مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد
شنبه 12 مرداد 1398 - 08:44
دسته بندی: فرهنگی و هنری
کد خبر: 985-694-5
خبرنگار: 58004
13 مرداد 1335 سالروز آغاز دوره تبعید ده ساله دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران به روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز است. حسین عسکری، نویسنده و البرزپژوه در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز، در خصوص کودتای 28 مرداد 1332 و بازداشت و تبعید دکتر مصدق میگوید: براساس اسناد منتشر شده وزارت خارجه آمریکا، این تبعید با توصیه و تدبیر سازمان جاسوسی سیا انجام شده بود. عسکری میافزاید: در پی وقوع کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332 دکتر مصدق پس از تحمل سه سال حبس انفرادی در زندان لشکر 2 زرهی، به احمدآباد تبعید شد، این اقامت اجباری تا به هنگام مرگ در 14 اسفند 1345 ادامه داشت. وی ادامه میدهد: براساس اسناد تازه منتشر شده وزارت خارجه آمریکا که در سالهای اخیر از وضعیت طبقه بندی امنیتی خارج شده، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در تلگرافی محرمانه به تیمسار فضل الله زاهدی (از عوامل کودتای 28 مرداد) توصیه کرده که مصدق را در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرند، زاهدی در آن اسناد طبقه بندی شده، بی شرمانه اعدام بیدرنگ مصدق را درخواست کرده بود.
وی میگوید: این تبعید از دو جهت حقوقی و سیاسی قابل بررسی است، از نظر حقوقی از همان سالهای تبعید، حقوقدانان غیر وابسته به حکومت پهلوی، این تبعید را عملی غیر قانونی دانستند چون این تبعید به حکم دادگاه نبوده بلکه به اراده دولت کودتا صورت گرفته بود؛ از دیگر سو، محاکمه نخست وزیر و وزیران براساس قوانین حکومت پهلوی از جمله آیین دادرسی کیفری وقت، باید در دیوان عالی کشور صورت می گرفت نه دادگاه نظامی. عسکری ادامه میدهد: از نظر سیاسی، شخص محمد رضا شاه در سال 1339 در کتاب «ماموریت برای وطنم» و در سال 1358 در کتاب «پاسخ به تاریخ»، از اساس این تبعید را منکر شده و ادعا کرده که دکتر مصدق پس از بازنشستگی به اختیار همراه خانوادهاش به ملک خود در روستای احمدآباد رفته و زندگی آرامی دارد! این در حالی است که سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) هم به طور رسمی و هم از طریق عواملش همچون شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مخ، بارها دکتر مصدق را در تبعیدگاهش مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. بخشی از جزئیات این آزارهای سازمان یافته، در نامههای دکتر مصدق به دوستان و خویشاوندانش منعکس شده است. وی میگوید: بی تردید دخالت سازمان جاسوسی کشوری بیگانه در تبعید و محاکمه نخست وزیر قانونی یک کشور، از مصادیق آشکار رفتار استعماری و دخالت در اداره امور کشورهای مستقل است که از نظر قوانین بین المللی هم قابلیت پیگیری دارد.
این پژوهشگر خاطرنشان میکند: در اسناد دخالت سیا در محاکمه و تبعید مصدق که در وب سایت «آرشیو امنیت ملی آمریکا» قابل مشاهده است، به تلگرافی اشاره شده که سیا در آن سعی میکند شاه را از برگزاری دادگاه علنی برای محاکمه مصدق برحذر کند، تحلیل سازمان سیا این بود که از هر حرکتی که مصدق را به یک قهرمان تبدیل کند، باید خودداری کرد. وی میگوید: این دخالت شرم آور دولت آمریکا و بی کفایتی و وابستگی مشمئزکننده حکومت پهلوی در روند تبعید دکتر مصدق به احمدآباد، از فرازهای مهم و دردناک تاریخ معاصر ایران است. رویدادی عبرتانگیز که میتواند چگونگی مواجهه عزتمند ایرانیان در برابر نظام سلطه و قدرتهای بین المللی تمامیت خواه را روشن کند. عسکری در پایان میگوید: پیشنهاد میشود که این موارد تکان دهنده تاریخی به جهت آگاهی نسل جوان، در کتابهای درسی و رسانههای عمومی به ویژه رسانه ملی به اطلاع دانشآموزان و دانشجویان رسانده شود.
به مناسبت 13 مرداد 1335 سالروز تبعید دکتر مصدق به احمدآباد
مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد
وصیتنامهای که مصدق در احمدآباد نوشت در تهران سوخت
در پی وقوع کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، دکتر محمّد مصدق نخستوزیر قانونی ایران پس از تحمل سه سال زندان، در 13 مرداد 1335 به روستای احمدآباد مصدق واقع در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز تبعید شد. این اقامت اجباری تا به هنگام مرگ در 14 اسفند 1345 تداوم داشت. براساس اسناد تازه منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا که در سال 2017 میلادی از وضعیت طبقه بندی امنیتی خارج شد، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در تلگرافی محرمانه به تیمسار فضل الله زاهدی (از عوامل کودتای 28 مرداد) توصیه کرده که مصدق را «در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرد.» زاهدی در آن اسناد «اعدام بی درنگ مصدق» را درخواست کرده بود! مصدق درباره روند تبعید خود به احمدآباد مینویسد: «دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرّد محکوم نمود که در زندان لشکر 2 زرهی آن را تحمّل کردم و روز 12 مرداد 1335 که مدّت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید گردیدم و عدهای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند و اکنون که سال 1339ش هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم. در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به سرآید و از این زندگی خلاصی یابم.» او در جای دیگری از خاطرات خود بار دیگر تأکید میکند: «من در این قلعه بیجهت و بیدلیل محبوسم و از تمام آزادیهای فردی محرومم و خواهانم که هر چه زودتر عمرم به سر آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که در جریان امور این مملکت نبودهاند، نکنم.» نخستوزیر تبعیدی حتّی در برابر مطالب مندرج در روزنامههای آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در احمدآباد زندانی هستم نمیتوانم در جراید از خود دفاع کنم.»
