یادی از هیوای هیو
هیو در بین روستاهای شهرستان ساوجبلاغ بیشتر با معادن زغال سنگ اش شناخته می شود. این را از نام خانوادگی اهالی اش می توان دریافت. معادنی قدیمی و با برکت که بخشی از تاریخ توسعه و صنعت استان البرز به شمار می روند. دیگر ویژگی این روستای آباد و بزرگ، علاقه اهالی اش به دانش و فرهنگ و هنر است. تعداد قابل توجه دانشگاهیان و هنرمندانش دلیلی بر این حرف است. در غرب استان البرز، هیوی ها همچنین به مدارا، گفت و گو و تعامل با دیگران شهره هستند. به گمانم همه این ویژگی ها، باعث شد که در سال 1384فصلنامه هیوای هیو با عنوان «نخستین نشریه روستایی ایران» چاپ و منتشر شود. علی معدندار صاحب امتیاز و مدیر مسئول، امیر معدنی پور سردبیر و ابوالفضل معدنکن مدیر اجرایی این نشریه خواندنی بودند. صفحات فصلنامه با مطالبی از افتخارات علمی، فرهنگی و اجتماعی هیو و گاهی از مطالب روستاهای اطراف پر می شد. نمی دانم به چه دلایلی پس از چند شماره از انتشار بازماند. اثرگذاری و کیفیت این نشریه موجب شد که در آن سال ها، چندین بار حضوری و تلفنی از آقایان معدندار و معدنکن درخواست کردم که هیوای هیو را به همان شکل یا در گستره شهرستانی که شامل سه شهرستان فعلی ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان بود، ادامه دهند اما متاسفانه نشد. به گمانم هنوز هم دیر نشده و می توان این حرکت فرهنگی - رسانه ای خوب را با رویکردی تازه ادامه داد...
حسین عسکری - 8 تیر 1399
_______________________________
نسب البرزی سهراب شهید ثالث؟
سهراب شهید ثالث فیلمنامه نویس، فیلم ساز و کارگردان نامدار ایرانی 22 سال پیش در 10 تیر 1377 درگذشت. در نگاه اول به نظر می رسد که او از نوادگان آیت الله شیخ محمد تقی برغانی (شهید ثالث) فقیه شناخته شده البرزی است. در چند منبع اینترنتی محدود هم به نسب برغانی او اشاره شده است. در سال های پیش، از شادروان استاد عبدالحسین شهیدی صالحی (میراث دار خاندان برغانی) درباره نسب سهراب پرسیدم اما پاسخ روشنی نشنیدم. محل تولد او در نوشته ها، تهران و قزوین ذکر شده است. به هرحال همچنان می توان در این باره تحقیق کرد تا به ادعای محکمی دست یافت. این حرف ها را زدم تا بگویم مرحوم سهراب شهید ثالث برای تاریخ سینمای ایران مهم است و به تبع آن نسب و زندگی نامه اش. روحش شاد.
حسین عسکری - 10 تیر 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
[...«اهل توقف» یا ساکنان «روستای ایستا» به تعبیر و توصیف مولف کتاب یا «ایستا گزینان ِایستا نشین» طالقان به تعبیر این قلم بر مذهب شیعه دوازده امامی اند و در انتظار ظهور امام دوازدهم و به تقلید از مرجع تقلید فقیدشان چشم از همه مظاهر و مصادیق و دستآوردهای تجدد و تمدن به مفهوم متجدد آن فروبسته اند و خود را مهیای ظهور امام غائبِ قائمِ منتقم می بینند و می کنند تا در کنار او چونان مجاهدانی صدیق علیه دشمنانش که همه از ظالمان و فاسقان و کافران و تبهکاران و اهل نفاق و دروغ و فریب و فساد هستند در آوردگاهی سخت و سنگین و سهمگین و پرخون بجنگند و در پیروزی بر دشمنان یاری اش دهند . موعودهای رهایی بخشِ دین رزتشت به روایت موبدان نیز چنینند. سر هزاره ها که ظهور می کنند با نیروی های اهریمنی و مظاهر و مصادیق ستم و فریب و دروغ خواهند چنگید. اتفاقاً در زمان ساسانیان تقویم و نحوه گاهشماری زرتشتیان روزگار ساسانی وقتی به پایان هزاره پیشین و افتتاح هزاره پسین نزدیک می شد و موبدان و شاهان ساسانی احساس می کردند مقارن شده است با ظهور موعود منجی که نام هایشان اوشیدر و اوشیدرما و سوشیانت در سنّت دینی زرتشیان آمده است چنان هراسان می شدند که تقویمشان را دستکاری می کردند تا خاطرشان از ظهور موعود منجی آسوده آسوده تر شود. اتفاقاً ظهور مانی چونان منجی و رفتار موبدان و شاهان زرتشتی آئین، با او بسیار آموزنده است. یهودیان منتظر موعود منجی شان مشیحا یعنی مسیح و متبرک و سپندینه در کنیسه هایشان دعای حرج و فرج می خواندند که از پرده غیبت به در آید و خون بریزد و انتقام قوم برگزیده را از دشمنانش بستاند وقتی عیسی بن مریم (ع) در میانشان به ظهور آمد و از میانشان برآمد تصوراتی چنان موهوم و اسطوره ای و جعلی و قومی و تصویری چنان متصلب و منجمد و خشن از موعود در ذهن داشتند که چونان دیوارهای سیکلوپی بلند و ستبری که طی روزگاری طولانی به مرور زمان برافراشته شده بود مانع عظیم بر سر راه منتظران بود در دیدن و شنیدن و بوییدن و پذیرا و نیوشا شدن نَفَس و دم مسیحایی او. و این چنین جماعتی از منتظران با او از در ستیز درآمدند و جماعتی پشت به او کردند و روی از گرداندند و جماعتی دانستند که سخنش حق است و مژده اش خوش و رهایی بخش اما چنان بنده زر و سکه دنیا بودند و بنده قدرت کتمانش کردند و سرانجام به صلیبش آویختند و تن وحی را به صلیب کشیدند و گمان بردند عیسای کلمه الله را به صلیب کشیده و به قتل رسانده اند...]
