تغییر نام یا تغییر هویت؟!
روز پنج شنبه 25 فروردین 1401 در وب سایت خبرگزاری ایرنا خواندم که با موافقت استاندار البرز، نام «شهر جدید هشتگرد» به «مِهستان» تغییر یافته است. به جهت دانسته هایم از «تاریخ هشتگرد»، این را یک تغییر نام معمولی نمی دانم، بلکه آن را تصمیمی شتاب زده، تبلیغاتی، احساسی، غیر فرهنگی، غیرکارشناسی و بی حاصل میدانم که به هویت این شهر نو، آسیب های جدی خواهد زد. اما دلایلم:
1. بین شهر جدید و قدیم هشتگرد، فقط به اندازه عرض چند متری یک شاهراه (اتوبان) فاصله است و چند سال آینده به همراه چند روستای اطراف، کاملاً به یکدیگر خواهند رسید. البته الان هم رسیده اند چون فضای خالی عمده ای بین دو شهر وجود ندارد. در واقع، هشتگرد یکپارچه، کلان شهری بین شهرهای بزرگ کرج و قزوین به شمار می رود.
2. نام «هشتگرد»، گرانبار از معنا و دلالت های فرهنگی و تاریخی است. از تپه جنوبی آن به نام «چال تپه» (محل استقرار اولیه و کهن هشتگرد)، سفال های دوره اشکانی به دست آمده است. پس دست کم مدنیت در آن، قدمت 2200 ساله دارد. از دیگر سو، در مکتوبات شناخته شده 900 ساله ای همانند «نقض» نوشته عبدالجلیل رازی قزوینی، «التدوین فی اخبار قزوین» نوشته عبدالکریم رافعی قزوینی و «الفهرست» نوشته شیخ منتجب الدین رازی، نام هشتگرد (= هشتجرد) و تعدادی از نام آوران آن همانند دهخدای فخرآور هشتجردی، شهید جمال الدین عبدالصمد هشتجردی، عبدالرحیم هشتجردی و محمد قاضی هشتجردی آمده است. تشیع دوازده امامی در هشتگرد، قدمت هزار ساله دارد. پیشینه کاروانسرای ینگی امام در شهر هشتگرد، به روزگار صفویه باز میگردد که در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و قرار است به زودی به عنوان یکی از مصادیق «کاروانسرای ایرانی» در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شود. از نام هشتگرد و آثارش (امامزادگان جعفر، هادی و علی النقی، چال تپه و تپه و کاروانسرای ینگی امام)، فراوان در متون مکتوب دوره قاجاریه (نوشته های نویسندگان، جهانگردان و فرستاده های سیاسی ایرانی و خارجی) یاد شده است. دست کم 50 سفرنامه را در این راستا دیده ام. همچنین در اسناد تاریخی مربوط به صدر قاجاریه، جنبش مشروطیت، استبداد صغیر و فتح تهران، نهضت جنگل، کودتای سوم اسفند 1299، جنگ های جهانی اول و دوم، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و... کم و بیش به نام هشتگرد و آثارش اشاره شده است.
3. به جهت کثرت استعمال و بازتاب گسترده آن در رسانه های جمعی و منابع مکتوب، نام «هشتگرد» برای «شهر جدید هشتگرد»، کاملاً جا افتاده است، انتظار میرود مجریان این تغییر نام - که بیشتر اهل سیاست و قدرت هستند - با اهل فرهنگ و البرزپژوهان مشورت و همفکری می کردند. چون «تغییر نام» شهر جدید هشتگرد منجر به «گسیختگی هویتی» و در ادامه، به «بحران هویت» در این شهر منتهی خواهد شد؛ به طوری که پیوند آن با ریشه های تاریخی و دلالت های هویتی «هشتگرد کهن» قطع خواهد شد. شهر فقط خیابان، جدول، میدان و پارک نیست؛ بلکه نیازمند هویت فرهنگی و تاریخی هم است تا بین ساکنانش، زیستی دلچسب و پیوندهای عمیق شهروندی مبتنی بر ارزش های معنوی و فرهنگی برقرار شود.
4. با توجه به تجربه ام در تغییر نام برخی شهرها و روستاهای استان البرز، هشدار می دهم که نام جدید «مِهستان» جا نخواهد افتاد و به جای آن نام آزار دهنده و نامأنوس «شهر جدید مَهستان هشتگرد» رایج خواهد شد. در همین قدم های آغازین، خبرگزاری ایرنا در خبر روز 25 فروردین 1401 از عنوان عجیب «شهر مهستان هشتگرد» استفاده کرده است! آن وقت است که خواهند گفت: «آمدند ابرویش را درست کنند، زدند چشمش را هم کور کردند!»
5. به گمانم، باید تلاش کرد تا به مرور، پیشوند «قدیم و جدید» از نام این دو شهر پیوسته به هم، حذف شده و یکپارچه به آن «هشتگرد» اطلاق شود. اگر چه کاربرد این پیشوند زمانی، اشکال چندانی هم ندارد چون نشان دهنده محله های قدیم و جدیدِ کلان شهری به نام هشتگرد در استان البرز است.
6. پیشنهاد می کنم تا دیر نشده، استاندار محترم در قدم اول، اجرای این مصوبه غیر فرهنگی را متوقف کرده و در این راستا با گروهی از کارشناسان تاریخ و باستان شناسی (البرزپژوهی)، جامعه شناسی، روان شناسی اجتماعی، شهرسازی، مدیریت و برنامه ریزی شهری، زبان و ادبیات فارسی و... به گفت و گو، همفکری و مشورت بنشیند. به گمانم، نام «مِهستان»، مسمایی جز مِه آلود بودن شهر جدید هشتگرد در روزهایی از سال ندارد اما نام هشتگرد دلالت های قابل توجه و ارزشمندی در زمینه های فرهنگی و تاریخی دارد که به زوایایی از آن اشاره شد. البته عدم رواج تلفظ یکسان از نام مهستان هم یکی از مشکلات آینده خواهد بود: مِهستان/ مَهستان. اگر هم منظور تغییر دهندگان نام شهر جدید هشتگرد، اشاره به معنای «بزرگ» و «بزرگترین» (مُغستان) و مجلس (پارلمان) ایرانیان در دوره اشکانیان است؛ این معنی و مقصود در نام هشتگرد نهفته است. بر همین مبنا، استاد فرزانه جناب آقای دکتر حکمت اله ملاصالحی بر این نظرند که هشتگرد در اصل، «اَشک کَرد» بوده به معنای «محلی که به وسیله اشکانیان ساخته شده» و به مرور زمان به «هشتگرد» و «هشتجرد» تغییر یافته است. همان گونه که اشاره شد، اطلاعات باستان شناختی موجود در «چال تپه هشتگرد»، از این نام شناخت و دیدگاه عالمانه استاد پشتیبانی می کند.