در نامههایی که دکتر مصدق به دکتر سعید فاطمی (منشی مخصوصاش در دادگاه لاهه) نوشته به طور گویا و مفصّل، وضعیت خود در تبعیدگاه احمدآباد را توصیف کرده است. او در نامه 4 فروردین 1340 مینویسد: «وضعیتم مخصوصاً در این دو سال اخیر طوری است که غیر از فرزندان با کس دیگری نمیتوانم ملاقات کنم و حتی از قلعه هم بدون اسکورت حق خروج ندارم...» در نامه 25 مهر همان سال نیز آمده است: «از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید که از این قلعه نمیتوانم خارج شوم. با کمتر کسی مکاتبه میکنم. برای این که دفعه دیگری دچار تعقیب و محاکمه نشوم. اکنون متجاوز از 50 نفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمیدهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم. خواهانم هر چه زودتر از این زندگی رقّت بار خلاص شوم.» دکتر غلامحسین مصدق (درگذشت 1369ش) درباره روزگار سخت پدرش در احمدآباد مینویسد: «حدود شش ماه پس از اقامت در احمدآباد، روزی سرهنگ [علی اکبر] مولوی (درگذشت 1351ش) رییس سازمان امنیت تهران، رییس ساواک کرج را نزد پدر فرستاد و پیغام داده بود که حق ندارد با هیچ کس، حتّی ساکنان احمدآباد ملاقات داشته باشد. مکاتبه و نامهنگاری را هم ممنوع کرده بود. پدر اعتراض کرده و گفته بود: احمدآباد خانه من است، زندان دولتی نیست. اگر زندانی هستم مرا به تهران برگردانید و حبس کنید. من آزاد شدهام و حق دارم با مردم ارتباط داشته باشم، جواب اشخاص را که برای من نامه میفرستند بدهم. به رئیستان بگویید میتواند دستهای مرا با زنجیر ببندد و قفل کند. هر وقت خواستم نامه بنویسم، زنجیر و قفل را باز کند. با گذشت ایام، احمدآباد برای پدرم در حکم زندان وسیعتری شده بود. به گفته خودش از زندان هم بدتر بود. در زندان میتوانست با مأمورین زندان و دیگر زندانیان صحبت کند... ورود افراد به قلعهای که پدرم در آنجا تحت نظر بود به استثنای خانوادهمان، برای عموم ممنوع بود.»
از دیگر سو، محمّدرضا شاه پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» درباره تبعید مصدق به احمدآباد مینویسد: «وی از سال 1335ش که از زندان بیرون آمد به ملک شخصی خود در نزدیکی تهران رفته و تاکنون [1339ش] که این کتاب انتشار پیدا میکند چون شخص باثروتی است در آنجا با خانواده خود زندگانی آرام و بیحادثهای را میگذراند!» او در کتاب دیگرش به نام «پاسخ به تاریخ» - که نخستین بار در 1358ش به زبان فرانسوی در پاریس منتشر شد - بار دیگر درباره تبعید مصدق به احمدآباد گزارشی غیرواقعی ارایه میکند و مینویسد: «او پس از سه سال که مدّت محکومیت خود را در زندان سپری کرد برای گذراندن دوران بازنشستگی به ملک خود در احمدآباد که محل وسیعی در غرب تهران بود رفت و بعدها در سال 1967 میلادی در همانجا درگذشت.»شعبان جعفری (درگذشت 1385ش) مشهور به شعبان بی مُخ یا تاجبخش، زورخانهدار و ماجراجوی سیاسی در دوره حکومت محمّدرضا شاه پهلوی بود. او در کودتای 28 مرداد نقش داشت و پس از سقوط دولت مصدق مورد توجّه خاص شاه و دربار پهلوی قرار گرفت و زورخانه بزرگی در شمال پارک شهر تهران تأسیس کرد. شعبان با سقوط حکومت پهلوی به آمریکا رفت و همانجا درگذشت.
در پی تبعید دکتر مصدق به روستای احمدآباد، مقامات سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) توصیه کردند که برای مراقبت و تأمین جانی او، چند مأمور در قلعه احمدآباد گماشته شود. مصدق در پاسخ گفته بود: «اگر منظورتان محافظت من در مقابل مردم احمدآباد است، نیازی به محافظ ندارم. ما احمدآبادیها سال ها با صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی کردهایم اما اگر قصد دارید مرا تحت نظر بگیرید، مطلب دیگری است...» چند روز بعد گروهی از نوچههای شعبان به احمدآباد آمدند و برای مصدق مزاحمتهایی ایجاد کردند. دکتر غلامحسین مصدق در اینباره میگوید: «دو سه روز بعد، یک کامیون با تعدادی از مزدوران وابسته به شعبان جعفری (شعبان بی مُخ) به احمدآباد آمدند و با سر دادن شعارهای طرفداری از شاه و اهانت به پدر و آزار و اذیت مردم، آرامش دِه را مختل کردند. پدرم به سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران پیغام فرستاد: اکنون با روشی که در پیش گرفتهاید، نیاز به محافظ دارم زیرا محل زندگیام با زندان تفاوتی ندارد و باید زندانبان داشته باشم. روز بعد، عدهای ژاندارم و دو مأمور مخصوص از طرف ساواک به احمدآباد آمدند. سربازان عبور و مرور را در جادهای که به ده مربوط میشد، زیر نظر داشتند. مأموران سازمان امنیت نیز دو اتاق مجاور درِ ورودی باغ را با وسایلی که داخل آنها بود، اشغال کردند. پدرم این اتاقها را برای کلاس درس بچههای احمدآباد ساخته بود. این دو مأمور که سه چهار هفته یکبار عوض میشدند، جزو ابواب جمعی خانه بودند و تا چند روز پس از فوت پدرم در آنجا ماندند... این مأمورین به جز اعضای خانواده ما به کسی اجازه ورود به داخل باغ را نمیدادند مگر با دستور کتبی ساواک.»
