دیروز خبرنگاران «کانال تلگرامی گروه فیلم همشهری» گزارش تصویری کوتاه زیر را با وجود مخالفت شدید اهالی روستای ایستای طالقان - که در فیلم هم آشکار است - تهیه و منتشر کرده اند. به نظر می رسد انصاف، اخلاق و حرمت حریم خصوصی، درباره این طایفه تجددگریز سنتی رعایت نشده است. تهیه کنندگان این فیلم کوتاه عبارتند از: مهلا داریان، ساتیار امامی و مهدی کشوریان. این خبرنگاران جوان و جویای نام باید از جملات صریح اهالی روستای ایستا درمی یافتند که آنان تمایلی برای رسانه ای شدن ندارند. البته باید همه بدانیم که اخلاق، مقدم بر پژوهش و خبرنگاری است و به بهانه پروپاگاندای خبری و شهرت نمی توان آرامش دیگران را نادیده گرفت.
حسین عسکری - 6 شهریور 1398
___________________________________
اخلاق رسانهایتان کجاست؟
امیر هاشمی مقدم
(انسانشناس روزنامهنگار)
دو روز پیش (5 شهریور 1398)، چند خبرنگار و تصویربردار گروه رسانهای «همشهری»، برای تهیه یک گزارش داغ و مشتریپسند، به سراغ اهالی روستا/ محله «ایستا» در نزدیکی طالقان رفتند؛ آن هم با آگاهی از این نکته که ساکنان این روستا، هیچ علاقهای به حضور و سرک کشیدن غریبهها در زندگیشان ندارند. با این همه، دوربین به دست به سوی آنان راه افتادند و حتی با آنکه یکی از اهالی میگوید: «آنجا نوشتهایم که فیلم نگیرید... مردمآزاری دیگر چگونه است؟»، اما تصویربردار، به دروغ میگوید: «مال آدم عادی است نه خبرنگار»! و باز هم به فیلم گرفتن ادامه میدهند. حتی یک جا هم دوربین را جوری در دستشان پنهان میکنند تا اهالی را فریب دهند؛ در حالیکه زاویه فیلم نشان میدهد که دارند مخفیانه تصویربرداری میکنند. اسفبار آنکه فریبکاری این اهالی رسانه تا آنجا پیش میرود که یکی از فیلمبرداران [گویا در پاسخ به درخواست اهالی برای فیلم نگرفتن]میگوید: «چشم. چشم. دیگر [اینجا]حریم خودتان است و باید هرچه شما میگویید ما بپذیریم» و در ادامه و گویا در توجیه فیلمبرداریشان میگوید: «نا آگاهانه بود». اهالی هم در لابلای صحبتهایشان، بارها گلایه میکنند از اینکه دیگران با دوربین به سراغشان میآیند و زندگیشان را مختل میکنند. یکیشان میگوید: «پدرمان را در آوردهاند مثل شماها. بابا بروید دیگر. از زندگی افتادهایم [به خاطر این تجسسهای دیگران]». اما حتی این دست از سخنان که نشانه درماندگی اهالی است هم، مانع از تهیه گزارش و فیلم گرفتن از ایشان توسط خبرنگاران و تصویربرداران همشهری نمیشود.
اهالی روستای ایستا، گروهی از پیروان میرزا مجتهد تبریزی هستند که در سالهای پایانی دوره قاجار، گفته بود کاربرد فناوری حرام است و باید از آن پرهیز کرد. اما با همهگیر شدن فناوری، پیروان او که در تبریز کم کم داشتند در محاصره فناوری قرار میگرفتند، راه هجرت در پیش میگیرند. زمینی بزرگ در نزدیکی طالقان خریداری کرده، دور آن را با درختان تبریزی حصار گرفته و خانههایی درون آن میسازند. فعالیتشان هم کشاورزی و دامداری در زمینهای نزدیک خانهشان است و درآمدشان به جز از کشاورزی، از اجاره بهای زمینهایی است که برخیشان در تبریز داشتهاند و به اجاره دادهاند. از برق و لولهکشی آب و گاز و تلفن، خبری نیست در این روستا. شناسنامه هم ندارند. برای همین هم دیگران نام روستا را «ایستا» گذاشتند؛ یعنی جایی که زمان ایستاده است؛ و البته حکومتها و دولتها، چه پیش و چه پس از انقلاب، با اینان کنار آمده و به درستی، آنها که سرشان به کار خودشان است را به حال خود گذاشتهاند. اما دریغ از رسانههایی که برای جذب مخاطب بیشتر، همه مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارند و برخی مردمانی که گمان میکنند حس کنجکاویشان درباره زندگی خصوصی دیگران را به هر شیوهای باید ارضا کنند؛ و همین است که آسایش و آرامش اهالی این روستا را بر هم زدهاند. همشهری، تنها یکی از این رسانههاست. پیش از همشهری هم رسانهها و افراد بسیار دیگری تلاش کردند با در نوردیدن مرزهای اخلاق، آسایش اینان را بر هم بزنند. شوربختانه رسانه و خبرنگاری/روزنامهنگاری، چاقویی دو لبه است که یک لبه آن دفاع از حقوق مردم، آگاهیرسانی، برملا کردن فساد، دفاع از آزادی و...، و دیگر لبه آن، تهیه گزارشهای زرد و غیرحرفهای برای جذب مخاطب بیشتر، تمجید از اشخاص حقیقی و حقوقی که اهالی رسانه را تطمیع کردهاند، و یا تهیه گزارش علیه افراد یا شرکتهایی است که حاضر به پرداخت پول برای تبلیغات در یک رسانه نشدهاند.
اینجاست که مرز روزنامهنگاری با دانش انسانشناسی (که تولیداتش گاه به نوشتههای ژورنالیستی تشبیه شده) آشکار میشود. در انسانشناسی، بحث اخلاق پژوهشی و دفاع از فرهنگ و مردم موضوع پژوهش و احترام به تکثرگرایی فرهنگی (تا آنجا که فرهنگ مورد بررسی، به دیگران آسیب نرساند) بسیار برجسته است. حتی در انسانشناسی معاصر، با «موضوع بودن» افراد در یک پژوهش نیز مخالفت شده و انسانشناس تلاش میکند رابطهاش با آنان نه یکسویه، بلکه دوسویه باشد و در واقع به جای بررسی کردن ایشان، از آنها درباره موضوع پژوهشش بیاموزد. اما جای چنین بحثهایی به نظر میآید در اخلاق رسانهای ما چندان برجسته نباشد؛ و اینجاست که انسانشناس روزنامهنگار (Journalist Anthropologist) پا به میدان میگذارد تا روشهای پژوهش، دیدگاهها و اخلاق حرفهای انسانشناسی را در تولید محتویات رسانهای به کار بگیرد؛ گرایشی که در ایران ناشناخته است؛ بنابراین شاید وظیفه انسانشناسان و دیگر اصحاب علوم اجتماعی در ایران، فعلاً انتقاد از و مبارزه با رسانههای بیاخلاق باشد که در راستای اهداف غیر حرفهایشان، حریم فرهنگها و انسانهای بیآزار را آماج اهداف غیر حرفهایشان میکنند.
متن یادداشت فوق در وب سایت فرارو
آزمودگان مردود را بار دیگر آزمودن جایز نیست
مجلسیان نگذارند دست و دامن وزارت جدیدالتاسیس میراث فرهنگی،صنایع دستی وگردشگری به رئیسان و مدیران مردود دولتیان اسبق واکنون آلوده شود. آن ها که نه سال ها که دهه ها کوشیدند به صد حیله و نیرنگ از هر در و پنجره ای درآیند و از هر راه و بیراهه ای بگریزند و بگذرند و وارد شوند تا نگذارند طرح وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به تایید شورای نگهبان و تصویب مجلسیان برسد و سازمان را همچنان حیاط خلوت و شرکتکده سود و سودای جماعتی کاسب پیشه و منفعت طلب و زرپرست بی مسئولیت نگاه بدارند؛ اینک نیز فرصت را غنیمت گرفته و به صد نیرنگ و فریب از در و دروازه دیگر درآمده اند تا شاید بتوانند و موفق بشوند از مجلسیان رای بستانند و زهری وسمّی دیگر و به طریقی دیگر بر کام مُلک و ملت بریزند. این جماعت آلوده به زر و نام و نان های حرام، لیاقت و شایستگی در کف گرفتن سرپرستی حتی یک روز را در وزارت جدید التاسیس ندارند چه رسد به سرپرستی رسمی و در مقام وزارت به مجلسیان معرفی شوند و از مجلسیان رای بستانند و بخواهند سال ها بر کرسی وزارت جدید التاسیس تکیه بزنند و بنشینند. آن هم بر کرسی و مقام رفیع وزارت مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی ملتی که مرزهای تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی اش در مقیاسی سیاره ای با یک جهان درتنیده است. در یک جهان در مقیاسی سیاره ای دامن گسترده است. کارنامه مردود هم آن رئیسان و مدیران دولتیان اسبق هم این رئیسان و مدیران دولتیان اکنون بر جامعه میراثیان و باستان شناسان پوشیده نیست. مجلسیان آزمودگان مردود را بار دیگر محک نزنند و نیازمایند و رای موافق در انبان اینان نریزند که اگر چنین کنند هم بر خود هم بر مُلک و ملت ستمی بزرگ روا داشته اند و مهر تایید بر خطاها و خیانت های بزرگ نهاده اند. به فارغ التحصیلان کارآزموده و جوان و خوشفکر و فرهنگ شناس دانش باستان شناسی و رشته های خویشاوند و مرتبط که میراثبانان آگاه و صدیق تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی میهن هستند اعتماد کنند و آراء خود را به پای اینان بریزند و و اینان را بر کرسی رفیع وزارت میراث فرهنگی بنشانند و دست رد بر سینه رئیسان و مدیران مردود و کاسب پیشه دولتیان اسبق و اکنون سازمان که به مجلسیان معرفی می شوند بگذارند و نگذارند وزارت جدید التاسیس گام در تکرار راه و بیراهه ای بگذارد و برگیرد و برود که برای کشور پرهزینه و پرخسارت بوده است و بسیار غم انگیز و جبران ناپذیر. آزمودگان مردود را بار دیگر آزمودن جایز نیست .
حکمت اله ملاصالحی، دانشگاه تهران 7/6/1398 هجری خورشدی
مصایب داریوش اسدزاده برای یک کاندیدا در ساوجبلاغ
روز یک شنبه سوم شهریور 1398 داریوش اسدزاده بازیگر پیش کسوت تئاتر، سینما و تلویزیون ایران در سن 96 سالگی درگذشت. او که متولد اول آذر 1302 در کرمانشاه بود، نخستین بار در بیست سالگی بازیگری را تجربه کرد. از اوایل دهه 1330ش پایش به سینما باز شد و تا آخرین روزهای زندگی در بیش از هشتاد فیلم مقابل دوربین رفت. «دو نیمه سیب» کیانوش عیاری، «روز شیطان» بهروز افخمی، «بوی کافور عطر یاس» بهمن فرمان آرا، «یتیم خانه ایران» ابوالقاسم طالبی و «50کیلو آلبالو» مانی حقیقی از مهم ترین فیلم های کارنامه او در سینما است. به مناسبت درگذشت «سروخوش پوش سینمای ایران»، مشاهدات او از چند و چون برگزاری انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملّی در «حوزه انتخابیه ساوجبلاغ، شهریار و کُردان» که همزمان با نخست وزیری احمد قوام (قوام السلطنه) است را مروری تاریخی می کنیم.