متن کامل یادداشت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
وفادارترین شاگرد البرزی سبک کمال الملک
28 خرداد 1399، 11:03 -کد خبرنگار: 2239 - کد خبر: 83824105
کرج - خبرگزاری ایرنا - 28 خرداد مصادف با بیست و ششمین سالگرد درگذشت استاد علی اکبرخان نجم آبادی نقاش البرزی است که از او به عنوان وفادارترین شاگرد البرزی سبک کمال الملک نام برده می شود. دکتر حسین عسکری نویسنده و البرزپژوه که در مناسبت های مختلف تاریخی مسایل فرهنگی و تاریخی البرز را نشر می دهد، روز چهارشنبه 28خرداد 1399به ایرنا گفت: شادروان محمد غفاری (درگذشت 1319) مشهور به استاد کمال الملک، نقاش معروف ایرانی در مکتب هنری قاجار که در 93سالگی درگذشت، دارای چهار شاگرد از خطه استان البرز بود. وی یادآور شد: کمال الملک از آغاز فعالیت هنری اش، تمایلی قوی و آشکار به روش و اسلوب طبیعت گرایی و واقع گرایی در هنر نقاشی داشت. او با تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه در دوره قاجار، سبک خود را مستقیم یا غیر مستقیم به شاگردانی آموزش داده که چهار تن از آنان به نام های جمشید امینی، مصطفی نجمی، علی اشرف والی و علی اکبر خان نجم آبادی ریشه در استان البرز دارند.
عسکری بیان داشت: 28 خردادماه مصادف با بیست و ششمین سالگشت درگذشت استاد میرزا علی اکبر خان نجم آبادی (1278 - 1373) است که ریشه در روستای نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد دارد. وی که فرزند میرزا مرتضی نجم آبادی (درگذشت 1326) خوشنویس، حقوقدان و روزنامه نگار مشروطه خواه است، تحصیلات متوسطه را در دبیرستان گلستان که به وسیله پدرش تأسیس شده بود، به پایان رساند. پس از آن به «مدرسه ایران و آلمان» رفت و تا آغاز جنگ جهانی اول که مدرسه بسته شد، در آنجا بود. چون علاقه فراوان به هنر نقاشی داشت. به مدرسه صنایع مستظرفه رفت و مدت هشت سال زیر نظر استاد کمال الملک سپس استاد علی محمد حیدریان (درگذشت 1369) به فراگیری این هنر مشغول شد. پس از انحلال مدرسه صنایع مستظرفه به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و به عنوان دبیر نقاشی به کار ادامه داد و در سال 1323از سوی وزارت فرهنگ، در هنر نقاشی به دریافت معادل لیسانس نایل شد. سرانجام پس از 36سال بازنشسته شد. اما از نقاشی دست نکشید و مدت بیست سال دیگر در دبیرستان های ملّی و البرز به کار خود ادامه داد و شاگردان زیادی نیز تربیت کرد. تابلوهای «جوانی در حال خواندن نامه»، «تک چهره نقاش» و «تک چهره کمال الملک» از آثار او است.
کتاب های «روش نوین آموزش نقاشی برای سال اول دبیرستان ها» و «رهنما یا مجموعه نمونه های نقاشی انسان، حیوان، مناظر طبیعی و...» از جمله آثار مکتوب استاد علی اکبرخان نجم آبادی است. استاد منصور وفایی (متولد 1313) پیشکسوت نقاشی سبک قهوه خانه ای (خیالی نگاری)، طاها بهبهانی (متولد 1325) نقاش و مجسمه ساز و استاد علی اشرف والی (درگذشت 1389) از شاگردان نامدار او به شمار می روند. از دیگر آثار استاد نجم آبادی می توان به کپی از نقاشی های رامبراند، رافائل و کمال الملک اشاره کرد. او در تمام عمر خود هرگز از شیوه کار استادش - کلاسیک گرایی و طبیعت گرایی - فاصله نگرفت. وی سال های پایانی عمرش را بیشتر به مطالعه گذراند و سرانجام در 28 خرداد 1373 درگذشت. دکتر کیوان نجم آبادی (درگذشت 1392) شیمیدان و رییس پیشین دانشگاه امیر کبیر (پلی تکنیک) و دکتر منیژه نجم آبادی (متولد 1320) پاتولوژیست فرزندان او هستند.
استان البرز دارای مشاهیر فرهنگی و مذهبی فراوانی است که از جمله آنان می توان به مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی و استاد جلال آل احمد اشاره کرد.
گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا
نوشته فوق در روزنامه پیام آشنا
حسین عسکری، «وفادارترین شاگرد البرزی سبک کمال الملک»، روزنامه پیام آشنا، سال ششم، ش 1635، شنبه 7 تیر 1399، ص 8.