دکتر محمود مصدق (متولّد 1313ش) فرزند غلامحسین مصدق و نوه دکتر مصدق درباره تظاهرات نوچههای شعبان در احمدآباد میگوید: «یادم است پانزده روز بود که از آمریکا به ایران آمده بودم و مصادف شد با موقعی که ایشان از زندان آزاد شدند. با هم به احمدآباد رفتیم. یکی دو ساعت بعد دیدم که سروصدا از بیرون قلعه میآید. پدر بزرگ گفت: محمود برو ببین چه خبر است؟ دیدم یک عدّه با دو اتوبوس آمدند و داد و بیداد [میکنند] که ما پول خون کشتگانمان را میخواهیم. شروع به تظاهرات کرده بودند. بیرون قلعه در بیابان تظاهرات میکردند. بعد از نیم ساعت دیدیم یک اتومبیلی آمد و دو سرهنگ سازمان امنیت آمدند و نامهای دارند که شما برای تأمین خودتان امنیت ندارید. نامه بنویسید به دولت که برایتان اینجا نگهبان بگذارند تا تأمین باشید. ایشان هم درجا یک نامه نوشت. نامه را به من داد و گفت بخوان. این تنها موردی بود که یادم است ایشان عقیده من را خواست. من خواندم و گفتم بسیار خوب است. نامه را داد. فردایش دیدیم که مأمورها را آوردند.»
درب آهنی خانه تاراج شده دکتر مصدق در تهران، اکنون در قلعه احمدآباد نگهداری میشود. ابوالفتح تک روستا (متولّد 1322ش) آشپز قلعه احمدآباد درباره انتقال این درب میگوید: «این در را هم که میبینید اینجاست و فرورفتگی دارد، مال خانه مصدق در تهران است. آن زمان که کودتا شد شعبان بیمخ با جیپ به آن زد. ساختمان را به گلوله بستند و خراب شد. در را از تهران به اینجا آوردند. آجرهای خراب شده را هم آوردند. من به آقا گفتم این همه خاک و آجر که از تهران میآورند ارزشی ندارد. گفت نه جانم شما نمیدانید این آجرها را من آوردهام اینجا ریختهام که هر کس از اینجا عبور کند بداند که چه بر سر من آوردند و خانه مرا به این صورت ویران کردند.»
استیفن کینزر خبرنگار ارشد روزنامه نیویورک تایمز و نویسنده کتاب «همه مردان شاه» پس از دیدار از روستای احمدآباد درباره این درب مینویسد: «پس از چند دقیقه، یک شیء به مراتب جالبتر توجّهام را جلب کرد. دو لنگه در بلند یک دروازه آهنی محکم، به دیوار پشتی خانه [مصدق در قلعه احمدآباد] تکیه داده شده بود. این تنها شیئی بود که از خانه مصدق در تهران، جایی که بخش اعظم زندگی و از جمله سالهای پر التهاب نخستوزیریاش را در آن سپری کرده بود، سالم مانده بود. این دروازه شاهد چه تاریخی بوده است! سفرای آمریکا و انگلیس در ایران، همراه با فرستادگان ویژهای مثل اورِل هریمن، به دفعات بیشمار از میان آن گذشته بودند تا مصدق را متقاعد به کنار گذاشتن یا تعدیل برنامه ملّیسازی صنعت نفت ایران کنند. دستههای اوباش در حالی که فریاد مرگ بر مصدق سر داده بودند، طی شورش نافرجام زمستان 1331ش بر آن کوبیدند. در طی همان شورش، یک جیپ حامل شعبان بیمخ به این در برخورد کرد و در همان حال مصدق به سلامت و از روی دیوار پشتی فراری داده شد. هنوز اثر یک گودرفتگی در پایین این در بزرگ که احتمالاً بر اثر همان ضربه به وجود آمده بود، دیده میشد. خانهای که این در بزرگ را احاطه کرده بود، در شب 28 مرداد 1332 ویران و در آتش سوزانده شد و آوار به جای ماندهاش را با کامیون بردند تا در جای آن یک مجتمع آپارتمانی ساخته شود. تنها چیزی که از آن برجای ماند همین در بزرگ است...»
منابع: محمّد مصدق، خاطرات و تألمات مصدق، ص 171، 195، 353؛ سعید فاطمی، «نامههایی از دکتر مصدق»، ماهنامه حافظ، ش 12، ص 13؛ غلامحسین مصدق، در کنار پدرم مصدق، ص 146، 148؛ محمّدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 104، پاسخ به تاریخ، ص 136؛ دانشنامه دانش گستر (تکجلدی)، ص 399؛ شعبان جعفری (بی مخ) در آینه اسناد، ص 109؛ روزنامه شرق، ش 3103، ص 2؛ دوماهنامه چشمانداز ایران، ویژهنامه دکتر محمّد مصدق، ص 57، 78؛ استیفن کینزر، همه مردان شاه، ترجمه شهریار خوّاجیان، ص 326.
- منبع مقاله فوق: حسین عسکری، «سازمان سیا و نوچه های شعبان در احمدآباد»، روزنامه پیام آشنا، سال 6، ش 1437، شنبه 12 امرداد 1398، ص 8.
روزهای تبعید و تنهایی دکتر مصدق در روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز
وب سایت «آرشیو امنیت ملی آمریکا» که اخیراً اسناد مربوط به تبعید دکتر مصدق به احمدآباد را فاش کرده است.
تبعیدگاه و مدفن دکتر مصدق در روستای احمدآباد واقع در استان البرز
عکس از: علی عسکری
شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مُخ یا تاجبخش، زورخانه دار و ماجراجوی سیاسی در دوره حکومت محمّدرضا پهلوی و از عوامل کودتای 28 مرداد 1332 است که نوچه هایش در روستای احمدآباد، دکتر مصدق را مورد آزار قرار می دادند.