در پایان، بار دیگر تاکید می کنم که تصمیم روز پنج شنبه 25 فروردین 1401 یک تغییر نام معمولی نیست بلکه محروم کردن آگاهانه و ناآگاهانه اهالی شریف شهر جدید هشتگرد از تاریخ و فرهنگ دیرپا و افتخارآمیز 2200 ساله «هشتگرد» است. تغییر هویتی که در آینده ای نزدیک به «بحران هویت شهری» هم منتهی خواهد شد...
- نشر نخست این یادداشت در: حسین عسکری، «تغییر نام یا تغییر هویت؟!»، روزنامه پیام آشنا، سال هشتم، شماره 2036، شنبه 27فروردین 1401، صفحه 3
یادداشت فوق در وب سایت روزنامه پیام آشنا
خبرگزاری ایرنا، 25 فروردین 1401
شهر جدید هشتگرد/ مهستان
______________________
بازتاب...
مردم شهر جدید هشتگرد از تغییر نام شهرشان به مِهستان استقبال خواهند کرد؟
محمدتقی قیاسی
مدیر مسؤل و صاحب امتیاز ساوجبلاغ نیوز
تنها چند روز از این اتفاق مهم می گذرد و همه جا سخن از نام جدید شهر جدید هشتگرد است که به یک باره همه گفتند با دستور استاندار به مِهستان تغییر نام پیدا کرده است! موافقان و مخالفان این اقدام هرکدام نظراتی دارند برخی از اهالی فشند معتقد هستند باید آثاری از فشند در نام دیده میشد به هرحال زمینهای این شهر روزی متعلق به فشند بودند و برخی هم ایراد های ادبی و زیباشناسی می گیرند و می گویند نمی دانیم مَهستان بگوییم یا مِهستان!! از طرفی دکتر حسین عسگری البرز پژوه نامی با دلایل متقن تاریخی و فرهنگی و با اشاره به تجربیات گذشته خود از تغییر نام شهرها و روستاها این تغییر نام را به صلاح این شهر نمیداند و معتقد است با انتخاب نام مِهستان ممکن است این شهر دچار گسست هویتی و یا حتی بی هویتی شود چون ریشه های فرهنگی و تاریخی این بخش وابسته به هشتگرد کهن بوده و سالهاست در کنار این شهر هویت گرفته است که البته این موضوع را می شود از سخنان افراد پایتخت نشین و یا خبرگزاری های بیرون از این منطقه به خوبی فهمید، که برخی این شهر را «هشتگرد جدید» و یا حتی «هشتگرد!» خطاب می کنند.
آیا مردم از تغییر نام این شهر به مِهستان استقبال خواهند کرد؟ در جواب این سوال گریزی به پاراگراف اول می زنم که به نظر می رسد جواب این سوال مهم در آنجا مستتر است! چرا با دستور استاندار؟ مگر استاندار مسؤل تغییر نام یک شهر بزرگ آن هم به صورت دستوری است؟ که به این صورت و به قول دکتر حسین عسگری شتابزده اقدام به این کار کند؟! اما باید اذعان کرد که شروع این تغییر نام از سالهای دور بوده و افراد بسیاری پیگیر این اتفاق بودند و در کش و قوسهای فراوان و حتی در برهه ای از زمان تبدیل به مطالبات جدی این شهر شد، عده ای در راهروهای وزارت کشور به دنبال تثبیت آن و عده ای هم به دنبال لغو آن بودند هر چند که عده ای هم از آن به عنوان ابزار تبلیغاتی در پی اخذ آرای مردم در انتخابات شورا و مجلس بودند. به نظر می رسد خوشحالی موافقان این تغییرنام یک فریاد حاوی انتقاد و انتقام از مسؤلین محلی علی الخصوص نماینده های ادوار مجلس، فرمانداران ادوار منطقه و تمامی کسانی بود که در سی سال گذشته شهر جدید هشتگرد را نادیده گرفته بودند، اینها معتقد هستند که عدم توسعه و پیشرفت شهر مِهستان در زیر سایه شهر هشتگرد رقم خورده است و مسؤلین منطقه توجه زیادی به این شهر نداشته اند. حالا که مسؤلین منطقه نتوانسته اند پیوست فرهنگی و تاریخی شهر هشتگرد را با مِهستان رقم بزنند و اغلب مردم نام جدید خود را دوست دارند و به عنوان یک شهر جدید در پی یافتن هویت تازه و مستقل هستند مسولیت دغدغه مندان این شهر از جمله مسؤلین فرهنگی، مدیریت شهری، فعالان اجتماعی و رسانه های فعال این شهر بیش از پیش شده تا این نام جدید جایگاه واقعی خود را به عنوان یک شهر و حتی شهرستان مستقل پیدا کند و نام مِهستان در قلب و فکر ساکنین حک شود.
شنبه 27 فروردین 1401
یادداشت فوق در وب سایت ساوجبلاغ نیوز
ضرورت عذرخواهی از آن پیام ناپخته توییتری
آقای ضرغامی پای درس حکمت این مرد بزرگ بنشیند
در پیوند با آن چه در روزهای اخیر پس از پندنامه و یادداشت انتقادی استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی و پاسخ توییتری آقای عزت اله ضرغامی، رخ داده است باید به چند نکته تصریح کنیم:
1. لطفاً در این عبارت که خبرگزاری ها از جمله خبرگزاری فارس از قول آقای ضرغامی نقل کردهاند دقت بفرمایید: «باید زیر میز خیلی از فرایندهای غلط و ناکارآمد بزنیم زیرا عدهای در پشت پرده این فرایندهای نادرست، معرکه گرفتهاند... و جیغ بنفش می کشند...» هرچه به صدر و ذیل این عبارت بیشتر دقت میکنیم با نهایت تعجب در می یابیم که ظاهراً خود جناب آقای ضرغامی یکی از بهترین مصداق های همین دیدگاه هستند. در «فرایند ناکارآمد» است که در دولت پیشین، کسی وزیر میراث فرهنگی می شود که همه تلاش خود را کرد که آن سازمان به وزارتخانه تبدیل نشود و در این دولت کسی وزیر میراث فرهنگی می شود که سر سوزنی در این رشته سابقه و شناخت و تخصص ندارد.
2. از این که بگذریم و همه این رنج ها و خون دل ها را به جان بخریم می ماند سخن بعدی: آیا واقعاً اگر بنا بر گفتار و کردار و پندار نیک است یک وزیر میتواند از ادبیات «کافه ای» و «چاله میدانی» استفاده کند؟!
3. راستی اگر آقای ضرغامی، انسانی با عظمت و فرهیختگی و دانایی و دانشمندی و اخلاص و دلسوختگی و پیشتازی در فضای غبارآلود حفظ میراث فرهنگی را نمیشناسند و درباره ایشان تعبیر حفظ «چند جلد محفوظات» به کار می برند پس دیگر چه کسی را می شناسند و در صدد همکاری گرفتن از چه کسانی هستند؟!
