیر درتنیده است که هر سرِ تلاشی را به انگیزه و در اندیشه حذف و انکارش به سنگ و صخره میکوبد. به سنگ و صخره میکوبد؛ چون انسان وجودیست منتظر. منتظرانه زندگی میکند. زیست انسانی او منتظرانه است. البته و صد البته انتظار، هم مراتبی دارد هم انواعی و اطواری. اتفاقاً انتظار به موعود یا موعودهایی که روزی خواهند آمد و جامعه و جهان بشری را از بند دروغ و ستم و شرارت و سنگدلی و شقاوت و سیادت نیروهای اهریمنی آزاد خواهند کرد، انتظاری نیکو و باوری عمیقاً اخلاقی و آرمانی عمیقاً معنویست. فارغ از افسانه پردازیهای عامدانه و عامیانه و خرافه باوری و وهمیات ضخیمی که اغلب با حسی از انتقام جویی و خشونت و شرارت و قساوت ورزیهای بیمارگون و مالیخولیایی همراه شده است و مردود است؛ اصل انتظار و امید و باور و حرکت و عزیمت و مجاهدت و مساعدت برای و به سوی تحقّق جامعه و جهانی اخلاقیتر و معنویتر و دادگرانهتر و دادورزانهتر به رهبری انسانهایی که به راستی حامل پیام و مژده غیبی و آن سویی هستند و مژده و ارمغان از آن سو به این سو آوردهاند؛ اصلی نیکو و اصیل و گوهرین است و پرمایه و غنی از حس نیکخواهی و اخلاق نیک زیستن؛ به ویژه در زمانهای که برای آغازین بار به طرز انسانشمول و سنگین و سهگمین صدای درهم شکستن ستون فقرات وجود انسان زیر فشار آوارهای سنگین تاریخ و زمان تاریخی در همه جای سیاره زمین در همه جامعهها و در میان همه جمعیتهای میلیاردی سیاره زمین شنیده میشود. در غروبگاه چنین عصری و در عُسرت غمانگیز و غیبت حاملان و عاملان و غایبان عالم غیب و قدس، تابیدن و تابش برقهای غیبی و بیدار و حساس و هشیار شدن انسان به گوهر ازلی وجود خویش و انتظار زیستن و باور و ایمان به تحقّق جامعه و جهانی اخلاقیتر و معنویتر و زیستی همدلانهتر و صمیمانهتر، فکر و فعل و عملی اخلاقی و عمیقاً معنویست. جامعه و جهان ما تا خِرخِره گرفتار خشم و قهر و شرارت و خشونت و انتقام جوییهای افسار گسیخته است و دستش به نسلکشیهای گسترده و جاری کردن و ریختن خون جمعیتهای پرشمار انسانی گناهشان زادن و زیستن و معاصرت در چنین عصری کابوسناک بوده؛ آلوده است و انبان ذهن و فکرش و انبارهای نظامیاش پر از انواع سلاحهای هستهای و میکروبی و شیمیایی! شرارتهای اهریمنی و انتقامجوییهای دجالی خود را با نقاب انتظار به موعود و به نام مدینه فاضله و آرمان¬شهر موهوم پنهان نکنیم.
انتظار اصیل و راستین به موعود، باور به سر برکشیدن و بیدار شدن حسی همدلانهتر و باور و پایبندی به زیستی سادهتر و صمیمانهتر و زیست اقلیم و عالمی اخلاقیتر و معنویتر و نوع دوستانهتر و سبک و سادهتر در جان و وجدان و روان و رفتار آدمیان در مقیاسی کلان و انسانشمول است. چنین درخششها و برقها و بارقههای غیبی و قدسی را بارها در تاریخ زیسته و تجربه کرده ایم. چرا باز فکر میکنیم دگربار هم نمیشود تجربه کرد؟ اتفاقاً هرجا و هرگاه که برق ابدیت بر جان ما درخشیده است؛ هرجا و هرگاه حسی از ابدیت در جان ما خیزش و ریزش کرده است و بیدار شده است تاریخ و زمان تاریخی و گذشته و آینده تاریخی در آن لحظه و در آن، «آنِ» تجربه ما از ابدیت، از امر جاودانه، از زمان اکرانه به تعبیر ایرانیان باستان (آیین زروانی) ظهور و حضور غیب را نزدیک و در دست دیدهایم.
تصادفی نیست که از زبان منتظران به موعود شنیدهایم و میشنویم ظهور نزدیک است. این قلم هم هر بار به محصر مبارک مادر گرانقدر و معزز متشرف میشوم میفرمایند فرزندم تردید نداشته باش که ظهور نزدیک است. در تراز و ترازوی ابدیت همه چیز این عالم خُرد و نزدیک است. درنگ و لحظهای بیش نیست. قصه جوانمردان اصحاب کهف را در قرآن ببینید: «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا: و خورشید را مىبینى که چون برمىآید، از غارشان به جانب راست میل مىکند و چون غروب کند ایشان را واگذارد و به چپ گردد. و آنان در صحنه غارند. و این از آیات خداست. هر که را خدا هدایت کند هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد هرگز کارسازى راهنما براى او نخواهى یافت» (سوره کهف / 17).