1. مرحوم اسدزاده در 29 فروردین 1396 به درخواست «موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»، مشاهدات خود از آن انتخابات پر حاشیه را این گونه قلمی کرده است: «درست به یاد دارم که در سال های نخستین دهه 20 شمسی و در زمان نخستوزیری قوام السلطنه بود که بنده به عنوان ریاست کارگزینی اداره کل اموال دولتی و شهرداریها در وزارت دارایی انتخاب شدم، ریاست اداره کل آقای شیخ اسلامی نامی بود که توجه خاصی نیز به بنده داشت. روزی از روزها مرا احضار کرد و با کمال خلوص نیت فرمود که باید مأموریت خاصی را انجام دهی. موضوع چنین است که دوران انتخابات مجلس شورای ملّی است و نظر دستگاه و اعلیحضرت همایونی (محمد رضا شاه پهلوی) این است که از ساوجبلاغ و شهریار، سید محمدصادق طباطبایی انتخاب شود ولی به عقیده جناب نخست وزیر قوام السلطنه باید [بهاءالدین] کهبد به مجلس راه یابد. از قرار معلوم (پشت پرده) آقای کهبد مبلغی قرار است به عنوان محبت به ایشان پرداخت نماید. حال چون بنده شناخت کاملی راجع به شما دارم باید با دوستان و یا کارمندان مورد نظرتان بدان سو حرکت کرده و کمک لازم را راجع به انتخاب فرد مورد نظر (آقای سید محمدصادق طباطبایی) بفرمایید. بالاخره بعد از چند روز همراه شش نفر از کارمندان اداره و چهار تن از دوستان به طرف شهریار حرکت کردیم. از آنجا که «کبودین» مرکزیت داشت خودم در آنجا ساکن شدم و دیگران را به قصبات مختلف اعزام کردم و چون بوق و کرنا و سر و صدای تبلیغات شروع شده بود، به همراهان متذکر شده بودم که باید بیانات شما عامیانه و خداپسندانه باشد. مثلاً قرار بود برای جلب نظر مردم به سمت محمدصادق طباطبایی بگویند: «سید بزرگوار آقای سید محمدصادق طباطبایی که مردی مؤمن و خداپرست و با آل عبا هر شب محشور است و برای خدمت به مردم از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و فراوانی درخواست میکند را انتخاب کنید که هم دنیا را دارید و هم آخرتتان را» و در مقابل برای ریزش رأی کهبد بگویند ای مردم به کهبد کچل و شکم گنده که زمینهایتان را غصب و به شماها اجحاف کرده رأی ندهید. خلاصه قرار بود گفتهها در این حدود باشد که اگر بهشت را میخواهید، به این بزرگوار یعنی سید محمدصادق طباطبایی رأی دهید و اگر جهنم را می خواهید به کهبد غاصب زمینهایتان رأی دهید. بالاخره رأی گیری آغاز شد و بعد از چند روز صندوق آرا جمعآوری شد. با توجه به تبلیغات احتمال انتخاب شدن سید محمدصادق طباطبایی زیاد بود به همین خاطر برای حفاظت از صندوقها قرار بود که شب در فرمانداری یا بخشداری بمانند تا روز بعد خوانده شوند. طبق قانون قرار بر این بود که مأمورین دولت و متولیان صندوق از اوضاع مراقبت نمایند که یکباره اختلاف و نزاع بین ژاندارمها و نمایندگان مردمی صندوق درگرفت که در این کتکاری بعضی از کارمندان اداره زخمی شدند و راه فرار به طرف فرمانداری بسته شد. من که در پشت یک درخت شاهد ماجرا بودم و راه فرار نداشتم اجباراً برای اختفا بالای درخت رفتم و تا سپیده صبح از سرما لرزیدم. نتیجه انتخابات آن شد که کهبد به مجلس راه یافت و کارمندانی که در این ماجرا به تبلیغ صادق طباطبایی پرداخته بودند همگی شناسایی و اخراج شدند ولی من که هدایت تبلیغات را برعهده داشتم چون به نام طباطبایی در این ماجرا معروف شده بودم به همین نام بازنشسته شدم و نهایتاً هم معلوم نشد شخص طباطبایی کیست؟»
2. در توضیح و رمزگشایی از خاطره شادروان داریوش اسدزاده از انتخابات جنجالی دوره پانزدهم مجلس شورای ملّی، دانستن نکات تاریخی زیر ضروری است:
الف) با به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، دوره جدیدی در حیات سیاسی ایران معاصر پدید آمد که منجر به تشکیل نهاد پارلمان شد. در 16 شهریور 1285 نخستین نظامنامه انتخابات در 32 ماده به امضای شاه قاجار رسید و دو ماه پس از تصویب آن، نخستین دوره مجلس شورای ملّی افتتاح شد. در دوره های اوّل و دوّم، هیچ کدام از مناطق استان البرز فعلی، نماینده ای در مجلس نداشتند. در آخرین ماه های دوره دوّم یعنی در 22 مهر 1290 انتخاب نماینده ای برای حوزه انتخابیه «شهریار، ساوجبلاغ، اشتهارد، برغان و فشند» به تصویب نمایندگان رسید. این عنوان تقریباً بر همه گستره جغرافیایی استان البرز و بخشی از استان تهران فعلی دلالت می کرد. برغان و فشند از روستاهای آباد و قدیمی ساوجبلاغ به شمار می روند. این عنوان پس از مدّتی به حوزه انتخابیه «شهریار، ساوجبلاغ و کُردان» تغییر یافت و تا پایان دوره نوزدهم باقی بود تا اینکه در دوره بیستم به «حوزه انتخابیه کرج» تغییر نام داد.
ب) گستره فعلی استان البرز در دوره های اول و دوم، فاقد نماینده بود؛ اما نام نمایندگان دوره سوم تا نوزدهم حوزه انتخابیه شهریار، ساوجبلاغ و کردان به این شرح است: دوره سوم: میرزا قاسم خان تبریزی مشهور به صور اسرافیل (درگذشت 1327ش)؛ دوره چهارم: سید محمدصادق طباطبایی (درگذشت 1340ش)؛ دوره پنجم تا چهاردهم: میرزا یدالله خان دهستانی (درگذشت 1336ش)؛ دوره پانزدهم تا هفدهم: بهاءالدین کهبد (درگذشت 1361ش)؛ دوره هجدهم: دکتر سیّد جواد حمزوی (متولد 1300ش)؛ دوره نوزدهم: مهندس عبدالعلی دهستانی (درگذشت 1386ش).
ج) سید محمدصادق طباطبایی فرزند آیت الله سید محمد طباطبایی (از رهبران اصلی مشروطیت و شاگرد شیخ هادی نجم آبادی) است. تحصیلات خود را از شش سالگی زیر نظر پدرش و معلّمان خصوصی در سامرا آغاز کرد و در نوجوانی به کسوت روحانیت درآمد. او که سری پرشور داشت از سال 1284ش در کنار پدرش وارد مبارزه با حکومت قاجار شد و در راه استقرار مشروطه به کوشش هایی دست زد. تشکیل انجمن های سیاسی «مخفی» و «کتابخانه»، حضور در واقعه مهاجرت روحانیون به حرم حضرت عبدالعظیم و کوچیدن به قم، دیدار و گفت و گوی چندباره با دولتیان و پناهندگان سفارت انگلیس از طرف پدر، از جمله فعالیّت های سیاسی او بود. روزنامه مجلس را در سوّم آذر 1285ش پایه گذاری کرد. پس از به توپ بسته شدن مجلس در سال 1287ش، محکوم به تبعید از ایران شد و نزدیک به ده ماه در شش کشور اروپایی به سر برد. با برکناری محمّدعلی شاه ششمین پادشاه قاجار و پیروزی دگرباره مشروطه خواهان، او به اتّفاق پدر به تهران آمد و در انتخابات دوره دوّم مجلس شورای ملّی به نمایندگی مردم مشهد برگزیده شد. در آن ایام، «حزب اجتماعیون اعتدالیون» را تأسیس نمود و گروهی از مجلسیان را با روش سیاسی خود همراه کرد. همچنین در سال 1293ش در دوره سوّم مجلس از تهران به نمایندگی انتخاب شد. طباطبایی در سال 1298ش در انتخابات دوره چهارم با کسب 6756 رأی از 8098 رأی از حوزه انتخابیه شهریار، ساوجبلاغ و کردان به نمایندگی مجلس برگزیده شد اما این مجلس به علّت جنگ جهانی اول و نابسامانی اوضاع داخلی تا سال 1300ش افتتاح نشد. پس از افتتاح مجلس چهارم با همکاری سلیمان میرزا اسکندری، حزب سوسیالیست را به وجود آورد. طباطبایی در طول عمر دو ساله مجلس چهارم همچون میرزا قاسم خان تبریزی مشهور به صوراسرافیل نماینده دوره سوّم شهریار و ساوجبلاغ، از محل نمایندگی خود کمتر یاد کرد. البته در این دوره، لایحه راه شوسه تهران به شهریار را دولت به مجلس ارایه کرد. سفیر ایران در ترکیه در سال 1303ش و کنار گذاشتن لباس روحانیّت در آنجا، ریاست انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات تهران در سال 1322ش، نماینده مردم تهران در دوره چهاردهم مجلس و ریاست آن مجلس در سال 1322ش، تأسیس حزب مردم و کمک به انتشار روزنامه صدای مردم از فعالیّت های سیاسی او پس از نمایندگی مردم ساوجبلاغ و شهریار بود.