4. راستی آقای ضرغامی، آن زمان که استاد دکتر ملاصالحی، اندیشههای ناب و آسمانی امام (ره) را در قلب اروپا، ترویج و تبیین میکردند کجا بودند؟! و آن زمان که ایشان با عدهای دیگر حوزه اندیشه و هنر اسلامی را راه اندازی کردند آقای ضرغامی، مشغول کدام تخصص بودند؟! و آن زمان که در اعتراض به ساخت و ساز غیرمجاز هتل نصف جهان در اصفهان فریاد بر می آوردند آقای ضرغامی پشت کدام میز و بر روی کدام صندلی، تکیه افتخار زده بودند؟! و آن زمان که استاد ملاصالحی به یغما رفتن اسناد میراث فرهنگی در دولت دهم و یازدهم را به مویه می نشستند آقای ضرغامی، دست در دست چه کسانی بودند؟! و آن زمان که بر سر کار آمدن مخالف وزارتخانه میراث فرهنگی به عنوان وزیر میراث فرهنگی را عیب بزرگی برای شأن نظام برشمرده و تذکر می دادند آقای ضرغامی با چه کسانی برای صندلی ریاست جمهوری، چانه زنی می کردند؟!
5. ما دو شاگرد کوچک استاد ملاصالحی و دو برادر دینی آقای ضرغامی، به ایشان پیشنهاد می کنیم که در اولین فرصت به محضر استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی شرفیاب شود و ضمن عذرخواهی از آن پیام ناپخته توییتری، پای درس حکمت این مرد بزرگ بنشیند و برای رونق وزارتخانه نوپا و مهم و در عین حال مظلوم میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی خوشه چینی کند.
اسماعیل آل احمد (پژوهشگر و مدرس حوزه) - حسین عسکری (نویسنده و البرزپژوه)
12 آبان 1400
- به نقل از کانال البرزپژوهی ttps://t.me/alborzology
واکنش بی ادبانه «وزیر میراث فرهنگی» به یادداشت انتقادی و پندنامه دکتر حکمت اله ملاصالحی استاد دانشگاه تهران، 12 آبان 1400
پاسخ دکتر وحید عسکرپور باستان شناس و استادیار دانشگاه هنر اسلامی تبریز به توئیت وزیر میراث فرهنگی، 12 آبان 1400
تازه ترین توییت آقای ضرغامی در واکنش به اعتراض شدید جامعه باستان شناسی و فعالان فرهنگی، رسانه ای و دانشگاهی، 12 آبان 1400
دیشب کتاب «حقوق معلولان از نظر قرآن کریم: آرای تفسیری سید محمود طالقانی» را ورق می زدم و همزمان از خبر 20:30 بازتاب های قتل رومینا را می شنیدم. از درگذشت آیت الله طالقانی (فقیه نواندیش و مجاهد البرزی) 41 سال می گذرد اما از تکاپوهای اجتهادی او می توان در سال 1397، حقوق معلولان را احصا کرد. این یعنی نواندیشی و اجتهاد پویا که فقه و فقاهت را روزآمد و کارآمد می کند؛ شریعت را به عرفان، اخلاق و حکمت قرآنی پیوند می زند و همه تنگناهای بشر امروز را به رسمیت می شناسد و راهکارهای دینی برای زیست فردی و اجتماعی او ارایه می کند. این روزها که اخبار قتل دردناک رومینای نوجوان با داس جهالت پدرش، همه ایرانیان را خشمگین و آزرده خاطر کرده، چقدر جای فقیهان پویا خالی است که با نهیب آگاهی بخش و تفسیری روشمند، فهم غلط از ناموس پرستی، ولایت پدر و... را کنار زنند و کمک کنند به رشد و تعالی فرهنگ عمومی و ارتقای زیست اخلاقی و معنوی ایرانیان. به گمانم می توان از آرای آیت الله طالقانی در سال 1399، حقوق کودکان و نوجوانان را هم استخراج کرد. فقه پویا این ظرفیت را دارد...
حسین عسکری - 8 خرداد 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
امروز آقای شهرام نجم آبادی این تصویر عجیب را برایم فرستاد. در صفحه معرفی شادروان دکتر محمود نجم آبادی (پدر تاریخ پزشکی ایران)، تصویر و مقاله بنده آمده است! به نظر می رسد ناخبرنگار این صفحه اینترنتی به سایت روزنامه اطلاعات رجوع و مقاله بنده درباره دکتر نجم آبادی را بدون ذکر نام نویسنده، کپی کرده و گمان برده تصویر دکتر نجم آبادی را هم پیدا کرده است. این یک اشتباه متداول نیست بلکه هشداری بر گسترش پدیده نامبارک «ناخبرنگاران بی سواد و سودجو» در عرصه رسانه ای پژوهش، فرهنگ و تاریخ است. و اما ویژگی های این خبرنگاران بدلی: 1. انتحال (سرقت ادبی) برایشان قبیح نیست؛ 2. خودشیفته هستند؛ 3. کتاب نمی خوانند و فرق سال شمسی و قمری را هم نمی دانند؛ 4. از کپی - پِست مطالب دیگران ارتزاق می کنند؛ 5. به شدت سیاست زده و گوشی برای شنیدن ندارند و... از نهادهای متولی انتظار می رود برای مهار رشد این پدیده نامبارک، فکری کنند. البته بنده همچنان ارادتمند خبرنگاران باسواد این عرصه هستم؛ خبرنگارانی که خود پژوهشگران قابل احترامی هستند.
حسین عسکری - شانزدهم فروردین 1399
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
شادروان دکتر محمود نجم آبادی
این روزها قدم نهادن ویروس منحوس کرونا توانست مانند یک حادثه و فکت سیاسی جناح ها و دیدگاه ها را در مقابل یکدیگر قرار بدهد و معرکه ای عجیب و غیر قابل تصور را خصوصاً در میان دو دیدگاه علم و تخصص و از سوی دیگر دست کم عقاید امامیه برانگیزد. این گونه جنجال ها که در سطح عمومی و فضاهای مجازی و گروه های اجتماعی واکنش ها برانگیخت آن قدر توان داشت که سطوح بالای سیاسی و جناح های حزبی را درگیر کند و از همه مهمتر گفتگو و جدل حوزویان و اهل تخصص خصوصاً در این که آیا تجمع در اماکن مذهبی مجاز است یا نه؟! به درگیری کشاند . این گونه بحث ها و جدل های علمی - عقیدتی در عین حال که دیدگاه های طرفین مناظره را نشان می دهد بازگو کننده نوعی واماندگی و نداشتن پاسخ درست در برابر برخی حوادث و وقایع گذرانده ولی بسیار اثرگذار از سوی نهادهای دینی و حوزوی است!