یادداشت آغازین دفتر خاطرات دکتر مصدق در روستای احمدآباد، 21 آذر 1337. در این خاطرات منتشر شده، دکتر مصدق به مشقت ها و رنج هایش در تبعیدگاه احمدآباد اشاره کرده است.
سرهنگ علی اکبر مولوی رییس ساواک تهران که بعدها به درجه سرتیپی رسید در روستای احمدآباد به دکتر مصدق بسیار سخت می گرفت. در کارنامه او دستگیری دکتر سیّد حسین فاطمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق، مشارکت در حمله به مدرسه فیضیه قم، کشتار مردم در واقعه 15 خرداد 1342، دستگیری شبانه امام خمینی (ره) در شهر قم و جاسوسی از بیوت مراجع تقلید شیعه دیده می شود. سرتیپ مولوی در 5 اردیبهشت 1351 بر اثر سانحه سقوط هلی کوپتر کشته شد.
تیمسار فضل الله زاهدی (از عوامل اصلی کودتای 28 مرداد 1332) طی نامه ای ننگین به سازمان جاسوسی سیا، اعدام بی درنگ دکتر مصدق را خواستار شده بود.
صفحه اول مجموعه اسناد طبقه بندی شده وزارت امور خارجه آمریکا موسوم به پروژه «زنده باد شاه» که در آن به دخالت سازمان سیا در روند تبعید دکتر مصدق به روستای احمدآباد اشاره شده است.
محمّدرضا شاه پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» از تبعید دکتر مصدق به احمدآباد، تصویری ناراست ارایه کرده است.
نامه دکتر مصدق به دکتر سعید فاطمی و توضیح وضعیت تبعید خود در روستای احمدآباد، 25 مهر 1340.
ابوالفتح تک روستا آشپز قلعه احمدآباد در حال اشاره به تنها وسیله خانه تاراج شده دکتر مصدق در تهران که در روستای احمدآباد نگهداری می شود.
دیدار شعبان جعفری (از عوامل کودتای 28 مرداد 1332) از کارخانجات نساجی مقدم شهر نظرآباد. حاج عبدالله مقدم در بحث اداره اتاق بازرگانی با دولت دکتر مصدق اختلافاتی داشت و از این جهت مخالف کودتای 28 مرداد نبود.
مصدق با توصیه سیا به احمدآباد تبعید شد
وصیتنامهای که مصدق در احمدآباد نوشت در تهران سوخت
به مناسبت 13 مرداد 1335 سالروز تبعید دکتر مصدق به احمدآباد
وصیتنامهای که مصدق در نظرآباد نوشت در تهران سوخت
چهارشنبه 2 مرداد ماه، 1398 - 11:40
دسته بندی: فرهنگی و هنری
کد خبر: 985 -194-5
منبع خبر: خبرگزاری ایسنا منطقه البرز
متاسفانه در آتش سوزی چند روز پیش در میدان حسن آباد تهران، اصل وصیت نامه دکتر محمد مصدق که در روستای احمدآباد از توابع استان البرز نوشته شده بود، سوخت و از بین رفت. دکتر حسین عسکری پژوهشگر و البرزپژوه در گفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز، گفت: این وصیت نامه را دکتر مصدق در 20 آذر 1344 به هنگام تبعید و سکونت اجباری در روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد نوشته و آن را در دفتر اسناد رسمی شماره 39 تهران به ثبت رسانده بود. عسکری افزود: وصیت به خاکسپاری پیکر مصدق کنار مزار شهدای 30 تیر 1331 از جمله فرازهای مهم آن سند تاریخی است. وی ادامه داد: در این آتشسوزی حدود 700 دفتر ثبتی دفترخانه شماره 39 تهران از جمله اسناد ارزشمند مربوط به دکتر محمد مصدق و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی از رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت از بین رفته است.
این پژوهشگر خاطرنشان کرد: دکتر مصدق پس از کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332 از سوی حکومت پهلوی به سه سال زندان محکوم شد و پس از آن در 13 مرداد 1335 به روستای احمدآباد تبعید و نزدیک 10 سال زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) در آن روستا به سر برد. وی با بیان اینکه دکتر مصدق یک سال پیش از مرگش در سال 1345، وصیت نامهاش را تنظیم کرد بود گفت: از بین رفتن این سند تاریخی متعلق به استان البرز، ضرورت ساماندهی مجموعه تاریخی - گردشگری قلعه احمدآباد که تبعیدگاه و مدفن دکتر مصدق است، را به عنوان «موزه ملی مبارزه ایرانیان با استعمار و استبداد» را دوچندان میکند. عسکری اعلام کرد: من تعدادی از اسناد ملکی با امضای دکتر مصدق را در اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان ساوجبلاغ دیدهام که ضرورت دارد این اسناد تاریخی هم به موزه مورد اشاره انتقال یابد، البته باید زیر نظر کارشناسان فنی، ایمنی و نگهداری روشمند اسناد در قلعه احمدآباد را تضمین کرد. |انتهای پیام.
خبر فوق در وب سایت خبرگزاری دانشچویان ایران (ایسنا)
به مناسبت 13 مرداد 1335 سالروز تبعید دکتر مصدق به احمدآباد
وصیت نامه دکتر محمد مصدق که در 20 آذر 1344 در روستای احمدآباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز نوشته شده است
پدرم می گفت نامه را که خواندم...
14 تیر 1365 سالروز درگذشت آیت الله سید جواد خامنه ای پدر گرامی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، در سن 93 سالگی است. ایشان دانش آموخته حوزه های علمیه مشهد و نجف اشرف و از شاگردان آیات عظام میرزا محمدحسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن موسوی اصفهانی به شمار می رود. در چندین سند بر جای مانده از شهربانی و سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) نام او به واسطه مبارزات سیاسی فرزندانش به ویژه رهبر معظم انقلاب آمده است. آیت الله سید جواد خامنه ای در سال های نزدیک به آغاز نهضت اسلامی، امام خمینی (ره) را از نزدیک دیده و با ایشان رفاقت داشت.