__________________
نام آوران البرز در رادیو
امروز برای ضبط برنامه «نام آوران البرز» رفتم به استودیوی رادیو البرز و درباره ده تن از مشاهیر استان البرز صحبت کردم. پیش از این درباره ده چهره دیگر سخن گفته بودم. آقای محمد شهبازی جوان خوش ذوق و اهل کتاب، نویسنده و کارگردان این برنامه شنیدنی است. همچنین دوستان البرزپژوه آقایان اسماعیل آل احمد و زکریا مهرور در تولید این برنامه مشارکت دارند. درباره زمان پخش این سلسله برنامه رادیویی، در کانال البرزپژوهی خدمت علاقه مندان اطلاع رسانی خواهم کرد.
حسین عسکری - 26 خرداد 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
گفت و گوی زنده درباره کتاب روستای ایستا در صفحه اینستاگرام «گروه گردشگری ایران بیا»، پنج شنبه 29 خرداد 1399، ساعت 18. پخش همزمان این گفت و گو از صفحه گروه گردشگری ایران بیا با نام کاربری iranbiafa و صفحه حسین عسکری با نام کاربری hosein_askari53
______________________
استناد به روستای ایستای طالقان برای تبیین آرای جریان روشنفکری دینی
زیست اهل توقف طالقان در «فرهنگِ عربی»!
سید هادی طباطبایی پژوهشگر جریان های فکری و فرهنگی ایران معاصر، در روز جمعه 16 خرداد 1399 مقاله ای را با عنوان «مفاهیم آرش نراقی به چه کار ما می آید؟» در وب سایت دین آنلاین منتشر کرد. او در این مقاله به نسبت بلند، آرای دکتر آرش نراقی از چهره های شناخته شده نسل دوم جریان روشنفکری دینی را مورد بررسی قرار داده است. طباطبایی بر این نظر است که دکتر نراقی میان «فرهنگِ عربی» و «فرهنگِ قرآنی» تمایز می گذارد و فرهنگ عرب را بخشی ضروری در انتقال پیام قرآنی نمی داند. بر همین مبنا از آن گذر می کند و به دنبال فهم حقیقی از کلام وحی است.
طباطبایی در ادامه می نویسد: «این تفکیک البته در جهان اسلام، کمتر مورد توجه بوده و برخی رهزنیها را به وجود آورده است. به عنوان نمونه، میرزا صادق مجتهد تبریزی فقیه مشهور دوره مشروطه، از جمله روحانیونی بود که زیستن براساس آموزههای دینی را توصیه میکرد. برداشت وی از دین، اینچنین بود که هر چه در زمانهی نزول وحی در سرزمین عربستان مورد توجه بوده، مقبول است و هر آنچه غیر از آن است را میباید به کناری نهاد. میرزا صادق، پیروانی داشت که برخی از آنها تا زمانهی معاصر نیز به تعالیم وی ملتزم ماندهاند. ساکنان روستای ایستا در طالقان، خود را از پیروان میرزا صادق میدانند. آنها مشی مطابق با جهانِ اول متن را برای خود برگزیدهاند. آنها را «اهل توقف» نیز مینامند. آنها مظاهرِ تکنولوژی و تمدنِ جدید را بدعت می دانند و از آن دوری می کنند. به طور مثال تزریق خون را به کسی که برای ادامه زندگیاش به آن نیازمند است به سبب بدعت روا نمیدانند و سلامتی و عمر حاصل از این شیوه را نیز بی برکت توصیف میکنند. به زیارت امامان شیعه نمیروند چرا که استفاده از وسایل نقلیه امروزی را جایز نمیدانند. آنها از امکانات رفاهی جدید مانند آب لوله کشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و… استفاده نمیکنند. کودکان آن روستا برای علم آموزی به مدارس طالقان نمیروند، بلکه به سبک سنّتی و مکتب خانهای با فراگیری دروسی مانند واجبات و محرماتِ فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید، با سواد میشوند. ساعت مچی یا دیواری هم در محلِ زندگی این روستا وجود ندارد.»
سید هادی طباطبایی پس از بیان مطالب پیش گفته درباره اهالی روستای ایستا، جهت شناخت بیشتر، خوانندگان مقاله اش را به کتاب «روستای ایستا، پژوهشی درباره اهل توقف در طالقان» نوشته بنده ارجاع می دهد. چند سالی است که در شناخت و تحلیل جریان های فکری و فرهنگی ایران معاصر، تجددگریزان سنّتی ساکن در طالقان هم مورد توجه پژوهشگران این عرصه قرار گرفته اند. البته که این تحلیل جالب و قابل تأمل، آخرین آنها نخواهد بود...
حسین عسکری - 16خرداد 1399
مفاهیم آرش نراقی به چه کار ما می آید؟
______________________
روستای ایستای طالقان این بار از نگاه یک سلبرتی
در روز 27 اردیبهشت 1399 خانم تهمینه میلانی کارگردان سینما، فیلمی کوتاه از روستای ایستای طالقان را در صفحه پر مخاطب خود در اینستاگرام منتشر کرد. تا کنون حدود دو هزار نفر ذیل این فیلم، ابراز نظر کرده اند. این گزارش که به وسیله خبرنگار روزنامه همشهری تهیه شده، پیش از این مورد نقد فعالان فرهنگی و رسانه ای قرار گرفت. نقض حریم خصوصی و زیر پا گذاشتن اخلاق رسانه ای، از مهم ترین ایرادهای این گزارش است. نظرها هم در سه بخش سخنان ناروا (تهمت)، سخنان ناآگاهانه و سخنان صادق قابل تقسیم است؛ البته غلبه با سخنان ناراست است. گمان می کنم این بحث یعنی «جریان تجددگریزی سنتی» همچنان موضوعی جذاب در فضای رسانه ای کشور باشد؛ اما پرداخت به آن هم باید روشمند و عالمانه باشد نه صرفاً ژورنالیستی. در این باره علاقه مندان را همچنان ارجاع می دهم به کتاب روستای ایستا یا وبلاگ روستای ایستای طالقان.