اسلام دینی است که متفکران دینی بارها و بارها بر عقلایی بودن و معقول بودن و همراهی آن با زمان و عدم مخالفت آن خصوصاً با علم تأکید ورزیده و در این باره چندین دهه مقالات، رسالات، کتاب ها و سخنرانی ها ساخته و پرداخته شده است. در این میان نقش مرحوم مطهری در تئوریزه کردن و همه آنها را با مقدمات عقلی و عقلایی بیان کردن بسیار مهم و اساسی است؛ او کسی است که امام او را پاره خود خوانده و از نظر امام اکثر آثار او خواندنی است و معیار درستی دارد! اما در این یک ماه و اندی که کشور ما مبتلا به ویروس کرونا شد به طور شگفت انگیزی از مراکز و اشخاص دینی درباره عدم تجمع در مکان های زیارتی مطالبی در عالم واقعیت و فضاهای مجازی به رسید که نشان می داد این افراد عامدانه و عالمانه با یک واقعیت کاملاً منطقی و معقول توانایی کنار آمدن و پذیرش آن را نداشت با تعبیراتی که عقلاً و منطقاً هیچ جایگاهی ندارد و در دنیای علم و منطق و عقل و واقعیت تیر در تاریکی است! با آن مواجه شده اند.
ما بار دیگر صف آرایی سلفی گری و پای فشردن بر احادیثی که واقعاً بدون تفسیر عقلی و منطقی هیچ جایگاهی در حیطه معرفت ندارد را شاهد بودیم. از این میان زیارت و تجمع در مشاهد مشرفه بنا بر اعتقاد امامیه یک فعل استحبابی است ولی حفظ جان از خطر و تهدید امری واجب و کاملاً عقلایی و معقول است به عبارتی در تخالف میان یک امر مستحب غیر الزامی و یک امر واجب هم عقلی و هم شرعی تقدم با امر الزامی و قطعی و عقلی است و این از اولیات آموزه های اصولی در حوزه های علمیه است! اما و صد اما که در این معرکه بسیاری جانب امر بدیهی لازم الاجرا را رها کرده و با موقعیت دینی و شرعی که داشتند احتیاط را که شرط عقل است از میدان رانده و نفس حضور در این اماکن را شفا می دانستند! و اگر می پرسیدیم که مگر خصوصیت و ویژگی اعتقادی به برخی اماکن می تواند در آمدن و نیامدن ویروس دراین مکان ها دخالت داشته باشد؟! پاسخ در خوری جز همان سلفی گری بر آمده از عقل گریزی و نوعی رویکرد عامدانه به جهل را نمی دیدیم این ویژگی خصوصاً در نوع برخی گروه ها همچون مداحان و خودخواندگان طب اسلامی و سنّتی و حوزویان فرودست و برخی حوزوی و بیشتر صاحب منصبان دینی ساکت و بی تفاوت کاملاً دیده شد. ویروس کرونا فصل جدیدی از تضارب معرفتی بین علم و دین را پدید آورد که گرچه با آمدنش وحشتی برانگیخت اما توانست بر زوایای تاریک اعتقاد و معرفت دینی و جریان های سلفی و حدیث گرایی و گاه غلوآمیز نوری بتاباند و معرکه ای جدید در برابر دیدگان ما و قضاوت کنندگان برپا کند.
سلام. من منظور استاد یعقوبی را متوجه نمی شوم یعنی چی؟ چرا گفتند حوزویان؟ و همه را جمع بستند؟ چرا نگفتند گروهی از مذهبیون متعصب که در همه ادوار بودند؟
* * *
با سلام. من تمامی حوزویان را مدافع جریان عقل گریزی ندانسته ام بلکه اگر شما دوست عزیز به متن نوشته دقت کنید بنده این تفکر را یک جریان افراط گرایی شبیه به سلفی گری و تعصب بر احادیثی دانسته ام که باید در سند و متن آنها بیشتر و بیشتر دقت شود. منظور بنده وجود جریانی است که واقعاً می تواند چهره اسلام، معارف شیعی درست و از همه مهمتر جمهوری اسلامی را به نسل معاصر و به جهانیان مشوه و جاهلانه نشان بدهد. قرآن بارها بر تعقل و پیروی از عقل تأکید کرده و همانطور که شما دوست طلبه می دانید و در مباحث اصولی خوانده اید در جایی که امور قطعی و عقلی میدان دار است امور ظنی و پیروی از طرق غیرعلمی جایگاهی ندارد! گویا این جریان ها که در میان برخی از آنان حوزویان نیز حضور دارند از اولیات دروس حوزوی نیز روی برتافته اند. همانطور که ملاحظه می کنید بنده در قسمتی از نوشته و نیز در پاسخ این انتقاد از خود متون حوزوی در مباحث اصولی «مبحث مهم اجتماع امر و نهی و تفاوت های این موضوع با باب تعارض و تزاحم» (لطفاً به ج 2 اصول فقه مظفر مراجعه کنید) شاهد آورده ام. بنابراین متون حوزوی خصوصاً مباحث اصول فقه در این باره جای هیچ گونه شک و تردیدی باقی نگذاشته! و مطلب مهمتر این که در پی این مباحث همواره بزرگان اصولی از دوره شیخ طوسی تاکنون و دوره های و اعصار امامان براین موضوع تأکید شده که اگر مکلف در میان امر ظنی محتمل و از سوی دیگر امری قطعی و نامحتمل و کاملاً عقلایی قرار گیرد در ترجیح و اخذ امر ظنی و وانهادن قطعیات مجاز و معذور نیست!
مطلب دیگر این که واقعیت های عالم طبیعت و نرمالیز بودن تمامی امور و حوادث طبیعی از جمله اموری است که در کتاب مقدس ما و گفتار پیشوایان دینی مورد تأکید است و دراین باره در متون دینی ما مطالب فراوانی وجود دارد این که؛ خداوند دوست دارد همه امور بر مجاری طبیعی و نرم خود تحقق پیدا کند سنگ و شمشیر و تیر و نیزه، کار و اثر طبیعی خود را می کند و در تن و بدن انبیا و اولیا و امامان کارگر می افتد، آفات و حوادث طبیعی مانند زلزله و آتش و طاعون و سیل و... بین مسجد و کنشت و بتخانه فرقی نمی گذارد و اثر وضعی خود را می نهد! مضاف بر این نگاه کوتاهی به تاریخ و حوادث طبیعی در امروز و دیروز نشان می دهد که حوادث و آفات بین مردمان با ایمان و بی ایمان و بین مکان مقدس و غیر مقدس فرقی ننهاده و نمی نهد؛ حادثه طبیعی ای مانند زلزله که سرزمین ما را بارها بر پشت خود لرزانده همه بناها را اعم کوخ و کاخ و مسجد و کلیسا و کنشت و میخانه و خرابات و... باهم ویران و نابود کرده!
