در کنار برادران برغانی در کربلا
خوشبختانه توفیق دست داد یک روز پس از اربعین، 24 ساعته به زیارت عتبات مقدس در کشور عراق (کاظمین، کربلا و نجف اشرف) مشرف شدم. سفری گرم و گیرا و خاطره انگیز بود. حوالی اذان صبح در سحرگاه سه شنبه 6 شهریور 1403 با کمک دوستم حسین آقا اکبریان، نزدیک ضریح امام حسین علیه السلام و مقبره حبیب بن مظاهر در محلی که در گذشته به «ایوان بالاسر یا ایوان رأس الحسین» مشهور بوده، مزار دو عالم البرزی یعنی «شیخ محمدصالح برغانی» و «شیخ محمدعلی (علی) برغانی» را پیدا کردم و لحظاتی مشتاقانه در کنارشان بودم.
شیخ محمدصالح برغانی را به جهت تاسیس یک مدرسه علمیه مهم و اثرگذار به نام «صالحیه» در شهر قزوین و سیصد اثر مکتوب چاپ نشده و دست نویس میشناسیم. فقیه و مفسر آگاه که همزمان با حکومت فتحعلی شاه قاجار به همراه گروهی از روحانیون سیاسی از جمله استادش سید مجاهد در جنگ دوم ایران و روس حاضر شد. در آن سفر جهادی، محمد میرزا فرزند عباس میرزا نایب السلطنه (محمد شاه بعدی) وظیفه داشت سجاده او را به هنگام نماز آماده کند. گفته میشود ملا محمدصالح برغانی و دیگر استادان مدرسه صالحیه، درباره مسائل روز، دیدگاه های نوگرایانه ای داشتند که از آن موارد میتوان به فتوای عدم حرمت حلق لحیه (ریش تراشی) و حلیت موسیقی و دیگر مسائل نوپدید اشاره کرد. ترور وحشتناک و سوگناک برادرش شیخ محمدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث در سال 1263 قمری توسط بابیان و نقش احتمالی دخترش زرین تاج برغانی مشهور به قرة العین، چنان وی را آزرده ساخت که نتوانست در قزوین بماند و راهی کربلا شد و تا ایست قلبی در حرم حسینی، در آن شهر به تدریس و تالیف پرداخت. یکی از آثار عربی ملا محمدصالح به نام «موسوعة البرغانی فی فقه الشیعه» - که مجموعه چهارده جلدی در فقه استدلالی شیعه است - در پاییز 1382 خورشیدی تحسین مقام معظم رهبری را برانگیخت.
شیخ محمدعلی برغانی دیگر عالم البرزی مدفون در حرم حسینی است. فقیه و عارف روزگار قاجاریه که در ماجرای درگیری نظری و عملی شیخیه و متشرعه، تلاش بر میانجیگری داشت و از استادش شیخ احمد احسایی خواست رسالهای در تعدیل دیدگاهش بنویسد. او مشهورترین شاگرد ملا حسین قلی همدانی در عرفان و اخلاق است. سومین برادر برغانی یعنی شهید ثالث هم وصیت کرده بود در حرم حسینی به خاک سپرده شود اما به جهت آشکار شدن پیکر سالم و امانیاش پس از گذشت 17 سال، قزوینی ها مانع از انتقال آن به شهر کربلا شدند؛ چون او را «قدیس»، «شهید سوم فقاهت شیعه» و در ردیف «اجساد جاویدان» می دانستند.
قرار است به زودی به همت حوزه علمیه استان البرز، «کنگره شهید صالح» در شهر کرج برگزار شود تا از زندگی، زمانه و آثار شیخ محمدصالح و برادرش شیخ محمدتقی برغانی بیشتر گفته و نوشته شود. روانشان شاد.
حسین عسکری
11 شهریور 1403
گفت و گوی انتقادی درباره مواجهه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک
فروردین 1403
با یادداشت هایی از:
دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی)، دکتر حسین عسکری (نویسنده و البرزپژوه)، حمیدرضا آقایی (معلم و پژوهشگر فرهنگ مردم)، محمد اکبرزاده (فعال فرهنگی)، زکریا مهرور (نویسنده و البرزپژوه)، مهندس علی فلاح (فعال اجتماعی)، محمود نجفی (فعال فرهنگی)، مهندس میثم اعتمادی صدر (فعال فرهنگی)، رضا فرخنژاد (مدیرکل صدا و سیمای استان البرز).
این گفت و گو همچنان ادامه دارد. وبلاگ و کانال البرزپژوهی آمادگی دارد دیدگاه های مخاطبان گرامی و مسئولان اداره کل صدا و سیمای البرز درباره این یادداشت ها را بازتاب دهد.
________________________________
نگاه تقلیل گرایانه «اُرُسی» شبکه البرز
حسین عسکری
یکی دو هفته است به ابتکار شبکه البرز، دو مجری آقا و خانم جداگانه از ساعت 15:45 تا 24 در 9 بخش 15 دقیقهای با عنوان «اُرُسی»، آنتن زنده شبکه البرز را در اختیار میگیرند و با گویش کرجی (گویش غالب اهالی بخش کوهستانی البرز) با مخاطبان و میهمانان خود سخن میگویند. در نگاه اول، «ارسی» با این سر و شکل، جذاب و ابتکاری جلوه میکند اما وجه آسیبزای آن یعنی «نادیده گرفتن تنوع و تکثر گویش های بومیان» و «فروکاستن گویشهای بومی و محلی به گویش بخشی از گستره جغرافیایی استان البرز» میتواند در کوتاه مدت به ایجاد گسستهای فرهنگی، وقوع تکانههای محلی و قوم گرایانه، گریز از مرکز و عملاً حذف فرهنگ و گویش بومیان شهرستان های اشتهارد، ساوجبلاغ، نظرآباد، چهارباغ و بخش هایی از شهرستان های کرج و فردیس از قاب شبکه البرز منجر شود. آن موقع است که شبکه البرز به عنوان رسانه ملی، مرجعیت و مقبولیت خود نزد بینندگان بومی و غیر بومیاش را از دست خواهد داد.
بومیان استان البرز عمدتاً به چهار گویش «کرجی - طالقانی»، «تاتی اشتهاردی»، «ترکی ساوجبلاغی» و «کردی البرزی» سخن میگویند. اگر زبان و گویشهای مهاجران را به این مجموعه گویش های بومی اضافه کنیم، استان البرز تحقیقاً به هر زبان و گویش موجود در حوزه سرزمینی ایران گویـِشوَر خواهد داشت. ای کاش اتاق فکر اداره کل صدا و سیمای البرز پس از مشورت با کارشناسان خبره و دلسوز فرهنگی، جامعه شناسان و البرز پژوهان و بررسی روشمند زوایای مختلف و آثار کوتاه مدت و بلند مدت این نگاه تقلیل گرایانه به فرهنگ و گویشهای بومی البرز، مبادرت به پخش «ارسی» میکرد. البته الان هم خیلی دیر نشده، لطفاً در پخش این شکلی «ارسی» تجدید نظر کنید.
5 آبان 1402
________________________________
ضرورت نگاه نوین گویش شناسانه اجتماعی به زبان شهروندان کرج
حمیدرضا آقایی
معلم و پژوهشگر فرهنگ مردم
از نگرشهای جدی حالِ حاکم بر زبانشناسیِ اجتماعی یا دقیقتر گویششناسی اجتماعی، توجه به تنوع زبانی و الگوهای متنوع گفتار به ویژه در شهرهای مهاجر پذیر و چند فرهنگی با ریشههای متفاوت نژادیِ گویشوران است، و دیگر چون گذشته بر تحلیلهای سنتیِ گویششناسیِ تاریخی و توصیف زبان و گفتارِ گویشوران بومی یا محافظهکارترین صورتهای گفتار متمرکز نیست. و به جامعه، طبقه، جنسیت، قومیت و مذهب گروههای اجتماعی گویشوران توجه دارد. به تعبیر سادهتر، بهجای توجه و جست و جوی ریشههای تاریخی و گذشت? لغوی زبانی، به زبان و گویشهای اجتماع و بافت جمعیتی شهر معطوف شده است و زبان را در بستر جامعه تعریف و جست و جو میکند، این روششناسی یا متدولوژی به «گویششناسیِ شهری» نیز شهرت دارد. نمون? کاربرد این گویششناسی؛ در پژوهش یکی از زبان شناسان بهکار رفته که در پژوهشی، جمعیت مهاجرِ ایتالیایی و یونانی کلانشهر سیدنی استرالیا را عامل برخی از تغییرات رخ داده در زبانِ انگلیسی دانست (رستمبیک تفرشی 1399- ص 89). چنین نگرشی در بیشتر آثار و تألیفات حوز? گویششناسی کرج و فرهنگ آن کمرنگ یا غایب است و بیشتر پژوهشها نگاهی تاریخی و فقهالغوی به زبان داشتهاند. لذا، با توجه به رشد شتابان جمعیت مهاجر کرج و تغییرات اساسی گویشی در مجاورت با پایتخت و تاثیر رسانهها در چند ده? اخیر ضرورت دارد در آینده ویژگیهای زبانی امروزین و حالِ این کلان شهرِ رنگین کمانیِ اقوام مورد پژوهش و بررسی جدیتری قرار گیرد.
منبع: رویکردهای نظری در پژوهشهای گویشی، آتوسا رستمبیک تفرشی، 1399, تهران؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
15 فروردین، 1403، کرج
________________________________
نقدی بر مواجهه یک سویه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک
نامه سرگشاده محمد اکبرزاده
فعال فرهنگی
برادر عزیزم جناب آقای دکتر حسین عسکری
سلام علیکم. چند وقتی است، دغدغه ای مهم ذهنم را درگیر کرده و آن هم مربوط به شبکه استانی البرز می باشد. جنابعالی از همه ما بهتر و بیشتر در حوزه پژوهش به موضوعات فرهنگی و هویتی این استان واقفید. استانی که از همه اقوام ایران عزیز از سالیان دور به آن مهاجرت کرده و در شهرها و روستاهای آن ساکن شده اند. به همین جهت، این تنوع و تکثر، بهانه ای شده تا کرج و البرز را «ایران کوچک» به شمار آورند. حال که این استان عزیز، چنین تنوع و ظرفیت زبانی و فرهنگی را در خود جای داده، آیا برازنده و شایسته اقوام و فرهنگ هایی که در آن زندگی می کنند این نیست که در رسانه تصویری استانی از این بخش میلیونی البرزیان و البرزنشینان، برنامه ای - هر چند کوتاه و گذرا - تولید و پخش شود؟ چندی پیش، این گله مندی را به اتفاق یکی از دوستان به استحضار آقای شمس آرا (قائم مقام مدیرکل صدا و سیمای استان البرز) رساندم. از کیفیت پایین و ضعیف پخش شبکه استانی شکایتی نداریم که آن هم مهم و عنصر کارآمدی در جذب مخاطب است، ولی بیشتر به محتوای برنامه های شبکه استانی انتقاد داریم. به عنوان مثال در یک نظرسنجی سرانگشتی که از سلیقه های مختلف فرهنگی البرز انجام دادم، همین برنامه زنده و پرتکرار «اُرسی» که صدر تا ذیل آن با لهجه کرجی (گویش روستاهای جاده چالوس) تولید و پخش می شود و عبارت محلی «چی مینی...» در آن تکرار می شود، محتوای جذاب، فراگیر و فرهنگ سازی در بین دیگر بومیان پرشمار البرز و خیل عظیم مهاجران ندارد. دوستان انتقاد دارند شبکه البرز به مثابه بخشی از رسانه ملی، سزاوار نیست که یادی هم از فرهنگ و گویش دیگر بومیان و اقوام مختلف استان بکند؟ مگر در استان البرز (ایران کوچک) فقط یک گویش وجود دارد و دیگر هیچ؟ مگر نه اینکه، جا انداختن «گویش رسمی برای البرز» با «شیوه تکرار هر روزه» برای استانمان البرز با این تنوع و گستردگی فرهنگی، تکاپویی خطرناک و ضد فرهنگی است؟ دقت کنید به تعداد و محل ارسال پیامک های برنامه ارسی، که گویای همین پوشش اندک گستره جغرافیایی مخاطبانش است.
چرا شما و دیگر فعالان فرهنگی، البرز پژوهان و دلسوزان فرهنگ و تاریخ البرز، از تولید محتواهای یک سویه و تک مخاطب شبکه البرز انتقاد نمی کنید؟ مگر استان ما از جهت موضوعات علمی، صنعتی، تحقیقاتی، تولیدی، دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... تهی و فقیر است و کارشناس و صاحب نظر در این عرصه ها کم دارد؟ نمی دانم چرا اکثر اوقات، شبکه البرز با تکرار خسته کننده سریال ها و فیلم های تکراری پر شده است؟ نقش و سهم و رسالت این «رسانه ملی – استانی» در انتقال و گسترش موضوعات و مفاهیم ارزشی همانند میراث فرهنگی، هنر، ادبیات، مشاهیر و تاریخ ملی و محلی... در پستوی کدام نهان خانه ها به فراموشی سپرده شده است؟ به غیر از همین چند برنامه ای که برخی البرزپژوهان و کارشناسان در آن حضور دارند و یکی دو مورد هم برنامه های دیگر، به نظر می رسد شبکه البرز خیلی ضعیف ظاهر شده است. موجب امتنان است که این دغدغه بنده و گروهی از فعالان فرهنگی را با ادبیاتی ملایمتر یا محکم تر (نظر جنابتان صائب است) به گوش آن کسی که باید بشنود، برسانید. توفیق، رفیق و یارتان. 20 فروردین 1403.
- آقای اکبرزاده عزیز، سپاس از دغدغه مشفقانه شما. بنده بر حسب وظیفه فرهنگی، البرز دوستی و شناخت دقیق تنوع و تکثر فرهنگی زادگاهمان البرز در 5 آبان 1402 با انتشار یادداشت «نگاه تقلیل گرایانه اُرُسی شبکه البرز» در این باره ابراز نظر کردم اما دریغ از واکنش موافق و مخالف مدیران فعلی شبکه البرز. پاینده باشید. حسین عسکری. 20 فروردین 1403.
________________________________
بازتاب...
واکنش استاد زکریا مهرور (نویسنده و البرز پژوه)
به یادداشت «نقدی بر مواجهه یک سویه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک»
درود مرا پذیرا شوید. جناب استاد دکتر عسکری گرامی، یادداشت دغدغه مندانه جناب آقای محمد اکبرزاده و یاداشت کوتاه شما را ملاحظه کردم و شایسته دیدم به چند نکته اشاره نمایم:
1. بدون شک تنوع فرهنگی و قومی و... در استان البرز سبب پویایی این استان است. اما آنچه به این استان اعتبار و ارزش بسیار بخشیده گذشته تاریخی آن است و تاثیر گذشته فرهنگی استان بیشتر از تاثیر شکل گیری استان بر اثر مهاجرت های نیم قرن اخیر است که سیل وار انجام پذیرفته.
2. آنچه جناب اکبرزاده در خصوص زبان بومی استان گفته خود به نوعی نگاهی تقلیل گرانه است و آن را تکرار یک عبارت دیده اند. گاه از لهجه گفته و گاه از گویش. باید گفت در استان البرز از دیرباز دو زبان فارسی با گویش ویژه البرز نشینان و زبان ترکی ساوجبلاغی وجود داشته است. و البته حق این است که برنامه هایی ویژه بومیان ترک زبان نیز تهیه و پخش شود و انتظار بی جایی نیست. اما نگاه ناچیز شمارانه به زبان بومی استان که نزدیک به زبان فارسی معیار است در میان تعدد گویش های مهاجران خود جای حرف داردِ.
3. گفته شده گویش جاده ی چالوس. اول آنکه این گویش (و به اعتقاد بنده با اندکی تسامح زبان) ویژه روستاهای جاده چالوس نیست بلکه در طالقان و ساوجبلاغ و کلاک و ده کرج و... همه به این گویش تکلم می کنند و قدمتی چند هزارساله دارد به علاوه ی روستاهای شمال تهران و برخی نواحی آذربایجان. و در ضمن زبان تاتی و اشتهاردی و...
4. بیشتر بزرگان استان از همین روستاها و نواحی کهن استان برخاسته اند جناب دکتر حسین عسکری شما خود واقفید که اگر فهرستی از خاندان های علمی تهیه شود جایگاه روستاهای استان البرز تا به چند است.
5. آنچه آقای اکبرزاده درباره ی ضعف برنامه های تلویزیونی و نبودن برنامه های علمی و فرهنگی و ... گفته اند عین واقع است و همان گونه که شما فرموده اید "بی توجهی برنامه ریزان صدا و سیما به یادداشت ها" نیز بی وجه نیست و برمی گردد به برنامه های کلی و ضعف عمومی رسانه ای و نیز عدم همکاری منظم اهل فرهنگ با این رسانه. آقای اکبرزاده فراموش نفرمایند ارزش های زبانی و فرهنگی و... بومیان استان بسیار فراتر از آن چیزی است که در برنامه ها به نمایش گذاشته می شود. و تفاوت از زمین تا آسمان استِ.
6. امید است دغدغه ی عزیزان فرهنگ پژوه به تخطئه دیگران و حذف گرایی منجر نشود. مهمترین وظیفه ی زبان برقراری ارتباط است اما نخست باید همدل بود که همدلی از همزبانی خوشتر است.
پایدار باشید گرامیان. 20 فروردین 1403 کرج.
________________________________
البرز برای همه البرز نشینان است...
واکنش مهندس علی فلاح (فعال اجتماعی) به یادداشت استاد زکریا مهرور
سلام و درود بر همه عزیزان البرزی
در جواب نوشته استاد مهرور عزیز
بی تردید هر گونه فعالیتی نیازمند پشتیبانی و تامین مالی است. صدا و سیمای استان البرز هم از این قاعده مستثنی نیست و از بیت المال که متعلق به عموم مردم است ارتزاق می کند؛ یعنی از جیب همه ساکنان استان چه مهاجر و چه بومی. پس همه، حق دیده شدن دارند نه منطقه و بخشی خاص از استان. چون این نهاد دولتی و ملی، «صدا و سیمای استان البرز» است نه «صدا و سیمای بخش خاصی از استان البرز». آنچه این روزها در شبکه البرز به ویژه برنامه ارسی می بینیم تلاش برای خلق و تحمیل هویتی خاص و یکسان برای همه استان سه میلیونی البرز است؛ آن هم با استفاده از تکنیک نخ نمای تکرار از ساعت 15 تا 24 و بازپخش آن در فردایش. مگر نه این است ساکنان استان باید خود را در سیمای استان خود ببینند؟ تا چه حد نماینده رسانه ملی در البرز در این راستا موفق، دقیق و درست عمل کرده است؟ البرز متعلق به همه ایرانیان البرزی اعم از فارس، ترک، لر، کرد و... است. آیا در این بین، صدا و سیمای البرز متعلق به یک اقلیت بومی خاص است یا همه البرزیان ایرانی؟
جناب استاد مهرور، آیا موافقید ما هم در روستاهای تات زبان البرز (کلمه ای ترکی به معنی غیر ترک)، برنامه ای به زبان شیرین «ترکی ساوجبلاغی» تهیه کنیم و تلاش بر ترک معرفی کردن آنها داشته باشیم؟ آیا این را توهین به فرهنگ بومی خود نمی دانید؟ متاسفانه همین اتفاق خطرناک فرهنگی در شبکه البرز در حال رخ دادن است. اگر کاری که توسط اتاق فکر «برنامه ارسی» شبکه البرز برای ایجاد «گویش رسمی و فراگیر به نام مادی / اشکانی البرزی» برای همه مناطق استان متنوع البرز انجام می شود توسط ما گویشوران زبان شیرین ترکی ساوجبلاغی انجام می شد چه واکنشی از خود نشان می دادید؟ باز هم عرض می کنم، البرز متعلق به همه البرزنشینان اعم از بومیان و مهاجران است یعنی سه میلیون ساکن فعلی آن نه اقلیتی از بومیان یا مهاجران.