حسین عسکری - 28 اردیبهشت 1399
______________________
روستای ایستا یا پویا: یادداشتی از داود اسدی
بازخوانی زندگینامه شهید البرزی پانزدهم خرداد
13 خرداد 1399، 12:30 کد خبرنگار: 2239 کد خبر: 83808331
کرج - خبرگزاری ایرنا: حسین عسکری البرزپژوه و نویسنده کتاب «علمای مجاهد استان البرز» به مناسبت فرا رسیدن قیام 15 خرداد در گفت و گو با ایرنا به بازخوانی بخشی از این حرکت ارزشمند ملت ایران پرداخت و از شهید حجت الاسلام همت علی ادیبی طالقانی به عنوان سند افتخار مردم استان البرز در این قیام نام برد. وی بیان داشت: این شهید والامقام از هم شاگردان حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران در مدرسه علوی یا مدرسه آیت الله گلپایگانی قم بود، رییس جمهوری خاطراتی شنیدنی از دوران طلبگی و نحوه شهادت شهید بیان داشته است.
15 خرداد 1342 قیامی خودجوش و مردمی در تهران، قم و برخی شهرهای دیگر در اعتراض به دستگیری امام خمینی بود. این قیام با اعتراض به تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی در پاییز 1341 و تحریم همه پرسی اصول شش گانه انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم در زمستان همان سال آغاز شد. در 2 فروردین 1342 - که با سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام مقارن بود - به پیشنهاد امام خمینی و با همراهی دیگر مراجع تقلید، عید آن سال عزا اعلام شد و برگزاری جشن نوروز تحریم گردید. تهاجم نیروهای امنیتی حکومت پهلوی به آیین سوگواری شهادت امام جعفر صادق علیه السلام در مدرسه فیضیه قم و سخنرانی های متعدد محمد رضا شاه پهلوی علیه روحانیت، روند آن قیام را تشدید کرد تا این که سخنرانی صریح امام خمینی در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه موجب شد که او در سحرگاه 15 خرداد 1342 در منزل خود در قم دستگیر شده و به تهران منتقل شود. با انتشار این خبر، بلافاصله بازار تهران تعطیل شد و مردم همان روز در قم و تهران و دیگر شهرها به خیابان ها ریختند و قیام 15 خرداد شکل گرفت. این قیام خودجوش که برخاسته از احساس وظیفه دینی و شور ایمانی بود و هیچ تشکیلاتی آن را سازماندهی نکرده بود تا بعدازظهر همان روز ادامه یافت اما نیروهای نظامی و امنیتی به شدّت آن را سرکوب کردند، هیئت دولت به ریاست امیر اسدالله علم در آن روز تشکیل جلسه داد و به اتفاق آرا در تهران و شیراز برای شش هفته مقررات حکومت نظامی برقرار کرد. در ادامه آن قیام، بیش از 50 تن از مراجع و علمای طراز اول شهرهای مختلف کشور در اعتراض به دستگیری امام خمینی و به منظور رایزنی های لازم برای آزادی و پیشگیری از اعدام ایشان، به تهران مهاجرت کردند و با توقّف به نسبت طولانی در پایتخت، پس از اطمینان از رفع خطر اعدام، به شهرهای خود بازگشتند. امام خمینی در 15 فروردین 1343 از حصر آزاد شد و به قم بازگشت و در نخستین اعلامیه خود از مصیبت پانزده خرداد یاد کرد و گفت که تا ملّت عمر دارد غمگین در مصیبت 15 خرداد است. بررسی همه جانبه رخدادهای انقلاب اسلامی ایران نشان می دهد که پیروزی مردم بر حکومت پهلوی در سال 1357، در حقیقت مدیون قیام 15 خرداد بوده است.
حجت الاسلام والمسلمین همت علی ادیبی طالقانی تنها شهید استان البرز در قیام 15 خرداد 1342 است. این شهید والامقام در سال 1318 در روستای ناریان از توابع شهرستان طالقان زاده شد. در زادگاهش قرآن کریم را نزد پدرش فراگرفت. در 16 سالگی به تهران رفت و در یک نانوایی مشغول به کار شد. در جوانی با هدف فراگیری دانش حوزوی، رهسپار حوزه قم شد. 2 سال به اتفاق دوستش حاج سید عبادالله میرغیاثی در مدرسه جهانگیر خان، مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت. پس از آن در مدرسه علوی که زیر نظر آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و با مدیریت آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی و آیت الله شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی اداره می شد، ادامه تحصیل داد.
این شهید والامقام در قیام 15 خرداد 1342 در حالی که قرآن به دست داشت با تیراندازی مستقیم نظامیان حکومت پهلوی در شهر قم به شهادت رسید. پیکر او و دیگر شهدای این قیام با کامیون به تهران منتقل شد و در آرامستان قدیمی مسگرآباد واقع در شرق تهران در یک گور دسته جمعی به خاک سپرده شد. بعدها آن آرامستان از سوی حکومت پهلوی به پارک تبدیل شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، «بوستان فداییان اسلام» نام گرفت. در آن سال ها، با تلاش شیخ علی رزاقی از روحانیون روستای ناریان طالقان، بخشی از لباس های آن شهید از حکومت پهلوی پس گرفته شد. شاهدان عینی می گویند اثر 6 گلوله بر پیراهن آن شهید وجود داشت. حُسن خلق، شب زنده داری، ساده زیستی، عدم استفاده از وجوهات شرعی، تعصب دینی، آشنایی با جریان های سیاسی و مذهبی و اصرار بر انجام دقیق و مستمر امور عبادی و مذهبی از ویژگی های اخلاقی این شهید برشمرده شده است.