براساس شواهد تاریخی، واسطه این آشنایی، یک فقیه البرزی به نام آیت الله میرزا ابوالفضل نجم آبادی نوه شیخ هادی نجم آبادی بود که در سال 1344 درگذشت. آیت الله نجم آبادی ارتباط گرمی با امام خمینی داشت به طوری که در 12 مرداد 1316 در سفری مشترک به شهر تبریز، از کتابخانه تربیت دیدار کردند. آیت الله سید جواد خامنهای هم دلیل صمیمیت خود با امام خمینی را مطالعه نامه دوستش آیت الله میرزا ابوالفضل نجم آبادی به امام خمینی میداند. این آشنایی بدین قرار است که امام خمینی در یکی از سفرهای زیارتی خود به مشهد، میهمان حاج شیخ علی اکبر نوغانی (درگذشت 1329ش) بود. نوغانی مقدمات دیدار آن دو را فراهم کرده و حاج سید جواد به همراه پدر زن خود آیت الله حاج سید هاشم نجف آبادی (درگذشت 1339ش) به دیدار حاج آقا روحالله خمینی رفتند. امام خمینی نامه ای از میرزا ابوالفضل نجم آبادی از علمای تهران و دوستان صمیمی و نزدیک حاج سید جواد را همراه داشت. آیتالله نجم آبادی در نامه خود از امام خمینی، تمجید کرده بود. سید هادی خامنه ای فرزند آیت الله سید جواد خامنه ای در این باره می گوید: «پدرم می گفت نامه را که خواندم، دیدم خیلی آقای محترم و عزیز و خوبی است. با ایشان دوست شدیم و به دیدنشان رفتم. دعوت کردم از ایشان به منزلمان آمدند. قم که بودم هر وقت خدمت امام می رسیدم در منزل ایشان، احوال پدر را میپرسیدند. یکی دو باری که پدرم قم آمدند با آقای خمینی ملاقات کردند.»
گفتنی است آیت الله میرزا ابوالفضل نجم آبادی نویسنده هفت عنوان کتاب در ده جلد به زبانهای عربی و فارسی و نماینده آیت الله بروجردی در شهر تهران، ریشه در روستای تاریخی نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز دارد. ایشان مبارزاتی علیه حکومت پهلوی داشت که از آن جمله میتوان به اعتراض به مذهب ستیزی حزب ایران نو در سال 1306، اعتراض به تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی در سال 1341، نامه اعتراضی در سال 1343 به سفیر وقت ترکیه درباره تبعید امام خمینی به آن کشور اشاره کرد.
منابع: هدایت الله بهبودی، شرح اسم، ص 19؛ سید روح الله خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 471؛ زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی آیت الله حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی، ص 23؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، ص 186.
------------------------
یادداشت فوق در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
اشاره: در 20 امرداد 1395 مقاله ای با عنوان کشکول انتقاد درباره «خاطره دیدار با آیت الله موسوی دهسرخی؛ فقیه تجددگریز» به قلم حسین عسکری در روزنامه اطلاعات (ش 26508، ضمیمه فرهنگی، ش 275، ص 1) منتشر شد. در پی آن، طلبه ای به نام «سید» با رایانامه maxx_110@yahoo.com در روز 8 شهریور 1394 نسبت به مطلب پیش گفته، ابرازنظر کرد. پس از گذشت چهار سال، در 10 تیر 1398 استاد اسماعیل یعقوبی نویسنده کتاب «آشنایی با مشاهیر طالقان» و مدرس حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) هشتگرد درباره مقاله منتشر شده در روزنامه اطلاعات و همچنین دیدگاه طلبه سید، به شرح زیر ابراز نظر کردند. البته باب نقد درباره سه یادداشت مورد اشاره، همچنان باز است.
شگفت از ایشان که اگر سکوت می کرد چه می شد؟!
آقای دکتر عسکری با عرض سلام. شما در مورد آقای دهسرخی با عنوان «عالم تجددگریز اخباری مسلک» یاد کرده اید و آن «طلبه سید» در نقد و اعتراض یادداشت شما، یک بار ملاقات کردن و سخنی کوتاه از ایشان شنیدن را در انتخاب این عنوان از جانب شما تقبیح کرده؛ تعجب از این که خود ایشان تنها بر شنیده های خود از یک شخص مجهول در این نقد اکتفا و با مخاطب خود با روشی دور از ادب و با عبارتی اهانت آمیز سخن گفته. بنده آقای دهسرخی را ندیده ام و دوست می داشتم آن روز که حقیر نیز همراه رفقای برگزارکننده کنگره شهید ثالث به قم مشرف شده بودم ایشان را از نزدیک زیارت می کردم، از طرفی با رفاقتی که سالهاست با دوست محققم جناب آقای دکتر حسین عسکری دارم به احتمال قوی می دانم که انتخاب این عنوان برای آقای دهسرخی کاملاً صحیح و درست است زیرا:
اولاً آقای عسکری با دوست عزیز و محقق نسخه شناس معاصر جناب آقای علی اکبر صفری که خود در قم ساکن بوده و از نزدیک با صورت و سیرت و زبان علمای دیار آشناست به دیدار ایشان رفته؛ ثانیاً سیرت و روش اخباریان چه در گذشته و چه هم اکنون خود مقتضی این عنوان می باشد. ثالثاً: سید بزرگوار منتقد اگر از آقازاده ای مجهول که به امور بین الملل اشتغال دارد از فضایل آقای دهسرخی شنیده؛ آقای عسکری (عن حس) او را ملاقات کرده. رابعاً: صرف نوشتن چند کتاب و خبرگی در طب سنّتی و علوم متعددی که نامی از آنها برده نشده و کثرت اولاد!!! و در سختی و فاقه عمر گذراندن و در نجف سکونت گزیدن، جناب سید! در کدامین زمین و زمان و طبق کدام معیار شناخت رجال، از فضایل بوده؟! سید منتقد سکوت خود را خیانت به علما دانسته!!! شگفت از ایشان که اگر سکوت می کرد چه می شد؟! حتماً و یقیناً به ساحت علما خیانت می شد و این نقد ارزشمند به دست ما بیچارگان بی سواد نمی رسید و روح آقای دهسرخی در قبر می لرزید!!! خامساً: یک منتقد وارسته با زبانی آراسته سخن می گوید و از هرگونه جانبداری و گریز از انصاف می پرهیزد. سادساً: یادداشت آقای سید هادی طباطبایی خود گواه روشنی است از درست بودن این عنوان. سابعاً: سید بزرگوار منتقد حتماً می دانند که در این عنوان نشانی از خیانت و بی احترامی و کژاندیشی نیست؛ در مطالعاتی که داشتم فراموش نمی کنم که بزرگانی از نافیان علم رجال به این دلیل واهی که که شخصیت محدثان و راویان مورد خدشه قرار می گرد این علم را رد می کردند. ثامناً: درافتادن با آلات و اسباب تکنولوژی بدون هیچ گونه اطلاع و تخصص در آنها چه مشکلی از ملت اسلام حل کرده و چه گره کوری را گشوده؟!!! تاسعاً: گویا اخباریان به یک باره از گذر و گذشت زمان بازمانده اند و اگر آنها بین ابتدای تاریخ که خط و نوشتار و آهن پدید آمد و ماقبل آن قرار می گرفتند حتماً از خط و نوشتار و آهن پرهیز می کردند!!!