در اوایل دولت قاجاری ما در تاریخ شاهد حمله و به توپ بستن روسها به مشهد مقدس و خود بارگاه رضوی بوده ایم و نیز در تقریباً دو قرن گذشته لشکر وهابیان از عربستان به کربلا هجوم آورده بسیاری از مردم و علمای طراز اول را قتل عام کرده پا را از این هم فراتر نهاده با اسبهای خود وارد حایر حسینی گشته حتی صندوق چوبین آن را شکسته با آن آتش برافروختند و قهوه فراوان دم کرده نوش جان کردند!!... و سنگ پیشانی و دندانهای پیامبر و تیغ بی دریغ فرق علی بن ابیطالب و حلقوم حسین و سًم جفا امام حسن و دیگر امامان (ع) را از پای درآورد و آنها را به درجه شهادت رسانید! قم مقدسه از نظر ما شیعیان و براساس روایات مکانی مقدس است خصوصاً وجود بارگاه کریمه اهل بیت (ع) بر ارزش واعتبار این مقام افزوده اما تمامی این امور نمی تواند جلوی تأثیر امور طبیعی مانند بیماریها و خصوصاً در این مدت یک ماه اندی اثر ویروس کرونا را از بین ببرد. لطفاً تاریخ نجف را بخوانید و ببینید که در آن سرزمین و مقام مقدس بارها طاعون دهشتناک چه کرده و جان هزاران هزار شیعه مومن را گرفته تا جایی که گاه کسی نبود تا اجساد این مومنان همجوار با ساحت مقدس علوی (ع) را به خاک بسپارد!
قدری بهره مندی از عقل و نگاه به تاریخ و مباحث خداشناسی و اصولی می تواند به ما در رفع و دفع این گونه شبهات کمک کند. در این مدت با این که ویروس کرونا از قم به کشور ما پا نهاد و در همان ابتدا جان چندین نفر را گرفت و با توصیه مسئولان و افراد متخصص پیشنهاد قرنطینه آن جا و خصوصاً بستن حرم مطرح شد با مخالفت تعدادی از چهره های حوزوی روبرو شد که واقعاً مایه تعجب بود و تنها با این اصطلاح از جانب آنان روبرو شدیم که این مکان «دارالشفا» است. البته که این مکانها محل توجه و عنایات خداوند و اولیا است اما اصطلاح «دارالشفا» که در سابقه هیچ کدام از این مکانها در تاریخ و روایات چیزی نمی یابیم به معنای این نیست که در چنین حادثهکاملاً طبیعی جانب امر قطعی را رها کرده به کلمه دارالشفا اکتفا کرده و خود را در مهلکه افکنده در برابر عقل و منطق و فراتر از همه خداوند پاسخی نداسته باشیم! آری دعا و تضرع و ندبه و زاری در پیشگاه خدا و مکانهای مقدس امید ما را به نجات از آفات و حوادث ناگوار بیشتر کرده توجه ما را به قادر مطلق که سررشته همه امور به دست اوست می افزاید و چه بسا با مقرون شدن علل و عوامل میمون و خوشایند آن هم براساس قوانین نرمال و طبیعی از پیچ و خم و تنگنای این وقایع بگریزیم و از نعمات و الطاف الاهی بهره بیشتری ببریم.
با تشکر، ارادتمند شما... یعقوبی، 25 اسفند 1398
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
ساوجبلاغ سرزمینی کهن در استان تازه تاسیس البرز است. پیشینه یافته های باستان شناختی در آن به هزاره هفتم پیش از میلاد مسیح میرسد. مهد خاندانهای علمی و فرهنگی بزرگی همانند برغانی، شهیدی، صالحی، فشندی، میرخانی و... است. فهرست مشاهیر آن در طول تاریخ که از شهرت ملی و بین المللی برخوردارند، به دویست تن هم می رسد. قطب کشاورزی، صنعت و گردشگری استان البرز است. اما مدتی مظلوم شده؛ از باب مثال همین امروز در هیاهوی ویروس منحوس کرونا، فرمانداری نو، بی سر و صدا و بدون مشورت با بزرگان، از شهر بهبهان از توابع استان خوزستان وارد سرزمین چشمه های سرد در استان البرز شد! هماستانی استاندار محترم البرز که گمان کنم همین ویژگی اصلی او را به این منصب فانی رسانده است! نکاتی چند در این باره قابل توجه است: 1. در این ساوجبلاغ که نامش در کتاب نزهت القلوب نوشته حمدالله مستوفی قزوینی آمده و از نگارش آن هشتصد سال هم می گذرد، یک مدیر ساوجبلاغی پیدا نمی شود که سکاندار فرمانداری شود؛ مگر قحط الرجال است؟ 2.استاندار محترم چه مزیت و ویژگیهایی در کارنامه رفیق و هم استانی اش دیده که او را شایسته فرمانداری ساوجبلاغ میداند؟ 3. چرا در روند انتخاب فرماندار جدید با بزرگان و نخبگان شهرستان مشورتی نشده است؟ آیا مقبولیت نماینده دولت در یک شهرستان مهم نیست؟ مگر با یک حکم انتصاب و صرفاً با استفاده از اقتدار میتوان سرمایه اجتماعی (مقبولیت) را برای فردی به ارمغان آورد؟ 4. مگر ساوجبلاغ کارگاه آزمون و خطا است؟ چرا باید چرخ را دگرباره اختراع کرد؟ موارد پیش گفته و دیگر دغدغه های ناگفته، اقتضا می کند که استاندار محترم البرز، دوستش را سرپرست مرحله گذار به معرفی فرمانداری بومی، مردمی، کارآمد و پاک دست به حساب آورد. تصمیمی کارشناسانه که محبوبیت ایشان را هم در پی دارد...
_____________________________________
جمله اولی را در 10 تیر 1378 از لسان مبارک و حکیمانه استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی شنیدم. ایشان دانش آموخته دانشگاه آتن و استاد دانشگاه تهران است. جمله دوم را در 12 آبان 1378 از لسان مبارک و عالمانه استاد دکتر یوسف مجیدزاده شنیدم. ایشان دانش آموخته موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو و استاد بازنشسته دانشگاه تهران است. این دو جمله، خوش نقشی و دل نشینی را از خط استاد امیر اصغری به دست آورده و در صفحه آغازین کتابشناسی ساوجبلاغ (1383) چاپ شده است. همچنان ارادتمند سرزمین چشمه های سرد و این سه تن هستم.
حسین عسکری - 21 اسفند 1398
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
حسین عسکری، بیداری دشت کهن، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، 424 صفحه
این کتاب، نخستین اثر درباره انقلاب اسلامی در منطقه تاریخی و فرهنگی ساوجبلاغ شامل شهرستانهای ساوجبلاغ و نظرآباد واقع در غرب استان البرز است. به جهت ارایه تصویری جامع از روند مبارزات انقلابی در منطقه ساوجبلاغ، سیر این فعالیتهای مذهبی و سیاسی از روزگار قاجار پی گرفته شده و در ادامه براساس اسناد برجای مانده، تصویری مستند از وضعیت اقتصادی و اجتماعی این منطقه در دوره حکومت پهلوی ترسیم شده است.