بازخوانی خاطرات رییس جمهوری از شهید ادیبی طالقانی
دکتر حسن روحانی رییس جمهوری که با شهید ادیبی در مدرسه علوی یا مدرسه آیت الله گلپایگانی دوست و همدرس بود، در کتاب خاطراتش درباره او می گوید: «هم کلاسی دیگری به نام آقای ادیب طالقانی داشتیم که در قیام 15 خرداد قم به شهادت رسید... وقتی سخنرانی امام تمام شد، حدود نیم ساعت به غروب مانده بود. امام از همان دری که وارد مدرسه شده بود، به صحن عتیق حرم حضرت فاطمه معصومه (س) بازگشت و از آنجا عازم منزل شد. جمعیت حاضر در مدرسه فیضیه نیز شاید حدود نیم ساعت طول کشید تا از مدرسه خارج شدند... از آنجا که فکر می کردیم آن شب امام را دستگیر خواهند کرد، با عده ای از دوستان از جمله آقای هبت الله طالقانی (نام دیگر شهید ادیبی) بعد از نماز مغرب و عشاء، به منزل امام رفتیم و چون دیدیم خبر خاصی نیست، برگشتیم. صبح روز یازدهم محرم با آقای ادیب و چند نفر از طلبه های مدرسه به منزل امام رفتیم. وضع مثل روزهای قبل، عادی و مجلس روضه هم برقرار بود... شب دوازدهم محرم یعنی شب 15 خرداد ما در مدرسه خودمان (مدرسه آقای گلپایگانی) بودیم. بعد از نماز صبح، من مشغول خواندن قرآن بودم که یکی از طلبه ها در حیاط مدرسه فریاد بلندی زد و گفت: «طلبه ها»! آن قدر صدا بلند بود که همه سراسیمه از حجره ها بیرون پریدند. بعد گفت: «آقای خمینی را دیشب دستگیر کردند.»... من فوراً با آقای ادیب و چند نفر دیگر از طلبه ها از مدرسه بیرون آمدیم به سوی صحن حرکت کردیم. آقای ادیب یک چوب دستی داشت که آن را در آستین پالتوی خود جای داده بود (لباس آقای ادیب نیز مثل لباس من در آن زمان پالتو و کلاه بود). وقتی به صحن حضرت معصومه (س) رسیدیم، آفتاب طلوع کرده بود. جمعیت حاضر در صحن، مضطرب و عصبانی بودند، اما جنب و جوشی به چشم نمی خورد، بنابراین سمت منزل امام حرکت کردیم. در خیابان ارم [آیت الله] حاج آقا مصطفی [خمینی] و حجت الاسلام ورامینی را دیدیم که با جمعیت کثیری به سوی صحن می آیند، ما هم به آنها ملحق و همه وارد صحن بزرگ حضرت معصومه (س) شدیم. حاج آقا مصطفی، تحت الحَنَک انداخته بود که معنی آن اعلام عزا بود... شعار اصلی آن روز «یا مرگ یا خمینی» بود... جمعیت فریاد می زدند که به ما اجازه بدهید تا بیرون برویم. در این هنگام حاج آقا مصطفی از بالای منبر با دست اشاره کرد که بروید بیرون. با اشاره دست حاج آقا مصطفی، یک مرتبه مردم از درب جنوبی صحن بزرگ با هیجان فراوان خارج شدند و به سمت پل آهنچی و در واقع به سمت خیابان تهران به حرکت درآمدند. ما هم با جمعیت از صحن خارج و وارد خیابان موزه شدیم. شعار جمعیت همان شعار «یا مرگ یا خمینی» بود... هنگام خروج از صحن با آقای ادیبی طالقانی بودم، ولی بعد، در خیابان تهران به علت کثرت جمعیت و شلوغی او را گم کردم و از هم جدا شدیم... وقتی وارد مدرسه شدم، دیدم از طلبه هایی که صبح با هم بیرون رفته بودیم، عده ای برگشته اند و نگران من بودند. کم کم به ظهر نزدیک می شدیم، در حالی که چند نفر از طلبه ها از جمله آقای ادیبی طالقانی هنوز بازنگشته بودند... من آقای طالقانی را تا نزدیک چهارراه راه آهن دیده بودم، اما در آنجا از هم جدا شدیم. پس از گذشت یک ساعت از ظهر، تقریباً همه طلبه ها به جز آقای ادیبی طالقانی به مدرسه برگشته بودند. احتمال قوی این بود که ایشان یا شهید و یا شدیداً مجروح شده است. بعداً فهمیدیم که ایشان در خیابان تهران شهید شده است و مأموران نیز اجساد همه شهدا را جمع آوری کرده و به تهران برده اند در قبرستان مسگرآباد دفن کرده اند. آقای ادیبی طالقانی... طلبه ای فاضل و درس خوان و جوان و باشهامت و شجاعی بود. حجره او نزدیک حجره من بود و هم حجره ای او حجت الاسلام [سید یحیی]میرتبار (رییس فعلی حوزه علمیه امام علی (ع) شهرستان کلاردشت) بود. تقریباً از اواسط سال 1341، در شب های پنجشنبه و جمعه باهم می نشستیم و راجع به مذاهب مختلف بحث می کردیم. مثلاً یک بار ایشان به عنوان یک مادّی از ایده خودش دفاع می کرد و من به عنوان یک مسلمان و یک بار من به عنوان یک مسیحی و او به عنوان یک مسلمان باهم بحث میکردیم. حتی به خاطر دارم که ماه ها با هم بحث شیعه و سنّی می کردیم. برای این بحث، کتاب های «شب های پیشاور» سلطان الواعظین و کتاب «المراجعات» شرف الدین را می خواندیم. آقای ادیبی طالقانی بسیار باغیرت و