نامه محرمانه شیخ احمد کافی (واعظ معروف) به آیت الله سید محمود موسوی دهسرخی در سال 1394 قمری. مرحوم کافی در این نامه رازآلود از خواب معنوی خود درباره آیت الله دهسرخی خبر داده است.
عبدالوهاب فراتی در صفحه 172 کتاب «گونه شناسی فکری سیاسی حوزه علمیه قم» به خاطره دیدار حسین عسکری با آیت الله سید محمود موسوی دهسرخی فقیه اخباری و تجددگریز پرداخته است. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی این کتاب را در سال 1395 منتشر کرده است.
نقش خاندان های نجم آبادی و دبیران در تعالی فرهنگ و دانش ایران بررسی می شود
جلسه بازخوانی فراخوان مقالات «کنگره روستازادگان دانشمند: نقش خاندان های نجم آبادی و دبیران در تعالی فرهنگ و دانش ایران» روز چهارشنبه 29 خرداد 1398 در محل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز برگزار شد. در این جلسه، محورهای زیر مورد اتفاق نظر قرار گرفت:
1. نقش خاندان های نجم آبادی و دبیران در علوم اسلامی (فقه، حدیث، حکمت، کلام و...)؛
2. نقش خاندان نجم آبادی در جنبش مشروطه خواهی ایرانیان و پیش درآمدهای آن؛
3. نقش خاندان های نجم آبادی و دبیران در انقلاب اسلامی ایران؛
4. اندیشه اصلاح و نواندیشی دینی در خاندان نجم آبادی؛
5. نقش خاندان نجم آبادی در پزشکی و علوم وابسته به آن؛
6. بانوان نامدار خاندان های نجم آبادی و دبیران؛
7. هنرمندان خاندان های نجم آبادی و دبیران در رشته های خوشنویسی، نقاشی، کتاب آرایی و...
8. خدمات اجتماعی خاندان های نجم آبادی و دبیران (ساخت مسجد، مدرسه، بیمارستان و...)؛
9. نقش خاندان های نجم آبادی و دبیران در زبان و ادبیات؛
10. نقش خاندان های نجم آبادی و دبیران در توسعه شهرستان نظرآباد.
وزش نسیمی از فقه پویا در ساوجبلاغ
حسین عسکری: از روز جمعه 31 خرداد 1398 با بیانات امیدبخش و نواندیشانه حجت الاسلام والمسلمین آقای روح الله مختاری امام جمعه جدید و جوان ساوجبلاغ، فصلی تازه و پر نشاط در فضای فرهنگی و اجتماعی استان البرز به ویژه شهرستان ساوجبلاغ گشوده شده است. دو گروه از این اعلام مواضع فرهنگی - اجتماعی امام جمعه خوش فکر، شگفت زده و بعضاً بی تاب شده اند:
گروهی که همچنان بر برداشت های سنّتی از فقه، پافشاری می کنند و عناصر زمان، مکان و مصلحت را در مواجهه با فرهنگ و هنر و مسایل اجتماعی در نظر نمی گیرند. اینان حتی تفاوت های نسلی و نیاز مبرم جوانان به «شادی» به قول آقای مختاری «شادی حلال» را نادیده می گیرند. گروه دیگر، سنّت ستیزان هستند که گمان می برند امام جمعه جوان ساوجبلاغ به اصطلاح «روشنفکر» شده و از ارزش های اسلامی و انقلابی کوتاه آمده است. اینان از ظرفیت های مکتب فقهی مورد نظر گفتمان انقلاب اسلامی (= جریان حکمت نوصدرایی یا جریان عقلانیت اسلامی) که همان فقه پویا است، آگاهی ندارند. فقهی که عقلانی، عادلانه، روزآمد و در نظرگیرنده همه نیازهای انسان امروزی است. فقهی که در آن، هم حقوق خداوند ادا می شود و هم حقوق انسان. متحجرین بی اعتنا به دنیای جدید و متجددین بی اعتنا به سنّت، آگاهی داشته باشند که مواجهه آقای مختاری عزیز با مقوله های هنری همانند تئاتر، موسیقی، سینما و پدیده های اجتماعی همانند نشاط و شادی های حلال، نسیمی از فقه پویا و مکتب فقهی امام خمینی رحمت الله علیه و رهبر فرزانه انقلاب است. امید آن داریم این تغییر گفتمان از «فقه سنّتی» به «فقه پویا» بین دیگر امامان جمعه شهرستان های استان البرز که عهده دار مسئولیت مهم و اثرگذار شورای فرهنگ عمومی هستند، فراگیر شود.