د) سید محمدصادق طباطبایی در سال 1326ش به همراه بهاءالدین کهبد در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملّی، نامزد نمایندگی مردم ساوجبلاغ و شهریار شد. می گویند کهبد برای پیروزی در آن انتخابات به برخی چهره های اثرگذار حکومت پهلوی همانند اعضای اصلی حزب دمکرات ایران به دبیرکلّی احمد قوام معروف به قوام السلطنه پول هایی به عنوان هدیه پرداخت و با کسب 12913 رأی از 16918 رأی مأخوذه به مجلس راه یافت. طباطبایی که نتوانست به مجلس راه یابد با هدف اعتراض به سلامت انتخابات، بیانیه ای صادر کرد و چند روز هم به همراه گروهی از همفکرانش تحصّن کرد ولی راه به جایی نبرد. در بخشی از بیانیه سیاسی او که در 26 مهر 1326ش در شماره فوق العاده روزنامه ناخدا به چاپ رسیده، آمده است: «چون در این موقع جماعتی از آزادی خواهان که دوستان نزدیک اینجانب اند خواستند گوشه ای از این اوضاع عجیب یعنی شمه ای از جریان انتخابات اخیر ساوجبلاغ و شهریار را به استحضار عامه برسانم تا قاطبه مردم ایران به نمونه بارز دیگری از آزادی انتخابات که بزرگ ترین حق ملّی می باشد، متوجه شده [و] بدانند که با وجود مجلس و توجه خاص بسیاری از آقایان نمایندگان و صدور اعلامیه های مکرّر، چگونه افراد ژاندارم و مأموران وزارت کشور که وظیفه دار حفظ حقوق مردم هستند، بر ناموس ملّی و حق طبیعی یعنی آرای مردم تجاوز نموده، روز و شب به تهدید کشاورزان و تعویض صندوق های انتخابات آنان مشغول [هستند.] و عشق و علاقه به پول تا چه حد آنها را به رعایت اصول بی اعتنا ساخته است... صندوق «برغان» را که در عرض سه روز بیش از هشتصد رأی نداشت، طی یک ساعت از روی دفتر کوپن قند و شکر به نفع خود و برخلاف رضای مردم عوض نمودند... و صندوق «رامجین» را هم که مردم آن با علاقه و ایمان مخصوص رأی داده اند شب یکشنبه 26 [مهر 1326ش] به کلی تغییر دادند... این بود نمونه ای از انتخابات آزاد که در ساوجبلاغ و شهریار چند فرسخی شهر تهران، در مقابل توجه اکثر نمایندگان مجلس شورای ملّی انجام گردید.» شهربانی حکومت پهلوی در شانزدهم مهر 1326ش در گزارشی محرمانه درباره اعتراض گروهی از مردم ساوجبلاغ به نتیجه انتخابات مجلس پانزدهم نوشته است: «عده ای از رعایای ساوجبلاغ اخیراً به منظور تحصن در مجلس شورای ملّی برای آزاد گذاردن انتخابات آنجا به مرکز آمده و یکی از آنها در سالن حزب اتّحاد (حزب وحدت ایران) اظهار می نمود: اخیراً عده ای از چاقوکش های حزب دمکرات ایران به ساوجبلاغ آمده، برای کهبد رأی خریداری می نمایند. ولی در مقابل آنها تمام افرادی که امروز به تهران آمده و شکایت نموده اند، تصمیم گرفته و خود را آماده کرده اند که اگر دولت به حرف آنها گوش ندهد و انتخابات آزاد نباشد، با وسایلی که در ساوجبلاغ قبلاً فراهم ساخته اند، زد و خورد و کُشت و کشتار نمایند تا انتخابات آزاد گردد و در صورت آزاد بودن انتخابات به طور حتم سید محمدصادق طباطبایی وکیل ساوجبلاغ خواهد بود.» اعتراض گسترده طباطبایی و گروهی از مردم ساوجبلاغ موجب رد اعتبارنامه کهبد در جلسه هشتم مجلس پانزدهم (بیست و نهم امرداد 1326ش) شد اما کهبد در انتخابات میان دوره ای به مجلس راه یافت و در سیزدهم اسفند 1326ش اعتبارنامه اش به عنوان نماینده شهریار، ساوجبلاغ و کردان به تصویب نمایندگان رسید...
منابع: منوچهر نظری، رجال پارلمانی ایران، ص 696؛ معین الدین محرابی، تاریخ و فرهنگ شفاهی ملارد قدیم، ص 272؛ گزارش های محرمانه شهربانی (1326 - 1324 شمسی)، ج 1، ص 414؛ وب سایت موسسهمطالعاتتاریخ معاصر ایران، 29/1/1396؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، ص 94.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «مصایب داریوش اسدزاده برای یک کاندیدا در ساوجبلاغ»، روزنامه پیام آشنا، سال ششم، شماره 1451، 5 شهریور 1398، ص 8.
سید محمدصادق طباطبایی
بهاءالدین کهبد
بیانیه اعتراضی سید محمدصادق طباطبایی
مسجد شیعیِ پیش از صفویه در استان البرز
مسجد جامع برغان در پایین محلّه روستای برغان از توابع بخش چِندار شهرستان ساوجبلاغ واقع است. فاصله این روستای هدفِ گردشگری، از شهر کرج 13 کیلومتر و از تهران 50 کیلومتر است. کهن ترین سفالینه های به دست آمده از محوطه باستانی کِش کلا واقع در شمال روستای برغان، متعلّق به دوره ایلخانی تا دوره قاجار است. این مسجد، یکی از شواهد پنجگانه حضور مذهب تشیّع پیش از دوره صفویه در استان البرز به شمار می رود. مسجد تاریخی برغان به دست جلال الدوله کیومرث پسر بیستون پسر گستهم (درگذشت 857ق) از ملوک رُستمدار طبرستان ساخته شده است. ملوک رستمدار یا پادوسپانان، سلسله کوچکی در اطراف دریای خزر بودند که از سده چهارم هجری قمری تا سال 1006ق در ناحیه طبرستان و رویان حکومت کردند. آنها نخست، بر آیین زرتشت بودند امّا پس از جلال الدوله کیومرث پسر بیستون به مذهب تشیّع گرویدند.
بر سر درِ مسجد، کتیبه سه سطری به نسبت طولانی نصب شده که به زبان فارسی، تاریخچه مسجد جامع برغان را این گونه روایت می کند: کیومرث پسر بیستون که زرتشتی بود، پس از قتل پدرش به دست اسماعیلیان طالقان در سال 787ق، به مازندران می گریزد و پس از مدّتی به دست سپاهیان امیر تیمور گورکانی (درگذشت 807ق) اسیر شده و به فارس تبعید می شود. شبی در تبعیدگاه خود، امام علی علیه السلام را در خواب می بیند و بر اثر آن رویا، از آیین زرتشت دست کشیده و به مذهب شیعه جعفری می گرود. پس از به حکومت رسیدن در منطقه رستمدار طبرستان (از سال 807 تا 857ق) در ترویج مذهب تشیّع تلاش فراوان می کند. کیومرث در سال821ق به هنگام سرکشی یا عبور از روستاهای کوهستانی ساوجبلاغ، دستور ساخت این مسجد را در روستای برغان می دهد. به نظر می رسد تشیّع اهالی این بخش از ساوجبلاغ نیز از همان زمان آغاز شده باشد. مسجد برغان در آخرین سال سلطنت شاه سلیمان صفوی (درگذشت 1105ق) بازسازی شده است.
از آن جایی که در روزگار قاجار، نماز جمعه منطقه ساوجبلاغ واقع در استان البرز در روستای برغان برگزار می شد، شیخ محمّد ملایکه برغانی (درگذشت 1200ق) پدر شیخ محمّدتقی برغانی مشهور به شهید ثالث دستور توسعه مسجد را می دهد. در محرّم سال 1357ق (1316ش) مسجد بر اثر آتش سوزی، ویران می شود تا این که بار دیگر به کوشش شیخ محمّد شهیدی برغانی (درگذشت 1344ش) به صورت خشت و چوب ساخته می شود. بنای فعلی مسجد، در سال 1354ش با پشتیبانی آیت الله سیّد محمّدهادی میلانی (درگذشت 1354ش) و به همّت حاج ذبیح الله رفیعی برغانی ساخته شده است.
دو درخت کهن سال در حیاط کوچک مسجد همچنان پابرجا است. درخت ضلع شمالی - به قول اهالی درختِ هزار ساله - قطورتر و طول محیط آن 12 متر است. هم اکنون درون این درخت به طور کامل خالی شده و به شکل اتاقی است که گنجایش حدود ده نفر را دارد. در میان این اتاق، حوضی نصب شده و اطراف حوض، سکوهای سنگی برای نشستن تعبیه شده است. اهالی به دلیل اعتقادی که به این درخت دارند به آن دخیل می بندند. دور درختِ جنوبی حیاط مسجد، ده متر است. این درخت، توپُر و سبز است. از کنار ریشه بسیار قطور آن، شاخه ها و جوانه های زیادی روییده که همین جوانه ها خود درختانی کهن شده اند. رودخانه فصلی کنار مسجد در رشد و پایداری این درختان کهن سال، نقش به سزایی داشته است.
منابع: ابوالقاسم حاتمی، آثار تاریخی ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 57؛ زکریا مهرور، برغان اقلیمی دیگر، ص 33؛ حسین عسکری، کتابشناسی ساوجبلاغ، ص 18؛ عباس قدیانی، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ص 207؛ دایره المعارف تشیّع، ج 2، ص 122؛ ذکرالله زنجانی، شناسنامه تاریخی ساوجبلاغ، ص 139؛ موسوعه طبقات الفقها، ج 12، ص 322؛ ماهنامه تصویر ساوجبلاغ، ش 2، ص 9؛ پرتو حسنی زاده و همکاران، روستاهای هدف گردشگری استان تهران، ص 14.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «مسجد شیعیِ پیش از صفویه در استان البرز»، هفته نامه تریبون شهر، سال دوم، شماره پانزدهم، 5 شهریور 1398، ص 6.
غدیر در آیینه البرز
از قیام اهالی طالقان علیه حکومت عباسی تا تلاش برای عروسی در عید غدیر
سه شنبه 29 مرداد 1398 - 11:30
دسته بندی: فرهنگی و هنری
کد خبر: 985-1594-5
منبع خبر: خبرگزاری ایسنا منطقه البرز
یک البرزپژوه از وجود 13 رسم و آیین در استان البرز برای عید غدیر خبر داد و گفت: عید غدیر و عید نوروز پیوندهایی با یکدیگر دارند که موجب اشتراکاتی میان این دو عید شده است. دکتر حسین عسکری در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز با بیان اینکه نکته مهم در خصوص غدیر، تلاقی آن با عید نوروز است گفت: با استناد به کتاب مفاتیح الحیاة نوشته آیت الله جوادی آملی، واقعه غدیر 27 اسفند روی داده و سه روز هم بیعت با حضرت علی (ع) طول کشیده که مصادف با اول فروردین ماه میشود. وی با اشاره به 13 رسم و آیین در استان البرز برای عید غدیر و سادات گفت: اولین رسم، تکریم و تجلیل از سادات و بوسیدن دست سادات ریش سپید و گفتن جمله عربی «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر المومنین و ائمة المعصومین» بوده است. وی افزود: دومین رسم، پذیرایی و دادن سکه یا اسکناس منقوش به نام سید بوده است که به آن، «ته دخل» و یا «ته کیف» میگفتند که هیچگاه آن پول یا اسکناس را خرج نمیکردند و فقط میان پولهای خود برای افزایش برکت نگه میداشتند. در این روز سیدها مانند عید نوروز سفره ای با میوه، شمع، شیرینی و گل میچیدند و از چند روز قبل از عید غدیر همانند عید نوروز خانه تکانی میکردند. وی سومین رسم را اطعام اعلام کرد و افزود: احسان و اطعام بین سیدها و مردم عادی رواج داشته است که جلوه امروزی آن ایستگاههای صلواتی است که در سطح شهر میبینیم، البته در این روز به زیارت امام زادگان به خصوص امام زاده یوسف بادامستان و امام زاده هارون جوستان در منطقه طالقان میرفتند که این رسم پیش از انقلاب هم رواج داشته است و آیت الله طالقانی شخصاً به زیارت امام زاده یوسف بادامستان میرفتند. عسکری در خصوص چهارمین رسم گفت: آیین و رسمی که از گذشته وجود داشته، آیینهای مربوط به عقد و عروسی است، از جمله رسم های این بخش شامل هدیه و عیدی بردن برای نوعروس و تازه داماد است از جمله پارچه، لباس، طلا، آجیل و شیرینی که بسیار مرسوم است، اگر یکی از زوجین و یا هر دو آنها سید بودند تلاش میکردند تا در روز عید غدیر، عقد و عروسی خود را انجام دهند.