ما ساوجبلاغی ها خود را اولآ ایرانی شیعه مسلمان می دانیم و ثانیا بر این نظریم، وحدت ملی، هویت ملی و ملیت ایرانی، مقدم بر این نگاه های قوم گرایانه و محلی است که در شبکه البرز ترویج می شود. زبان فارسی هم که بر اساس قانون اساسی، زبان معیار و رسمی ایران عزیز است؛ همانند چتری است که اقوام مختلف ایرانی با هر زبان و مذهبی را متحد کرده و به عنوان یک ملت در جهان پر آشوب امروز معرفی می کند. 21 فروردین 1403.
________________________________
دیگر یادداشت ها
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز - 2
البرز را پاره پاره نکنید که ایران پایدار بماند
واکنش محمود نجفی (نویسنده و فعال فرهنگی) به یادداشت استاد زکریا مهرور
جناب آقای زکریا مهرور در یادداشت اخیر خود در کانال البرزپژوهی مرقوم کرده اند: «باید گفت در استان البرز از دیرباز دو زبان فارسی با گویش ویژه البرز نشینان و زبان ترکی ساوجبلاغی وجود داشته است. و البته حق این است که برنامه هایی ویژه بومیان ترک زبان نیز تهیه و پخش شود و انتظار بی جایی نیست...» این گفتار، ناشی از عدم شناخت ایشان از هویت و وحدت ملی ایرانیان است. ایده گسست اقوام و مرزبندی های کاذب بین آنان از ذهن و زبان یک چهره تحصیل کرده و فرهنگی پیشکسوت، بسیار بعید است. به نظر می رسد ایشان واقعیت های اجتماعی استان و بافت و ساختار فرهنگی و جمعیتی آن را به خوبی و دقیق نمی شناسند یا شاید پیش فرض هایشان باعث شده از واقعیت ها چشم پوشی کنند.بنده ضمن تایید دغدغه های فرهنگی مورد اشاره در مرقومه جناب مهندس علی فلاح عزیز که محصول جامع نگری و آزاداندیشی ایشان است؛ عرض می کنم نخ تسبیحی که اقوام ایرانی را صمیمانه و برادرانه دور هم جمع کرده، مذهب تشیع و زبان معیار فارسی است. اگر هر لهجه و قومیتی پیروزمندانه فریاد انا الحق سر دهد، بی تردید در مسیر اراده و خواست دشمنان یکپارچگی و استقلال ایران حرکت کرده است. زیرا استعمار نوین و رژیم جعلی صهیونیستی از زمان تشکیل به دنبال تجزیه و پاره پاره کردن ایران هستند. باستان گرایی کور با هسته آتئیستی، که با هدف زدن حلقه وصل ایرانیان (اسلام / مکتب تشیع) در دوران پهلوی رواج یافت، حرکتی خائنانه در مسیر تجزیه ایران عزیز بود. فکری شوم که همچنان بوی آزار دهنده آن از ذهن و زبان بدخواهان ایران اسلامی چه خارجی چه داخلی به مشام می رسد. بنده و آقای مهرور همچنین دست اندرکاران و برنامه سازان شبکه البرز باید بسیار مراقب باشیم در دام این مارهای خوش خط و خال نیفتیم. استاد مهرور عزیز، همه ساکنان استان البرز چه بومی چه مهاجر، حق دیده شدن البته ذیل «هویت و منافع ملی» در برنامه های صدا و سیمای البرز را دارند. بی تردید، تاکید افراطی بر یک فرهنگ و گویش حداقلی و تسری شتابزده آن به گستره جغرافیایی البرز در برنامه های رسانه ملی، ما را با تقابل های جهنمی و خطرناک قومی مواجه خواهد کرد که به هیچ وجه به نفع وحدت و هویت ملی نیست. دامی پیچیده که فقط دشمنان استقلال، سربلندی و یکپارچگی وطنمان ایران عزیز را خشنود خواهد کرد. پاینده باد ایران اسلامی. زنده باد البرز = ایران کوچک. 22 فروردین 1403.
________________________________
ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم
پاسخ دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) به پرسش گروهی از فعالان فرهنگی و اجتماعی درباره چگونگی مواجهه ملی و میهنی با تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز
در هفته های گذشته، شماری از اصحاب اندیشه و قلم استان البرز در نقد رفتار برخی قوم گرایان استان البرز با خاطری آزرده، مطالبی را اینجا و آنجا نوشته و نکاتی را مطرح کرده اند؛ که هم بجا بوده است هم به موقع و هم بحق. دوستان گرانقدر و هوشمند اینجانب نیز از این قلم خواسته اند نظرم را شفاهاً و یا کتباً در مناسبت و در رابطه با رفتار برخی قوم گرایان استان البرز بیان کنم. یادداشت فشرده و کوتاه پیشارو در اجابت و در پاسخ به سوال و به پیشنهاد مشفقانه دوستان گرانقدرم به رشته تحریر درآمده است و از محضر دوستان و خوانندگان ارجمند می گذرد. تقسیمات استانی، طراحی و تاسیس این یا آن استان نوبنیاد که به هدف پیشبرد طرح ها و برنامه های توسعه پایدار و چابک و چالاک کردن چرخش و گردش و رونق دادن و رمق دمیدن هرچه بیشتر در تن و جان اقتصاد و معیشت و رفاه جامعه و حیات اجتماعی شهروندان صورت و تحقق می پذیرد؛ مرزبندی سیاسی و فرهنگی و قومی و قبیله ای نیست. استان ها، کشور های مستقل نیستند. مِلک طِلق این قوم و آن قبیله و عشیره هم نیستند. آن ها که چنین فکر می کنند سخت در اشتباه اند. ذهن و فکر و عقل و فهمشان در دام مغالطه گرفتار آمده است بی آن که بدانند در چه دامی گرفتار شده اند. استان جدیدالتاسیس البرز یکی از میان دیگر استان های نوبنیاد جامعه پسا انقلاب میهن ما است. رشته های اتصال تاریخی و فرهنگی و حلقه های پیوند مدنی و معنوی اش با دیگر استان ها چنان ستبر است و چنان سترگ و استوار که هر نوع تلاش برای و به سوی مصادره و محصور و محبوس کردن و فروکاستنش در حصار و در قاب و قامت تنک و کوتاه این قوم و قبیله و عشیره و گویش و لهجه را ناکام می نهد. استان البرز چونان استان تهران استانی ویژه است و زمانی هم پاره ای از پیکر استان تهران بوده است و کسی هم در صدا و سیمای استان تهران هیچگاه بساط لهجه لواسانی و سولقانی و دماوندی پهن نکرده است و اگر چنین می کرد؛ خدا می داند؛ چه بر سر تاریخ و فرهنگ ملک و ملت و میهن ما می آورد! و چه تفرقه و تشتت و آشوبی را دامن می زد و بپا می کرد!
استان البرز از هر سوی چونان استان تهران از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی تاریخ و فرهنگ همه اقوام ایرانی دامن گسترده است و اینک نیز در صف مقدم زیباترین همزیستی ایرانیان از هر تیره و تباری ایستاده است. زیباترین بی هیچ اغراق. همزیستی که چونان فرش های ایرانی با همه رنگارنگی ظریفش با یک جهان طرح ها و نقش های و رنگ های چشم نواز و خوش فرمش با تاف و بافت و تاروپودی محکم کنار هم چیده شده اند. تکه تکه شان نکنیم. تکه تکه شان نبینیم. ما ملت هستیم. رنگارنگ از اقوام ایرانی که بیش از سه هزاره است که شانه به شانه هم دست در دست هم گام بر گام هم زبان ملی مشترک، اسطوره های ملی مشترک، تاریخ مشترک، تجربه های زیسته تاریخی و مدنی و معنوی مشترک، ارزش های مشترک، باورهای مشترک، حکمت، خرد ایرانی مشترک خود را پدید آورده اند. ملتی تاریخی، تاثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهان در مقیاسی جهانی. زبان فارسی زبان این قوم آن قوم نیست. فروکاستنی به این گویش و لهجه هم نیست.
هیچ آیینه دگر آهن نشد
هیچ نانی گندم خرمن نشد
هیچ انگوری دگر غوره نشد
هیچ میوه پخته با کوره نشد
به دنبال هویت سازی های موهوم نگردیم. اینجا ایران است و امارات و قطر بورکینافاسو و جزایر قناری نیست. بیش از این خام و تاریخ ناشناسانه و تفرقه افکنانه و فرهنگ ناشناسانه، تاریخ ملتی بزرگ و تاریخی را دست کاری نکنیم. فراورده های مسموم تراریخته بر ذائقه تندرست ملت بزرگ ایران خوش نمی آید و خوش نمی نشیند. بنجل فروشی نکنید و بساط فراورده های بنجل تان را در جای دیگر پهن کنید. همزیستی ستودنی و تحسین برانگیز تاریخی ایرانیان را در ذیل ملتی بزرگ و تاریخی ببینید و در غنا و رونق و رمق بخشیدن زبان فارسی چونان رشته اتصال معنوی و حلقه پیوند و پیوستگی باطنی گام و کام برگیرید و از افکندن تفرقه در ذیل هر نامی بپرهیزید که به مصلحت و منفعت ملک و ملت ما نیست. 1403/1/22 هجری خورشیدی.
واکنش استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به دو پیام ذیل یادداشت «ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم»
26 فروردین 1403
________________________________
مغالطه نکنیم!
استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
مغالطه نکنیم! واقعیت را ببینیم و حقیقت را بگوییم. به دفاع از هیچ «پانی» علیه هیچ «پان» دیگر بهپا نخیزیم و قلم نفرساییم که هر دو باطلند. اروپا و جهان تاوان بسیار سنگین و سهمگینی را در جنگ جهانی دوم از طرفداران ایدئولوژی باطل نژادپرستان آتشافروز فاشیست پرداخت و سرانجام پس از آن همه تجربه خونبار و غمانگیز و فاجعهبار و پر هزینه و پر تلفات، نظامهای سیاسی اروپا بر سر خِرَد آمدند و در ذیل میراث مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، منافع مشترک، ارزشهای مشترک، خود را تعریف کردند و بهتدریخ اتحادیه کشورهای اروپایی را پیافکندند و پدید آوردند. اینک آن نسخههای فرسوده ایدئولوژیهای باطل پر هزینه و خسارتبار را در ذیل عناوین «پان ترکیسم» و «پان عربیسم» و «پان ایرانیسم» و «نژاد آلتایی» و «آریایی» و «پان اسلامیسم» و «تجدید امت واحده» و «احیای خلافت اسلامی» را بهزعم سلفیهای نوپدید کهنهگرا برای جامعهها و نظامهای سیاسی و حاکمان دست نشانده غرب آسیا تجویز میکنند. باغهای سبز رفاه و صلح برای اروپا و برای منطقههای غربی تاریخ و جنگ و تنش و آتش و خون و خونریزی برای دیگران! در ذیل این یا آن ایدئولوژی باطلِ طراحی و برنامهریزی و بستهبندی شده در کانونهای فکر و مراکز جاسوسی ماهر و باتجربه استعماری چند صد سالهی نظامهای سلطه و افزونخواه غربی با به خدمت گرفتن یک جهان ابزارهای پیچیده ارتباطی و تبلیغاتی و رسانهای که ردیابی و رصدشان هوشمندی بسیار میطلبد و آگاهی عمیق از پیچیدگیها و مقتضیات دنیای مدرن که نداریم. مدیترانه شرقی و مناطق غرب آسیا بهلحاظ دیرینگی، تنوع فرهنگی و قومی و میراث مشترک غنی و دیرینه و دیرپا و تأثیرگذاری که مردمان این مناطق بر آن تکیه زدهاند؛ اگر نگوییم سرنوشتسازترین منطقه در جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بوده است؛ بی هیچ تردید بی هیچ اغراق و هیچ مداهنه یکی از تأثیرگذار و سرنوشتسازترین مناطق در جغرافیای تاریخ و فرهنگ بشری ما و بر جغرافیای تاریخ و فرهنگ بشری ما بوده است.
وقتی سخن از میراث مشترک تاریخ و فرهنگ مشترک و زبان مشترک گفته میشود؛ سخن از تاریخها و مواریث و زبانها و ارزشهای مشترک هم هست که در مقیاسی فراقارهای و سیارهای و انسانشمول بسط پذیرند و بسط میپذیرند. بهراستی و درستی هم بسط میپذیرند و سرانجام در ذیل جامعه و جهان بشری ما تعریف میشوند. آسیای صغیر و بینالنهرین و آسیای میانه و شبه قاره هند و منطقه قفقاز تا آنسوی بالکان و قاره آفریقا سرزمینهای بیگانه نیستند. جامعه و جهان ایرانی ما با جهانهای دیگر چنان درتنیده است؛ چنان جغرافیای تاریخ و فرهنگش با اقالیم و جغرافیای تاریخ، فرهنگ جوامع دیگر و اقوام و ملل دیگر ستبر گره خورده است که جای و مجالی برای افراشتن حصارهای موهوم نژادی نمیگذارد. صیانت از میراث مشترک یک ملت نفی میراث مشترک دیگری و یا نفی صیانت از میراث مشترکی که با دیگری داریم نیست. اگر چنین بیاندیشیم در طریق مغالطه گام برگرفتهایم. هر آن کس که حریم و حرمت خانه خود را پاس و دوست نمیدارد؛ حریم و حرمت خانه همسایه را هم دوست و پاس نمیدارد. بیخانمانی و بیوطنی خود را بهحساب جهان وطنی واریز نکنیم و نریزیم. در روزگار ناصرخسرو قبادیانی زندگی نمیکنیم. بی گذرنامه و هویت ملی پای آن سوی مرزهای سیاسی پذیرفته شده دنیای مدرن، نهیم؛ جایمان زندان است و از اتباع کشور دیگر یا «بیگانه» محسوب میشویم! جهان ما آنقدر جهانی آرمانی نیست که آرمانی و «ایدهآل» فکر کنیم. نه تنها آرمانی و ایدهآل نیست که متأسفانه بسیار غمانگیز هم هست و است! کاش چنین نمیبود. کاش دست کم تا این حد غمانگیز، فلزی، زمخت، بیعاطفه، بیمهر، خشن، خشونتبار، بیرحم و قساوتبار و قساوتخیز و فاسد و برهنه و آشوبناک و کابوسناک نمیبود! کوتاه سخن آنکه: قلبی که به خود مهر میورزد و با خود در صلح و آشتیست، به جهان هم مهر میورزد و با جهانی در صلح و دوستی و آشتیست؛ و جهنم آنجاست که نه خود را و نه دیگری را دوست میداریم. نه با خود در صلح و آشتی هستیم و نه با دیگری. 1403/1/29 هجری خورشیدی.
________________________________
نسبت ما و شبکه البرز با هویت ملی و تنوع فرهنگی ایران کوچک
مهندس میثم اعتمادی صدر
فعال فرهنگی
بحث اجحاف است و بنده کمترین در جایگاه نویسندهای خرد کلام، بر حسب وظیفه فرهنگی، در پِیِ گرفتن گوشهای از کارزاری بزرگ، در محضر استادان گرانمایه، تلاش در درس پس دادن هستم. آنچه همه فرهنگ کهن ایران زمین دارد، استان سرافراز ما داراست. داشتههایمان چه سود که بهرهای شایسته و راهکاری بایسته در بهرهوری فرهنگی و فرهنگ بهرهوری از آن نداریم. دغدغههای فرهنگی این روزگار، اهمیتی بس فراخ دارد تا جایی که فیلسوف - باستان شناس گرانقدر جناب استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی بارها در آن نظری ویژه داشته چنانکه در نوشتار «پرتگاه های پیشرو» میفرمایند: «نظامهای ارزشی و فرهنگی ما چنان غافلگیر کننده و نفسگیر فرو می ریزند و مجال پی افکندن و بنیاد نهادن ساختارهای فکری و ارزشی جایگزین را نمی دهند...» ابتدا، از سروران گرامی جناب آقایان استاد ملاصالحی، دکتر عسکری، اکبرزاده، آقایی، فلاح، نجفی و استاد مهرور عزیز و دیگر نظرمندان گرانقدر تشکر ویژه دارم. شما عزیزان دغدغهمندی فرهنگی خود را بازگو فرمودید. امید است با جان و دل شنیده و پذیرفته شود. همه ایران جان و تنم. مهم این است که هر یک به نوبه خود به حمایت از فرهنگ کهن سرزمینم بر میآیید و این شنیدنی است. مگر می شود ایرانی بود و با شنیدن آوای زبان زیبای کردی به شگفت درنیامد. مگر می شود ایرانی بود و با شنیدن تصنیفهای زیبای لری به شوق درنیامد. مگر می شود ایرانی بود و با زمزمه مداحان ترک زبان شوری نگرفت. مگر می شود ایرانی بود و به قُل گفتار عرب زبانان ایران زمین اَحسَنتُم و تبارکالله نگفت. مگر می شود... بومی هستم، ریشهای دیرین در خاک این خطه از ایران زیبا دارم. با واژهای به نام «مهاجر» سخت غریبم. مهاجر...! مگر می توان ایرانی باشیم و هم میهن خود را مهاجر خطاب کنیم! از مردمان یزد و کرمان بینهایت سپاسگذارم. چند سالی میهمان شهرهایشان بودم. به یاد ندارم کسی از آنان مرا مهاجر و حتی میهمان خطاب کند. زنده بادا ایران «آنچه هجرت کرده و در گوشهای آرمیده وجدانهای جدا افتاده از فرهنگ کهن ایران ماست.»
تجربه شهرهای فرهنگی بلاد فرنگ
فلورانس، برلین، سنپترزبورگ، ونیز، وین، مارسی و... اینها را چقدر می شناسیم!؟ شهرهای فرهنگی اروپا هستند؛ مملو از موزهها، نهادهای فرهنگی و گردهماییهای فرهنگی بینالمللی. معروفیت و بزرگی شان نه سیاسی است و نه تجاری. نه شاهان ساختندشان و نه دولتها. برخورد، تجمیع و تعاملات فرهنگها، گویشها و سلیقهها سازنده این شهرها هستند. چرا حالا بلاد فرنگ، دوران شکوه تمدن فاخر اسلام، بغداد و نیشابور و جندیشاپور را چه شد، باشد.. مغولها از دم خرابش کردند. چرا دوباره نساختیم! چه آشناست شهر غریبم کرج! این ماییم که آن را «خوابگاه» خواندیم و بس. واقعا هم به خواب رفته. همت والا در رویکرد تعاملات فرهنگی در استفاده از ظرفیتهای ناشی از تنوع قومی و فرهنگی، کجا هستند؟ واقعا هم به خواب رفته است! فرصت سوزی پشت فرصت سوزی. ما اندر خم چند کوچهایم؟ نه موزهای داریم و نه کانونهایی درخور با رویکرد تعاملات فرهنگی. و هم اکنون هم با بیرون راندن هنر خوشنویسی و خوشنویسان از فرهنگسرا، درگیر برندسازی برای شهریم...!! یاد ایام. روزگاری بود شیخی خندان گفت: «گفت و گوی تمدنها». عالَمی گفتند بهبه. چرا کسی نگفت کوزهگر از کوزه شکسته...