------------------
نظرات فرهنگی و اجتماعی اخیرامام جمعه ساوجبلاغ
خطبه های نماز جمعه ساوجبلاغ، 31 خرداد 1398 و شورای فرهنگ عمومی شهرستان ساوجبلاغ، 4 تیر 1398
(به نقل از: پایگاه خبری فرمانداری شهرستان ساوجبلاغ)
- بنده به عنوان کسی که مسئولیت فرهنگی دارد اولاً از خداوند متعال و بعد از مردم و جوانان عذرخواهی می کنم و به عنوان امام جمعه و مسئول شورای فرهنگ عمومی شهرستان از همه فعالان فرهنگی، هنرمندان و هر کسی که انقلاب و کشورش را دوست دارد دعوت می کنم بیاید دست به دست هم بدهیم بستر شادی و تفریح حلال را فراهم کنیم و از هر ایده و طرح خلاقانه ای در این زمینه حمایت می کنیم. البته ما از همان ماه اول حضور در شهرستان این کار را شروع کرده ایم، مصلای هشتگرد اولین مصلای کشور است که هر جمعه قبل از نماز تئاتر و طنز اجتماعی را برگزار می کند، اما این ها قطعاً کافی نیست.
- اخیراً نگرانی نسبت به برگزاری کنسرت ها در شهرستان مطرح شده است، اولاً هر کنسرتی مشکل ندارد اما اگر کنسرتی متضمن گناه و معصیت باشد چه در نوع موسیقی و چه در نوع اجرا و چه در حال و هوای سالن و یا بسترساز ناهنجاری های اجتماعی و یا ناامنی اخلاقی باشد مسئولین امر باید از برگزاری آن ممانعت کنند.
- یادمان باشد مردم نیاز به شادی و خنده حلال و تفریح و سرگرمی غیرمخرب دارند، ما چه کرده ایم برای شادی و تفریح حلال مردم؟ اسلام دین شادی و نشاط و سرزندگی است و دلمردگی و افسردگی را نمی پسندد.
- حرف بنده این است، همه عزیزانی که نگران هستید، بیایید دست به دست هم بدهیم برای مردم شادی و تفریح حلال ایجاد کنیم، نمی شود دایماً به مردم و جوانان بگوییم فلان کار را نکنید، جایگزین را هم باید به مردم معرفی کرد. ما در این مساله کوتاهی کرده ایم.
- باید به نقطه ای برسیم که همه مردم شهر بدون دغدغه از ناامنی اجتماعی و آثار مخرب فرهنگی در برنامه های شاد شرکت کنند و یک شهر شاد و بانشاط و به دور از مشکلات اخلاقی و ناامنی اجتماعی داشته باشیم، این مسیری است که ما چند ماه است شروع کردیم و به جدّ ادامه خواهیم داد ان شاءالله.
- شادی حلال، خنده حلال، اگر این خلا را پر نکنیم دشمن این کار را خواهد کرد.
- دست به دست هم بدهیم بستر شادی حلال را برای مردم ایجاد بکنیم.
- رهبران ما (امام خمینی و رهبر معظّم انقلاب) آنچه که ضرورت اشاعه موسیقی در جامعه را به صورت مفصل بیان فرمودند و ضروری است ما تابع آن باشیم.
- ما در دهه کرامت بزرگترین استندآپ کمدی را در مصلی نماز جمعه با حضور برترین های تلویزیون انجام می دهیم و زیباترین جشن را برای دخترانمان در گرامیداشت روز دختر خواهیم داشت.
- ما هنرمند متعهد فراوان داریم و این فرصت است که از آن به خوبی بهره گیری کنیم.
- با بزه و مسایلی که موجب تشویش اذهان عمومی می شود باید مقابله کرد شهرستان ما بیش از هر چیزی به وحدت و همدلی نیاز دارد و همه موظف هستند در این خط قرار بگیرند.
- نشر نخست این یادداشت در کانال البرزپژوهی: @alborzology
نمونه ای از بازتاب نظرات امام جمعه ساوجبلاغ
فایل صوتی خطبه دوم نماز جمعه ساوجبلاغ، 31 خرداد 1398
اول تیر روزی ماندگار در تقویم استان البرز
حسین عسکری: اول تابستان سال 1398 برای البرزنشینان و البرزپژوهان روزی بهاری بود چون در چهل و هشتمین جلسه شورای فرهنگ عمومی استان البرز، سه نماد تاریخی، گیاهی و جانوری البرز تصویب شد. از این پس به طور قانونی، محوطه باستانی ازبکی واقع در شهرستان نظرآباد نماد تاریخی، درخت ارس (هورس) نماد گیاهی و عقاب پر طلایی نماد جانوری استان البرز است. سه نمادی که در آن دیرپایی، نجابت و برکت موجود در سنت و فرهنگ ایرانیان حضور دارد. این مهم، مدیون تلاش های همه البرزنشینان فهیم و فرهنگ دوست و البرزپژوهان کوشا به ویژه جناب آقای دکتر مهراب رجبی است. امیدوارم با تصویب هوشمندانه «روز ملی البرز» در جلسه آتی شورای فرهنگ عمومی، این تلاش های فرهنگ سازانه به سرانجام رسد. بنده با شادی و افتخار در تقویم کوچک البرزپژوهی ام نوشتم: «اول تیر 1398، روز تصویب نمادهای سه گانه تاریخی، گیاهی و جانوری استان البرز در شورای فرهنگ عمومی».