انسان عالم مدرن «دوران گرفته» ترین و زمان گیر و زمان زدهترین انسان همه روزگارانیست که از سر گذراندهایم. تمدن دوره جدید تاریخیترین و تاریخ مدارترین همه تمدنها در تاریخ بشر است که تجربه میکنیم. تمدنی که روی آوار ساختار سنّتها و باورها و ارزشهای دیرینه و دیرپای فروپاشیده موزههای عالم مدرنش را بنیاد نهاده است. آرمان انتظار و باور به موعود هم روزگار غربت و عُسرتش را از سر میگذراند. البته برای آنها که همچنان با تاریخ باطنی و با باطن تاریخ نسبت دارند و احساس میکنند به سرچشمه متصل هستند؛ ظهور را نزدیک میبینند و نزدیک احساس میکنند. نزدیک احساس میکنند و میبینند چون زمان در نسبت با ابدیت در ترازوی ابدیت رنگ میبازد. قطرهای میشود محو در دریای بیکران ابدیت در اکرانگی. لازمه نسبت با غیبب با باطن و سرچشمه هستی با باطن و سرچشمه رخدادها، صورتها و شکلها و ساختارهای متغیر و ناپایدار جهان به معنی الاعم و تاریخ به معنی الاخص رنگ باختن و خُرد شدن و خُرد دیدن زمان است و زمانمندی صورتها و ساختارها و شکلها و رخدادها! آنها که منتظرند و از نزدیک بودن ظهوری که اتفاق نیفتاده است و هر آن خواهد افتاد؛ سخن میگویند؛ دروغ نمیگویند. توهم نمیورزند. ماهیت نسبت با غیب با باطن و اتصال به سرچشمه هستی چنین است. لازمه فراز آمدن بر زمان تاریخی چنین است. البته آنها که باور دارند و چنین باوری تجریه زیسته آنهاست. آنها بیرون از چنین باورهایی زندگی میکنند اینها همه برایشان لقلقه زبان است و بیرون از حیث تاریخی و زمان تاریخی و تاریخیگیری افسارگسیخته عالم مدرن چیزی را نمیبینند.
و اما و صد اما تناقضی که هر بار منتظران در تاریخ با موعودی منتظر ظهورش بودهاند و آمده است و کم نبودهاند که بسیار هم بودهاند منتطرانی که انکارش کردهاند. اینچنین مانی را منتطرانش انکار کردند به دیوار آویختند و این عیسی مسیح را یهودیان منتطر به دار آویختند! و اینچنین امپراطور همان امپراطوری که فرماندارش در اورشلیم و سرزمین فلسطین نبوی، پیلاتیس فرماندار هم که فرمان به دار آویختن او را صادر کرده بود؛ در کمتر چهار سده بعد با صدور فرمانی مسحیت را دین رسمی امپراطوری اعلام کرد. خلاف آمد عرف تاریخ را ببینید! آن مژدههای خوش مسیحایی که «اونگلیو (Ευγγε"λιο)» به زبان یونانی یعنی مژده خوش بود سر از قرون وسطای قهر و خشونت و جزم و تعصب کلیسای پاپهای اعظم هم برکشید! ناسازواریهای تاریخ را ببینید.
گمان بریم و فرض کنیم؛ موعودی منتظران هر صبح و شام دعای حرج و فرج ظهورش را از گلدستههای مساجد پخش میکنند؛ ظهور کرده است و ارمغان سخن و مژده خوش پیامی که از عالم غیب و قدس برای ما آورده است به ما میگوید: من نیامدهام که خون بریزم، نیامدهام که انتقام بگیرم، نیامدهام طرد و تکفیر کنم. نیامده ام شما را فرقه، فرقه کنم و فرقه ببینم. نیامدهام معابد پرشکوه بپا کنم. آمدهام که به شما بگوییم شما خود معبد خدایید. درهای معبد جانتان را صمیمانه و سخاوتمندانه و گشاده دست و گشاده رو به روی هم بگشایید. ناقه طبیعت خدا را از آب چشمههای زلال خدا دریغ نکنید. حرمت روز جمعه و شنبه و یک شنبه را چونان روز خدا پاس بدارید. آن روز را با خدا سرکنید نه با تاریخ. ساده زندگی کنید. طبیعت خدا را زباله دانی نکنید. چشمههای زلال طبیعت خدا را مسموم نکنید. نیکخواه هم باشید. روحتان را ارزان به اهریمن نفروشید. درست و راست و نیک زیستن را قربانی موفقیت نکنید. موفقیت را در نیک و راست و درست زیستن تجربه کنید. پاکیزه و سبک و ساده و عادلانه زندگی کنید. و صدها و صدها مژده دیگر از این دست و از این جنس که عامیانه و ساده و بدیهی و آشنا به گوش و به هوش میآیند؛ مواجهه و رفتار منتظران به فرض با موعودی که اینک آنها را مخاطب قرار داده است چگونه میبود!؟
1403/3/31 هجری خورشیدی