_____________________
همه نوجوانی این ناچیز با حسین عسکری گره خورده است. فرزند پنجم مش رستم علی. دوستیِ بیش از سی سال و حالا دیگر به تعبیر حضرت امام هشتم ـ علیه السلام ـ نزدیک است که خویشاوندی باشد. باید برای نوشتن درباره این دوستی به مجالی به وسعت سی سال دست یافت که هزار افسوس در دنیای مجنون سرعت، نه من فرصت نوشتن دارم نه تو فرصت خواندن. تنها گفتنی مهم در این مجال اندک همین که من نوشتن و خواندن را مدیون دوستی با حسینم. آغار آن، عضویت در کمیته اندیشه در انجمن دانش آموزی مدرسه راهنمایی آیت الله مشکینی شهر نظرآباد است و تداوم آن تا این لحظه که قرار است برایتان نقدی بر تازه ترین کتاب ارجمندشان «بیداری دشت کهن» بنویسم. برای نخستین نشست نقد کتاب «ماه و نگاه» که در کتابخانه الهادی ـ علیه السلام ـ هشتگرد ساوجبلاغ در هفت دی ماه 1398 برگزار شد به امر دوستانم آقایان حسین عسکری ـ نویسنده بیداری دشت کهن ـ و داوود اسدی ـ مدیر اداره کتابخانه های عمومی شهرستان ساوجبلاغ ـ نقدی را فراهم آوردم که بخش هایی از آن را در قالب سخنرانی به حاضران نازنین آن آیین پیش کش کردم و اینک مکتوب کامل آن در برابر چشمان شما...
از نزدیک کردن مرزهای علم و دین تا کتاب سوزی سفیهانه
استاد اسماعیل یعقوبی
(نویسنده و البرزپژوه)
همواره مبلغان دینی و فرهیختگان حوزه علمیه قم در این چند دهه اخیر (هفتاد ساله) از آنجا که سعی و تلاشی همه جانبه را برای نزدیک کردن مرزهای علم و دین و از همه با اهمیت تر محو کردن جدایی حوزه و دانشگاه از خود بروز داده اند و شخصیت هایی مانند شهید مطهری و شهید بهشتی و شهید مفتح و... تلاش می کردند تا فکر جوان معاصر دانشگاهی و آشنا با علم و فرهنگ و فلسفه امروزی را با دین آشنا سازند و این ادعا را به اثبات برسانند که علیرغم تفکر غرب گرایی و مخالفان و مغرضان دین ستیز، اسلام دینی کامل و همه جانبه نگر و منطقی و عقل گراست و پیامبر اسلام منادی علم و معرفت و تفکر و تعقل است و با برشمردن آن همه کتاب ها و آثار علمی که از بزرگان و دانش اندوزان و دانشمندان و دانشوران و به رخ کشیدن پزشکان و عالمان علوم تجربی و ریاضی و... چون بیرونی و خوارزمی و شیخ الرئیس و رازی و... به جهانیان و این ادعا که قرنها مسلمانان داعیه دار علم و ایرانیان در علم پروری سری در میان سرها داشته اند و خصوصاً مسلمین درعلم پزشکی به فرموده پیامبر خویش رفته اند که: العلم علمان علم الادیان و علم الابدان!
و بالاخره در میان این همه فخر و افتخار و خوش خرامیدن و چشم جهانیان را به خویش معطوف کردن و دهانی به درازای فلک گشودن در هر کوی و برزن و کتاب و دفتر و رسانه ملی صدا و سیما و وقت عزیز خلایق را به این جملات معطل کردن که: ما مسلمانان قرنها پیشتازان علم و دانش بوده ایم و غربیان هر چه از این میان دارند جز آن که ریزه خواران این درگاهند و به هر جا که رسیده اند از این میراث به ارث برده اند! و گاه برخی از این گفتار هم عبور کرده آنان را نه تنها میراث دار علوم مسلمین نمی دانند که غربیان را دزدان و سارقان علم مسلمین معرفی می کنند! و آن همه تمسخر و سیاه نمایی قرون وسطای غربی که چه کتابها و آثار علمی و چه تعداد دانشمندان و متفکرانی که توسط کلیسا سوزانده شد و تاریخ را به گواه گرفتن و مقامات کلیسا را ابله و نادان معرفی کردن !آری به ناگاه در این هیاهو و غوغا و فغان و فریاد از تاریخ کتاب سوزی دوره میانه و به سخره نگریستن تاریخ علم سوزی و پیکر دانشمندان را بر دار کردن و... از این نمد کلاهی برای خویش دوختن که: ما طاوس علیین علمیم!
مردی در لباس علم و فقاهت و حوزه قم و مدعی علم طب اسلامی! که به گفته برخی معتقدان به ساحت منیع علمی ایشان و شنیده ها که ایشان ده ها هزار روایت طب اسلامی را فراهم آورده! یک کتاب در علم پزشکی را با صلوات بر پیامبری که مبشر علم و دانش بود «به آتش کشید» آری این خبر درست است و آن چنان روح و دل یک انسان شیفته علم را می آزارد و دود تعجب از سر آدمی بر می خیزد که: آیا آن همه ادعاها در پیوند علم و دین و نگاه مطهری ها و بهشتی ها و مفتح ها و باهنرها در نقد قرون وسطا و کتاب سوزی کلیسا و... اگر درست باشد و بعد از چهل سال از گذشت دوران انقلاب فرهنگی چه شده که در حوزه علمیه قم توسط یک چنین کسی که مدعی علم است باید کتابی علمی سوزانده شود و هیچ صدای اعتراضی در مقابل این عمل وقیحانه کاملاً ضد علمی و اسلامی صورت نگیرد. این عمل به قدری وقیحانه است که آبروی حوزه و مدار و مبنای علمی آن را تهدید می کند و زخمی جان کاه، بر قامت سنت علمی مسلمانان خصوصاً حوزه علمیه قم وارد می آورد. حقیر این عمل وقیحانه و از سر جهل را سخت محکوم می کنم و با تمام وجودم از کیان سنت حوزوی شیعی دفاع کرده از مسولان امر می خواهیم که با عامل چنین عمل سفیهانه ای سخت برخورد کنند.
اسماعیل یعقوبی
6 بهمن 1398
- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology
درباره کتاب هاریسون
پروفسور تینسلی رادلف هاریسون 18 مارس 1900تا 4 اوت 1978 میلادی در 15سالگی از دبیرستان فارغ التحصیل شد و وارد دانشگاه میشیگان شد بعد به دانشگاه جان هاپکینز رفت و تخصص دانشگاهی خود را در بیمارستان بنت بریگ هام در بوستون گذراند. کتاب «اصول طب داخلی» او یکی از مهمترین و اصلی ترین منابع درسی طب داخلی است. این کتاب در 1950 منتشر شده و ویرایش بیستم آن در 2018 متتشر گردیده است. این کتاب موضوعات فراوانی مانند عصب شناسی تا بیماریهای عفونی را شامل می شود. این کتاب اخیرا توسط آقای تبریزیان که مدعی طب اسلامی است در قم به آتش کشیده شد!