این البرزپژوه افزود: البته عروسیهای عید قربان تا عید غدیر هم بسیار مرسوم بوده است و مردم البرز تمایل زیادی برای عروسی در این روزها داشتند. وی ادامه داد: رسم بعدی پوشیدن جامه عطرآگین و نو بوده است که از گذشته میان سادات و غیر سادات البرزی رواج داشته است. این البرزپژوه، از اعتقاد البرزیها به گرفتن روزه مستحبی سخن گفت و عنوان کرد: البرزیها در این روز، روزه مستحبی میگرفتند و معتقد بودند روزه عید غدیر برابر با تمام عمر انسان است و به تبع روزه، افطار دادن هم بسیار مهم بوده و رواج داشته است. وی خاطرنشان کرد: رسم بعدی که البرزیان به آن معتقد بودند زیارت اهل قبور است که مردم در روز عید با رفتن به آرامستانها برای تازه در گذشتهها و سیدها فاتحه میخواندند و به جای خرما، شیرینی خیرات میکردند و به یکدیگر تبریک میگفتتد. عسکری اضافه کرد: برگزاری جشن شب عید غدیر در تکایا، حسینیهها و مساجد و همچنین منازل سادات مشهور، خطبه خوانی غدیر و اشعاری در وصف اهل بیت به ویژه امام علی (ع) هم در این روز برگزار میشده است و همچنین البرزی ها تمایل داشتند تا نذرهای خود را در روز عید غدیر ادا کنند.
عسکری در ادامه از انعقاد پیمان برادری یا عقد اخوت با الهام از پیمان برادری پیامبر اعظم (ص) و امام علی (ع) در این روز خبر داد و گفت: به این صورت که دو مرد دارای دوستی صمیمی و علایق معنوی، دست راست خود را برهم می گذاشتند و الفاظی خاص به زبان عربی به زبان می آوردند. البته این برادری، برادری نسبی نیست بلکه معنوی است. الفاظ و احکام این پیمان شرعی در کتب فقهی آمده است، یکی از بهترین کتاب های فقهی درباره پیمان برادری، نوشته یکی از علمای البرزی به نام ملاعلی قارپوزآبادی است که در منابع تاریخی به زنجانی و قزوینی هم معروف است. این فقیه متولد روستای صالحیه شهرستان نظرآباد است و 19 اثر در زمینه کلام، فقه، اصول و علوم قرآنی دارد. وی از فقیهان دوره ناصری است که دارای رساله عملیه و فتوایی علیه فئودالیسم و تمایز آن با عقد مزارعه دارد. در ضمن کتاب مفصلی به فارسی درباره عقود اسلامی از جمله عقد اخوت به نام «صیغ العقود و الایقاعات» دارد. عسکری در ادامه به باقی رسومات البرزیها در عید غدیر پرداخت و گفت: نام گذاری نوزادان پسر به نام مبارک حضرت علی (ع) با پسوند و یا پیشوند، آذین بندی و تمیز کردن معابر و خیابان ها از دیگر رسومات البرزی ها بوده است و همچنین اسباب کشی در این روز بسیار انجام میشده است زیرا آن را خوش یمن میدانستند.
عسکری در بخش دیگری از صحبتهای خود در خصوص مقاطع تاریخی حضور سادات در البرز سخن گفت و اظهار کرد: البرز از گذشته منطقهای راهبردی بوده و به نظر میرسد که سادات عالی رتبه در قرون اولیه اسلامی برای رسیدن به مناطق ری، دیلمان، طبرستان و خراسان از البرز استفاده میکردند، منطقه طبرستان و دیلمان در قرن سوم و چهارم مرکز حکومت شیعی زیدیان در طالقان و مناطق کوهستانی البرز بوده است، سادات برای رسیدن به مناطق تحت نفوذ حکومت شیعی، البرز را انتخاب میکردند که معمولاً در راه، توسط عوامل حکومتی، زخمی، مجروح و شهید میشدند، برای مثال طبق کتب تاریخی اولین علوی که به منطقه دیلمان به ویژه طالقان آمد، یحیی بن عبدالله در حدود سال 176 هجری قمری است، این علوی فاضل و شجاع که معروف به یحیی دیلمی است با استفاده از کتب تاریخی و شجره نامه ها، نتیجه یا فرزند نوه امام حسن مجتبی (ع) محسوب می شود. وی در ادامه صحبت های خود به سرکوب قیام یحیی دیلمی اشاره کرد و افزود: در آن مقطع تاریخی حاکم عباسی، هارون الرشید عباسی بوده که به فضل بن یحیی برمکی، دستور سرکوب قیام یحیی دیلمی را در منطقه طالقان می دهد، برمکی برای فریب یحیی دیلمی ابتدا از در گفت و گو وارد می شود. این گفت و گو در حالی بوده که برمکی 50 هزار نیروی نظامی با خود به آن منطقه برده بود. طی این گفت و گو در محلی به نام آشب از توابع طالقان قدیم، برمکی امان نامه ای به دیلمی می دهد و یحیی دیلمی هم به او اعتماد می کند، در ادامه، برمکی، یحیی دیلمی را با امان نامه دروغین خلیفه عباسی به بغداد می برد که در آنجا هارون الرشید نقض پیمان کرده و یحیی دیلمی را به زندان می اندازد. یحیی دیلمی بعد از تحمل دو ماه زندان، مظلومانه به شهادت می رسد. عسکری تأثیر این شهادت بر مردم طبرستان و طالقان را مهم دانست و افزود: این شهادت در طالقان بازخوردی همانند عاشورا داشت و مردم طالقان سال ها برای یحیی عزاداری می کردند.
این البرزپژوه در خصوص دیر قبول واقع شدن اسلام توسط مردم دیلمان و طبرستان گفت: همانطور که در کتب تاریخی آمده، مردم دیلمان و طبرستان که شامل مناطق کوهستانی البرز هم می شده، به نسبت دیرتر از سایر نواحی، اسلام آورده اند. دلیلش این است که اسلام اموی و عباسی را قبول نداشتند اما با حضور یحیی و معرفی اسلام علوی، مردم متوجه تمایزات اساسی اسلام علوی با اسلام اموی و عباسی می شوند. مقاومت مردم این منطقه در برابر اسلام اموی و عباسی، ثمره خوبی برای آنان داشت، آن هم اینکه به طور مستقیم از آیین زرتشت به مسلمان شیعه علوی پیوستند. وی افزود: البته از اهمیت منطقه ری نباید گذر کرد، ری منطقه مهمی از نظر اقتصادی، سیاسی، تجاری و در عین حال از مراکز با ارزش علمی و آموزشی شیعه بوده است اما بازهم در راه رسیدن به این منطقه، سادات در منطقه البرز مورد حمله عوامل حکومت قرار گرفته، مجروح یا شهید می شدند.
عسکری بخش بعدی را مربوط به روزگار ولایت عهدی امام رضا (ع) دانست و اظهار داشت: امام رضا (ع)، با اجبار و به عنوان ولایت عهدی به خراسان آورده شد و سادات برای نزدیکی و پیوستن به ایشان از راه منطقه البرز عبور و به خراسان می رسیدند و در راه مورد حمله عوامل حکومت عباسی قرار می گرفتند. در کتاب «ریاض الانساب» که در مورد نسب امام زادگان است گفته شده که حدود صد نفر از نوادگان امام موسی کاظم (ع) در منطقه ساوجبلاغ و اطراف آن به شهادت رسیده اند. در کتاب دیگری به نام «کنزالانساب» که منسوب به عالم قرن چهارم هجری قمری، سید مرتضی علم الهدی است، گفته شده؛ امام زاده جعفری که در پیشوا ورامین است و بارگاهی باشکوه دارد، در ساوجبلاغ مجروح و در آنجا به شهادت رسیده است. وی در ادامه صحبت هایش در خصوص حضور سادات در البرز گفت: در کتاب تاریخ یعقوبی آمده است که، اهالی طالقان همزمان با مردمان دیلمان، طبرستان و دماوند، در دوران حکومت منصور خلیفه عباسی که مصادف با دوره امامت امام جعفر صادق (ع) است، علیه حکومت عباسی قیام کردند. به نظر می رسد این قیام نیز تحت تاثیر حضور سادات در این مناطق و تبلیغات فرهنگی آنان بوده است. در تاریخ یعقوبی آمده که طی این قیام خونین حدود 11 هزار و 500 نفر کشته شده اند.
وی در ادامه صحبت هایش از روستاهایی که سادات البرز ساکن آن بودند و در کتب تاریخی هم از آن ها یاد شده سخن گفت و اظهار کرد: اورازان یا روستای سادات در شهرستان طالقان، میزبان بقعه دو امامزاده به نام های سید علاءالدین و فرزندش سید شرف الدین است که اهالی روستا درباره آنها بیشتر از لفظ معصوم زاده استفاده می کنند. اهالی روستا قائل به این هستند که این دو معصوم زاده از مدینه به طالقان آمده اند. دلیل اینکه به روستای سادات شهرت دارد این است که همه زمین های این روستا وقف اولاد ذکور سید است. طبق شجره نامه و اطلاعاتی که در کتب تاریخی و همچنین کتاب اورازان جلال آل احمد آمده، نسب این امام زادگان به امام محمدباقر (ع) برمی گردد. البته در سلسله نسب سادات اورازان، امام زاده های بزرگی مانند امام زاده سلطانعلی که بقعه ایشان در مشهد اردهال کاشان است و یا امام زاده دیگری که در محله پاچنار تهران به نام امام زاده سید نصرالدین وجود دارد.
وی در ادامه در خصوص ساداتی که ریشه آنان در اورازان است، گفت: سادات یرک الموت که فرزندان سید ضیاءالدین فرزند سید علاءالدین مدفون در روستای اورازان هستند؛ سادات شهرستان طالقان مانند روستاهای گلیرد، سوهان، زیدشت؛ سادات منطقه ساوجبلاغ و نظرآباد همانند روستاهای شیخ حسن، صفرخواجه، هرجاب، اغشت؛ سادات شهرستان آبیک و زیاران و حتی شهرهایی مانند قزوین، لاهیجان، رشت، تنکابن، نجف و قم هم سادات اورازان را در خود جای داده اند. روستای دومی که اکثریت ساکنان آن سید هستند، روستایی در منطقه طالقان؛ به نام سیدآباد که ساکنان آن از فرزندان قاضی میرسعید که بقعه اش در همان روستا است. قاضی میرسعید فرزند سید علاء الدین مدفون در اورزان است. سیدهایی که نام خانوادگی آنان قاضی میرسعید است همگی نسبشان به روستای سیدآباد برمی گردد. این روستا تا دوران قاجار، دایر بوده اما پس از آن، سادات روستای سیدآباد به روستای حسنجون طالقان و یا نواحی شمالی ایران مهاجرت می کنند. امروزه سیدآباد در روستای حسنجون ادغام شده است.