دارای عزّت نفس بود. برای اداره زندگی اش سه ماه تابستان در یک نانوایی سنگکی در تهران کار می کرد و با درآمد سه ماه تابستان، نه ماه درس می خواند. او به من می گفت: من از سهم امام استفاده نکرده ام و هیچ وقت هم استفاده نخواهم کرد. من کار می کنم و با دسترنج خودم زندگی ام را اداره می کنم. او بسیار شرافتمند و پاک بود و از لحاظ سنی چند سال از من بزرگ تر بود. در زمان شهادت نوزده یا بیست سال بیشتر نداشت. پس از آمدن همه طلبه ها [و آغاز سال تحصیلی در اواسط شهریور 1342]، مراسم ختمی در مدرسه برای شهید ادیبی طالقانی برگزار شد و همه اساتید و طلبه ها در آن شرکت کردند. جای خالی شهید ادیب برای همه بسیار حزن انگیز بود. چون فردی متواضع، متدین و دوست داشتنی بود. در آن جلسه، نحوه شهادت ایشان را برای طلبه ها توضیح دادم، چون خیلی ها نمی دانستند و در ایام 15 خرداد در قم نبودند. شهید ادیب از خانواده ای فقیر بود. برخی افراد خانواده او، از جمله پدرش [مرحوم محمد ادیبی] در این مجلس شرکت کرده بودند. برخی از اقوامش هم از روستایشان آمده بودند، مجلس بسیار باشکوهی و در عین حال تأثرانگیزی بود.»
شهرستان یکصد هزار نفری طالقان در 90 کیلومتری شمال غربی کرج مرکز استان البرز قرار دارد. این شهرستان زادگاه تعدادی از مفاخر کشور از جمله آیت الله سیدمحمود طالقانی، سرلشکر شهید ولی الله فلاحی و مرحوم جلال آل احمد است.
این مطلب در وب سایت خبرگزاری ایرنا
[...از شیخ پرسیدم دچار قبض هم می شوند. گفتند خیر. این مرحله را پشت سر نهاده اند. فکر خوب و قول خوب و فعل خوب، انبساط آور است و نشاط انگیز و شکرش انبساط آورتر. فکر بد و قول بد و فعل بد، هم قبض را دامن می زند هم سنگین است و ملال آور و ذکر عفو و استغفار از آن واجب. استغفار هفتاد مرتبه در سه گاه نماز. در پس پشت این نکته ها و گفته های ساده شیخ احساس می کردم چه حکمت و فرزانگی و فرهمندی عمیق و تجربه زندگی انسانی نهان است که هشت دهه زندگی را با فکر و قول و فعل نیک به تعبیر اشو زرتشت به سر کرده است و چه نیک رستگاری را در اتفاق و اتحاد فکر و قول و فعل نیک زیسته و یافته و دریافته است...]
یادداشت های اخیر استاد حکمت اله ملاصالحی
یادداشت استاد حکمت اله ملاصالحی درباره فرزندکشی سنگدلانه پدرانه
پاسخ استاد حکمت اله ملاصالحی به پرسش یکی از اعضای «گروه تخصصی حکمت و فلسفه»
هشتگرد یا هشترود؟
امروز برای یافتن معنای واژه ای رجوع کردم به جلد پانزدهم لغت نامه بزرگ دهخدا. در صفحه 23865 آن چشمم به مدخل «ینگی امام» افتاد. ینگی امام از جمله روستاهای تاریخی شهرستان ساوجبلاغ است که به تناوب از دوره صفوی تا قاجار نامش در اسناد و منابع مکتوب داخلی و خارجی آمده است. استاد علی اکبر دهخدا، مدخل ینگی امام را با استفاده از دو منبع «یادداشت مولف» و کتاب «فرهنگ جغرافیایی ایران» اثر سرتیپ حسینعلی رزم آرا رییس دایره جغرافیایی ارتش پهلوی نوشته است. ینگی امام به اشتباه روستایی میان سیف آباد (شهر گلسار فعلی) و هشترود توصیف شده است! به نظر می رسد ویراستاران محترم، واژه هشتگرد در یادداشت های استاد دهخدا را به اشتباه هشترود خوانده اند. هشترود شهرستانی در آذربایجان شرقی است. نسخه مورد رجوع، چاپ دوم از دوره جدید است که در سال 1377به وسیله موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران منتشر شده است. شاید این اشتباه در چاپ های جدید اصلاح شده باشد وگرنه اصلاح این خطا به جهت حیثیت علمی و استنادپذیری فراگیر این کتاب مرجع و همچنین نام بلند استاد دهخدا، ضروری است...
10 خرداد 1399
نظر علیرضا آقاجان (فعال فرهنگی) درباره سهو رخ داده در لغتنامه دهخدا ذیل مدخل ینگی امام
سلام و عرض ادب. توضیح علامه دهخدا دو بخش است؛ بخش اول یادداشت خود ایشان است و بخش دوم از صفحه 243 جلد اول «فرهنگ جغرافیایی ایران» نقل شده است. همانطور که در عکس مشخص است درباره هشترود یا هشتگرد مطلبی در فرهنگ جغرافیایی ایران نیامده است پس باید دید که این سهو چگونه در یادداشت مرحوم دهخدا رخ داده است. آیا سندی وجود دارد که از هشتگرد در گذشته های دور به صورت هشترود نام برده باشد؟ گو اینکه در چاپ سال 1342 لغتنامه این سهو همچنان دیده می شود. پس به احتمال قوی، سهو مورد اشاره، در قلم استاد رخ داده است. البته همچنان جای بررسی های بیشتر وجود دارد...