آهای مسئولین! شهر نظرآباد غیرقابل سکونت شده است
اخیراً دفتر طرح های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری دانشگاه تهران و زیر نظر دکتر عبدالرضا رحمانی فضلی (وزیر کشور)، پیمایشی را درباره وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی شهرهای مراکز شهرستان های کشور انجام داده است. یکی از جلدهای این پیمایش مهم، به شهر نظرآباد از توابع استان البرز اختصاص یافته است. در صفحه 88 این گزارش آمده است که 45/1 درصد از اهالی نظرآباد تمایل به مهاجرت از این شهر دارند! 74/6 درصد از پاسخ دهندگان به این پیمایش، شهرهای مرکزی همانند تهران،کرج، قزوین، هشتگرد و... را مقصد مورد نظر برای مهاجرت خویش اعلام کرده اند. این در حالی است که 48/2 درصد از نظرآبادی ها، شهرهای استان البرز و 23/2 درصد شهرهای استان تهران را مقصدهای مورد نظر برای مهاجرت خود اعلام کرده اند. از همه مهمتر اینکه، 32/3 درصد از شهروندان نظرآباد، «فقر و نبود امکانات رفاهی» و 13/8 درصد «مشکلات فرهنگی و اجتماعی» را دلیل اول تمایل به مهاجرت خود برشمرده اند.
این آمارهای تکان دهنده، نشانگر آن است که شهر 120000 نفری نظرآباد تقریباً برای نیمی از ساکنان آن به شهری «غیرقابل سکونت» تبدیل شده است. عدم سکونت گروهی از مدیران و مسئولان در این شهر و شهرستان، دلیلی بر این وضعیت نابهنجار و رو به افول است چون ظاهراً آنها زودتر از مردم دریافته اند که این شهر دیگر قابل سکونت نیست. این شهر مظلوم و غیرقابل دفاع، فقیر نیست؛ چندین شهرک صنعتی و واحدهای بزرگ تولیدی دارد و قطب برخی تولیدات کشاورزی و دامپروری در استان البرز است. محوطه باستانی 9000 ساله ازبکی و فرصت های ارزشمند و بی نظیر گردشگری دارد و نیروی انسانی متخصص و متعهد فراوان.
این داشتههای نظرآباد است پس چه کم دارد؟ به نظر میرسد مدیریت صادق، جهادی، کوشا، کاری، راهبردی و همگام و همراه با مردم ندارد. این روزها، ضروری ترین مسئله مدیریت شهر و شهرستان نظرآباد، برکناری و یا استعفای مدیران پروازی و ناکارآمد است. در آن صورت شاید شاخصههای توسعه این شهر مظلوم کمی تکان بخورد وگرنه باید منتظر رشد میل به مهاجرت از آن و دیگر نابسامانی های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در نظرآباد شد. همچنان منتظر واکنش و پاسخ مسئولان می مانیم.
12 امرداد 1398 - حسین عسکری
- عکس از: علی عسکری
________________________________
یادداشتی هشدار دهنده و قابل تامل
علیرضا عزیزی
کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی
در هفته اخیر، یادداشتی هشدار دهنده و قابل تامل از دوست عزیزم دکتر حسین عسکری در «کانال البرزپژوهی» به نشانی: https://t.me/alborzology/820 منتشر گردیده که بهانه ای شد تا بنده نیز یادداشتی بر آن اضافه کنم. بنده اطلاع دارم که این مطلب از عمق وجود آقای عسکری نشات می گیرد و می دانم که ایشان و تعداد زیادی از دوستان چقدر دغدغه این شهر را دارند و نگران آینده اند. هرچند عنوان یاداشت ایشان تند و به نوعی مایوس کننده و استرس آور باشد ولی بنده و دکتر جزو نسلی هستیم که با نظرآباد و توسعه فیزیکی آن رشد و نمو یافته ایم و جزو متولدین دهه ای هستیم که در آن دهه نظرآباد تبدیل به شهر گردید. اصلی ترین نوستالژی متولدین این دهه، صدای آژیر شرکت نساجی مقدم بود که روزانه در چندین نوبت و در زمان تعویض شیفت های کاری در ساعت های 6 - 7 - 14 - 15/5 - 22 در شهر طنین انداز می شد و در هنگام تعویض شیفت ها در جلوی درب اصلی کارخانه، جنب و جوش و سروصدایی برپا بود که دم از پویایی و زندگی این شهر می داد و اتوبوس های شرکت مقدم که کارگران را از روستاها و مناطق اطراف به کارخانه می رساندند و شور و نشاط و پویایی را به شهر می بخشیدند و حاصل زحمات آنان تولید فاستونی بود که در دهه پنجاه جزو برندهای برتر خاورمیانه و مطرح در سطح جهانی بود.
اقتصاد شهری نیز با این شرکت عجین بود و در روزهایی که حقوق کارگران پرداخت می شد، وضعیت کسبه و بازار نیز رونق می گرفت و کسبه در هر ماه منتظر روزهای 15 و 25 هر ماه بودند که کارگران حقوق ماهیانه خود را دریافت و بدهی های خود را تسویه و خرید ماهیانه خود را انجام دهند و کاسبی شان جانی دوباره گیرد. ما جزو نسلی هستیم که شاهد شور و نشاط و شادابی شهرمان در عرصه ورزش در باشگاه کشتی مقدم و فوتبال تختی با حضور دو باشگاه سرباز و کارگری بودیم که بازیهای فوتبال را هر هفته با باشگاههای روستاهای اطراف برگزار و دربی شهر نیز سالی دو بار برگزار می شد که در آن باشگاه پر از تماشاگر می شد که با شور و هیجان وصف نشدنی برای هم کری می خواندند و تیم محبوب خود را تشویق می کردند. ما در دهه 60 افتخارمان این بود که بسیاری از خدمات شهر مانند آب و گاز شهری قبل از شهرهای اطراف و حتی کرج در این شهر انجام گرفته بود و در داشتن سینما، بانک، مرکز درمانی جزو اولین ها در بین شهرهای اطراف بودیم و درسالهای اولیه افتتاح پارک شهر از شهرهای اطراف برای استراحت و تفریح به این پارک می آمدند و نظرآباد با داشتن باغات بزرگ و وسیع به عنوان یک باغشهر شناحته می شد که سرانه فضای سبز بسیار خوبی داشت. ولی متاسفانه در دهه های اخیر و بعد از شهرستان شدن و انتخابات شوراهای شهر و روستا، شاهد بودیم که وضع و اوضاع شهرمان بسامان نیست و میزان رضایتمندی ساکنان از شهر خوب نیست و همه ساله شاهدیم که مسئولینی که حتی خودشان این شهر را لایق سکونت نمی دانند، یکی پس از دیگری یا برای کسب تجربه و یا دریافت حکم بازنشستگی می آیند و می روند و این شهر است که روز به روز سیر قهقرایی خود را طی می کند و دیگر از آن نظرآباد شاداب، پویا و پیشرو خبری نیست.