عسکری سومین روستا را سنقرآباد معرفی کرد و افزود: روستای سنقرآباد از توابع شهرستان ساوجبلاغ است که در کتاب نزهة القلوب نوشته حمدالله مستوفی قزوینی که یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی است به آن اشاره شده است. مستوفی قزوینی به هنگام معرفی منطقه ساوجبلاغ در کتابش می نویسد سادات عالی نسب در روستا سنقرآباد ساکن هستند. البته وقف نامه ای هم وجود دارد به نام وقف نامه سوهان مربوط به قرن 10 هجری قمری که مربوط به دوره صفویه است، وقفی است برای سادات منطقه طالقان که با تلاش مرحوم سید اشرف الدین کیایی طالقانی احیا شده و به تایید آیت الله مرعشی نجفی هم رسیده است. این وقف نامه یا نسب نامه متعلق به سادات اورازان است که در سیدآباد و سوهان ساکن شده اند و این سند مکتوب، طریق نسب آن ها تا امام محمدباقر (ع) را تایید می کند.
وی در خصوص مشاهیر سادات که البرزی هستند، گفت: برای بررسی مشاهیر البرزی سادات باید مشاهیر را به دو دسته خاندانی و فردی تقسیم کنیم تا بتوانیم بررسی موثری داشته باشیم. چهار خاندان بزرگ سادات البرزی هستند که از نظر علمی و فرهنگی به صورت مستمر در تاریخ حضور داشته اند. خاندان اول، خاندان رفیعی که از سادات عالی رتبه و از نسب سیدی به نام میر رفیع طالقانی هستند. ایشان از علمای نامدار دوره قاجار بوده و در مباحث سیاسی و عمومی هم فعالیت داشتند. از جمله فعالیت های ایشان حضور در جنگ دوم ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار است. وی افزود: یکی دیگر از سیدهای این خاندان، میر محمدباقر رفیعی از علمای بلندمرتبه قزوین در دوران ناصرالدین شاه قاجار است؛ در همان دوران زمانی که امیر اصلان خان مجدالدوله، حاکم قزوین و دایی ناصرالدین شاه به مردم ستم می کند، میر محمدباقر رفیعی وی را با خواری از شهر قزوین بیرون می کند. وی مهم ترین چهره خاندان رفیعی را اینگونه معرفی می کند: آیت الله سید ابوالحسن رفیعی طالقانی که معروف است به رفیعی قزوینی چون در قزوین ساکن بوده است. ایشان استاد حکمت و فلسفه امام خمینی (ره) بوده اند که در سال 1353 هم فوت می کنند.
عسکری در ادامه، دومین خاندان از سادات را خاندان میرخانی معرفی می کند و می گوید: این خاندان، خاندانی هستند که در عرصه فرهنگ و هنر ایران شناخته شده اند. این خاندان سبک جدیدی از خوشنویسی نستعلیق را ایجاد کرده اند که به نام سبک برغانی یا میرخانی معروف است. ایجاد انجمن خوشنویسان ایران هم ثمره تلاش بی وقفه مشاهیر این خاندان است. سید مرتضی برغانی که شاگرد مرحوم کلهر بوده، استاد دو فرزند خود سید حسن و سید حسین میرخانی بوده است که ثمره تلاش این دو برادر هنرمند بنیان گذاری انجمن خوشنویسان ایران است. برای اولین بار قرآن نستعلیق در این خاندان و توسط استاد سید حسین میرخانی کتابت شده است. وی ادامه داد: چهره دیگر این خاندان چهره ای سیاسی است، سید مصطفی حسینی برغانی یا میرخانی که در دوران مجلس اول مشروطه، نماینده بوده و سفرنامه ای هم با نام «گوهر مقصود» در دوران استبداد صغیر در مشهد نوشته است. آیت الله سید احمد میرخانی، قرآن پژوه و بنیان گذار دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن دیگر چهره های برجسته این خاندان است. البته مرحوم دکتر سید حمید میرخانی بنیان گذار نخستین بانک اعصای پیوندی ایران، نیز از این خاندان بزرگ هستند.
وی سومین خاندان از خاندان های سادات البرزی را، سادات اورازان معرفی کرد و اظهار داشت: خاندان سادات اورازان از طریق دو امام زاده مدفون در روستای اورازان به امام محمدباقر (ع) نسب می رسانند. مرحوم جلال آل احمد و آیت الله طالقانی را می توان به سادات اورازان منسوب کرد. چهره مهم دیگر این خاندان که در قرن دهم هجری قمری زندگی می کرده سید شرف الدین محمود ولیانی طالقانی است که فقیه و متکلم بوده، عنوان ولیان در نام خانوادگی وی به سبب زندگی وی در روستای ولیان از توابع ساوجبلاغ بوده است. به اجازه نامه هایی از وی در کتاب بحارالانوار نوشته علامه مجلسی اشاره شده اما به نظر می رسد چون کسی که آن اثر را کتابت می کرده قادر به تلفظ ولیان نبوده، به همین جهت این بخش را از نام ایشان حذف کرده است. پدر آیت الله طالقانی یعنی سید ابوالحسن گلیردی طالقانی از چهره های مهم دیگر این خاندان و از روحانیون مشروطه خواه بوده است. عسکری خاطرنشان کرد: آیت الله سید محمدتقی آل احمد طالقانی برادر جلال آل احمد که در سال های پیش از انقلاب نماینده آیت الله بروجردی بین شیعیان مدینه بوده و بر اثر مرگ مشکوکی فوت کرده و در قبرستان بقیع دفن شده است. چهره سرشناس دیگر این خاندان، دکتر سید حسن حسینی شاعر معاصر است.
عسکری در خصوص چهارمین خاندان از سادات البرز می گوید: خاندان طالقانی چهارمین خاندان از سادات است، که برای جلوگیری از اشتباه و تمایز با خاندان طالقانی غیر سادات، به آن خاندان طالقانی سادات می گوییم. این خاندان از ذریه قاضی میر جلال حسینی هستند که در قرن دهم هجری قمری زندگی می کردند و خاستگاه آنان نیز روستای اورازان است. عده ای از این خاندان به عراق به ویژه نجف اشرف مهاجرت کرده اند و به زبان عربی سخن می گویند اما نام خانوادگی طالقانی دارند و سید هستند.
عسکری در ادامه در خصوص افراد سرشناس و سیدی که از البرز برخاسته اند گفت: سید قریش حسینی ساوجبلاغی از عرفای برجسته قرن 13 هجری قمری است که مدتی را در قزوین زندگی می کرده است. آیت الله سید موسی حسینی نجم آبادی مشهور به آقانجفی از چهره های روستای شیخ حسن از توابع نظرآباد البرز است که در دوران رضا خان مبارزاتی در مقوله کشف حجاب داشت. آیت الله سید حسن مدرسی سریزدی معروف به مدرسی یزدی مجتهد فاضل و پرهیزگار که بنیان گذار حوزه علمیه کرج هستند و در سال 1361 فوت کرده اند، مواقعی که در دهه چهل امام خمینی (ره) به کرج می آمدند، وی یکی از کسانی بود که از امام پذیرایی می کردند. شخص دیگری که چهره برجسته ای دارد، سید آقا تالیانی است، تالیان یکی از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ است، سید آقا، شبیه خوان تکیه دولت در روزگار قاجار بوده است. آیت الله سید میرزا موسوی جندقی پیش از آیت الله مدرسی یزدی از روحانیون معروف کرج بودند و خدمات علمی و فرهنگی زیادی در این شهر داشته اند.
عسکری در خصوص آثار مشاهیرالبرزی درباره غدیر و سادات گفت: در خصوص امام زادگان شریف محدوده البرز منابعی توسط سازمان میراث فرهنگی و سازمان اوقاف و امور خیریه نوشته شده اما بهترین مرجع در این خصوص، کتابی دوجلدی به نام «امام زادگان استان های تهران و البرز» است که زیر نظر مرحوم دکتر حسن حبیبی نوشته شده است. اطلاعات این کتاب به دو روش میدانی و کتابخانه ای جمع آوری شده و بسیار مفید است. یکی از منابع مهم کتاب «الغدیریة العینیه» است که به زبان عربی توسط مرحوم آیت الله شیخ محمد صالح برغانی نوشته شده این کتاب شرح قصیده حمیری است که در باب غدیر سروده شده است. سید حمیری از علمای قرن دوم هجری قمری است. این کتاب در سال 1424 قمری توسط موسسه البلاغ در بیروت منتشر شده است. مرحوم عبدالحسین شهیدی صالحی از نوادگان شیخ محمدصالح هستند که تحقیقی به این کتاب اضافه کرده و مقدمه ای درباره خاندان برغانی به ویژه نویسنده اثر نوشته اند. شیخ محمد صالح برغانی، 300 عنوان کتاب و رساله داشته و بنیان گذار مدرسه صالحیه قزوین است. در برخی کتاب ها، وی را علامه خوانده اند. وی افزود: شرح دیگری از «قصیده عینیه حمیری» متعلق به شیخ حسن برغانی حائری است. این شخص از علمای معاصر و پدر عبدالحسین شهیدی صالحی است، نسخه ای از این کتاب وجود دارد که خطی است و حال باید بررسی کرد که این اثر دست نویس، همین کتاب الغدیریة العینیه متعلق به شیخ محمد صالح برغانی است یا خیر؟
عسکری اضافه کرد: صاحب بن عباد طالقانی از دیگر مشاهیر البرز است که منسوب به طالقان است، آن هم به دلیل قصیده ای عربی در خصوص غدیر که علامه امینی آن را در جلد دوم کتاب الغدیر آورده است. وی وزیر شیعه آل بویه در قرن چهارم قمری و بسیار عالم و فاضل بوده است. البته برخی صاحب بن عباد را به طالقان اصفهان نسبت می دهند. وی در ادامه، به معرفی دیگر آثار مشاهیر استان البرز پرداخته و افزود: آیت الله محمد محمدی اشتهاردی که از عالمان هم روزگار ما هستند، کتابی به نام «چهل حدیث پیرامون غدیر» در سال 1379 در قم به چاپ رسانده اند. سید اشرف الدین کیایی طالقانی که روحانی و دبیر مدارس قم بوده و ریشه در روستای سوهان از توابع طالقان دارد، حدود ده جلد کتاب قطع جیبی درباره سلسله سادات در استان البرز دارند. وی همچنین وقف نامه سوهان که مربوط به قرن 10 قمری است را تحقیق کرده و آن را به تایید علمایی مانند آیت الله مرعشی نجفی رسانده است. کتابی به نام «زندگی نامه امام زاده هارون در جوستان طالقان» منتشر شده که متعلق به بهروز محمدبیگی است. در پیوست این کتاب به علل مهاجرت امام زادگان به ایران به ویژه البرز و طالقان پرداخته شده است. کتاب «غدیر در شعر فارسی»، کتابی است که به نظر می رسد نویسنده آن متعلق به منطقه الموت باشد اما وی خودش را در شناسنامه کتاب، سید مصطفی گرمارودی موسوی طالقانی معرفی کرده است. وی در پایان، کتابی مربوط به دوران حکومت شاه سلطان حسین صفوی معرفی می کند و می گوید: کتاب «فضائل الغدیر» نوشته سید محمد حسینی اصفهانی است و بهاالدین طالقانی آن را در سال 1125 قمری کتابت و خوشنویسی کرده است. البته تلاش خوشنویسان و کاتبان البرزی در کتابت آثاری درباره غدیر و امام علی (ع) فراوان است و در اینجا از جهت نمونه به کتاب فضائل الغدیر اشاره شده است.