نقدی دلسوزانه با هدف اصلاح امور
بر کسی پوشیده نیست که خدمات و اهم وظایف صدا و سیما در افزایش اعتماد و هویت ملی، مقوله ای است حیاتی و این مهم محقق نمی شود جز اینکه همه مذاهب، اقوام، لهجهها و گویشها زیر چتر هویت ملی و رسانه ملی قرار گیرند. تاکید بر افزایش همگراییها و کاهش واگراییها در رسانههای ملی، این اصل هم حیاتی می نماید. نقدهایی همیشه به نوع مدیریت، برنامهریزی و ساخت آثار نمایشی رادیو و تلوزیون وجود دارد و این خود اَمری است طبیعی و لازم. کمی رسم «مقصر یابی» و فرافکنی را کنار گذاشته، ریشههای ناخواسته را بجوییم، تا برسد به درمان، و این هم مقوله ای است باز حیاتیتر. رسانه ملی در استان البرز بدون شک بزرگ ترین داراییاش تلاش مجدانه پرسنل آن است والا بر کسی پوشیده نیست که این سیما و رسانهی به نسبت تازه تاسیس، کمبودهای مادی، امکاناتی و زیرساختی بی شماری نسبت به دیگر استانها دارد. فقط کافیست حتی یک لحظه خودمان را بگذاریم در جایگاه مدیر برنامه ریزی و برنامهسازان تولید سیمای البرز. ما مدعیان واقعا چه راهکاری داریم؟ حتی تفکر در موردش برای چند ثانیه برایمان سخت است. این روزها مجالی شد برنامه زنده و پر تکرار «ارسی» را دیدم حتی همین برنامه نیز گوشهای از فرهنگ مردمان کهن کوهستانهای البرز را دربر ندارد...
کدام خط و مشی؟ مساله این است
ریشهی اساسی و کم و کاستیهای سیما و رسانه البرزمان، به ویژه در بحث پوششها و جامعیت بخشی همه جانبه فرهنگی را میتوان در نبود اسلوب و خط و مشی ملی و راهبردی در برنامه ریزی کلان استانی و حتی ملی جست و جو کرد.
طرح چند پرسش
نهاد دولتی صدا و سیمای استان البرز آیا باید سلیقهای و بر اساس مدیریت (برنامهریزی) خود و تصمیم گیری داخلی سازمان، تولید برنامه کند؟ آیا نتیجهاش نمیشود همین آش بی نمک یا شور؟ آیا نباید سیمای استانی ما از خط و مشی و چهارچوبی ملی ورای برنامهریزی سلیقهای داخلی سازمان خود پیروی کند؟ و آیا مهمتر اینکه اصلا چهارچوبی مشخص و متعالی با رعایت منافع ملی برای نیل به اهداف گران سنگ فرهنگی وجود دارد تا رسانههای استانی هم از آن پیروی کنند؟ چهارچوبی کارشناسی شده توسط اساتید مجرب و متعهد با لحاظ منافع و هویت ملی در این فضای پرآشوب بین المللی.
ضمن عرض پوزش بابت طولانی شدن یادداشت، این نوشته را با سخنانی قابل تأمل از صاحب نظران عرصه رسانه در نسبت رسانه ملی با تنوع و تکثر فرهنگی (محلی) به پایان می برم:
- تردیدی نیست که رسانه ملی نیز همانند هر سازمان دیگری از قومیتها تاثیر میپذیرد و بر آنها تاثیر میگذارد (هلمس و پپر، 1994).
- اگر فضای احترام به همه قومیتها و فرهنگها در رسانههای جمعی چندان مشهود نباشد، زمینه مناسبی برای چند قومیتی ایجاد میشود (هوروئیتز، 1993).
- این شبکهها قادرند با حفظ و اشاعه ارزشهای به جا مانده از گذشته، زمینه را برای همگرایی ملی فراهم سازند. امروزه راهبری رسانه ملی بر این اساس است که با حفظ تنوع قومی و فرهنگی، به تداوم اجتماعی و فرهنگی جامعه کمک کند (رجبزاده، 1387)،
- امروزه شبکههای استانی و محلی به گونهای برنامهریزی میشوند که اقوام گوناگون بتوانند نیازهای خود را که میتوان گفت مهمترین آنها «ادراک عدالت» است، برحسب رفتار این شبکهها توجیه کند (قلیپور، 1388).
صمیمانه و پر مهر از جناب دکتر عسکری عزیز بابت فراهم آوردن این بستر فرهنگی درخور متشکرم. توفیق روزافزونشان آرزوی ماست.
23 فروردین 1403
________________________________
واکنش رضا فرخنژاد مدیرکل صدا و سیمای استان البرز
به گفت و گوی انتقادی درباره «چگونگی مواجهه شبکه البرز با تنوع فرهنگی و زبانی ایران کوچک»
سلام و رحمت. صمیمانه قدردان نکات ارزشمند شما و دوستان بزرگوار هستیم و بر دیده می گذاریم. هیچ وقت خودمان را بی نیاز از همفکری و راهنمایی های دلسوزانه شما و سایر البرز پژوهان و فرهنگ پژوهان نمی دانیم. بی صبرانه منتظر کمک های شما برای اعتلای البرز عزیز هستیم. ارادتمند فرخ نژاد صدا و سیمای البرز. 22 فروردین 1403.
________________________________
دیگر یادداشت ها
رسانه ملی و تنوع فرهنگی و زبانی استان البرز -1
پاسخ مجتهد آرامستان کرج به گوشت تلخی های واعظ بی ادب!
حسین عسکری
22 فروردین 1403
(عید فطر)
شادروان آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی (1279 - 1371ش) از فقیهان شناخته شده ایران معاصر است که پیکرش در آرامستان بهشت سکینه شهر کرج به خاک سپرده شده و از «نام آوران مدفون در استان البرز» به شمار می رود. مزارش سنگی ساده دارد و طبق وصیتش روی آن نوشته شده: «سید ابوالفضل موسوی زنجانی فرزند سید محمد، وفات 71/5/2». صاحب این مزار غریب، مجتهدی مسلم و دانش آموخته حوزه علمیه نجف اشرف است. او از شاگردان آیات میرزا محمدحسین غروی نایینی و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی به شمار می رود. مقابله با الحاد و تجزیه طلبی فرقه دمکرات آذربایجان به سرکردگی جعفر پیشه وری، همراهی با نهضت ملی شدن صنعت نفت، حمایت از نواندیشی دینی دکتر علی شریعتی، همراهی با علامه طباطبایی و شهید مطهری در افتتاح حساب بانکی برای مبارزان فلسطین، تاسیس جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر، مخالفت با تغییر تقویم هجری شمسی و عضویت اجباری در حزب رستاخیز، بخشی از کنش های سیاسی و اجتماعی آیت الله موسوی زنجانی در دوره حکومت پهلوی است. این مجتهد مجاهد با آیت الله سید محمود علایی طالقانی فقیه نامدار البرزی، دوستی گرمی داشت. وقتی ابوذر انقلاب در زندان حکومت پهلوی گرفتار بود، چراغ مسجد هدایت شهر تهران را روشن نگه داشت. به جایش نماز خواند و سخنرانی کرد و از طریق تلگراف با او در ارتباط بود. وقتی هم که شادروان طالقانی درگذشت، بر پیکرش نماز خواند.
این چهره زنجانی - البرزی را کوتاه معرفی کردم تا برسم به مساله رنج آور این روزها یعنی سخنان بی ضابطه و غیر اخلاقی یکی از واعظان غیر محبوب شهر تهران که ناجوانمردانه پیامبر رحمت و مهربانی و امام علی علیه السلام را «گوشت تلخ» خواند! «گوشه هایی از اخلاق محمد (ص)» عنوان نوشتاری از آیت الله موسوی زنجانی است که آن را شهید مطهری در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در یکی از کتاب هایش به نام «وحی و نبوت» چاپ کرده است. البته این مقاله تحقیقی پیش از آن در جلد اول کتاب «محمد (ص) خاتم پیامبران» از انتشارات موسسه اسلامی حسینیه ارشاد منتشر شده بود. در 23 اردیبهشت 1379 هم مقام معظم رهبری با ذکر نام نویسنده، این مقاله را در خطبه های آیین نماز جمعه تهران برای نمازگزاران خواند. به گمانم اگر آن شیخ بی فضیلت، فقط این مقاله کوتاه را می خواند، دیگر در سحرگاه معنوی رمضان از رسانه ملی این گونه بی پروا و میلی حرف نمی زد. در بخش از آن مقاله، ذیل عنوان «بخشایش و گذشت» درباره حضرت مصطفی (ص) آمده است:
«بدرفتاری و بی حرمتی را نسبت به شخص خود با نظر اغماض می نگریست، کینه کسی را در دل نگاه نمی داشت و درصدد انتقام برنمی آمد. روح نیرومندش که در سطح بسیار بالاتر از انفعالات نفسانی و عقده های روحی قرار داشت، عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیج می داد. حسّاسیتش در مقابل ناملایمات از حدّ حزن و اندوه تجاوز نمی کرد. در جنگ احد با آن همه وحشیگری و اهانت که به جنازه عموی ارجمندش حمزه بن عبدالمطلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود، دست به عمل متقابل با کشتار کنندگان قریش نزد و بعدها که بر مرتکبین آن و از آن جمله هند، زن ابوسفیان، دست یافت. در مقام انتقام برنیامد و حتی ابوقتاده انصاری را که می خواست، زبان به دشنام آن ها بگشاید، از بدگویی منع کرد. پس از فتح خبیر، جمعی از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایی مسموم برایش فرستادند، او از سوء قصد و توطئه آن ها آگاه شد، امّا آن ها را به حال خود رها کرد. بار دیگر زنی از یهود، دست به چنین عملی زد و خواست زهر در کامش کند، او را نیز عفو کرد. عبدالله بن ابّی سردسته منافقان که با ادای کلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از اینکه با هجرت رسول اکرم به مدینه، بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل می پرورانید و با یهودیان مخالف نیز سر و سرّی داشت و از کارشکنی و کینه توزی و شایعه سازی علیه رسول اکرم فروگذار نبود، هم او بود که در غزوه بنی المصطلق می گفت: چنانچه به مدینه برگشتیم، این طفیلی های زبون را (مقصودش مهاجرین است) از خانه خود بیرون می رانیم. یاران رسول اکرم که دل پرخونی از او داشتند، از آن حضرت اجازه خواستند تا او را به سزای اعمالش برسانند. آن حضرت نه تنها اجازه نداد، بلکه با کمال مدارا با او رفتار کرد و در حال بیماری به عیادتش رفت و سر جنازه اش حاضر شد و بر او نماز گذارد. در مراجعت از غزوه تبوک، جمعی از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به همگام عبور از گردنه، مرکبش را رم بدهند تا در پرتگاه سقوط کند و با اینکه همگی صورت خود را پوشانده بودند، آن ها را بشناخت و با همه اصرار یارانش، اسم آن ها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر کرد...»
مزار آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی در آرامستان بهشت سکینه کرج
سند حمایت آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی از مبارزان فلسطینی، 1349 خورشیدی
آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی با آیت الله سید محمود علایی طالقانی فقیه نامدار البرزی، دوستی گرمی داشت
آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی بر سر قبر آماده شده برای آیت الله سید محمود علایی طالقانی، آرامستان بهشت زهرا شهر تهران، 19 شهریور 1358
مطالبه فعالان فرهنگی و اجتماعی درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج
در واکنش به سخنان اخیر حسین سعیدی سیرایی عضو شورای اسلامی شهر کرج
اسفند 1402
با پیام ها و یادداشت هایی از: استاد داوود فتحعلی بیگی (آقای نمایش های ایرانی)، استاد علی مهری (رئیس انجمن خوشنویسان استان البرز و عضو شورای مرکزی انجمن خوشنویسان ایران)، دکتر احسان الله شکراللهی (خوشنویس و رئیس پیشین مرکز تحقیقات زبان فارسی در هند)، دکتر فریدون کوره ئی (نویسنده، پژوهشگر و مدرس زبان و ادبیات فارسی)، استاد رضا منوری (مدرس پیشکسوت انجمن خوشنویسان کرج)، استاد حمزه مشایخی فیروز (مدرس انجمن خوشنویسان شهرستان کرج)، استاد حمیدرضا نادری (رئیس انجمن خوشنویسان شهرستان ساوجبلاغ)، استاد سپهر نصراللهی (مدرس انجمن خوشنویسان ایران و رئیس انجمن خوشنویسان شعبه شهر جدید مهستان)، استاد یعقوب بهادری (رئیس انجمن خوشنویسان شهرستان نظرآباد)، استاد محمدعلی قربانی (کاتب قرآن کریم، عضو شورای انجمن خوشنویسان استان البرز و عضو شورای ارزشیابی انجمن خوشنویسان ایران)، استاد محمد مرادی (مدرس انجمن خوشنویسان ایران)، استاد محمدصادق صدرنژاد (مولوی پژوه و خوشنویس)، دکتر مصطفی اویسی (فعال فرهنگی و دانشیار دانشکدگان کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران)، رضا قاسمپور (معلم روزنامه نگار)، امیر آزادروستا (نویسنده، بازیگر، کارگردان و دبیر جشنواره چشمه)، دکتر حسین عسکری (نویسنده و البرز پژوه)، حمید فراهانی (نوازنده، موسیقی دان و مدرس دانشگاه)، اسماعیل آل احمد (نویسنده و مدرس حوزه علمیه).
________________________________
«برندی» که خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد..!
|نگاهی انتقادی به سخنان اخیر عضو شورای اسلامی شهر کرج|
دکتر حسین عسکری
نویسنده و البرز پژوه
امروز در صفحه اینستاگرام شورای اسلامی شهر کرج، سخنان کوتاه آقای «حسین سعیدی سیرایی» در جلسه 159 شورای شهر را دیدم و شنیدم. در این ویدئو، گوینده محترم از «برندسازی شهری» سخن میگوید و به عملکرد و کاربری «فرهنگ سرای خط و تذهیب شهر کرج» و «انجمن خوشنویسان شهرستان کرج» میتازد که چرا به جای کار فرهنگی و هنری، کار سیاسی کرده اند!؟ ایشان در پایان، به دیگر اعضای شورای شهر توصیه و تاکید میکند که این «ملک خوب!؟» از خوشنویسان نجیب کرجی پس گرفته شود! بنده به تقسیم بندی های داخلی شورا و شهرداری و جناح بندی های واقعاً کودکانه و بدوی شهرستانی، استانی و کشوری کاری ندارم. فرهنگ، تاریخ و هویت البرز بزرگ و دیرپا برایم مهم، جذاب و قابل اعتنا است. اگر آقای سعیدی سیرایی در پی «برندسازی شهری» یا به زبان فاخر و شیرین فارسی، «ویژند شهری» یا «نمانام شهری» هستند به نظرم هنر قدسی و فاخر خوشنویسی، بهترین محمل و زمینه برای این دغدغه فرهنگی میتواند باشد. استان پر افتخار البرز با سه سبک خوشنویسی بومی یعنی سبکهای «کمال شکسته نستعلیق»، «میرخانی / برغانی» و «تلفیقی استاد امیرخانی» و ظهور بیش از 250 خوشنویس و کاتب دارای اثر از روزگار صفویه تا معاصر، میتواند یکی از قطبهای مهم و قابل توجه هنر خوشنویسی ایران به شمار آید. مشارکت خوشنویسان بزرگ البرزی یعنی استادان سید حسن و سید حسین میرخانی و استاد ابراهیم بوذری طالقانی در تاسیس «انجمن خوشنویسان ایران» و مشارکت معنوی و هنری استاد سید حسین میرخانی در خوشنویسی قرآن کریم و پدید آوردن و پروراندن «شیوه نستعلیق قرآنی» و ثبت نام مبارک جناب استاد غلام حسین امیرخانی (خوشنویس نامدار طالقانی) به عنوان «گنجینه زنده بشری خط نستعلیق در فهرست ملی نادره کاران میراث فرهنگی ناملموس ایران» در تابستان 1399، نام شهر کرج را به زیبایی و هنرمندانه با هنر خوشنویسی ایران پیوند زده است. همان «برند شهری» که آقای سعیدی سیرایی در جست و جوی آن است. علاوه بر این سرمایههای فرهنگی، وجود عزیز استاد علی مهری در جایگاه ریاست انجمن خوشنویسان استان و عضو شورای مرکزی انجمن خوشنویسان ایران، برای شهر کرج و استانمان البرز، بسیار مغتنم و با برکت است؛ هنرمندی نجیب و اخلاق مدار که با عشق و رنج مثال زدنی، هنر خوشنویسی را زنده نگه داشته و شأن هنرمندان و خوشنویسان البرزی را پاس داشته است.
خط زیبا، خاک را زر می کند
کار مولا و پیمبر می کند
هر که خطش خوب، خلقش خوب تر
می شود مخلوق را محبوب تر
در پایان به آقای سعیدی سیرایی پیشنهاد میکنم که از «نامهربانی» نسبت به هنر خوشنویسی، خوشنویسان و انجمن آنان دست بردارند و با مشارکت در عملی کردن پیشنهادهای زیر، کرج را به «شهر هنر قدسی و اخلاق انسانی» تبدیل کنند: 1. کمک به توسعه کمی و کیفی انجمن خوشنویسان شهرستان کرج و استان البرز؛ 2. دعوت از جناب استاد امیرخانی جهت پذیرش شهروند افتخاری کلان شهر کرج؛ 3. کمک به تاسیس و راهاندازی «موزه و گنجینه خوشنویسی البرز» در مرکز استان؛ 4. پشتیبانی از طراحی و اهدای جایزه های ملی «نستعلیق قرآنی» و «کمال شکسته نستعلیق» به میزبانی استان البرز و شهر کرج؛ 5. پشتیبانی از چاپ کتاب «نقش استان البرز در تعالی هنر خوشنویسی ایران»؛ 6. کمک به احیای «سنت فراموش شده خوشنویسی قرآن کریم پای آبشار کرکبود طالقان»؛7. نام گذاری معابر و اماکن عمومی شهر کرج به نام مبارک خوشنویسان پیشکسوت البرزی و نصب تصویر و تندیس آنان؛ 8. تزئین اماکن عمومی شهری با هنر خوشنویسان البرز؛9. کمک به تهیه فیلمهای مستند و داستانی از زندگی و زمانه خوشنویسان نامدار البرزی جهت پخش از رسانه ملی.
24 اسفند 1402
________________________________
«برندسازی» با افکار ضد فرهنگی!
استاد حمزه مشایخی فیروز
مدرس انجمن خوشنویسان شهرستان کرج
شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
اولاً سوابق و فعالیت های انجمن خوشنویسان و خصوصاً کرج بسیار درخشان و عملکرد آن مشخص و در مقایسه با سایر مراکز مورد حمایت شهرداری قابل قیاس نمی باشد. شائبه مطروحه که آیا اصلاً هنرمندها به این مراکز رفت و آمد دارند یا نه؟! تا منظور شما از هنرمند که باشد. این طور که شما طرح مسئله دارید صرفاً سرای سنتی قلیان پاسخ گوی نیازتان بوده و رضایت عزیزان را جلب می نماید. تحفه هنر خوشنویسی جلوه جمال ازلی در حمایت از ظهور و بروز ادبیات و فرهنگ غنی ایرانی اسلامی است. در شرایط فعلی که کودک و نوجوان ما گرفتار پیچ و خم های فضای مجازی بوده و گسترش دام و تله ها ی ضد فرهنگ زرق و برق دار به شدت رو به افزونی است، پیشنهاد «برندسازی» با افکار ضد فرهنگی جناب عالی، جوابگو است؟
25 اسفند 1402
________________________________
چرا با سیاست های غلط، تیشه بر ریشه خودمان بزنیم؟!
استاد محمد مرادی
مدرس انجمن خوشنویسان ایران
سلام و درود. کاش کمی روشنگری شود و وضوح بیان، که شنونده هم مفهوم افراد خاص را متوجه شود!شاید از جهتی حق با شماست. جناب سعیدی سیرابی در بیانات شما دو عبارت «فعالیت های هنری» و «ساختمان تاریخی» گنجانده شده، از این جهت جلب توجه می کند که لابد تاریخ و هنر از دیر باز به هم گره خورده اند...قابل تأمل است که بیشترین کامنت ها که از طرف مردم و هنرمندان و علاقه مندان نوشته شده، مربوط به همین پست در پیج و صفحه اینستاگرام شهر کرج است. به عنوان شورای شهر و خدمتگزار مردم حتما کامنت ها و نظرات همین پست را مطالعه کنید. از رانت گفتید. حال چه اقتصادی باشد، چه سیاسی، چه هنری... و البته که مقابله با برخی سیاست های نادرست چیزی نیست جز خدمت به مردم. گاهی دولت ها و احزاب صاحب قدرت و مسند که در خصوص منابع ثروت و توزیع آن تصمیم غلطی دارند، تبعیض ایجاد می شود بین مردم و افراد جامعه و این به معنای رانت سیاسی است. بدون شک مقابله با رانت و برنامه غلط، باید از دستاوردهای مردان سیاست باشد و این خوشایند است. آیا نمی شود با مدیریت تخصصی و دلسوزانه در کنار اساتید هنری و صاحب فن «و فرهیخته» چاره ای اندیشید؟! فرمودید در جلسه غیر علنی فاش خواهید کرد که در پشت پرده اتفاقاتی افتاده است. به نظر شما اهل هنر و دوستداران هنر چگونه باید از پشت پرده مطلع شوند که حق با چه کسانی است و در حق چه کسانب اجحاف شده؟! با روشن نگری و وضوح بیان بتوانند احقاق حق کنند. اگر رانت و سیاست غلطی در جریان بوده، مطلع شوند و به گفته های شما قانع شوند! از درد و رنج اهل هنر مطلعید ؟؟؟!!! ملک خوب شهرداری؟! شهرداری مگر متعلق به همین مردم نیست؟ مگر هنرمند جماعت از شما نیستند؟ مگر تکلیف بر مسئول فرهنگی شهرداری مشخص نیست و شرح وظایفی گفته نشده؟! چرا با سیاست های غلط دوایر و حصاری بلند بکشیم بین خودمان؟ مگر همه ما جزو این جامعه نیستیم ؟! حق سخن گفتن و نقد و انتقاد نداریم ؟! حتما داریم. هنرمندانی که از چند صد سال برای این مرز و بوم از جان و دل مایه گذاشتند. کمی هم تاریخ هنری را ورق بزنیم بد نیست. هنرمندان سرمایه این مملکت هستند. همین ساختمان تاریخی که شما می فرمایید مأمن و پناهگاهی است برای اهل هنر و اندیشه. برای انعکاس گوشه ای از این همه زیبایی که خلق می شود. هنر انعکاس و جلوه ای از زیبایی عالم نامتناهی است که در قاب و چهارچوبی متناهی منعکس می شود. این خانه و خانه هایی که محفلی بوده برای التیام دردهای درونی جامعه. سالها در این مکان نمایشگاه های مختلف هنری و خوشنویسی و تذهیب و موسیقی و... برگزار شده... اقشار مختلف از همین نمایشگاه ها بازدید کرده اند. چرا باید به همین سادگی از اهمیت هنر در جامعه غافل شویم! چرا با سیاست های غلط تیشه بر ریشه خودمان بزنیم؟ سیاست و عملکرد غلط، غلط و اشتباه است، چه از سوی دولت مردان باشد چه از طرف هنرمندان و هر قشری و احزابی از جامعه. همه ما به نوعی در آبادانی وطن عزیزمان نقش داریم. کاش می شد بیشتر صحبت کرد اما در این مختصر نخواهد گنجید. ای که دستت می رسد، کاری بکن. جناب سعیدی سیرایی عزیز، مسئول و خدمتگزار محترم مردم: انتظار می رود با همدلی و برنامه درست و صحیح و عملکرد مناسب، همراه و کمک حال هنرمندان باشید. هنرمندان این مملکت از اقشار خوب این جامعه هستند. با هنر حالمان خوب می شود، قطعا حال شما هم... به قول ویکتور هوگو: کسی که درب مدرسه ای را باز می کند، زندانی را تعطیل می کند. چه مدرسه ای زیباتر از مدرسه هنر! جامعه امروزی سخت به هنر هنرمند نیازمند است.
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است
جناب سعیدی سیرایی عزیزمان! محبت شما، سیاست و حمایت دلسوزانه شما و سیاست درست و برنامه صحیح مسئولین هنری در کنار همراهی مردم عزیزمان، همانند چشمه ای خواهد بود که می جوشد و جاری می شود و هر چیزی را که در مسیرش قرار گرفته سرسبز و آباد می کند...
با احترام
27 اسفند 1402
________________________________
به بهانه ی ارج نهادن به نهاد فرهنگی و هنری انجمن خوشنویسان در استان البرز و کرج
استاد سپهر نصراللهی
مدرس انجمن خوشنویسان ایران و رئیس انجمن خوشنویسان شعبه شهر جدید مهستان
تاریخ ما و جهانیان مشحون و سرشار از نشانههایی ست از تاثیرات مثبت و ماندگارِ ارج نهادن به هنر و هنرمندان و زیبایی و زیبایی آفرینان توسط حکومتها و حکمرانان، و همچنین مملو از عبرت آموزیهای بسیار از تاثیرات منفی و مخربِ بی مهری های حاکمان و حکومتها با ایشان. و در این میان برای ما ایرانیان، خوشنویسی که از یک سو هنری ست ویژه، راوی کلام وحی و سخنان حکیمانه و عصار گونه ی تاریخ و تجربههای تاریخی انسان و از سوی دیگر یکی از چند شاخه ی معدود هنری که میتوان گفت صرفاً و مخصوصا از آن ما ایرانیان (ایران تاریخی و فرهنگی) است و نمونه ی مشابهی در دنیا ندارد، می بایست به صورت ویژه نیز مورد توجه و تفقد حاکمان و دولتمردان باشد. اتفاقاً اختصاص بهترین فضاها و امکانات و شرایط و بودجه به این شاخه ی هویتی هنر ایران وظیفه ی حکمرانان و سیاستگذاران این سرزمین باید باشد تا همچون گذشته نماد و نشانهای بر تارک فرهنگی این سرزمین بماند و فخر بیافریند، نه اینکه بر سر سِتاندنِ اندک فضاهایی در اختیار این هنر در کلانشهر کرج -که اکنون میتواند و میرود که به عنوان پایتخت خوشنویسی معاصر ایران معرفی و تثبیت شود- مدیریت های مقطعی و اندیشهها و سیاستهای سود و سودا مآبانه ی مادی، رجزخوانی کرده و لرزه بر اندام نحیف باقیمانده از هنر و سنتهای دیرین این سرزمین بیفکنند. آنچه در چند روز گذشته در فضای میان مدیریت شهری کرج و انجمن خوشنویسان استان البرز و کرج گذشت، نخست میبایست از سوی مدیریت شهری در بستر و با شیوه و کلامی مناسبتر و درخور شأن این جمعیت فرهنگور و فرهنگ پرور بیان میشد و دو دیگر اینکه صد البته مدیران شهری به ویژه شورای شهر این حق قانونی را دارند که در خصوص فضاهای متعلق به خود و در جهت منافع و مصالح شهر و شهروندان تصمیم گیری کنند، اما این پرسش نیز مطرح است که آیا پیش و یا همپای احقاق این حق، ادای تکلیف و وظیفه را نسبت به کاتبان وحی و راویان حکمت و خرد به درستی و شایستگی به جای آوردهاند؟ که اگر نه، گوی و میدان را سخت به کشورهای همسایه باخته و از این سرمایه ی عظیم تاریخی و معنوی برای معرفی شایسته و بایسته سرزمینمان هیچ زادِراه نساختهایم. در شرایطی که کشورهای کوچک همسایه برای در اختیار گرفتن آثار خوشنویسان ایرانی جشنوارههای بزرگ با جایزهها و امکانات فراتر از تصور ما برگزار میکنند، روا نیست که مدیران شهری اینچنین با زبان و قلم و تصمیم گیریهایشان، باقیمانده ی آتش درخشان هنر و فرهنگ سرزمین مان را رنجیده خاطر و دلسرد از پاسداری از این میراث و یادگار کنند.
روی سخن، نه با یک عضو محترم شورای شهر به تنهایی، که با کلیت سیاستگذاران و مدیران شهری است: اصل درآمدزایی از هر فرصت در نگاه مدیریت شهری برای خدمات رسانی بهینه به شهر و شهروندان (که اگر رخ دهد جای بسی شکرگزاری است) پذیرفتنی ست، اما همپا و چه بسا فراتر از این اصل، توجه به زیبایی و نشاط شهری و شهروندی نیز شایسته توجه است که هنر و هنرمندان در تمامی دنیا و فرهنگها و تاریخ، همواره در خط مقدم این عرصه و میدان خوش درخشیدهاند. در کرج و البرز نیز بزرگان بسیاری در هنر خوشنویسی مایه و پایه ی هویت این خطه ی ارزشمند کشورمان بودند که ذکر نام و اثرات و برکات آنان بر و در تاریخ سرزمین تاریخی و فرهنگی البرز درخشان و فراتر از این مقال است، اما مدیران شهری که دغدغه ی نماد و نشانه و هویت سازی برای کرج دارند هیچ دستاویزی شایسته و بایسته و آماده و تواناتر از هنر خوشنویسی (به ویژه شاخههای ایرانی نستعلیق و شکسته نستعلیق) نخواهند یافت. و اکنون نیز که به همت مردان بزرگی همچون استاد علی مِهری و همراهی هنرمندان و هنردوستان بسیار و مدیران خوش ذوق و فرهنگوَر، سبک شکسته نویسی درویش عبدالمجید طالقانی به نام کرج و البرز ثبت ملی شده، شایسته است مدیران شهری بیش از پیش به دنبال تقویت این نهاد فرهنگی دیرپا باشند: از طریق توسعه ی فضاهای مرتبط، از جمله نگارخانههای تخصصی نمایش آثار هنری و همچنین تزریق سرمایههای مادی به فعالیتهای مرتبط همچون جشنوارهها و دوسالانهها و... امید است مدیران شهری پندِ پیران تاریخ و فرهنگ و هنر این سرزمین را به گوش جان بِنیوشند که:
«هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده»
(حضرت سعدی )
و به امید روزی که بدانند و بدانیم که:
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را، زین گونه یادگاران
(شفیعی کدکنی)
و سخن آخر با عضو محترم شورای شهر کرج:
دریاب کنون که دولتت هست به دست
کاین دولت و مُلک می رود دست به دست
(حضرت سعدی)
27 اسفند 1402
________________________________
هنرمندانی که هنر، شرافت و ارزش قلم و هنرشان را به هیچ چیز نمی فروشند...
استاد محمدصادق صدرنژاد
مولوی پژوه و خوشنویس
غیر از هنر که تاج سر آفرینش است
دوران هیچ سلطنتی جادوانه نیست
من سخنان جناب سیرایی را نشنیدم ولیکن به ایشان یادآور می شوم که امروز اگر ما به زبان پارسی سخن می گوییم نتیجه هنرمندی هنرمندان گذشته است. اگر امروز به فرهنگ ایرانی افتخار می کنیم، نتیجه تلاش هنرمندان در طی قرون گذشته است. اگر امروز خط نستعلیق می نویسیم نتیجه تلاش هنرمندان گذشته است. وگرنه ما هم امروز همانند کشور مصر باید عربی سخن می گفتیم و همانند کشور همسایه ترکیه با خط لاتین نگارش می کردیم. از آقای سیرایی سئوال می کنم که اگر اطلاع از هنر این کشور هنرپرور دارد بگوید که آیا نقش هنرمندان در طول تاریخ باعث حفظ زبان و نگارش ما به پارسی شده یا سیاستمداران؟ به طور مسلم سیاست مدار و حکام به فکر حاکمیت خود بوده و هستند ولیکن یک هنرمند به فکر حفظ هنر میهن خود، شهر خود و یا قومیت خود بوده و هست. البته به به استثناء ابرمرد بزرگ سیستان یعقوب لیث صفاری که امروزه گویش زبان پارسی را علاوه بر سرایش شاهنامه با هنرمندی شاعر بزرگ فردوسی مدیون آن مرد بزرگ هم هستیم. آقای سیرایی! شمار زیادی از ستاره های درخشان هنر خوشنویسی متعلق به استان البرز هستند. شما باید در تقویت خوشنویسی که برخاسته از این استان هستند تلاش کنید نه اینکه قدم بر نابودی آن بردارید. مردم اراک به وجود یک نفر به نام استاد عبدالله دوامی که استاد آواز بنام بوده هر ساله جشنواره برگزار می کنند و از تمام هنرمندان رشته موسیقی و آواز دعوت می کنند و شورای شهر برای بزرگداشت آن استاد گرامی هر ساله بودجه ای در نظر می گیرد. چطور شما که اساتید و بزرگانی چون میرخانی ها، عبدالمجید درویش ها و هنرمند بزرگ خوشنویسی و افتخار ایران استاد غلامحسین امیرخانی را دارید ولی حتی یک بار به فکر بزرگداشت این ستاره های درخشان خوشنویسی ایران نیافتادید که یک جشنواره و یا بزرگداشتی برگزار کنید، شما بهتر است از خوشنویسان و دانشمندان ترکیه یاد بگیرید که بیشترشان متفق القولند که ما ادبیات و خوشنویسی خود را مدیون هنرمندان و ادبای ایران هستیم.
آقای سیرایی! جناب استاد مهری و همچنین پیشکسوت عزیز و بزرگوار جناب استاد رضا منوری که من از سال 1358 افتخار آشنایی با ایشان را دارم و بقیه اساتید عزیز و گرانقدر فقط و فقط به خاطر احیای هنر و آموزش هنر فعالیت می کنند و در انجمن خوشنویسان نه رانتی و نه موقعیت خاصی وجود دارد که بخواهیم بگوییم برای فلان موقعیت و یا فلان پست تلاش می کنند این طور نیست من نمی خواهم نام ببرم ولی استادان عزیز و برجسته ای در انجمن سراغ دارم که با درآمدی ناچیز زندگی می کنند ولی هنر و شرافت و ارزش قلم و هنرشان را به هیچ چیز نمی فروشند. با جرات عرض می کنم، اولا حفظ و حمایت از انجمن خوشنویسان وظیفه مسئولین شهر و ثانیا آبروی این استان است که جامعه خوشنویسی ایران مرهون بزرگان خوشنویسی استان البرز هستند. یادآور می شوم که کشور اتریش امروزه به عنوان پایگاه بزرگ برگزاری فستیوال ها و موسیقی های دیگر کشورهای جهان است و از این طریق سالانه میلیاردها یورو درآمد از صنعت توریست دارد. در پایان امیدوارم با حمایت اعضای محترم شورا و همچنین مسئولین محترم این استان شاهد شکوفایی و رشد این هنر در این استان باشیم. این هنر و ادبیات و آثار هنری است که فرهنگ یک کشور را حفظ می کند نه حکومت. حکومت ها می آیند و می روند ولی آثار هنرمندان، ادبا و فلاسفه برای همیشه تاریخ ماندگارند. به امید همکاری همه مسئولین و هنرمندان برای احیای ایرانی با افتخار در عرصه هنر و فرهنگ.
28 اسفند 1402
________________________________
دیگر یادداشت ها
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 2
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 3
با تعمق و مطالعه بیشتر سخن بگویید...
استاد حمیدرضا نادری
رئیس انجمن خوشنویسان شهرستان ساوجبلاغ
هو العالم. من کتب بسم الله الرحمن الرحیم بحسن الخط فقد دخل الجنه بغیر حساب. نام البرز یادآور شکوه و عظمت، یادآور رشادت ها و دلاورمردی ها با تاریخی درخشان است. البرز سرزمین قله هاست و در میان انبوه قله های بلندش قله ای درخشان به نام هنر دارد که نگین این قله خوشنویسی است و این نگین بر تارک هنر ایران و جهان می درخشد. هنری ارزشمند که در طول تاریخ پرورش دهنده فرزندان این مرز و بوم در تمام ابعاد انسانی و ارزشی بوده است... چگونه می توان در بخشی از این سرزمین مسئولیتی داشته باشیم و ندانیم که اعتبار تمام این پست ها و مسئولیت ها در این خطه، مرهون تاریخ گهربار آن است. بدون احترام به این گنجینه، جایگاه ما کوچک ترین ارزشی ندارد. خوشنویسی دارای جایگاهی ثابت شده است و افرادی با بضاعت کم اطلاعات و شناخت قادر نخواهند بود ساحت قدسی آن را خدشه دار کنند. توصیه بنده به دوستانی که بدون شناخت در حیطه وارد و نسنجیده مطالبی را به زبان می آورند این است که با تعمق و مطالعه بیشتر سخن گفته و خود را زیر سئوال نبرند. در پایان یادآور می شوم:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
27 اسفند 1402
________________________________
مهندس حسین سعیدی سیرایی عزیز! کار فرهنگی پروژه نیست پروسهای است زمان بر
رضا قاسمپور
معلم روزنامه نگار
جستارگشایی
اخیراً مهندس «حسین سعیدی سیرایی» عضو شورای شهر کرج سخنانی در صحن علنی شورا خطاب به متولیان (متولی) خانه هنرمندان و انجمن خوشنویسان کرج ایراد کردهاند. سعیدی در نطقی انتقادی از واگذاری این دو مجموعه به اصحاب فرهنگ و هنر، به نوعی خواستار بازپسگیری آنها از هنرمندان و احتمالاً واگذاری به بخش خصوصی هستند و معتقدند که از این مجموعهها فانتزی استفاده شده و محصول کارشان خروجی مشخص و دستاورد معینی برای جامعه و درآمدزایی برای شهرداری نداشتهاند و...
اربابان متکثر و متولیان متنوع فرهنگی
اگر اشتباه نکنم 23 نهاد، ارگان، سازمان و موسسه متولی امور فرهنگی هنری با ماموریتهای ظاهراً جورواجور از دولت ردیف بودجه مستقل دارند چه بسا بعضا امور سلیقهای و متقاطع متولیان متکثر و متنوع باعث سردرگمی امورات فرهنگی هنری و گیج و واج و سرگردان ماندن اصحاب فرهنگ و هنر میشود. یکی از نهادهای درگیر امورات مذکور معاونت (سازمان) فرهنگی،هنری و ورزشی شهرداریهاست که انصافاً بودجه خوبی برای اینکار دارند و معمولاً هم نتیجه معاونت فرهنگی هنری در کوتاه مدت با متر و معیارهای کمی قابل سنجش و ارزیابی نیست.