به یاد دارم در زمان شورای سوم شهر نظرآباد به اتفاق تعدادی از دوستان و دکتر عسکری تیمی به پیشنهاد شورا موظف گردیدند که مطالعه و برنامه ریزی کنند تا با همکاری و مشارکت تمامی اهالی شهر، نام درخور و زیبنده ای برای نظرآباد انتخاب کنند ولی شاهد بودیم برخی فعالیت های بیرونی از سوی تعدادی از اشخاص که خود را اصیل و بومی این شهر می دانستد با ذکر این دلیل که نظرآباد هویت آنهاست این جریان و زحمات چندین ماهه دوستان را متوقف کردند. با کمال تاسف امروز شاهد آن هستیم که این شهر اوضاعش خوب نیست و درختانش در حال خشک شدن، سفره های آبش در حال افت کردن، فرونشست زمین های اطراف شهر، آلودگی هوا، انواع آلودگی های زیست محیطی، رشد فزاینده زباله های شهری، رشد بی برنامه شهری، نارسایی خدمات و امکانات، کندی و سکون پروژهای عمرانی، وضعیت نامطلوب فرهنگی و اجتماعی و خارج شدن سرمایه های مالی شهر به شکل خرید از سایر شهرها و... که هر روز بدتر و بدتر می شود و هیچ کسی به طور جدی به فکر نیست و ما را طوری در این شهر بار آورده اند که به کمترین کارها و فعالیت های روزمره مانند لکه گیری اسفالت و آبیاری درختان قانع شده ایم و حتی دوستان بومی و اصیل نظرآباد نیز هیچ دغدغه ای نسبت به مسایل این شهر ندارند. در پایان می گویم نظرآباد هویت و سکونتگاه مشترک ماست و اگر وضعیت بر همین منوال باشد آیندگان ما را مواخذه خواهند نمود و وضعیت نامطلوب را در این شهر شاهد خواهیم بود. بنابراین شایسته است عقلا و دلسوزان واقعی شهر گردهم آیند و به دور از فضاهای خاص و احساسات واقعاً برای این هویتمان دل بسوزانند چرا که از قدیم گفته اند کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!
14 مرداد 1398 - علیرضا عزیزی
حسین عسکری: چندی پیش در «کانال تلگرامی برغان روستای کهن» یادداشت اعتراضی دوست عزیزم آقای زکریا مهرور (البرزپژوه) در روایت نمونه ای از وقوع انتحال درباره یکی از کتاب هایش به نام «برغان اقلیمی دیگر» را خواندم. انتحال یعنی «نوشته دیگری را بر خویش بستن» و به زبان ساده یعنی همان «سرقت ادبی». بدون هیچ توضیحی، بنده هم به دو مورد از این نوع برداشت های غیر قانونی و غیر اخلاقی نسبت به نوشته هایم در حوزه البرزشناسی اشاره می کنم. البته این روند را ادامه خواهم داد تا شاید این بدعت در حوزه دانش و پژوهش استان البرز، ریشه کن و یا دست کم، کاهش یابد. خواهشمندم البرزپژوهان گرامی نیز تجربیات خود در این زمینه را منتشر کنند تا اهل انتحال متنبه شده و از تکرار این نقض امانت ها و زیر پا گذاشتن حقوق مالکیت معنوی اهل قلم و پژوهش تا اندازه ای کاسته شود.
- مقاله چاپ شده «حسین عسکری» در روزنامه جام جم، پس از گذشت حدود 9 ماه به نام «علیرضا عطاریانی» در صفحه 42 ماهنامه بین المللی زائر (شماره 105، شهریور 1382) منتشر شده است!
- مقاله حسین عسکری که در صفحه 16 روزنامه جام جم (شماره 740) در روز پنج شنبه 7 آذر 1381 منتشر شده است.
انتحال عجیب، یک مقدمه دو کتاب!
نزدیک بیست سطر از مقدمه کتاب «دشتی به وسعت تاریخ» نوشته حسین عسکری (چاپ بهار 1386، انتشارات شهید سعید محبی) بدون هیچ کم و کاستی به عنوان مقدمه کتاب «روزی با بزرگان: گشت و گذاری در نظرآباد قدیم» نوشته داوود نخبه زعیم (چاپ سال 1395، انتشارات رهام اندیشه) منتشر شده است! این انتحال عجیب را اضافه کنید به مطالبی که در کتاب پیش گفته، بدون ذکر منبع درج شده است.
- مقدمه حسین عسکری نویسنده کتاب «دشتی به وسعت تاریخ»، بهار 1386، انتشارات شهید سعید محبی، صفحه 33
- مقدمه داوود نخبه زعیم نویسنده کتاب «روزی با بزرگان: گشت و گذاری در نظرآباد قدیم»، 1395، انتشارات رهام اندیشه، صفحه 13
انتحال خبرنگار روزنامه همشهری در برغان
زکریا مهرور
برخی می پندارند دزدی فقط بردن مال و ثروت دیگران است حال آنکه دزدی های ادبی نیز یکی از انواع دزدی است و قابل پیگرد قانونی. امید است در این باره، نظر کارشناسی آقای میرجلالی بیاید اما مقصود بنده آن است که پس از چاپ کتاب برغان عده ای از قلم به دست های فرصت طلب برای اظهار فضل به طرح مسایلی درباره برغان پرداختند بدون آنکه ذکری از منبع گفتار خویش و مولف اصلی کنند. بگذریم که برخی همشهریان نیز با دیدن مطالب کتاب یک شبه عالم شدند و در باب تاریخ و عالمان برغان داد سخن دادند. برگردیم به سرقت ادبی یکی از نویسندگان روزنامه همشهری. آقایی به نام محمود رضا عباسی مقاله ای نوشته با عنوان «حکایت روستایی که گردشگری شد» نوشته وی از نوع «انتحال» است. توضیح آنکه شادروان جلال همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی سرقات ادبی را یازده نوع دانسته و بدترینش را انتحال و درباره انتحال نوشته: «انتحال به معنی سخن دیگری بر خویش بستن است و در اصطلاح آن است که گفته یا نوشته دیگری را عینا حرف به حرف و بی کم و زیاد و بدون تصرف و تغییر یا با اندک تصرفی به خود نسبت دهند (صفحه 358).» آقای عباسی نیز چنین کرده یعنی در مقاله ای که به نام خود نوشته پس از یک مقدمه کوتاه از روی کتاب «برغان اقلیمی دیگر» از صفحه 7 تا صفحه 16 رونویسی کرده و آن در روزنامه مذکور به چاپ رسانده است. نمونه های دیگر را می توان در اینترنت ذیل برغان و نیز حسنیه اعظم به دست آورد. امید است ضمن ارزش گذاری به زحمات دیگران حقوق همشهریان را حفظ نماییم. در ضمن بزرگ شده این مقاله در املاک آقای جهانگیر خدیوی بر دیوار نصب شده است. دوستدار همه همشهریان (کانال برغان روستای کهن).
- به نقل از: کانال البرزپژوهی: @alborzology