متن گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری ایسنا
بانوی شکسته نویس البرزی
بانو میرزا ماه شرف خانم برغانی ملقب به «منشیه» از خوشنویسان استان البرز در روزگار قاجار است. در مدخل «ماه شرف خانم» نوشته حسین عسکری، چاپ شده در جلد پانزدهم دایره المعارف تشیع (تهران: موسسه انتشارات حکمت، 1394، ص 38) این بانوی هنرمند معرفی شده است.
پذیرش مدرنیته از جهت اضطرار
در اسفند 1394 آیت الله سید محمّدمهدی میرباقری با کسب 348431 رای در پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری به عنوان نماینده مردم استان البرز انتخاب شد. در البرز 800 هزار و 275 رای به صندوق ها ریخته شده بود. غالب ایرانیان به ویژه البرزنشینان، آیت الله میرباقری را با برنامه های مذهبی تلویزیون و سخنرانی در هیئت های مذهبی می شناسند و کمتر کسی می داند که وی هدایت جریانی به نام «فرهنگستان علوم اسلامی قم» را عهده دار است و به تبع آن از آرایجالب و متفاوتی در حوزه فکری و فرهنگی برخوردار است. در این نوشتار، نگاهی می اندازیم به وجه کمتر دیده شده منتخب نخست مجلس خبرگان از استان البرز در نسبت با جریان تجددگریز «اهل توقف طالقان».
1. اهل توقف طالقان، ساکنان روستایی کوچک مشهور به «منتظران» یا «ایستا» در شهرستان طالقان واقع در استان البرز هستند. آنان بر تقلید از آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی (از عالمان دوره مشروطیت) باقی مانده اند و با الهام از آرای فقهی او، روستایی سنّتی و ایستا در طالقان سامان داده اند. آنان شیعه اثنی عشری هستند که بر زندگی دویست سال پیش ایرانیان توقف کرده اند. همچنین شناسنامه ندارند و از امکانات رفاهی جدید مانند آب لوله کشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و یارانه استفاده نمی کنند. آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی (درگذشت 1311ش) از آن دسته فقیهانی است که در هر دو حیطه نظر و عمل بر طرد مطلق اندیشه تجدد و دستاوردهایش فراوان تأکید می کرد و تا پایان عمر بر عدم جواز استفاده از ابزار تکنولوژیک و امور جدید و مدرن فتوا می داد و از مخالفان سرسخت مشروطیت بود.
2.آیت الله سیّد محمّدمهدی میرباقری رییس فرهنگستان علوم اسلامی قم در 31 خرداد 1394 در «همایش اقتصاد سیاسی، انفعال یا اقتدار» ضمن تشریح نظام سرمایه داری و رویه آن، به کارکرد و عدم همخوانی اقتصاد مقاومتی با این نظام پرداخت و گفت: «انقلاب ما به هیج وجه با توسعه سرمایه داری سازگار نیست و این ایدئولوژی انتخابی ما است، امکان ندارد براساس این ایدئولوژی به این اقتصاد روی آوریم.» وی با نقل قولی از آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی (مرجع اهل توقّف طالقان) تصریح کرد: «اسلامی کردن مشروطه مانند این است که یک فرزند حرام زاده و ناپاک را با عمامه سبز سیّد کرده و وارد نسل پیامبر (ص) شود، اسلامی کردن نظام سرمایهداری دموکراتیک نیز مانند اسلامی کردن فرزند ناپاک است و نمیتوان با رنگ و لعاب اسلامی آن را اسلام گونه کرد مانند کشور ژاپن که به هیچ وجه اسلامی نخواهد شد، این نوعی تضاد است که برخیها بیان می کنند و اشکال اصلی همین جا است» (خبرگزاری رسا، 4/1/ 1394).
3. یکی از مهم ترین فصول ویراست دوّم کتاب «روستای ایستا: پژوهشی درباره اهل توقّف در طالقان» - که در دست انجام است - مقایسه جریان تجددگریز سنّتی به ویژه اهل توقّف طالقان با جریان های همسان در ایران معاصر است. فرهنگستان علوم اسلامی قم از جمله جریان های فکری - سیاسی حوزه علمیه قم است که در سال 1358 خورشیدی به کوشش مرحوم سیّد منیرالدین حسینی هاشمی (درگذشت 1379ش) تأسیس شد. مسئولیت فرهنگستان، پس از درگذشت بنیانگذار آن، به سیّد محمدمهدی میرباقری (متولد 1340ش) سپرده شد که تاکنون ادامه دارد. این جریان فکری علاوه بر نفی کلیّت مدرنیته می کوشد بدیلی برای آن طراحی نماید. مدرنیته از نظر فرهنگستان همانند آفرینش شجره ممنوعه، وجود ابلیس و سایر پدیده های شر، نوعی امتحان الهی است که بر مدار ولایت خداوند نمی چرخد و بزرگ ترین ارتداد عصر غیبت کبری به حساب می آید. مدرنیته چون بر بنیان های حسّی و غیر الهی سامان یافته، همواره به اقامه کفر و الحاد می پردازد و جریان ابلیس در تاریخ را سرپرستی می نماید. از آنجا که اقامه دین ذیل مدرنیته امکان ندارد، می بایست از مدار آن خارج شد و با انحلالش در الگویی دیگر به اقامه دین پرداخت.
4. جریان فرهنگستان، نظریه های توسعه در نظام جمهوری اسلامی ایران را به چهار دسته تقسیم می کند و خود را ذیل عنوان «تمدن گرایان» معرفی می کند. نخستین دسته «تجددگرایان» هستند که گستره دین را حداقلی و محدود به امور عبادی و معنوی می دانند و دخالت دین در عرصه های اجتماعی و سیاسی را غیر منطقی و ناصواب تلقّی می کنند. آنها تمدّن و تکنولوژی غربی را به عنوان دستاورد عقلانیت به طور کامل می پذیرند. گروه دوّم «تعامل گرایان» هستند که تمدن غرب را مجموعه ای منسجم نمی دانند و تجزیه آن به عناصر خوب و بد را امکان پذیر می دانند. هم اکنون این نگاه در اکثریت قرار دارد. سوّمین گروه «تمدن گرایان» یا همان جریان فرهنگستان علوم اسلامی قم هستند که در پی طراحی و تبیین ابزارهای لازم برای تحقّق تمدّن اسلامی می باشند. این نگرش علی رغم تأکید بر پیگیری دیدگاه فوق، استفاده ضروری از نرم افزارها و سخت افزارهای موجود در تمدّن غرب به عنوان ابزارهای عاریتی - که برای عبور از شرایط فعلی گریزی از آن نیست - را جایز و گاه لازم می شمارند. آنها بر این نظر نیستند که باید صنعت، تعطیل شود و بشر به ماقبل تجدّد برگردد. بلکه سخن بر سر شیب تغییرات آینده به سمت گسترش خداپرستی است و نه بازگشت به گذشته.
5. فرهنگستانی ها می گویند: جامعه اسلامی تا هنگامی که به تکنولوژی و تمدن اسلامی دست نیافته، لازم است به تفکیک فراورده های غرب روی آورد و اضطراراً از آنها بهره گیرد که قابلیّت انطباق بیشتری داشته باشد و کمتر زیان به بار آورد. اگر جامعه اسلامی بتواند یک دستگاه و یک هاضمه جدید ایجاد کند و بتواند تک تک اجزای وارداتی نظام تکنولوژی غرب را در خود هضم کند، خواهد توانست آثار منفی چنین وارداتی را به حداقل برساند. اگر قدرت تجزبه سیستم وجود داشته باشد، می توان در ضمن یک برنامه ریزی درازمدت، مراحلی را بر گذار از وضعیت موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب ترسیم کرد. فرهنگستانی ها، نگرش چهارم را «توقیف گرایان» می نامند.
6. تقریباً همه ویژگی های مورد اشاره آنان را می توان به جریان تجددگریز سنّتی و اهل توقّف طالقان حمل کرد. از نگاه فرهنگستان علوم اسلامی قم، توقیف گرایان، کسانی هستند که دخالت بشر در امر تمدّن سازی را علت اصلی پیدایش مشکلات و نابسامانی های بشر پنداشته و معتقدند عقلانیت بشر، جز با دستور یا اقدام مستقیم انبیا و اولیای الهی و هدایت مستقیم و مخصوص آنان، راه به جایی نمی برد و در زمانی که دسترسی به معصومین (ع) ممکن نیست، به کارگیری عقلانیت بشر برای رفع مشکلات، به گشودن بن بست ها منتهی نخواهد شد. از این رو بشر نیز نه راهی برای وصول به تمدّن دینی دارد و نه از این جهت وظیفه ای بر عهده دارد! براساس نظریه این گروه، بشر در زمان غیبت و عدم دسترسی مستقیم به معصوم (ع) نه وظیفه ای برای اجرای دین و لوازم کار برعهده دارد و نه با استفاده از عقل خود می تواند چنین بستری را فراهم سازد و به این ترتیب، زمینه سازی و تولید نرم افزارها و سخت افزارهای تحقّق حکومت اسلامی با تلاش عقلی مرتفع و عملاً پیگیری تحقّق حکومت اسلامی در زمان غیبت منتفی می گردد.
7. درباره تفاوت نگاه «توقیف گرایان» و «فرهنگستانی ها» به تجدّد و تمدّن، می توان می گفت که توقیف گرایانی همانند مهدی نصیری - نویسنده کتاب اسلام و تجدّد - و اهالی روستای ایستای طالقان به نفی کلیّت مدرنیته می پردازند و برخلاف فرهنگستانی ها، فهمی ایستا از دین و مدرنیته دارند. آنان بدون اینکه دست به کاری در قبال مدرنیته بزنند، همان کلیّت نفی شده را از باب «اکل میته» و «اضطرار» می پذیرند و جهت اقامه دین به انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) می نشینند. این در حالی است که فرهنگستانی ها، اقامه دین را پیش از ظهور می جویند و با پی گیری نظامی غیر سکولار، درصدد تغییر دادن جهت تمدن جدید هستند.
منابع: کتابچه معرفی فرهنگستان علوم اسلامی قم، ص 30؛ عبدالوهاب فراتی، روحانیت و تجدّد با تأکید بر جریان های فکری - سیاسی حوزه علمیه قم، ص 332؛ عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران معاصر، ص 187؛ رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی سیاسی فرهنگی ایران، ص 115؛ حسین عسکری، روستای ایستا: پژوهشی درباره اهل توقف در طالقان، ص 2؛ خبرگزاری رسا، 4/1/ 94.