- البرزپژوهی: استاد دهخدا، در لغتنامه اش هشتگرد را به صورت «هشتجرد» آورده است. در متن و تعلیقات کتاب های النقض و الفهرست متعلق به قرن ششم هجری قمری هم، هشتگرد به دو صورت «هشتجرد» و «هشتورد» آمده است. به نظر می رسد ویراستاران لغتنامه، هشتگرد یا هشتجرد شاید هشتورد نوشته شده در یادداشت استاد دهخدا را هشترود ضبط کرده اند. در کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران هم به صورت هشتجرد آمده است. البته با توجه به چاپ سال 1342 لغتنامه، به نظر می رسد استاد دهخدا در مدخل ینگی امام، نام هشتگرد را خود به اشتباه ضبط کرده است. هم اکنون ضروری ترین اقدام موسسه لغتنامه دهخدا وابسته به دانشگاه تهران، اصلاح این اشتباه مسلم جغرافیایی است. ممنون از آقای علیرضا آقاجان.
_____________________
پایان نگارش کتاب روستازادگان دانشمند
شکر خدا امروز اول خرداد 1399 نگارش کتاب «روستازادگان دانشمندم» را به پایان رساندم و فایل آن را جهت ویراستاری فرستادم خدمت دوست عزیزم آقای اسماعیل آل احمد. این کتاب درباره زندگی، زمانه و آرمان های 85 تن از مشاهیر برخاسته از روستای تاریخی نجم آباد از توابع استان البرز است که از شهرت ملی و بین المللی برخوردارند. چهار فصل دارد: فصل اول) درنگی در روستای نجم آباد؛ فصل دوم) نام آوران خاندان نجم آبادی؛ فصل سوم) نام آوران خاندان ساوجبلاغی (شامل خانواده های اعتمادی، دبیران و سحبان)؛ فصل چهارم) دیگر چهره ها. کتاب مزین به مقدمه شادروان استاد دکتر سیف الدین نجم آبادی و استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی است. باز هم شکر...
اول خرداد 1399
_____________________
بانک ملی یعنی این...
عکس فوق به تازگی در صفحه اینستاگرام «نظرآباد را باید دید» منتشر شده است. ادمین این صفحه پر مخاطب، برادرم علی عسگری است. این عکس هم در سال 1352 در بانک ملی ایران شعبه نظرآباد ثبت شده است. ترکیب حاضران در عکس، تناسب موزونی با نام بانک پیدا کرده است؛ ملی...
- ایستاه از راست آقایان:1. لطفعلی فرهنگی کارمند بانک؛ 2. قدرت الله فرید فرهنگی و مدیر دبیرستان نظرآباد؛ 3. محمد تقی کشت پور؛ 4. شعبانی معاون زرین قلم؛ 5. اسلامی رییس پست و تلگراف نظرآباد؛ 6. پورمند رییس بانک؛ 7. ضیایی کارمند بانک؛ 8. زرین قلم نماینده تام الاختیار میرزا عبداالله مقدم در آبادانی نظرآباد و رییس سازمان عمران شهر؛ 9. حاج بیرامعلی کشت پور مدیر شرکت فلاحتی نظرآباد؛ 10. حسن بهروزی کارمند بانک.
- نشسته از راست آقایان: 1. عبدالحسین سیفی سرکارگر ساختمانی کارخانجات نساجی مقدم؛ 2. علی معدنی کارمند بانک؛ 3. اکبر معدنی کارمند بانک؛ 4. عبدالله رنجبرزاده معروف به عبدالله برقی؛ 5. سید احمد میرآقا دایر کننده نخستین نانوایی تافتونی در نظرآباد.
20 اردیبهشت 1399
_____________________
رزمنده جنگ دوم ایران و روس و صاحب سیصد عنوان اثر مکتوب
تصویر فوق آغاز جلد دهم تفسیری از قرآن کریم موسوم به «بحرالعرفان و کنز الایمان» نوشته شیخ محمد صالح برغانی (درگذشت 1271ق) عالم البرزی روزگار قاجار است. نگارش حدود سیصد عنوان اثر چاپ شده و دست نویس در زمینه معارف اسلامی، تاسیس مدرسه صالحیه در شهر قزوین، حضور در جنگ دوم ایران و روس به عنوان رزمنده و راه اندازی کتابخانه خاندان برغانی در شهر کربلا از جمله اقدامات مرحوم شیخ محمدصالح است. دکتر علی اکبر صالحی دانشمند هسته ای ایران از نوادگان او است. درباره زندگی و آثار او در کتاب «علمای مجاهد استان البرز» بیشتر نوشته ام.