ارزیابی علمی و منصفانه عملکردها
به عنوان یک معلم روزنامهنگار کنجکاو، در حد مقدورات پای کار برنامههای فرهنگی و هنری ساری و جاری در کلانشهر کرج هستم. دهها یاداشت اینجانب در حوزههای مذکور مؤید این ادعاست. به عنوان یک شهروند مطلع کلیت عملکرد انجمن خوشنویسان و خانه هنرمندان را قابل دفاع ارزیابی کرده و در برخی از حوزهها قابل افتخار میدانم و اتفاقاً انتظار دارم اعضای شورای شهر و دیگر مسئولین فرهنگی با ارزیابی علمی - تطبیقی و سنجش منصفانه و فکورانه عملکرد خانه هنرمندان و انجمن خوشنویسان (در قیاس و نسبت به سایر حوزههای فرهنگی هنری که از بودجههای شهرداری ارتزاق مینمایند) در صورت لزوم از دست اندرکاران خدوم مجموعههای یاد شده تجلیل نمایند با لحاظ این تبصره که کار فرهنگی دیربازده و تدریجی بوده و نتیجه آن معمولاً در کوتاه مدت محسوس و ملموس نیست.
پشتیبانی از فرهنگ وظیفه ذاتی شوراست
امروزه برنامه ریزی فرهنگی و سرمایه گذاری در بخش اجتماعی و فرهنگی در جامعه نقش بسیار مهم تری در مقایسه با سرمایه گذاری عمرانی و اجرایی در شهرها ایفا میکند و ثابت شده است که در نظام مدیریت شهری، هر چه سرمایه فرهنگی و اجتماعی افزایش یابد، موجب تقلیل هزینه های اجرایی و عمرانی نیز می شود. در همین راستا بر اساس ماده 55 قانون شهرداری ها، برنامه ریزی و سرمایه گذاری در حوزه مسایل اجتماعی، فرهنگی،ورزشی، و هنری از جمله وظایف ذاتی شهرداری ها شمرده شده است و بنابراین، معاونت (سازمان) اجتماعی، فرهنگی و هنری شهرداریها با تصویب شورا و حکم شهردار موضوعیت پیدا می کند. از جمله از اهداف این معاونت، تقویت ابعاد فرهنگی فعالیت های جاری شهرداری، تلاش در تغییر نگرش سنتی در اداره امور شهری وهمکاری و تعامل با دیگر مسئولین اجتماعی، فرهنگی و هنری شهر برای رسیدن به اهداف فرهنگی و اجتماعی است.
شهر تنها کالبد فیزیکی نیست...
یکی از رسالت های تشکیل حوزه معاونت (سازمان) اجتماعی و فرهنگی، تغییر نگرش مدیریت شهری نسبت به شهر و شهروند است. در این نگرش شهر تنها یک کالبد فیزیکی شامل خیابان، ساختمان، پارک، پل و غیره نیست، بلکه شهر یک موجود زنده و پویاست که فرهنگ، روح آن به شمار می آید. از سوی دیگر پیچیده شدن مناسبات شهر و شهروندان، ضرورت ارتقاء فرهنگ شهرنشینی را بیش از پیش آشکار می نماید. لذا حضور شهرداری ها در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و هنری جزء لاینفک وظایف آنها تلقی میشود.
اهم وظایف سازمان فرهنگی شهرداری
- سیاست گذاری، بررسی و تعیین خط مشی برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت به منظور تهیه طرح ها و اجرای برنامه های فرهنگی، اجتماعی، هنری، گردشگری و ورزشی با توجه به احتیاجات فعلی و آتی شهر علی الخصوص طرح چشم انداز توسعه شهر
- برنامه ریزی و نظارت بر برگزاری هرچه با شکوه تر مراسم، اعیاد، جشنواره ها، سوگواری ها، عزاداری های مذهبی و ملی، مهمانی ها، همایش های اجتماعی، فرهنگی و گردشگری، مراسم نکوداشت و بزرگداشت مشاهیر و مفاخر، برگزاری جشنوارهها و مراسمات فرهنگی هنری و نظارت بر حسن اجرای آن
- سیاست گذاری، تدوین و نظارت بر امور چاپ انتشاراتی و امور تیلیغاتی، تولید فیلم و کلیه ارتباطات رسانه ای در جهت گسترش امور اجتماعی، فرهنگی، هنری، علمی و گردشگری، ورزشی، ورزشهای همگانی و آموزشهای فرهنگ و حقوق شهروندی با بهره گیری از روش ها و ابزار نوین و مناسب و کاستن از دامنه آسیبهای اجتماعی، رنگامیزی مدارس و...
28 اسفند 1402
________________________________
رخ به هر که میآوریم بر ما اسب میدواند...
استاد محمدعلی قربانی
عضو شورای انجمن خوشنویسان استان البرز
هو الحق. سخنان دور از تهذیب!! یکی از اعضای شورای شهر کرج در خصوص دو مرکز هنری نحیف و نیازمند حمایت این شهر، به ویژه انجمن خوشنویسان، که سردر آن به فرهنگسرای خط و تذهیب! منقوش است، و ادعای سیاسی کاری و باند بازی و تمتع مالی به مدیران کارآمد و دلسوز آن مجموعه، علی الخصوص جناب استاد علی مهری و تهدید و توصیه به تصمیم سازان و مدیران حوزه شهری به بازپس گیری مکان این مرکزِ ترویج هنر متعالی خوشنویسی، درد و رنج اهالی خدوم هنر فاخر خوشنویسی را در زمانه بی مهری ها به رخ کشید. آقایان عزیز! مقوله فرهنگ نیازمند حمایت و توجه مدیران شهری است، نه ایجاد مانع و افترا به زحمت کشان این عرصه. امیدوارم مسئولان شهر در کنار زحماتی که در این شورا می کشند، دقت کافی و اهتمام جدی به حمایت و تداوم زیرساخت های ترویج این هنر ارزشمند داشته باشند.
28 اسفند 1402
________________________________
ما را چه به رانت و کار و کاسبی و ارتباطات پشت پرده؟
استاد رضا منوری
مدرس پیشکسوت انجمن خوشنویسان کرج
به نام خدا
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
هنرمند را چه نسبتی است با رانت و کار و کاسبی و ارتباطات پشت پرده؟ ما پرورش یافتگان مکتب زنده نامان حضرت حجت الاسلام حبیب الله فضائلی مولف دو کتاب ارزشمند تحقیقی آموزشی اطلس خط و تعلیم خط و همچنین خوشنویسی اکثر اماکن و بقاع متبرکه و مساجد ایران، عراق و شامات و حضرت آیت الله مرتضی نجومی (کرمانشاهی) عارف متاله و سالک وارسته و خوشنویس بزرگ سده اخیر - استاد سید حسین میرخانی (برغانی) خوشنویس قرآن کریم - استاد سید حسن میرخانی (برغانی)، هنرمند عارف و شاعر اندیشمند و خوشنویس 54 جلد کتاب ادبی مذهبی و عرفانی - به صورت عام المنفعه - و استاد ابراهیم بوذری طالقانی هستیم. ما شاگردان (شهریار خوشنویسی ایران) چهره ماندگار و میراث ملموس هنر ایران حضرت استاد غلامحسین امیرخانی (طالقانی) هستیم. ما را چه به رانت و کار و کاسبی و ارتباطات پشت پرده؟ خدمت به شهروندان: خدمتی درخور شهروندان عزیز کرجی بالاتر از این که استادان و مدرسین این انجمن که ستارگان پر فروغ آسمان هنر شهر و کشورند و آثارشان برگزیده و زینت بخش جشنوارهها و بینالهای بین المللی است فارغ از چشمداشت مالی و با دریافت حداقل دستمزد ماهانه (اکثراً حدود یک میلیون تومان) به تعلیم و تربیت علاقمندان این هنر قدسی همت گماشته است
ما؟ رانت؟ کار و کاسبی؟ ارتباطات پشت پرده؟ در سال 1380 در فضایی سالم و به دور از هیاهو با درخواست رسمی از شهردار محترم وقت و موافقت 21 نفر عضو فهیم شورای اسلامی شهر و امضای پروتکل ساختمان فرهنگ سرای خط و تذهیب بازسازی، بهسازی و مرمت گردید و در اختیار انجمن خوشنویسان کرج قرار گرفت. هنرمند؟ رانت؟ کار و کاسبی؟ ارتباطات پشت پرده؟ گوشهای از عمده فعالیت های ما، حضور در همایش نگارش قرآن کریم در یک روز در شبکه 3 سیمای جمهوری اسلامی حضور در همایش نگارش نهج البلاغه در یک روز در سالن میلاد شهرداری کرج - برگزاری نمایشگاهها و ورکشاپهای متعدد درمناسبتهای مذهبی و ملی و حضور موثر در جشنوارههای هنری داخلی و بین المللی - تربیت نیروی متخصص شاغل در ارگانها و نهادهای دولتی و خصوصی - آموزش شیفتگان و علاقمندان پاسداری از فرهنگ و هنر غنی ایرانی اسلامی و اشاعه و ترویج هنر خوشنویسی در اقصی نقاط استان و... می باشد. ما را چه نسبتی است؟ هنرمند ما هر جا رود قدر بیند و در صدر نشیند و مردم فهیم ما آنچنان که شایسته است قدردان هنرمندان واقعی شهر هستند متاسفیم که در باب اشتهار، یارای رقابت با «صادق بوقی» و «جدی میفرمایید» را نداریم. ما را چه نسبتی است با رانت و کار و کاسبی و ارتباطات پشت پرده؟!!
در اساسنامه انجمن خوشنویسان ایران فعالیت انجمن صریحا غیرانتفاعی تعریف شده است، اسناد حسابداری و دریافت و پرداختها و ترازنامه مالی سالانه انجمن موید این ادعاست. برادر ارجمند جناب آقای سعیدی (سیرایی) عضو محترم شورای اسلامی شهرستان کرج! ضمن آرزوی سلامتی و توفیق برای حضرت عالی و سایر اعضای معزز شورای اسلامی امیدوارم در مراسم افتتاح موزه ی تنها مرکز استان فاقد موزه - نگارخانههای شهر سالن همایش- نمایشگاهها، فرهنگ سراها و آموزشگاههای هنری ربان افتتاح را قیچی کنید و نه رابطه شهرداری و انجمن خوشنویسان و هنرمندان عضو.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورت گر چین باشد.
با احترام
28 اسفند 1402
________________________________
اما چشمه جوشان فرهنگ و هنر خواهد جوشید...
استوری استاد علی مهری
رئیس انجمن خوشنویسان استان البرز و عضو شورای مرکزی انجمن خوشنویسان ایران
27 اسفند 1402
________________________________
انجمن خوشنویسان بری از هر گونه سیاسی کاری بوده است...
استاد یعقوب بهادری
رئیس انجمن خوشنویسان شهرستان نظرآباد
هنر برتر از گوهر آمد پدید
در پاسخ به بی توجهی و نادیده گرفتن شأن و مقام و مرتبت هنر مقدس خوشنویسی توسط برخی مسئولان شورای شهری کرج علی الخصوص زیر سوال بردن زحمات چندین ساله جناب استاد علی مهری که الحق با تمام وجود و دلسوزانه در مسیر رشد و اعتلای این هنر قدسی قدم برداشتند می توان گفت که انجمن خوشنویسان بری از هرگونه سیاسی کاری بوده و تنها تشکلی است که با هدف ترویج هنر ناب و اصیل خط و ترویج و اشاعه متون ادبی و اشعار و آیات نورانی وحی و احادیث ائمه معصومین گام بر می دارد و وصله های جناحی امروزی شایسه و زیبنده این مجموعه هنری مقدس نیست.
28 اسفند 1402
________________________________
برای آنها که دچار فراموشی اند...
دکتر مصطفی اویسی
فعال فرهنگی و دانشیار دانشکدگان کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران
از سر تهذیب، پایم در گل تذهیب شد
من به قربان برندی که نه «ه» دارد نه «ذ»
به یمن مجاورت با پایتخت و به لطف مهاجرت بسیار، کرج این روزها مهد هنر است. بسیاری از کارگاه های صنایع دستی در کرج دایر شده است. هنرمندان بسیاری از عرصه سینما و تئاتر، موسیقی، نقاشی و نگارگری و هنرهای متنوع دیگر در کرج خانه دارند و بسیاری از پیشکسوتان هنر نیز، کرج را برای دوران بازنشستگی برگزیده اند. خلاصه اینکه، جمع هنرمندان در کرج پرتعداد است حالا پراکنده یا فراهمش بماند. اما اگر نگاهی به گذشته بیندازیم به روزگاری که رفت و آمد هنرمندان، چون اکنون، رونقی نداشت، دو چیز بود، دو مایه ی دلخوشی، دو میراث پر مغز: شعر و خوشنویسی. در شعر، اگرچه حافظ و سعدی از کرجی ها نیامد ولی طبعِ روان بسیار بود و همچنان هست. بخصوص در شعر معاصر، کرجی ها صاحب سبک در غزل نو، مدرن و پست مدرن و ازین دست، دسته بندی ها بوده اند. در خوشنویسی ولی، البرز خاستگاه بزرگان است. هنرمندان صاحب نام چون عالیجنابان میرخانی ها و درویش عبدالمجید طالقانی و استادالاساتید دوره معاصر، جناب امیرخانی. اما نکته مهمتر اینست که اکنون و برخلاف قبل، جمع خوشنویسان و هنرجویان خوشنویسی در کرج، جمع است. خوشنویسی در کرج، گفتمان شده است. همایش های خوشنویسی در کرج، روال است. عصر که سری به خانه قدیمی محله اصفهانی ها بزنی که امروز «فرهنگسرای خط و تذهیب» است و خانه انجمن خوشنویسان، صف طویل هنرجویان است که گرد استادان نشسته اند تا هنر سنتی خوشنویسی بیاموزند و به قول امروزی ها، خوشنویسی انگار برند شده است برندی که بزرگان خوشنویسی کشور را به کرج آورد تا درویش عبدالمجید را به نام کرج ثبت ملی کنند و خیز بردارند تا کرج بشود پایتخت خوشنویسی معاصر. همه اینها اما مرهون تلاش است مرهون وقت گذاردن است. با نشستن و نگاه کردن نیامده است. با تخصص و تعهد آمده است. با دلسوزی و زمان شناسی. به همت دوستانی چون استاد علی مهری که دیپلماسی فرهنگ می داند و دلسوز و دوستدار فرهنگ کرج و ایران است. این یادداشت یک یادآوری بود برای آنها که تازگی ها با کلمه برند و مقوله برندسازی آشنا شده اند برای آنها که می خواهند چرخ اختراع کنند برای آنها که دچار فراموشی اند. باشد که رستگار شویم.
28 اسفند 1402
________________________________
دیگر یادداشت ها
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 1
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 3
خوشنویسی، بِرَندی که برنده است
دکتر احسان الله شکراللهی
خوشنویس و رئیس پیشین مرکز تحقیقات زبان فارسی در هند
این روزها به لطف فضای مجازی هرخبری به سرعت مخاطبان خود را پیدا میکند، و باز به لطف همین فضای مجازی مجالی برای پاسخگویی و عکسالعمل جامعهی مخاطبِ آن خبر فراهم میشود، و این خود از نمادها و ابزارهای مردمسالاری در جوامع معاصر است. خبری که این روزها فضای فرهنگی استان البرز را با تلاطم مواجه کرده سخنان یکی از اعضای شورای شهر کرج است، که بهنظر میرسد بدون مطالعه دقیق و از سر سهلانگاری فعالیت یکی از درخشانترین نهادهای فرهنگی و هنری استان البرز، یعنی انجمن خوشنویسان و خانه هنرمندان کرج را زیر سوال برده است، و قلمهای گرانقدری پاسخ آن سخنان ناپخته را به زیبایی نگاشتهاند: آقایان دکتر حسین عسکری دکتر مصطفی اویسی و استادان مهراب رجبی، محمد مرادی، سپهر نصراللهی، حمیدرضا نادری، محمدعلی قربانی، رضا منوری، یعقوب بهاری، و دیگران هریک از زاویهای به موضوع پرداخته و بهزیباییِ هرچه تمامتر نکاتی را از سر دلسوزی و دغدغهمندی با منطق و عشق بیان داشتهاند، که دیگر نیازی به نوشته امثال بنده، که از دور دستی بر آتش داریم، باقی نگذاشتهاند. تنها خواستم سوزمندانه یادآورشوم متهمکردن هنرمندان شریف خوشنویس به «رانتخواری و سوءاستفاده از طریق ارتباطات پشتپرده» آن هم اعضای خدوم و پاکطینت و شناختهشدهی انجمن خوشنویسان کرج، همچون جناب استاد علی مهری، ناسپاسی و حقناشناسی بسیار بزرگی است. نسبت دادن مطالبی ناشایست به شایستهترین افراد جامعه نقض غرضِ آشکار نسبت به اهداف شورای شهر کرج است، که میبایست بزرگترین حامی ایشان میبودند. شنیدن آن سخنان خام ناخودآگاه مرا به یاد سرودهای از استادالبشر ابنسینای بزرگ انداخت که در پاسخ به تکفیر خویش سروده بود:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آنهم کافر!؟
پس در همه دهر یک مسلمان نبود!
به راستی چه گروهی را در عالم هنر مهذبتر از خوشنویسان میتوان سراغجست که تمام عمر سر در گرو حکمت و اخلاق نهاده و، با صیادیِ ابیات حکمتآمیز از اقیانوس ادب فارسی، و نگارش هنرمندانهی آنها در تمامی طول عمر، سرمایه هستی خویش را برای اعتلای نام و آبروی وطن و عشق به آیین و معنویات و الهیات سپری کردهاند!؟ یعنی دیواری کوتاهتر از جامعه خوشنویسی پیدا نمیشد که به آن بتازید؟ و آیا مظلومیت از این بالاتر میشود که تنها هنر شایستهی برندشدن در البرز را با تهدید و تحدید از برنده شدن باز دارید!؟ زمانی شادروان حسین منزوی در غزلی سوزناک سروده بود:
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امیدِ رهایی نیست وقتی همه دیواریم
در پایان این دلنوشته به آن عزیزی که به تندی با اهالی هنر سخن گفته و بیحاشیهترین افراد جامعه هنری را به سیاسیکاری متهم نموده عرض میکنم، ای کاش این توصیهی پدرانهی شادروان هوشنگ ابتهاج (سایه) را پیش چشم بیاورند که:
یکدم نگاه کن که چه بر باد میدهی!
چندین هزار امیدِ بنی آدم است این...
28 اسفند 1402
________________________________
کسانی که به دیگران نور می بخشند، روزی خورشید خواهند شد
دکتر فریدون کوره ئی
نویسنده، پژوهشگر و مدرس زبان و ادبیات فارسی
به نامی نامی تنها هنرمند
که باشد نام زیبایش خداوند
هنر خوشنویسی از دیرباز از مقدس ترین و پاک ترین ابزار برای بیان زیبایی ها ی فرهنگ و هنجارهای بشکوه کشورمان کوشیده است. فرهنگ یعنی، شکوه هنجارها و این نمود را در اشعار و متون تعلیمی و حماسی و عرفانی ادبیات فارسی ایران زمین به وضوح مشاهده می کنیم و این رستاخیز کلمات و زیباآفرینی ها در هنر خوشنویسی متبلور است. در هر محیط و خانه ای که تابلوی خوشنویسی یا نقاشی است، اخلاق و آرامش در آن موج می زند و روح انسان را متعالی و آن را به نور و زیبایی هدایت می کند. استان البرز با توجه به ظرفیت های موجود در این زمینه، باید استفاده بهینه از این گنج های معنوی ببرد و برای آن تدبیری شایسته بیندیشد. و از این ریشه های فرهنگ و هنر خوشنویسی، جونان استاد میرخانی، استاد بوذری، استاد مهری و دیگر استادان فرهیخته استفاده بهینه کند تا درخت فرهنگ برگ و بار ی نیکو دهد و نسل آینده را سیراب معرفت، عشق و زیبایی کند. همان طور که می دانیم، هنر خوشنویس، هم زیبایی بصری است و هم بیان کننده معارف درونی. از شما مسئولان شهری استان البرز درخواست عاجزانه دارم، نگاهی نو به این ماجرا داشته باشید و به سبب حمایت از این فرهنگ، نامی نیک از خود به یادگار بماند. چون کسانی که به دیگران نور می بخشند، روزی خورشید خواهند شد.
28 اسفد 1402
گوهردشت کرج
________________________________
واکنش استاد داوود فتحعلی بیگی
(آقای نمایش های ایرانی)
به سخنان عضو شورای اسلامی شهر کرج
سلام و درود بر شما. در سفری که سال ها پیش برای شرکت در فستیوال قصه گویی اریوانو دالماره ایتالیا شرکت کرده بودم، دیدم یک انبار نمک قدیمی را پس از تمیز کردن تبدیل به مرکز فرهنگی کردهاند در حالی که رد نمک هنوز بر دیواره های بنا باقی بود. فستیوال اوینیون فرانسه در یک بنای تاریخی - که زمانی مقر پاپ بوده است - برگزار می شود. چنان که در سال مربوط به هنر ایران توسط گروه هنرمندان ایرانی، پنج شب تعزیه و چند مجلس خیمه شب بازی و موسیقی مقامی ایران در آن مجموعه به اجرا درآمد. این تجربه جهانی است؛ بهترین روش نگهداری از بناهای تاریخی و بهره برداری فرهنگی از آن است. چرا میراث ناملموس به ثبت میرسد در سازمان یونسکو؟ زیرا هویت ملی از طریق نشانههای فرهنگی و هنری معلوم می گردد. خط و زبان، دو ویژگی مهم فرهنگی هر قوم و ملتی است. خط و زبان فارسی از زیباترین آهنگین ترین و گوش نوازترین پدیده های فرهنگی ایرانی است. آثار بزرگان و مفاخر فرهنگی ایران توسط خوشنویسیان ایرانی به زیور طبع آراسته و ماندگار شد. یکی از مهمترین افتخارات اساتید خوشنویسی ایران، کتابت قرآن کریم بوده و هست.
28 اسفند 1402
________________________________
بزرگان هنر البرز، آماج تهمت هایی ناروا...
امیر آزادروستا
نویسنده، بازیگر، کارگردان و دبیر جشنواره چشمه
در این روزها صحبت هایی از جناب آقای سعیدی سیرایی در فضای مجازی بازتاب پیدا کرده که لازمست با کمی تامل بر آن بنگریم، ایشان تهمت هایی به اشخاصی روا داشته اند که افتخار فرهنگ و هنر البرز هستند و این عزیزان به لحاظ منافع شخصی هیچ نیازی به حضور در این اماکن ندارند، و این فرهنگ و هنر البرز است که نیازمند استفاده از ظرفیت های آنان است. شخصیت ارزشمندی چون استاد علی مهری که عمری در راه حفظ و حراست میراث عظیم هنر خوشنویسی صرف نموده و تمام داشته های با ارزش هنری خود را در راه آموزش و استمرار شیوه اصیل خوشنویسی در طبق اخلاص قرار داده اند. البته این صحبت های عضو شورای شهر کرج برای ما اهالی فرهنگ و هنر ناآشنا نیست. سوال اینجاست؛ چگونه است که سال ها مدیریت شهری کرج با وعده ساخت تئاتر شهر، گوش فلک را پر کرد و هیچ اتفاقی نیفتاد و حالا بزرگان نیک اندیش این عرصه را زیر سوال می برد؟ آقای سیرایی؛ می دانید که نمایش فاخر «در و گبر و یک قرص نان» به کارگردانی استا فتحعلی بیگی در خانه هنرمندان تولید و در جشنواره بین المللی فجر با نام کرج عرضه شد؟ کاش به جای این فرار به جلو نگاهی به فقر زیربناهای فرهنگی و هنری در شهر کرج می نمودید، نه اینکه عزیزانی که با در دست گرفتن آبرویشان با کمترین امکانات، چراغ فرهنگ و هنر را روشن نمایند،. اتفاقا دیدگاه شما سیاسی است. شاید انتظار داشتید این عزیزان در راستای تفکرات سیاسی شما وارد میدان شوند. برادر عزیز؛ ما را به خیر تو امید نیست... بگذارید این اندک امید باقی مانده برای ادامه فعالیت در استان البرز به یاس مبدل نشود، افتخارات ما را با کلماتی که بیشتر در رسانه ها حول و محور برخی همکاران شماست متهم نسازید. استاد مهری، استاد فتحعلی بیگی، استاد جولایی و دیگر اساتید می توانند در پایتخت با بهترین امکانات فعالیت نمایند، ولی دل در گرو آب و خاک خویش دارند، چه بسا با این اظهارات نسنجیده و دور از شأن این اساتید، ما هنرمندان را نیز از کسب فیض و هنر در محضر اینان محروم می سازید. سخن بسیار است، ولی کاش اگر نقدی هم داشتید در انتخاب کلماتتان دقت می کردید. امیدواریم با تصحیح گفته هایتان دل خیل عظیم هنرمندان استان را به دست آورید...
بودیم گوهری به تو افتاده رایگان
نشناختی تو قیمت ما از سر جفا
بیدیده کی شناسد خورشید را هنر
یا کوزه گرچه داند یاقوت را بها
(خاقانی)
29 اسفند 1402
________________________________
این همه نابردباری در برابر هنر البرز
اسماعیل آل احمد
نویسنده و مدرس حوزه علمیه
چندی پیش که آن آقای از ما بهتر با نگاهی کاملاً سودازده از سود و زیان بازار بساز و بفروش مسکن در صدد برآمده بود تا «فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج» را از اهالی آن تخلیه کند و برندی!!! را در آن برای استان البرز برپا کند، از بس رنج آن ادبیات و آن نگاه، جانم را آزرد که هرچه کردم تا چیزی در این باره بنویسم دست و دلم با قلم و کاغذ، نرد همراهی نباخت و با چشمانی خیس به نوشتههای دردمندانه دوستان که البته گوش شنوایی ندارند مینگریستم تا امروز که کانال محترم البرزپژوهی اثری از استاد امید ربانی، منتشر کرد که نام مبارک حضرت امیر مومنان - علیهالسلام - را کتابت کرده بودند. از خود بیخود شدم و در سکر تماشای آن اثر هنری، این چند واژه را قلمی کردم. این همه نابردباری در برابر هنر را نمیدانم آقایان از کجا و چگونه به دست میآورند. اگر خوشنویسی، برند!!! این استان نیست پس چه چیزی، برند!!! آن است؟! خوشنویسی در این استان، چنان ریشهدار و دیرین است که بر سراسر ایران عزیز، سایه افکنده است. از کاتبان قرون گذشته قرآن کریم تا درویش عبدالمجید و استادان میرخانی و بوذری و امیرخانی. راستی کاش یک نفر از این آقای برند!!! میپرسید که کدام محل و مکان و خیابان و کوچه و پس کوچه این استان را به نام نامی آن بینظیران، مفتخر ساختهاید؟ لطفاً بفرمایید که فارغ از تصویب یا عدم تصویب، چند پیشنهاد از این جنس در صحن شورای شهر، مطرح شده است؟ آن چنان در ندیده گرفتن این نعمتهای آسمانی، استادید که آدمی به خود اجازه میدهد تا به این خوبان، پیشنهاد کند که برای رونق این هنر، سری به هند و کویت و ترکیه و... بزنند.
14 فروردین 1403
________________________________
نفس هنر در شهرمان به شمارش افتاده
حمید فراهانی
نوازنده، موسیقی دان و مدرس دانشگاه
زکار خویش هنرمند را نصیبی نیست
زجوی شیر به جز خون چه رزق فرهاد است؟
پیش از نوشتن این متن، قصد داشتم تعریفی مبسوط از فرد و جامعه هنری و همچنین فرد و جامعه کاسبکار ارائه کنم، که به فهم هرچه بهتر متن کمک می کرد و شاید مانع از بروز برخی سوءتفاهمات و کژفهمی های احتمالی می شد. اما خوب می دانیم که جامعه ما به آن سطح از درک و بلوغ اجتماعی رسیده که به خوبی قادر به تفکیک این دو خواهد شد. اینجا کاسبکار، نه آن طبقه بورژوا است و نه آن طبقه کارگر که با سرمایه و کار خود به دادوستدی مشروع مشغول است و همگان از سازوکار آن آگاه هستند، بلکه طبقه ای است که با اتکا به منابع قدرت و ثروت به دلالی مشغول است. و هنرمند آن هنرمندی که هنر را برای هنر می خواهد و نه برای پیشبرد اهداف مالی و رسیدن به آن جایگاهی که فرد کاسبکار از آن برخوردار است. اگرچه واژه هنر برای هنر به درک این مفهوم کمک می کند ولی در جامعه امروز به نظر، تا حدی دور از دسترس می نماید. متعالی ترین جلوه های ساختارهای درهم تنیده اجتماعی در فرهنگ و هنر یک جامعه متبلور می شود، هنر و هنرمند نبض تپنده جامعه است. زیستن به مانند یک هنرمند در ابعاد یک جامعه بزرگ فرهنگی نیاز به آموزش دارد و آموزش زیرساختهای خاص خود را می طلبد. امور فرهنگی و هنری متولّی هنرمند می خواهد. ما در ساختارهای مدیریت شهری به مهندسان هنرمند نیاز داریم به شهریاران هنرمند. اموال شهر متشکل از بناها و ابنیه تاریخی، منابع و تفرجگاه های طبیعی، همه و همه متعلق به مردمان این شهر هاست و اما رسالت ارگان ها و نهادهایی همچون شهرداری حفظ و صیانت از این میراث برای مردم است. احساس مالکیت شهرداری نسبت به این ابنیه و اراضی تاریخی به نظر بدعتی است که توسط برخی مسئولان در سال های اخیر گذاشته شده است.در سراسر دنیا، نگاه هنرمندانه به ابنیه تاریخی، آنها را به موزه بدل می کند؛ به جایی برای پرورش افکار، به جایی برای حظّ بصری، برای اجرای موسیقی و نمایش های فاخر، برای اشاعه فرهنگ و گسترش توریسم. اینجاست که این دو طرز تلقی با هم به نقطه ای بدون بازگشت می رسند. در نقطه مقابل نگاه مدیریت شهری را داریم که هنری نیست و غالبا جهت گیری اقتصادی دارد و با توجه به حس مالکیت نسبت به این ابنیه تاریخی، در پی مصادره و کسب درآمد از این اماکن است که این خود سبب نزول آن مکان به حجره ای فقط برای کسب درآمد خواهد شد. لذا فعالیتی هم که در آن صورت می گیرد دیگر هنر نیست؛ زیرا که نه دغدغه آموزش هنر دارد نه خاستگاه و هدفی فرهنگی و نه اینکه در ساختارهای منابع انسانی خود، از هنرمندان بهره برده است.
برای فهم این موضوع نیاز به تحلیل و استدلال نداریم؛ کافی است که خوب ببینیم. چه المان های هنری در ساخت شهرمان، روزانه به کار گرفته می شوند؟ چند ساختمان موزه و کنسرت یا اجرای تئاتر برای این شهر ساخته شده؟ کدام شیوه معماری ایرانی - اسلامی در ساخت روزانه ساختمان های شهرمان لحاظ می شود؟ هنر قائم به ذات خویش است و نیاز به نذورات و توجهات ثانویه ندارد. کافیست که آن را به حال خود رها کنیم و مسیر را برایش هموار سازیم. کاروانسرای شاه عباسی کرج نمونه بسیار مناسبی است. این بنای تاریخی همانند نقش جهان همچون پاسارگاد و زیگورات چغازنبیل دارای ارزشی تاریخی و فرهنگی است و هویّت ملی ما را شکل می دهد. گاه ارائه صنایع دستی با طعم چای و بوی توتون و قلیان در این بنا، خود حدیث مفصلی است از این مجمل. به نظر می رسد که خانه هنرمندان و ساختمان خط و تذهیب هم از جمله بناهایی هستند که متعلق به مردم شهر کرج و ملت ایران است و چه بهتر که ساکنانی هنرمند داشته باشند. مدیریت امور شهری، فرهنگی و هنری متولّی هنرمند می خواهد.
14 فروردین 1403
________________________________
دیگر یادداشت ها
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 1
مطالبه ای درباره فرهنگسرای خط و تذهیب شهر کرج - 2
به مناسبت روز فرهنگی هشتگرد برگزار می شود:
آیین رونمایی از کتاب تاریخ هشتگرد
ناظر علمی: استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
نویسنده: حسین عسکری
شنبه 18 آذر 1402، ساعت 15
شهر هشتگرد، مجتمع فرهنگی هنری 9 دی
_______________________________
کتاب تاریخ هشتگرد
ناظر علمی: استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
نویسنده: حسین عسکری
تهران: انتشارات سفیر اردهال، زمستان 1402
860 صفحه
ویراستار: مجتبی مقدسی
تهیه، پردازش و انتخاب تصاویر: علی عسکری
حروف نگار و نمونه خوان: محبوبه اکبری
صفحه آرا و طراح متن: مریم صدیقی
طراح جلد: علی رضا مالکی
|این کتاب با حمایت شورای اسلامی شهر و شهرداری هشتگرد منتشر شده است|
_______________________________
به مناسبت گرامی داشت هفدهم آذر روز فرهنگی شهر هشتگرد
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی
15 آذر 1402
همه روز ما، روز فرهنگ و فرهنگیست. انسان هستنده ای فرهنگیست و باشنده ای فرهنگ پذیر. پاس و بپادارنده مواریث فرهنگی و میراثدار فرهنگ و زیست اقلیم و عاَلم فرهنگی خویش. نحوه بودن و حضور انسان در جهان، نحوه بودن و حضوری فرهنگی است. فرهنگ، بسط و امتداد وجود و تحقّق وجودی انسان در جهان است. تاریخ بشر و حضور تاریخمند آدمی در جهان، با کشش ها و کنش ها و خیزش های سازنده و آفریننده و رفتارهای فرهنگی او، روی پوسته نازکِ سیاره زمین افتتاح می شود و افق می گشاید و به حرکت درمی آید. نخستین تشکّل های گروهی و همبستگی اجتماعی و مراحل تدریجی اجتماعی شدن بشر در پیش از تاریخ، علی القاعده می باید با کنش ها و رفتارهای فرهنگی او اتفاق افتاده و متحقق شده باشد. امرار معاش به شیوه شکار جانوران حیات وحش و طعمه خواری و چیدن و جمع کردن و خوردن گیاهان وحشی، میراث جغرافیای طبیعی و جانوران حیات وحش بود. آن میراث طبیعی و طبیعت شکار کردن و طعمه خواری، به تدریج و مرحله به مرحله سر از رفتارهای فرهنگی برکشید و در قاب و قامت فرهنگ و آیین و رفتارهای آیینی و نمادها و تصویرسازی های فرهنگی آشکار و بیان و بازنمایی شد. آنچه شکار بود و جامعه شکارگران اینک آشکار شده بود و سر از رفتارهای فرهنگی انسان برکشیده بود. به دیگر سخن، شکار، اینک فرهنگ شکار بود و در ادوار سپسین، آیین و آداب شکارگری.
فرهنگ، دیگر چونان کلونی مورچگان طبیعت نبود که از پیش، طبیعت، طراحی و مهندسی اش کرده باشد. از آن پس انسان با کشش ها و کنش های آزاد و خلاق خود هم فرهنگ را می آفرید هم در فرهنگ آفریده می شد. البته و صد البته در یک فرایند دیرینه و دیرپا و دیرآهنگ و در بستر خطاها و آزمون ها و آزمودن ها و تصحیح پی به پی خطاها و محاسبات راست و ناراستش. فرهنگ، ابژه بیرون از وجود انسان نیست. اصلاً فرهنگ، ابژه نیست. عین زندگی است. به مفهوم دقیق تر، نحوه بودن و آداب زندگی است. درهم تنیده با انسان بودن و نحوه حضور و برآمدن و ظهور انسان در جهان است. فروکاستن فرهنگ به مجموعه یا ملغمه ای از هنجارها و پاره ای از رفتارهای اخلاقی ستوده و ادب و آداب نیک، هرچند دلنشین اما بر قامت فرهنگ تنگ است و حیطه شمول و گستره فراگیر و جغرافیای پردامنه و پرچین شکن فرهنگ را محدود می کند و نادیده از کنارش می گذرد.
همه سپهرهای ادراکی ما در دستگاه شناختی بشری ما اعم از حس و عقل و علم و عمل و خیال و رویا و حافظه و شهود (اشراقات عمیق باطنی و معنوی) و در یک کلام همه تجربه های زیسته ما در فرهنگ و در پدید آمدن و برآمدن و بالیدن فرهنگ بر صحنه، حضور پویا و مشارکت همه سویه داشته اند و همچنان دارند. آشکارگی الوهیت، امر قدسی، امر ماورایی و آن سویی و متعال به مدد کیهانی از نمادها و استعاره ها و تمثیل ها و تصویرها در فرهنگ، بازنمایی و بیان شده اند. رفتارهای متناقض ما، غلط کاری ها و خطاکاری ها و کژروی ها و هذیان باوری ها و توهمات ذهنی و فکری ما خشم و خشونت و قهرورزی ها و شرارت های شیطانی و شیطنت های ما نیز همه بشری و فرهنگی اند و در جغرافیای پردامنه و پُر چین و شکن فرهنگ ما اتفاق افتاده اند و بیان و بازنموده شده اند. تاریخ های سیاسی و اجتماعی و اعتقادی و اقتصادی و موارد مشابه دیگر همه وجهی و سویه ای از تاریخِ فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در معنای کلّی و کلان و جامع و فراگیر آن هستند.
از منظر باستان شناختی نیز تمدن ساختار پر چین و شکن و شکل پیچیده تر و شهری شده فرهنگ است. نکته ای که باستان شناس فقید «گوردن چایلد» نیک آن را دریافته بود و با شاخصه های ملموس به مدد شواهد باستان شناختی تبیینش کرده بود و باستان شناسان نسل سپسین نیز آن را پذیرفتند و بسط و شرح و تفصیل بیشترش دادند. به دیگر سخن، فرهنگ و تمدن دو پدیده دو رویداد دو واقعیت دو معنای ذاتاً جدای از هم نیستند. تفکیک و تبیین مناسبت میانشان چونان ظرف و مظروف یا ماده و معنا و یا جسم و جان، تفکیک و تبیین نادرست و فرهنگ ناشناسانه است. مناسبت میان ساز و صدا، حنجره و آواز چنان که میان تن و جان آدمی آن چنان به تعبیر صدرایی جوهریست و حرکتی جوهری دارند که افکندن هیچ فاصله و فراق میانشان را برنمی تابند. باری آذین بستن این یا آن ماه روزِ فرهنگ بر پیشانی این یا آن شهر و شهرستان و استان، کاری فرهنگی است و مهر تأیید دیگر بر اهمیت فرهنگ و حضور فرهنگی انسان در جهان است. شواهد و قرائن بسیار در دست است و به ما می گویند و متقاعدمان می کنند که بپذیریم هرجا و هرگاه مشارکت شهروندان را جمعی تر و گرم تر و صمیمی تر و با انگیزه تر و خلاق تر و با نشاط تر در گشودن گره کارها، در رفع و دفع موانع و مشکلات و معضلات اجتماعی و اقتصادی پیش رو، یافته ایم و دیده ایم و پذیرفته ایم؛ هم جامعه و جهانی پاک و پاکیزه و امن تر و ایمن تر داشته ایم هم میراثی پرمایه تر و غنی تر و کارنامه ای درخشان تر از خود برای نسل های سپسین بجای نهاده ایم.
ماه روزهای فرهنگ شهرهایمان را کلیشه ای، قالبی و قلابی و فرمایشی نبینیم و فرمایشی، بسته و منجمد و بی روح برگزار نکنیم. مردمی و مردم دارانه، زیر آسمان آبی شهرهایمان برگزارشان کنیم و بپا و پاس و گرامی شان بداریم. شهروندان شهرمان را به خودی و ناخودی شقه نکنیم. افراد جامعه نخود و لوبیا نیستند به خودی و ناخودی و نخودی تقسیمشان کنیم. هرچند زمانه این نحوه نگاه به تمامت بسر نیامده است لیک باید کوشید که بسر آید و بسر شود. شهروندان شهر و شهرهایمان را با همه تنوع و رنگارنگی شان، پیکر واحد ببینیم و پیکر یکدیگر بشناسیم و بفهمیم و بپذیریم. ببینیم و بشناسیم و بفهمیم و بپذیریم هم اینان شهر ما و شهرهای جامعه و جهان بشری ما را پی افکنده و بنیاد نهاده و بپا کرده و بپا داشته و پدید آورده اند. ببینیم و بدانیم و بشناسیم و بفهمیم و بپذیریم بدون حضور و مشارکت پویا و سازنده و آفریننده یک به یکشان هیچگاه زیست اقلیم و عالَمی چونان فرهنگ یا جامعه و جهان بشری پدید نمی آمد. نقش و سهم و مشارکت همه شهروندان را در هر سطحی و در هر مقیاسی و برآمده از هر قوم و تیره و تباری از هر گروه سنی و جنسی و متخصص در هر حرفه و هنر و رشته و دانشی و با هر عقیده و اندیشه ای که وفاق و صلح و آشتی و همبستگی میان ما را تقویت کند و تنور جان ما را گرم دوستی و صمیمیت و محبت به یکدیگر کند و دامن اخلاق و ادب و اوصاف نیک اندیشی و نیک خواهی و نیکوکاری و نوع دوستی را در شهرهایمان و در محیط های زندگیمان بگستراند؛ جدّی بگیریم و جدّی ببینیم و جدّی بشناسیم و عمیق و جدّی بفهمیم و بپذیریم.
فراموش نشود که انسان به ناگاه و خلق الساعه و در خلاء فرهنگی نشده است. مراحل فرهنگی شدن و فرهنگ پذیری و فرهنگ سازی انسان در فرایندهای متفاوت و دیرپا و دیرآهنگ، روی پوسته نازک سیاره زمین در زیست بوم های متفاوت و نه همیشه همزمان و ناهماهنگ اتفاق افتاده است. در ذیل تشکّل های گروهی هم اتفاق افتاده است نه فردی. ابتکارها و نوآوری ها و خلاقیت های فردی نیز در درون گروه و تشکّل های گروهی اتفاق افتاده اند و هماره در خدمت جمع و جامعه بوده اند. در بطن و در بستر همین فرایندهای دیرپا و دیرآهنگِ فرهنگی شدن و فرهنگ پذیری و اجتماعی شدن، هستنده ای ظهور می کند که به وجوه اشتراک و اوصاف اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و تاریخمند، می شناسیمش. هستنده ای که پیشاپیش تمام امکانات و شئون و استعداد فرهنگ پذیری و زیست اجتماعی و تاریخمندی در هستومندی یا موجودیت و وجودیت او، بالقوه رقم خورده و نهاده شده است.به بیان صریح و روشن، نوزاد انسان دیگر چونان جانوران حیات وحش چونان موران و زنبوران، چونان پروانگان و پرندگان چونان یوزینگان و بوزینگان به هنگام تولد در آغوش طبیعت و جغرافیای طبیعی افکنده نمی شود؛ چونان نوزاد انسان در آغوش فرهنگ و تاریخ، زاده می شود. فرهنگی هم، زاده می شود.
حُسن ختام سخن آن که مقارنت رسم نیکوی گرامی داشت هفدهم آذر ماه، «روز فرهنگی هشتگرد» را با آیین رونمایی «کتاب جامع تاریخ هشتگرد» که به قلم توانای مورخ دانای دیار ما و میهن ما آقای دکتر حسین عسکری به رشته تحریر درآمده است به فال نیک می گیریم و به یک به یک هشتگردیان تبریک می گوییم.
محوطه باستانی نه هزارساله شهید آریوبرزن سلیمانی
اسماعیل آل احمد
نویسنده، مدرس حوزه علمیه و عضو حقیقی شورای فرهنگ عمومی شهرستان نظرآباد
بسمک اللهم یا رفیق
یاد ده ما را سخن های دقیق
پشت به تپه مرتفع اُزبکی ایستادم و از علی آقای عسکری، خواهش کردم تا عکسی حجلهای از من در آن لحظات بارانی عرفانی بگیرد برای روزی که انشاءالله، با شهادت، عاقبت بخیر شوم. این خواسته ناگاه دوباره مرا به یاد پیشنهادی انداخت که چند سال است این و آن جا مطرح میکنم: «نامگذاری باغوار [= بلوار] بین امامزادگان احمد و محمود - علیهماالسلام - و تپه ازبکی به باغوار ایرانِ اسلامی». هویتی بینظیر که شهید آریوبرزن را با شهید قاسم درهم میآمیزد و یکی میبیند. «از ابتدای انقلاب برخی تلاش داشتند تا اسلامیت و ملیت را دو قطب مقابل هم قرار دهند در حالی که شهدا بهطور واضح، نادرست بودن این وسوسه باطل را نشان دادند. هنگامی که ایران مورد تهاجم بینالمللی قرار گرفت کسانی که مدعی طرفداری از ایران بودند، یا در خانههای خود خزیدند و یا از ایران خارج شدند، اما کسانی که از ایران دفاع کردند همان «بچه مسلمانها» و «نماز شب خوانها» و امثال شهیدان «چیتسازیانها» و «سُلگیها» بودند و نشان دادند ایرانیت و اسلامیت یک حقیقت واحد است.» [رهبر معظم انقلاب - 5 مهر 1402]
سهشنبهای عجیب و غریب بود. هفتاد و ششمین روز کاوش - و واپسین روز - فصل هشتم. 30 آبان 1402. داشتم با دوستان عزیزم دکتر حسین عسکری و برادرشان علی عسکری؛ دکتر حمید حشمدار؛ مهندس حامد آلیانی؛ حسین جوادان؛ محمدجواد نوزارع و سعید شهرکی - رئیس اداره میراث فرهنگی نظرآباد - با گروه باستان شناسان فرهیخته، در محوطه ایران اسلامی تنفس میکردیم. علاوه بر استاد دکتر مهرداد ملک زاده، اساتیدی دیگر هم چون دکتر فاطمه حاجی نوروزی؛ مهندس فرزان احمدنژاد؛ دکتر حمید طباطبایی و جوانان زن و مرد دیگر و خانم سمیه مرشدی هم داشتند خاک گمانه را از شانههای همت خویش میتکاندند.
من و دکتر عسکری البته حالمان با بقیه، فرق داشت. بالای سر همه تلاشها و همت ها و رنج ها و موفقیتها و افتخارات این محوطه نه هزارساله، قامت کشیده آرش باستان شناسی ایران دکتر یوسف مجیدزاده را میدیدیم که با محاسن جوگندمی خوشگلش دارد حرف میزند و توضیح میدهد و آگاهی میبخشد و ما را به هویت بی مثال خودمان گره میزند. غرق شب نشینی هایی بودیم که آن را «شبهای اُزبکیه» نامیده بودیم. در آن شبها در اقامتگاه هیأت کاوش در روستای ازبکی، دور شمع وجود استاد مجیدزاده، شعر میخواندیم و از کشفیات میپرسیدیم و آسمان و ریسمان فرهنگ و سیاست و اقتصاد و معاش و معاد ایران و جهان را به هم میدوختیم. یاد شبی که میهمان شامی بودیم که خود استاد آن را پخته بود و در کنار سفره، جمجمهای بزرگ با آن چشمان ترسناک و تاریک و گرد و درشتش خیره خیره وراندازمان میکرد. وقتی استاد، دندانهای آن جمجمه را نشانمان داد دیدم همه آنها جعبهای است. دلیلش را از استاد پرسیدم که شنیدم: «شاید غذاهای شان آن قدر سفت و محکم بوده که باید همه دندانهای شان جعبهای باشد.»
یاد شاگردنوازی استاد در صفحه 29 جلد اول «کاوشهای محوطه باستانی ازبکی» در 10 مهر 1389: «سرانجام از اعضای جوان و پرشور انجمن جوان حکمت به ویژه آقایان آل احمد؛ عسکری؛ نقوی؛ توسلی و حسینی؛ نیز خانم بتول کشت پور - مدیر محترم دبیرستان کشت پور - سپاسگزارم. این دوستان با بازدیدهای پیوسته خویش از پیشرفت مراحل کاوش از جمله حامیان معنوی و روحیه بخش ما بودند و در برپایی یک سخنرانی تاریخی درباره نتایج به دست آمده هیأت اعزامی به محوطه ازبکی در ساختمان نوبنیاد فرهنگسرای شهر نظرآباد و تشکیل نمایشگاهی از نتایج به دست آمده یافتههای باستان شناختی در روز 24 آذر ماه صمیمانه نقش اساسی را بر عهده داشتند. جلسهای آن چنان پرشور و با شکوه که یاد و خاطره آن هرگز از ذهن هیچ یک از اعضای هیات باستان شناسی ازبکی زدوده نخواهد شد.»
سرمست از این افتخار که دوستی، مژده داد که استاد می خواهند با بچههای نظرآباد، دیدار کنند. بنا شد مژگان «موسسه رخسار قرآن» در 19 آذر 1389 خاک پای استاد را توتیا کند. پیش از دیدار عمومی، بر سر سفره کرامت علی آقای عسکری، ناهار را با استاد خوردیم. من بودم و او بود و حسین. راستی اگر در این سیاره رنج، چنین نعمتهایی رزق آدمی نشود آیا ما چیزی جز جنایت پدرانمان هستیم؟! یادداشت استاد پس از آن دیدار در دفتر یادبود موسسه بر سنگ طلای ذهن و زمانه ما حک شده: «حضور من در موسسه رخسار قرآن، گذشته خود در کاوشهای محوطه ازبکی و دوستان بسیار عزیزی را به یادم آورد. دیدن دوستان قدیم واقعاً برایم لذت بخش بود. به ویژه آن که دیدن آنها در موسسه رخسار قرآن، اتفاق افتاد. موسسهای که به همت دوست بسیار عزیز آقای آل احمد به وجود آمده و امید است به یاری خداوند با کمک شهروندان فرهنگ دوست و خیرخواه شهر نظرآباد، هزینه خرید و استقلال این موسسه برای جوانان علاقهمند به فرهنگ ایرانی و اسلامی ایران عزیز فراهم آید. به امید آن روز. یوسف مجیدزاده.» الاهی که خدای شهید آریوبرزن سلیمانی این آرزو و امید استاد را در حق موسسه رخسار قرآن، مستجاب کند. الاهی.
این دیدار، چند ماه بعد، مطبوعاتی شد و پرسشم از استاد در مقالهای انعکاس یافت. آقای شهرام زارع در صفحه 147 شماره 7 مجله باستان پژوهی که در بهار 1390 منتشر شد در مقاله «رصد خدا از تلسکوپ باستان شناسی» چنین نوشت: «یوسف مجیدزاده در گفتوگویی با «اسماعیل آل احمد از روحانیان اهل ساوجبلاغ» در پاسخ به پرسش ارتباط باستان شناسی و قرآن چنین گفته است: باستان شناسی درصدد یافتن پاسخ برای تردیدهایی است که انسانها درباره گذشته خود دارند اما ما به قرآن باید حرف به حرف یقین داشته باشیم. ما آن را سخن خدا می دانیم و دیگر جای تردیدی در آن نیست.»
حالمان خوش بود که پیشنهاد ما انجمن حکمتی ها - نخستین سمن شهرستان ساوجبلاغ به گستره ساوجبلاغ و نظرآباد و چهارباغ و طالقان - مبنی بر برگزاری آیین استقبال از هیأت کاوش باستانی با تصویب شورا و شهرداری وقت، خاطرهای ناب در جان استاد مجیدزاده، رقم زده بود. آن چنان که در صفحه 28 جلد اول «کاوشهای محوطه باستانی ازبکی» نوشتند: «تشکر ویژه برای آذین بندی شهر نظرآباد؛ استقبال و خوشامد گویی رسمی به هیأت کاوشهای باستان شناختی در محوطه ازبکی از سوی آقایان چگینی شهردار و فتحی پور رئیس شورای شهر در برابر ساختمان شهرداری و شورای شهر نظرآباد در آغاز سومین فصل کاوش و پس از انتشار خبر انتقال نمونهای از کهن ترین خشتهای به دست آمده از کاوشهای محوطه ازبکی به سازمان ملل و قرار گرفتن آن در موزه آن سازمان در روزنامههای کشور و سپاسگزاری برای استقبال پرشور هزاران تن از اهالی دوست داشتنی شهرهای نظرآباد و سیدجمال الدین که با در دست داشتن پرچمهای سه رنگ ایران از اتوبوس حامل هیأت همانند سردارانی که پیروزمندانه از جنگی میهنی به خانه باز میگردند را از یاد نمیبرم. نظیر چنین استقبالی تا کنون در هیچ نقطهای از جهان در تاریخ باستان شناسی نه دیده و نه شنیده شده است.»
ما داشتیم به روز مهم فرهنگی نظرآباد، فکر میکردیم. در اول شهریور 1398 به فرماندار وقت، پیشنهاد کردیم تا 20 شهریور - روز استقبال از هیأت کاوش استاد مجیدزاده در 1380 - روز فرهنگی نظرآباد، تعیین شود. این پیشنهاد در جلسه شورای فرهنگ عمومی شهرستان نظرآباد در 24 شهریور 1400 به 8 مهر - تاریخ ثبت محوطه باستانی ازبکی در 1352 به شماره 955 در فهرست آثار ملی ایران - تغییر کرد و تصویب شد. روزی که البته دوست خوب ما در فرمانداری نظرآباد، ضرورتی برای تکریم آن در 1402 قائل نشد!
میبینید! حتی این جا هم که قرار است از استاد ملکزاده بنویسم دارم از استاد مجیدزاده مینویسم. باری در این دیدار هم با هم آشنا شدیم اما زیر سایه غزل حافظ که آقای حسین جوادان، تکلمه کرد و غزلی از سرودههای خودش و غزل سعدی که استاد مهراب رجبی با همان شور و حال همیشگی، اجرا کرد و غزلی که من از سرودههای چَپَرچُلاق خودم خواندم. استاد دکتر مهرداد ملک زاده هم از گذشته و حال و آینده این محوطه گفت و رنج ها و امیدهایی که در این مسیر بر سر راه او است و بودجهای که نرسید تا کارگران، قهر کردند و رفتند و استاد در فضای مجازی از جوانان مشتاق، خواسته بود تا کمک کنند و پاکباختگانی از باستانشناسان ارشد و دکتری بیهیچ مزد و منتی شتافته بودند. به خودم که آمدم دیدم از فرط شرمساری خیس عرقم. چند بار از استاد، عذرخواهی کردم و حلالیت طلبیدم. استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی بر اساس قرار پیشین به تماس تلفنی دکتر عسکری جواب دادند. استاد در این گفتوگو، دوباره بر وعده پیشین خود تأکید کردند. ایشان تمام مبلغ دانشگاه بابت راهنمایی پایان نامه پسادکتری یکی از دانشجویانشان را به آقای ملکزاده تقدیم کردند تا بخشی از بدهیهای این فصل حفاری پرداخت شود. از اقامتگاه بیرون آمدیم و گرد گمانه ای حلقه زدیم. در حفاری این گمانه، استاد به این حدس رسیدهاند که این بنا سازهای اداری و بزرگ باشد که نمیتواند کار زندگی کوچ نشینی و ابتدایی مادیها باشد و احتمالاً از آن هخامنشیان است. اگر این احتمال به اثبات برسد حلقهای دیگر از تاریخ این سرزمین به دست آمده است.
وقت خداحافظی بود. باید با جانهایی سرشار از عشق به ایران اسلامی وداع میکردیم. گفتم: باید من هم کار آخوندی خودم را بکنم. از حاضران خواستم برای سلامتی استاد ملکزاده و هیأت همراه و همه آنانی که از روز نخست در این محوطه، تلاش کردهاند و برای شادی روح امواتشان صلوات بفرستند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
موسسه رخسار قرآن
7 آذر 1402
از تصاویر آیین استقبال مردمی از گروه کاوش محوطه باستانی ازبکی به سرپرستی استاد دکتر یوسف مجیدزاده، 20 شهریور 1380
واپسین روز فصل هشتم کاوش در محوطه باستانی ازبکی به سرپرستی استاد دکتر مهرداد ملک زاده، 30 آبان 1402
گزارش کاوش های محوطه باستانی ازبکی در دو جلد کتاب منتشر شده است، 1389
هفته نامه کیهان هوایی (چاپ خارج از کشور) دوشنبه 26 شهریور 1380، صفحه 24
حضور استاد دکتر یوسف مجیدزاده در موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد، 19 آذر 1389
یادداشت استاد دکتر یوسف مجیدزاده در دفتر یادبود موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد، 19 آذر 1389
سخنان استاد دکتر یوسف مجیدزاده درباره «باستان شناسی و قرآن» در موسسه رخسار قرآن شهرستان نظرآباد در شماره 7 «مجله باستان پژوهی» به سردبیری شهرام زارع بازتاب پیدا کرد، منتشر شده در خرداد 1390
افسانه دیو و دیوار و شیخ دیوارکش شهر
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی
20 آبان 1402
یک جامعه و جهان مطلق بی مرز و بی حصار، بی حریم و بی دیوار در عقل و در فهم درنمی گنجد؛ اگر در رویا و در خیال هم درگنجد و به تصویر کشیده و ترسیم شود؛ کابوسناک و آشوبناک، آسیب پذیر و آسیب ناک، ملال آور و زمخت، خشن و نازیبا و تحمل ناپذیر است و در مسیر پرتگاه گام برمی گیرد و به سوی پرتگاه ره می سپارد و می رود و در معرض انهدام و نابودی اجتناب ناپذیر و حتمی و ختمی ست.