- نشر نخست این مقاله در: ماهنامه قاف البرز، سال اول، ش 1، مرداد 1398، ص 7.
وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از تایید و تصویب تا تاسیس و تکوین
جهد و جهاد مجدانه و مصرانه و سلحشورانه و تحسین برانگیز سرکار خانم سلحشوری و برخی از همکاران و همکسوتان هوشمندشان در مجلس شورای اسلامی به ثمر نشست و سرانجام پس از چهار دهه درنگ و تاخیر و پرهزینه و پرخسارت برای مُلک و ملت و میهن ما تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به تایید شورای نگهبان و تصویب مجلسیان رسید. تایید و تصویب و تصمیم مهم و مبارکی که به مذاق برخی دولتیان کاسبکار زرپرست علی الخصوص مدیران سودازده و زراندوز سازمان خوش نیامد و کامشا ن را تلخ کرد و تلاش های نامعقول و نامطلوب و ناموجه نهان و آشکارشان را نامراد و ناکام و ناموفق گذاشت. مردم ما هم آن مهر تایید و تصویب مهم و مبارک تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را به یاد خواهند داشت هم این مخالفت ها و معاندت های ضد ملی برخی دولتیان و رئیسان و مدیران کاسبکار کاسب پیشه زرپرست سازمان را که مصلحت و منفعت و مطامع خُرد خود را بر منافع و مصالح کلان مُلک و ملت و میهن مقدم داشته اند به خاطرخواهند سپرد و به خاطر و به یاد خواهند داشت.
چهار دهه در ترازوی عمر کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. عمر یک نسل را فراپوشانده است. کارنامه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در چهار دهه جامعه پساانقلاب میهن ما نه تنها درخشان و مقبول و موفق نبوده است که دهه به دهه از هنگام تاسیسش تیره تر و مردودتر و مطرودتر نیز شده است. سازمانی که انتظار می رفت و می توانست کانون شکوفان و درخشان و فروزان شدن هرچه بیشتر و بیشتر وحدت و انسجام و اقتدار و اعتبار ملی و عزّت و منزلت مدنی و شوکت و شکوه معنوی مُلک و ملت ما بشود نه تنها چنین نشد و چنین اتفاق نیافتاد و چنین نکرد و چنین نیاندیشید و چنین گام برنگرفت که متاسفانه حیات خلوت و خانه امنی شد برای نودولتیان نوکیسه و رئیسان و مدیران زرپرست زراندوزی که نه احساسی از ایرانی بودن در ذهن و ضمیرشان بود نه عقل و هوشی از مفهوم ملت و هویت ملی در فکر و در سر داشتند و نه اصلاً و اساساً بهره ای از دانش و دانایی دولتداری و کشورداری و آگاهی تاریخی از عقبه تاریخی و پیشینه مدنی و سابقه معنوی مردم و ملت و میهن خویش در جانشان آشیانه داشت. مخالفت معاون رئیس جمهور دولتیان دوازدهم آقای امیری با مصوبه مجلسیان شورای اسلامی که در آن تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به دولت اعلام شده است یک اتفاق ساده نیست؛ مهر تایید و انگشت تاکید دیگریست بر بی خبری تاریخی و فرهنگ ناشناسی نودولتیان و مدیرانی که نه می دانند بر چه تاریخ و فرهنگ و میراثی تکیه زده اند نه می فهمند ایرانی بودن محمل چه معنائیست. برزخ و بی خبری تاریخی و فرهنگ ناشناسی معضلیست که اینک بیش از هر زمان گریبان جامعه ما را گرفته است و گلوی ملت ما را می فشارد.
تاسیس و تکوین وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در کشوری که بر جغرافیای تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنویش هیچ مرزی مترتب نیست و تاریخ و فرهنگ و میراثش چنان با تاریخ، فرهنگ، و میراث جامعه و جهان بشری هم در مقیاسی منطقه ای هم سیاره ای درهم تنیده و درپیچیده است تصمیمی بوده است به غایت مهم و بسیار هوشمندانه و خردمندانه در ابعادی ملی. باید مراقب بود مخالفان و معاندان این تصمیم و مصوبه مبارک، نیش و زهر و سمشان را در جای دیگر بر پیکر وزارت جدیدالتاسیس نپاشند. مجلسیان نمی باید تن به هر وزیر فرهنگ ناشناس سوازده بی تاریخی که به آنها معرفی می شود ندهند. وزیر وزارت جدیدالتاسیس سازمان میراث فرهنگی و... می باید بداند و بشناسد و بفهمد که وزیر تاریخ و فرهنگ ومیراث ملتیست تاریخی ومیراثدار مآثر تاریخی و امانتدار صدیق مواریث فرهنگی ملتی بزرگ. بزرگ و تاریخی، نبوی و با عقبه تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی بسیار غنی و تاثیرگذار بر تاریخ جهانی. او می باید بداند و بشناسد و بفهمد ایرانی بودن مسئولیتیست بس خطیر بس سنگین و بس عظیم. باید بداند و بشناسد و بفهمد که ما ملتی هستیم نبوی با سنت و میراثی نبوی در قلب خاورمیانه نبوی. وزیر وازارت جدیدالتاسیس می باید نیک بداند و نیک ببیند و نیک بشناسد و عمیق بفهمد که تقدیر تاریخ ما با تقدیر تاریخ همه ملت های منطقه علی الخصوص خاورمیانه نبوی درهم تنیده است و همه بر خوان ضیافت میراث مشترک بشری گردآمده ایم و از آن قوت و قوّت گرفته ایم و ستانده ایم. بایدبداند و بیند و بشناسد و بفهمد ایران یک نام نیست. ایران یک جغرافیای طبیعی محصور در جعرافیای سیاسی اکنونش نیست. ایران یک جهان تاریخ است و اقلیم و عالم معنوی پرمایه و غنی و زنده و تاثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهانی بشری ما. برای شناختن و شناساندن و معرفی بی طرفانه و صادقانه و پیراسته از تعصبات قومی این اقلیم و عالم معنوی می باید برنامه ریخت می باید به پایش عمر و اندیشه هزینه و عالمی را به خوان ضیافت آن فراخواند. بساط مدیریت ها و معاونت های سود و سودا و شرکتده های باستان شناسی یکبار و برای همیشه از وزارت جدیدالتاسیس می بایست برچیده شود. فارغ التحصیلان زُبده رشته باستان شناسی علی الخصوص فارغ التحصیلال دوره های کارشناسی ارشد و دکتری که به دلیل بی کفایتی و عملکرد غلط رئیسان و مدیران نامتخصص سازمان برای امرار معاش و زنده ماندن به شغل ها و حرفه های نامرتبط و نامانوس به رشته و دانشی که سرمایه عمر خویش را به پایش ریخته اند؛ پناه برده اند می باید در وزارتخانه جدید به خدمت فراخوانده شوند و دانش و دانایی و تجربیات علمی و حرفه ای آنها را در خدمت صیانت از مواریث فرهنگی و معرفی تاریخ و فرهنگ کشور در مقیاسی جهانی به جهانیان به کار انداخت و به کار گرفت.
ایران امارات و سرزمین آلاسکا نیست. کشور جدیدالتاسیس دیروز امروز هم نیست. ایران یک جهان تاریخ است و یک جهان مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی. به هر میزان بیشتر و بیشتر بشناسیمش بیشتر و بیشتر دوستش خواهیم داشت. عمیق تر با آن احساس دلبستگی خواهیم کرد. مصمم تر مواریثش را پاس خواهیم داشت. «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری». ایران شناسان بزرگ و بنام جهان ایران را دوست داشته اند. با تاریخ و فرهنگ غنی آن عمیقاً احساس دلبستگی کرده اند. ریچارد فرای فقید دوست می داشت در ایران به خاک سپرده شود که متاسفانه چنین نشد. هانری کربن جانی و ضمیری عمیقاً ایرانی داشت. به صراحت به آن ایمان داشت و اعتراف می کرد. انسان جاهل، یک جامعه و جهان جاهل و بی خبر از اقلیم و عالم و جغرافیایی که در آن زندگی می کند و درآن به سر می برد حتی ناتوان و ناکام از دوست داشتن و همدلی با خویش است چه رسد به همدلی با اقلیم و عالمی که در آن زندگی می کند. پیوندو پیوستگی میان دوست داشتن و صیانت کردن میان صیانت کردن و مراقبت کردن سرشتین و گوهرین است. نمی توان کسی را و چیزی را دوست داشت و در صیانت و مراقت از آن بی تفاوت بود و بی تفاوت ماند و بی تفاوت از کنارش گذشت.
از جفایی که مدیران دولتیان نامحمود سلف نهم و دهم به مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور کردند درس عبرت بیاموزیم و جبران مافات کنیم و طرح وزارتی نو را با ساختاری نو و برنامه های نو دراندازیم و خادمان مُلک و ملت را به خدمت بطلبیم و بساط خائنان را از سازمان پیشین و وزارتخانه جدید برچینیم. رئیس ناباستان شناس و فرهنگ ناشناس سازمان به جای لشکرکشی به مجلس و تطمیع ناکام مجلسیان و مانع افکندن بر سرراه طرح تصویب و تاسیس و تکوین وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری معقول تر این است میراث و میراثیان را به سنگربانان و میراث دارانش وانهند و به حجره پیشین خودبازگردند که هم سودش برایشان فراوان تر است هم انبانشان از زر پرتر! سنگر میراث و میراثیان سنگر نام و نان نیست. شما چنانکه شماری از دولتیان و مدیران و مسئولان کشور ما به اشتباه یا به زور و به زر و به تطمیع و تزویر و قوّت بازو سنگرهایی را غصب و اشغال کرده اید که نه در صلاحیتتان است و نه به مصلحت و منفعت مُلک و ملت و میهن.
و هیچ ستمی اهریمنی تر از این نیست که بر کرسی و بر جایگاهی به زور و به زر و به تطمیع و تزویر تکیه بزنی و بنشینی که برازنده اش نیستی و شایستگی و لیافت و برازندگیش در تو نیست. «در زمین دیگری خانه کردن» و کار دیگری را انجام دادن و سنگر دیگران اشغال و تسخیر کردن معضل بزرگیست که متاسفانه و متاثرانه در جامعه پساانقلاب ما نهادینه شده است و به صورت یک رسم یک سنت و نحوه زندگی و طریق زیستن درآمده است. باید مراقب بود در معرفی وزیر به وزارت جدید چنین نشود و مداحان و بقالان سر کوچه و خیابان به مجلسیان معرفی نشوند که از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.