- کانال البرزپژوهی @alborzology
حسین عسکری: چندی پیش در «کانال تلگرامی برغان روستای کهن» یادداشت اعتراضی دوست عزیزم آقای زکریا مهرور (البرزپژوه) در روایت نمونه ای از وقوع انتحال درباره یکی از کتاب هایش به نام «برغان اقلیمی دیگر» را خواندم. انتحال یعنی «نوشته دیگری را بر خویش بستن» و به زبان ساده یعنی همان «سرقت ادبی». بدون هیچ توضیحی، بنده هم به دو مورد از این نوع برداشت های غیر قانونی و غیر اخلاقی نسبت به نوشته هایم در حوزه البرزشناسی اشاره می کنم. البته این روند را ادامه خواهم داد تا شاید این بدعت در حوزه دانش و پژوهش استان البرز، ریشه کن و یا دست کم، کاهش یابد. خواهشمندم البرزپژوهان گرامی نیز تجربیات خود در این زمینه را منتشر کنند تا اهل انتحال متنبه شده و از تکرار این نقض امانت ها و زیر پا گذاشتن حقوق مالکیت معنوی اهل قلم و پژوهش تا اندازه ای کاسته شود.
- مقاله چاپ شده «حسین عسکری» در روزنامه جام جم، پس از گذشت حدود 9 ماه به نام «علیرضا عطاریانی» در صفحه 42 ماهنامه بین المللی زائر (شماره 105، شهریور 1382) منتشر شده است!
- مقاله حسین عسکری که در صفحه 16 روزنامه جام جم (شماره 740) در روز پنج شنبه 7 آذر 1381 منتشر شده است.
انتحال عجیب، یک مقدمه دو کتاب!
نزدیک بیست سطر از مقدمه کتاب «دشتی به وسعت تاریخ» نوشته حسین عسکری (چاپ بهار 1386، انتشارات شهید سعید محبی) بدون هیچ کم و کاستی به عنوان مقدمه کتاب «روزی با بزرگان: گشت و گذاری در نظرآباد قدیم» نوشته داوود نخبه زعیم (چاپ سال 1395، انتشارات رهام اندیشه) منتشر شده است! این انتحال عجیب را اضافه کنید به مطالبی که در کتاب پیش گفته، بدون ذکر منبع درج شده است.
- مقدمه حسین عسکری نویسنده کتاب «دشتی به وسعت تاریخ»، بهار 1386، انتشارات شهید سعید محبی، صفحه 33
- مقدمه داوود نخبه زعیم نویسنده کتاب «روزی با بزرگان: گشت و گذاری در نظرآباد قدیم»، 1395، انتشارات رهام اندیشه، صفحه 13
انتحال خبرنگار روزنامه همشهری در برغان
زکریا مهرور
برخی می پندارند دزدی فقط بردن مال و ثروت دیگران است حال آنکه دزدی های ادبی نیز یکی از انواع دزدی است و قابل پیگرد قانونی. امید است در این باره، نظر کارشناسی آقای میرجلالی بیاید اما مقصود بنده آن است که پس از چاپ کتاب برغان عده ای از قلم به دست های فرصت طلب برای اظهار فضل به طرح مسایلی درباره برغان پرداختند بدون آنکه ذکری از منبع گفتار خویش و مولف اصلی کنند. بگذریم که برخی همشهریان نیز با دیدن مطالب کتاب یک شبه عالم شدند و در باب تاریخ و عالمان برغان داد سخن دادند. برگردیم به سرقت ادبی یکی از نویسندگان روزنامه همشهری. آقایی به نام محمود رضا عباسی مقاله ای نوشته با عنوان «حکایت روستایی که گردشگری شد» نوشته وی از نوع «انتحال» است. توضیح آنکه شادروان جلال همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی سرقات ادبی را یازده نوع دانسته و بدترینش را انتحال و درباره انتحال نوشته: «انتحال به معنی سخن دیگری بر خویش بستن است و در اصطلاح آن است که گفته یا نوشته دیگری را عینا حرف به حرف و بی کم و زیاد و بدون تصرف و تغییر یا با اندک تصرفی به خود نسبت دهند (صفحه 358).» آقای عباسی نیز چنین کرده یعنی در مقاله ای که به نام خود نوشته پس از یک مقدمه کوتاه از روی کتاب «برغان اقلیمی دیگر» از صفحه 7 تا صفحه 16 رونویسی کرده و آن در روزنامه مذکور به چاپ رسانده است. نمونه های دیگر را می توان در اینترنت ذیل برغان و نیز حسنیه اعظم به دست آورد. امید است ضمن ارزش گذاری به زحمات دیگران حقوق همشهریان را حفظ نماییم. در ضمن بزرگ شده این مقاله در املاک آقای جهانگیر خدیوی بر دیوار نصب شده است. دوستدار همه همشهریان (کانال برغان روستای کهن).
- به نقل از: کانال البرزپژوهی: @alborzology
غمنامه کاخ قجری استان البرز
امروز یکی از دوستان شفیق، عکس بالا را برایم فرستاد. قسمت فوقانی تصویر، مربوط به دوره ناصری و سال های رونق کاخ است و دو تصویر کوچک زیرین، حال فعلی آن را روایت می کند. کاخی رو به ویرانی که گردشگران وطنی با خط نازیبای خود به اصطلاح یادگاری بر در و دیوار آن نوشته اند. این چه وضعیت فاجعه انگیزی است که یقه فرهنگ و سنت غنی ما را گرفته است. چرا با دست خود میراثمان را ویران می کنیم و عذاب وجدان هم نداریم. نمی دانم تاریخ درباره ما چگونه داوری خواهد کرد. ای کاش ننویسند مردمانی که مغول وار با میراث فرهنگی ملموس و ناملموس خود رفتار کردند! گفتنی است این کاخ ییلاقی واقع در شهرستانک از توابع شهرستان کرج به دستور ناصرالدین شاه قاجار بین سال های 1295 تا 1298ق در کنار رودخانه ساخته شده و در 16 شهریور 1376 به شماره 1925 در فهرست آثار ملّی ایران به ثبت رسیده است.
- کانال البرزپژوهی @alborzology