زلزله تحولات سنگین و سهمگینی که طی سده های اخیر در کمربندها و گسل های زلزله خیز ارض تاریخ و جغرافیای تاریخی منطقه های غربی جامعه و جهان بشری ما اتفاق افتاد؛ حصارها و دیوارهای ستبر ساختارهای کهن و باورها و اندیشه ها و ارزش ها و نظام ها و سنّت های اعتقادی و ارزشی و نحوه زندگی سنّتی جمعیت های سیاره ما را چونان آوار بر سرشان فروریخت و موزه های عالم مدرن روی آوارشان بنیاد نهاده شد. آن آوارهای سنگین و سهمگین، به سرعت تسطیح شدند و بر زمینشان و از مواد و مصالح رنگارنگشان ساختارهای اجتماعی و فکری و فرهنگی و نظام های سیاسی و دانایی جدید و مرزبندی ها و حصار و دیوارکشی های مدنی و سبک زندگی و زیست جهانی از ارزش ها و نظام های ارزشی مدرنیته و روزگار مدرن، پی افکنده شد و بنیاد نهاده و سر برکشیده و بپا شد. ماده میراث کهن در صورت بخشی و ساختاربندی دنیای مدرن. باده نو در جام کهن.
ملاحظه می کنید که حتی در یک جامعه و جهان باز و شناور و پر تحرک و تموّج و پر قوّت و خلاقِ روزگاری که به مدرن بودن و ارزش های مدرنیته اش شهره است هم نمی توان مطلق بی مرز و بی دیوار، مطلق بی حریم و بی حصار، مطلق بی نظم و بی ساختار، دمی زندگی کرد. اگر چنین کنیم و جامعه و جهان خود را به سوی بی نظمی و آنارشیزم و هرج و مرج و پرتگاه های مرگبار تاریخ که هماره در مخفیگاه های نامرئی کمر به انهدام و نابودی ما بسته اند؛ کشانده و رانده ایم. و تاریخ پر از مخفیگاه های نامرئی ست. ردیابی و رصدشان بسیار دشوار است و گریز از کمین و کمندشان نه چندان آسان که بسیار پیچیده و دشوار.
باری مراد از آن چه گفته آمد این نیست که مرزبندی ها و حریم گذاری ها و حصار و دیوارکشی ها همه از هر جنس و سنخ از هر نوع و طور، همیشه مفید و مثبت بوده اند و همیشه به منفعت و به صلاح و به فلاح جامعه عمل کرده اند. مرزبندی ها، حریم گذاری ها، دیوار و حصارکشی ها همه علی القاعده خادم جامعه اند و می باید در خدمت و در مدد رساندن به جامعه و در مسیر و بستر صلاح و رفاه و فلاح و امنیت و ایمنی جامعه و سلامت روان و رفتار فردی و اجتماعی آدمیان عمل کنند. فراخوانده شده اند؛ خادم جامعه باشند و به جامعه خدمت کنند و مدد برسانند. وقتی وارونه شان می کنیم و مخدومشان می بینیم و ما می شویم خادم و آن ها مخدوم ما، خطرخیز می شوند و منفی عمل می کنند و زیان و آسیب به جامعه می رسانند و چونان ویروس های مهلک فعال می شوند و به سلامت زیست اجتماعی به امنیت و ایمنی جامعه به سلامت روان و رفتار ما از درون و بیرون آسیب می رسانند و تضعیفش می کنند و تاب آوری و نیروی زندگی و ادامه حیات را از جامعه و از ما می ستانند. خطرخیز می شوند و هرج و مرج و آشوب و آنارشیزم را چنان که در پیش گفته آمد دامن می زنند.
آلمان روزگار حاکمیت رایش سوم و فاشیست های ایتالیای سال های حاکمیت موسولینی و همچنین سال های حاکمیت استالین و استالینی ها در اتحاد شوراها و شوروی سابق، تجربه غم انگیز، پرهزینه و خسارتبار و خونبار مرزبندی ها و حصار و دیوارکشی های نژادپرستانه و ایدئولوژیک به روی دیگر جامعه ها و جمعیت های جهان بود که از سر گذراندیم. و چه پر هزینه و خونبار هم از سر گذراندیم. در نهانگاه های نامرئی تاریخ و لایه ها و زیرلایه های نهان و درونی تر روان و رفتارهای ما ذهنیات و خُلقیات ما احساسات و عواطف جمعی تلنباره شده ما طی هزاره ها چه خبر است و چه نیروهایی در کارند و در کمین و از درون و در بیرون ما را کمین کرده اند؛ باید اعتراف کرد که اگر نگوییم هیچ نمی دانیم لیکن درست این است که اعتراف کنیم و بپذیریم بسیار اندک میدانیم. قطعاً بسیار اندک! سنّت های معنوی و متعالی به ما می آموختند ذاتی، سرچشمه ای، تائویی، آتمنی، یگانه ای هست که میداند و به هر میزان جان آدمی به او متصل تر، ایمن تر، دست کم در زندگی و روان شناسی و روان و رفتار شخصی ایمن تر. تعبیر قرآن را ببینید: «مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ.» [1]
شانه به شانه سنّت های نبوی اهل سلوک و اصحاب عرفان و اشراق نیز آدمیان را از فروغلتیدن در «اسفل السافلین» کمین گاه ها و نهانگاه های نیروهای اهریمنی هشدار می داده و برحذر می داشته و پرهیز می داده اند. مولانا را ببینید:
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
سنگ ها و کافران سنگدل
اندر آیند اندرو زار و خجل
هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مرورا این ندا
سیر گشتی سیر، گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز [2]
....
خصم های درون و لشکرها و جنود شر و شیطان که اهل سلوک و عرفان و اشراق و مشرب های عرفانی و سنّت های اشراقی، آدمیان را از افتادن در تله ها و کمین گاه های نهان و نامرئی شان، برحذر می داشته و پرهیز می داده اند؛ تنها در نهانگاه های نامرئی و لایه های زیرین روان و رفتار فردی ما آشیانه ندارند؛ در لایه های زیرین و در نهانگاه های «ناخودآگاه جمعی» ما به تعبیر کارل گوستاویونگ روان شناس سوئیسی روزگار ما، در حافظه تاریخی و قومی و جمعی ما در لایه های نهان و نامرئی مواریث فرهنگی بشری ما نیز طی هزاره ها لایه به لایه تلنبار شده و نهشته و رسوب کرده اند و لایه به لایه روی هم انباشته شده اند. پر قوّت هستند و متراکم از نیروی انفجار.
وقتی پوسته نازک و رویه ظریف و آسیب ناک هنجارها، نظام های ارزشی و اعتقادی جاری جامعه ها به هنگام برآمدن و بپا خاستن طوفان انقلاب های اجتماعی و جابجایی مراکز قدرت و نظام های سیاسی و یا به هر دلیل و علت و یا عللی دیگر شکسته می شود؛ هنگامه بیدار شدن و برآمدن و خروج نیروهای شرور و شیطانی خفته و رهایی عقده های نامرئی و سرکوب و تلنبار شده طی هزاره ها به طرز غافلگیر کننده و دور از انتظار و نفسگیر و غیر قابل پیش بینی فرامی رسد. برآمدن و خروج نیروهای افسارگسیخته از مخفیگاه های نامریی تاریخ و آشیانه های نهان روانگاه ناخودآگاه جمعی بشری ما، گاه آنقدر پر قوّت هستند و خطرناک و نفسگیر و غافلگیر کننده که می توانند به طرز غیر قابل پیش بینی و دور از انتظار، ادامه حیات و سلامت جامعه را به مخاطره افکنده و جامعه را جولان گاه خشم و قهر و خشونت کنند و انقلاب ها را از مسیرشان به انحراف بکشانند و به بیراه برانند و ببرند. عقده های جمعی سرکوب شده و خفته در هزاره های دیرپا و دیرآهنگ وقتی بیدار می شوند و برمی خیزند و خروج و خیزش می کنند می توانند جهانی را به جان هم بیندازند و قربانی بسیار بگیرند و جهانی را طعمه کنند و در کام خود ببلعند. تنور آرزوها و آرمان های جمعی ناکام تحقق نیافته را با هیزم احساسات و عواطف عوام الناس و جهل و تعصب و بلندپروازی های موهوم شعله ور کنند. بساط توهم و تبختر و تعصب و خرافه و هذیان در بازار انقلاب ها پهن کنند و بنجل به مشتریان بنجل پسند بفروشند. رها شدن و برآمدن و خروج و بر صحنه آمدن این غول های اساطیری و جنود وهم و خرافه و هذیان از مخفیگاه های حافظه تاریخی وقتی به احساسات و عواطف داغ و شعله بیز عوام الناس و فرودستان محروم از نام و نان و حقوق اجتماعی مجهز و همراه و همسو و هم مسیر می شوند؛ می توانند حتی ستون فقرات ستبرترین ارزش ها و معیارهای اخلاقی و مدنی و معنوی را درهم بشکنند و بهم بریزند. و این غم انگیزترین تجربه های تاریخی جامعه و جهان بشری است که بارها و بارها از سر گذرانده ایم. این نیروهای خفته و عقده های جمعی محبوس در لایه های زیرین ناخودآگاه جمعی و حافظه تاریخی وقتی مجال و میدان و فرصت می یابند از خواب طولانی تاریخ بیدار شوند و برخیزند و بر صحنه بیایند؛ می توانند چنان میدان کشمکش ها را فراختر و تنور تضادها و تقابل ها را شعله بیزتر و شعله خیزتر کنند و بذرهای خشم و خشونت در مزرعه عقل و هوش مردم بپاشند و خون خرمن کنند و بریزند و ببیزند که تصورشان در ذهن درنگنجد. غم انگیزتر آن که روی آوار ساختارهای فرو ریخته و ستون فقرات ارزش ها و هنجارها و نظام سیاسی درهم شکسته پیشین همین نیروهای خفته و عقده های جمعی رها شده از بند، در تسطیح آوارهای فرو ریخته از انقلاب ها و جامعه انقلابی و در پی افکندن و کشیدن دیوارها و حصارها و هنجارها و ارزش ها و ساختارهای اجتماعی و نظام سیاسی پسین و سپسین سهیم می شوند و به مدد جنود تعصب و تحجر و جزم و مجهز به احساسات عوام الناس آنقدر پر قوّت می توانند عمل کنند و سنبه شان آن چنان پر زور است که می توانند و موفق می شوند حصارها و دیوارها و ساختارهای جدید را تا ثریا کژ و وارونه، برکشند. مخدومان را خادم خود کنند و خود مخدوم خادمان!
جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در پنج هزاره تاریخی که از سر گذرانده ایم جغرافیای پر چین و شکن انواع و اطوار حصارهای ستبر و دیوارهای بلند و مرزبندی های اعتقادی و اجتماعی است که بسیارشان وارونه بنیاد پذیرفته وارونه عمل کرده اند و بجای آن که خادم و خدمتگذار آدمیان باشند مخدوم مردمان شده اند و جامعه ها خادم آن ها. تصادفی نیست که می بینیم در زبان و فرهنگ ما آثار دیوارها و حصارها و دژهای بجای مانده از روزگاران گذشته را به دیوها منتسب دانسته اند و با حسی آمیخته به ترس در وصفشان سخن گفته اند و افسانه ساخته و افسانه پردازی کرده اند. ظرافت زبان فارسی و تبارشناسی میان واژه «دیو» و «دیوار» (دیو- وار) را ببینید. و همچنین میان «دیو» و «دیوانه» (دیو- انه) را ملاحظه کنید!
گمان می رود آن چه فشرده و کوتاه و فهرست وار، در وصف مخفیگاه های نامرئی تاریخ و نیروهای خفته و نهان در نهانگاه های زیرین ناخودآگاه جمعی و نحوه خروج و خیزششان گفته آمد بسنده است و مکفی. متأسفانه پس از چهار دهه و نیم جامعه بعد انقلاب میهن ما همچنان با مصادیق و مظاهر همان نیروهای رها و بیدار شده از مخفیگاه ها و کمین گاه های تاریخ و عقده ها و حقارت ها و ناکامی های کهنه و کهن رها شده و افسارگسیخته از نهانگاه های ناخودآگاه جمعی، دست در گریبان است و دست و پنجه می فشارد. همچنان روی ستون فقرات درهم شکسته آن دژها و دیوار و حصارکشی های ستبر اشرافی روزگار استبداد شاهانه، دیوارکشی ها و حصارکشی های بسیار ستبرتر و بسیار زمخت تر پی به پی، وارونه پی افکنده شده و همچنان پی افکنده می شوند، پی به پی و وارونه بنیاد پذیرفته و همچنان بنیاد می پذیرند و بپا می شوند و وارونه عمل می کنند و خسارت ببار می آورند و هزینه ها را بر دوش ملت سنگین تر و سهمگین تر می کنند.
آن پرده و نرده کشی های دهه نخست انقلاب زیر سقف و در سالن مدرسه ها و موسسات و دانشگاه ها و محیط های کار و زندگی و آن مرزبندی های ستبر ایدئولوژیک میان طبقات اجتماعی اینک سر از فنس و نرده و دیوار و حصارکشی های گردن کشانه و قلدرمآبانه و تعرض و تجاوز گسترده و غصب و غارت و تاراج منابع طبیعی و محوطه های باستانی و مواریث طبیعی و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور برکشیده است و افسار گسیخته جولان می دهد.
روی ستون فقرات آن اشرافیت روزگار استبداد شاهانه اینک اشراف مآبی بی ریشه و بی رگ و تهی از اصالت و منش درست زیستن فرودستان و نوکیسه های نادان و سیری ناپذیز و افسار گسیخته ای را می بینیم؛ چونان دمل های کهنه از پیکر بیمار جامعه سر گشوده اند. جامعه ای که بیمار است و از ویروس های تحقیر و عقده های کهنه و کهنِ همه گیر رنج می برد و قربانی می دهد.
آن چه اخیراً در شهر نوساخته و نازیبای مِهستان، واقع در دامنه البرزکوه و دامن روستای پَشند در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز اتفاق افتاد یکی از میان مصادیق و مظاهر و موارد پر شمار خروج همین نیروهای اهریمنی وارونه کار است که از مخفیگاه های نامرئی تاریخ به لایه های برینی و بیرونی جامعه بعد انقلاب میهن ما سر برکشیده و جولان می دهند و جامعه را جولانگاه مطامع خود کرده اند و بذرهای جزم و جهل و خرافه بر مزرعه های رنگارنگ ذهن و فکر آدمیان می پاشند.
در میان شهرهای نوساخته جامعه بعد انقلاب میهن ما شهر جدید مِهستان به لحاظ زیبایی و زیبندگی، هماهنگی و تناسب، نظم و کیفیت فضا و بافت معماری شهری و زیباشناختی و نوع و نحوه استفاده از مواد و مصالح از همه نازیباتر و شلخته تر و ناهماهنگ تر و بی کیفیت و بی هویت تر ساخته شده است.
شهری نازیبا و بی قواره و بی هویت و بی کیفیت و همچنان بی آرامگاه و آرامستان، بی بیمارستان و کتابخانه و کتابستان. البته پُر مسجد و مسجدکده و مسجدستان های رنگارنگی که دست و دامنشان کوتاه از نمازگزاران است و امامان مسجد بی جماعت.
این چنین است که می بینیم؛ امام و شیخ مسجد جامعِ بی جماعتِ شهر، تدبیر و چاره کار را در روی نهادن و سجاده گشودن و نماز گزاردن و سجده نهادن در محراب طمع دنیا و در روی نهادن به قبله دادوستد مِلک و املاک جسته و یافته و دیده است. تدبیری نابخردانه و چاره ای فضاحت بار!
زخم زدن و شکافتن قلب تنها کتابخانه کوچک شهر که محبوس در طبقه زیرین مسجد است و محصور در مطبخ شهر، چاره کار نیست. به یقین و به قطع هم نیست. چاره کار و تدبیر در جای دیگر است و در جای دیگرش بجویید و بیابید و خاطر کتاب دوستان و کتاب خوانان و علاقه مندان به دانش و دانایی را بیش از این آزرده و نگران نکنید.
در روزگار قیامت کتاب و کتابخوانی و کتاب خوانان و کتاب نویسی و کتاب نویسان و محشر نشر و انتشار بی سابقه و گسترده و نفسگیر کتاب در میان جمعیت های میلیاردی سیاره زمین و عزیز داشتن کتاب خوانان و کتاب نویسان و پی افکندن و بنیاد نهادن پی به پی انواع کتابخانه های تخصصی و عمومی در شهرها و روستاهای جامعه و جهان روزگار ما، این گونه دیوارکشی های دیو- وار و دیوانه وار و رفتارهای آزمندانه و افزون خواهانه و بداخلاقی های فضاحت بار در کسوت امام مسجد و شیخ منبر وعظ و در سنگر روحانیت و شیخانیت، آسیب های جدی و زخم های عمیق و التیام ناپذیر به سلامت روان و رفتار جامعه و حیات اخلاقی و معنوی و مومنانه و در یک کلام فرهنگ و زندگی مردم می زند و اثرات و تبعات منفی بسیار بجای و به میراث می نهد که متأسفانه نهاده است. بی رغبتی بی سابقه و غم انگیز مردم به دین و ناباوری و عدم پایبندی به ارزش های اخلاقی و ریزش گسترده انسان های شریف و آزاده از پیکر جامعه و مهاجرت گسترده استعدادهای درخشان و نخبگان و دانش آموختگان به کشورهای دیگر به امید زندگی بهتر در سرزمین بیگانه، اثرات و تبعات و عوارض منفی مرزبندی ها و حصار و دیوارکشی های دیو- وار است که می بینیم و دست در گریبان هستیم و گریبان و گلوی جامعه ما را می خراشد و می فشارد.
پانوشت ها:
[1]. «هیچ گفت و گوى محرمانه اى میان سه تن نیست مگر این که او چهارمین آنها است» (سوره مجادله / 7).
[2]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 76، تفسیر «رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر».
فعالان فرهنگی و اجتماعی و اهل کتاب همچنان منتظرند...
#هفته_کتاب
_________________________________________
استوری صفحه کرج اینستا به مناسبت روز کتاب و کتاب خوانی
24 آبان 1402
_________________________________________
سنت الهی همین است...
روزنامه پیام آشنا، یک شنبه 21 آبان 1402، صفحه 2
#دیوارکشی_کتابخانه_شهیدثالث_مهستان
#کتاب
#هفته_کتاب
#فرهنگ_مظلوم
امرور 22 آبان 1402 دیوارکشی در کتابخانه عمومی شهید ثالث شهر مهستان 13 روزه شد!
_________________________________________
مجموعه مطالبی درباره تعطیلی کتابخانه عمومی شهید ثالث شهر مهستان
درباره دیوارکشی در کتابخانه شهید ثالث شهر جدید مهستان - 1
درباره دیوارکشی در کتابخانه شهید ثالث شهر جدید مهستان - 2
درباره دیوارکشی در کتابخانه شهید ثالث شهر جدید مهستان - 3
درباره دیوارکشی در کتابخانه شهید ثالث شهر جدید مهستان - 4