حکمت الله ملاصالحی، دانشگاه تهران
16/5/1398 هجری خورشیدی
انتشار «کتاب القضا» اثری به جا مانده از دوران قاجار
دوشنبه 14 مرداد 1398- 08:52
دسته بندی: فرهنگی و هنری
کد خبر: 985 -894-5
خبرنگار: 58004
منبع خبر: خبرگزاری ایسنا منطقه البرز
پژوهشگر البرزی از انتشار اثر چهار جلدی «کتابالقضا» نوشته آیتالله نجمآبادی خبر داد و گفت: وی از فقیهان دوره قاجار بوده است. دکتر حسین عسکری در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز، گفت: به همت گروهی از پژوهشگران موسسه آیت الله العظمی بروجردی، اثر چهار جلدی «کتاب القضا» نوشته آیت الله حاج آقا محمد نجم آبادی از فقیهان البرزی دوره قاجار منتشر شد. این کتاب که به زبان عربی و در 1951 صفحه نوشته شده، در شمارگان هزار نسخه و با حمایت مالی دکتر محمدعلی نجم آبادی در شهر قم منتشر شده است. عسکری افزود: اصل نسخههای دستنویس این اثر ارزشمند که منبعی مهم و کاربردی برای حقوقدانان و پژوهشگران فقه و حقوق اسلامی است، در کتابخانههای ملی و مدرسه فیضیه نگهداری میشود. وی خاطرنشان کرد: آیت الله حاج آقا محمد نجم آبادی دانش آموخته حوزه علمیه نجف اشرف که در سال 1303 هجری قمری درگذشته، فرزند حکیم صدرایی ملا ابراهیم نجمآبادی و ریشه در روستای نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز دارد. این البرزپژوه ادامه داد: او که مدتی در روزگار قاجار ریاست خاندان علمی - فرهنگی نجم آبادی در تهران را عهده دار بود به قضاوت هم مشغول بود و چنان به عدالت رفتار میکرد که هیچ کس از او خرده نمیگرفت، مدتی هم مدرس مدرسه عالی سپهسالار تهران (شهید مطهری فعلی) بود. براساس وقف نامهای که به وسیله او برای این مدرسه تنظیم شده، تدریس فقه و اصول فقه مدتها در انحصار علمای خاندان نجم آبادی قرار داشت. وی افزود: موسسه آیت الله العظمی بروجردی پیش از این، مجموعه آثار آیت الله حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی دیگر فقیه البرزی را در هفت عنوان 10 جلدی منتشر کرده است.
خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایسنا
آهای مسئولین! شهر نظرآباد غیرقابل سکونت شده است
اخیراً دفتر طرح های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری دانشگاه تهران و زیر نظر دکتر عبدالرضا رحمانی فضلی (وزیر کشور)، پیمایشی را درباره وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی شهرهای مراکز شهرستان های کشور انجام داده است. یکی از جلدهای این پیمایش مهم، به شهر نظرآباد از توابع استان البرز اختصاص یافته است. در صفحه 88 این گزارش آمده است که 45/1 درصد از اهالی نظرآباد تمایل به مهاجرت از این شهر دارند! 74/6 درصد از پاسخ دهندگان به این پیمایش، شهرهای مرکزی همانند تهران،کرج، قزوین، هشتگرد و... را مقصد مورد نظر برای مهاجرت خویش اعلام کرده اند. این در حالی است که 48/2 درصد از نظرآبادی ها، شهرهای استان البرز و 23/2 درصد شهرهای استان تهران را مقصدهای مورد نظر برای مهاجرت خود اعلام کرده اند. از همه مهمتر اینکه، 32/3 درصد از شهروندان نظرآباد، «فقر و نبود امکانات رفاهی» و 13/8 درصد «مشکلات فرهنگی و اجتماعی» را دلیل اول تمایل به مهاجرت خود برشمرده اند.
این آمارهای تکان دهنده، نشانگر آن است که شهر 120000 نفری نظرآباد تقریباً برای نیمی از ساکنان آن به شهری «غیرقابل سکونت» تبدیل شده است. عدم سکونت گروهی از مدیران و مسئولان در این شهر و شهرستان، دلیلی بر این وضعیت نابهنجار و رو به افول است چون ظاهراً آنها زودتر از مردم دریافته اند که این شهر دیگر قابل سکونت نیست. این شهر مظلوم و غیرقابل دفاع، فقیر نیست؛ چندین شهرک صنعتی و واحدهای بزرگ تولیدی دارد و قطب برخی تولیدات کشاورزی و دامپروری در استان البرز است. محوطه باستانی 9000 ساله ازبکی و فرصت های ارزشمند و بی نظیر گردشگری دارد و نیروی انسانی متخصص و متعهد فراوان.
این داشتههای نظرآباد است پس چه کم دارد؟ به نظر میرسد مدیریت صادق، جهادی، کوشا، کاری، راهبردی و همگام و همراه با مردم ندارد. این روزها، ضروری ترین مسئله مدیریت شهر و شهرستان نظرآباد، برکناری و یا استعفای مدیران پروازی و ناکارآمد است. در آن صورت شاید شاخصههای توسعه این شهر مظلوم کمی تکان بخورد وگرنه باید منتظر رشد میل به مهاجرت از آن و دیگر نابسامانی های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در نظرآباد شد. همچنان منتظر واکنش و پاسخ مسئولان می مانیم.
12 امرداد 1398 - حسین عسکری
- عکس از: علی عسکری
________________________________
یادداشتی هشدار دهنده و قابل تامل
علیرضا عزیزی
کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی
در هفته اخیر، یادداشتی هشدار دهنده و قابل تامل از دوست عزیزم دکتر حسین عسکری در «کانال البرزپژوهی» به نشانی: https://t.me/alborzology/820 منتشر گردیده که بهانه ای شد تا بنده نیز یادداشتی بر آن اضافه کنم. بنده اطلاع دارم که این مطلب از عمق وجود آقای عسکری نشات می گیرد و می دانم که ایشان و تعداد زیادی از دوستان چقدر دغدغه این شهر را دارند و نگران آینده اند. هرچند عنوان یاداشت ایشان تند و به نوعی مایوس کننده و استرس آور باشد ولی بنده و دکتر جزو نسلی هستیم که با نظرآباد و توسعه فیزیکی آن رشد و نمو یافته ایم و جزو متولدین دهه ای هستیم که در آن دهه نظرآباد تبدیل به شهر گردید. اصلی ترین نوستالژی متولدین این دهه، صدای آژیر شرکت نساجی مقدم بود که روزانه در چندین نوبت و در زمان تعویض شیفت های کاری در ساعت های 6 - 7 - 14 - 15/5 - 22 در شهر طنین انداز می شد و در هنگام تعویض شیفت ها در جلوی درب اصلی کارخانه، جنب و جوش و سروصدایی برپا بود که دم از پویایی و زندگی این شهر می داد و اتوبوس های شرکت مقدم که کارگران را از روستاها و مناطق اطراف به کارخانه می رساندند و شور و نشاط و پویایی را به شهر می بخشیدند و حاصل زحمات آنان تولید فاستونی بود که در دهه پنجاه جزو برندهای برتر خاورمیانه و مطرح در سطح جهانی بود.
اقتصاد شهری نیز با این شرکت عجین بود و در روزهایی که حقوق کارگران پرداخت می شد، وضعیت کسبه و بازار نیز رونق می گرفت و کسبه در هر ماه منتظر روزهای 15 و 25 هر ماه بودند که کارگران حقوق ماهیانه خود را دریافت و بدهی های خود را تسویه و خرید ماهیانه خود را انجام دهند و کاسبی شان جانی دوباره گیرد. ما جزو نسلی هستیم که شاهد شور و نشاط و شادابی شهرمان در عرصه ورزش در باشگاه کشتی مقدم و فوتبال تختی با حضور دو باشگاه سرباز و کارگری بودیم که بازیهای فوتبال را هر هفته با باشگاههای روستاهای اطراف برگزار و دربی شهر نیز سالی دو بار برگزار می شد که در آن باشگاه پر از تماشاگر می شد که با شور و هیجان وصف نشدنی برای هم کری می خواندند و تیم محبوب خود را تشویق می کردند. ما در دهه 60 افتخارمان این بود که بسیاری از خدمات شهر مانند آب و گاز شهری قبل از شهرهای اطراف و حتی کرج در این شهر انجام گرفته بود و در داشتن سینما، بانک، مرکز درمانی جزو اولین ها در بین شهرهای اطراف بودیم و درسالهای اولیه افتتاح پارک شهر از شهرهای اطراف برای استراحت و تفریح به این پارک می آمدند و نظرآباد با داشتن باغات بزرگ و وسیع به عنوان یک باغشهر شناحته می شد که سرانه فضای سبز بسیار خوبی داشت. ولی متاسفانه در دهه های اخیر و بعد از شهرستان شدن و انتخابات شوراهای شهر و روستا، شاهد بودیم که وضع و اوضاع شهرمان بسامان نیست و میزان رضایتمندی ساکنان از شهر خوب نیست و همه ساله شاهدیم که مسئولینی که حتی خودشان این شهر را لایق سکونت نمی دانند، یکی پس از دیگری یا برای کسب تجربه و یا دریافت حکم بازنشستگی می آیند و می روند و این شهر است که روز به روز سیر قهقرایی خود را طی می کند و دیگر از آن نظرآباد شاداب، پویا و پیشرو خبری نیست.
به یاد دارم در زمان شورای سوم شهر نظرآباد به اتفاق تعدادی از دوستان و دکتر عسکری تیمی به پیشنهاد شورا موظف گردیدند که مطالعه و برنامه ریزی کنند تا با همکاری و مشارکت تمامی اهالی شهر، نام درخور و زیبنده ای برای نظرآباد انتخاب کنند ولی شاهد بودیم برخی فعالیت های بیرونی از سوی تعدادی از اشخاص که خود را اصیل و بومی این شهر می دانستد با ذکر این دلیل که نظرآباد هویت آنهاست این جریان و زحمات چندین ماهه دوستان را متوقف کردند. با کمال تاسف امروز شاهد آن هستیم که این شهر اوضاعش خوب نیست و درختانش در حال خشک شدن، سفره های آبش در حال افت کردن، فرونشست زمین های اطراف شهر، آلودگی هوا، انواع آلودگی های زیست محیطی، رشد فزاینده زباله های شهری، رشد بی برنامه شهری، نارسایی خدمات و امکانات، کندی و سکون پروژهای عمرانی، وضعیت نامطلوب فرهنگی و اجتماعی و خارج شدن سرمایه های مالی شهر به شکل خرید از سایر شهرها و... که هر روز بدتر و بدتر می شود و هیچ کسی به طور جدی به فکر نیست و ما را طوری در این شهر بار آورده اند که به کمترین کارها و فعالیت های روزمره مانند لکه گیری اسفالت و آبیاری درختان قانع شده ایم و حتی دوستان بومی و اصیل نظرآباد نیز هیچ دغدغه ای نسبت به مسایل این شهر ندارند. در پایان می گویم نظرآباد هویت و سکونتگاه مشترک ماست و اگر وضعیت بر همین منوال باشد آیندگان ما را مواخذه خواهند نمود و وضعیت نامطلوب را در این شهر شاهد خواهیم بود. بنابراین شایسته است عقلا و دلسوزان واقعی شهر گردهم آیند و به دور از فضاهای خاص و احساسات واقعاً برای این هویتمان دل بسوزانند چرا که از قدیم گفته اند کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!
14 مرداد 1398 - علیرضا عزیزی