26 اردیبهشت 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
دیشب کتاب «حقوق معلولان از نظر قرآن کریم: آرای تفسیری سید محمود طالقانی» را ورق می زدم و همزمان از خبر 20:30 بازتاب های قتل رومینا را می شنیدم. از درگذشت آیت الله طالقانی (فقیه نواندیش و مجاهد البرزی) 41 سال می گذرد اما از تکاپوهای اجتهادی او می توان در سال 1397، حقوق معلولان را احصا کرد. این یعنی نواندیشی و اجتهاد پویا که فقه و فقاهت را روزآمد و کارآمد می کند؛ شریعت را به عرفان، اخلاق و حکمت قرآنی پیوند می زند و همه تنگناهای بشر امروز را به رسمیت می شناسد و راهکارهای دینی برای زیست فردی و اجتماعی او ارایه می کند. این روزها که اخبار قتل دردناک رومینای نوجوان با داس جهالت پدرش، همه ایرانیان را خشمگین و آزرده خاطر کرده، چقدر جای فقیهان پویا خالی است که با نهیب آگاهی بخش و تفسیری روشمند، فهم غلط از ناموس پرستی، ولایت پدر و... را کنار زنند و کمک کنند به رشد و تعالی فرهنگ عمومی و ارتقای زیست اخلاقی و معنوی ایرانیان. به گمانم می توان از آرای آیت الله طالقانی در سال 1399، حقوق کودکان و نوجوانان را هم استخراج کرد. فقه پویا این ظرفیت را دارد...
حسین عسکری - 8 خرداد 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
البرز کهن همچنان در حسرت موزه
29 اردیبهشت روز جهانی موزه است. به همین مناسبت خواستم یادآوری کنم که آقای محمدی مدیر کل میراث فرهنگی البرز قول تاسیس چهار موزه را داده است. این وعده مبارک را بنده در سوم اردیبهشت 1399 در شهر نظرآباد از زبان ایشان شنیدم و خبر آن را هم در رسانه ها خواندم: 1. موزه محوطه باستان ازبکی؛ 2. موزه تاریخ معاصر در خانه دکتر مصدق در احمدآباد؛ 3. موزه صنعت نساجی در محل پیشین کارخانجات مقدم؛ 4. موزه مردم شناسی در محل قدیمی آسیاب مهدی آباد. پیش از آقای محمدی، مدیرکل سابق هم قول راه اندازی موزه های پیش گفته منهای ردیف سوم را داده بود. مستندات این دو قول جدید و قدیم همچنان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب قابل ردیابی است. موزه در روزگار ما از عناصر مهم توسعه فرهنگی است و البرز از این جهت، وضع خوبی ندارد. به طور نمونه آثار محوطه های باستانی خوروین و اسماعیل آباد شهرستان ساوجبلاغ در موزه های تهران، کاشان، قزوین، تبریز و... پراکنده است. دل خوش می داریم به وعده مدیرکل محترم و منتظر می مانیم تا کلنگ تاسیس این موزه ها در البرز کهن بر زمین بخورد.
حسین عسکری - 29 اردیبهشت 1399
انتشار خبر وعده مدیرکل سابق میراث فرهنگی استان البرز مبنی بر راه اندازی سه موزه در شهرستان نظرآباد، خبرگزاری مهر، 27 آذر 1398
انتشار خبر وعده مدیرکل فعلی میراث فرهنگی استان البرز مبنی بر راه اندازی چهار موزه در شهرستان نظرآباد، خبرگزاری مهر، 6 اردیبهشت 1399
______________________________
یادداشت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی به مناسبت روز جهانی موزه و میراث فرهنگی
میثاق جوان البرز در ایستگاه نهم
شماره نهم دوهفته نامه «میثاق جوان البرز» به مدیرمسئولی آقای داود اسدی در روز چهارشنبه 21خرداد 1399در هشت صفحه رنگی منتشر شده است. در صفحه سوم این نشریه، یادداشتی کوتاه از بنده منتشر شده که درباره فقدان موزه در استان کهن البرز است. به دست اندرکاران این نشریه البرزی، خدا قوت عرض می کنم که در این روزهای بی حوصلگی کرونایی و فقر فعالیت های فرهنگی، چراغ رسانه های مکتوب را در استان البرز روشن نگه داشته اند. دست مریزاد.
حسین عسکری - 21خرداد 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
[... دوره جدید، روزگار بی شبی انسان است. روز، شب را به تسخیر خود درآورده است. بر آن سروری می کند. انسان عالم جدید، شب را با مشغله های روز بسر می کند. روزخوابی می کند و شب را با شب گذرانی های روزناک بسر می کند. تن باره های عالم مدرن شب باره های خفتگان روز هستند. شب بارگی انسان عالم مدرن کجا و انفاس سحری و سحرخیزان اهل اشراق و عرفان و ایمان روزگاران پیشین کجا! فناوری های عالم مدرن، کشف الکتریسیته، اختراع انواع موتورها و ماشین های پرسرعت، هم مرز میان شب و روز هم زمان و مکان را شکسته و کم رنگ کرده اند. درآمدن و بدر شدن لیل و نهار، حس خاصی را در جان انسان برنمی انگیزند. دیگر نه شب چونان روزگاران پیشین، شب است و نه روز چونان روز در سنّت های معنوی و مینوی. شب، خاموشی و سکوت و سکینتش را به غوغا و همهمه و هیاهو و مشغله های روز وانهاده است. چنان به حریمش تعرض شده است و چنان مشغله های روز به حریمش شبی خون زده اند که چونان هزارتوی دیدالی یا کاخ لایبیرنت شاه مینوس اسطوره ای دیگر هیچ مفر و گریزگاهی برای رهایی از آن نیست. در کیهان شناسی عالم مدرن نیز دیگر نه جایی برای آسمان و آسمانیان نه افلاک و افلاکیان نه عالم غیب و قدس و قدسیان بجای مانده است و نه می توان با اختران چونان چراغ های ملکوتی فروزان شب سخن گفت. سیاره زمین هم در کیهان شناسی عالم مدرن غباری یش در میان صدها و صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی دیگر بیش نیست...]
متن کامل یادداشت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی