کوروشنیا بالاخره توانست از چنگ اینها خودش را خلاص کند، بیاید تهران
شادروان استاد جعفر والی (درگذشت 27 آذر 1395) هنرمند پیشکسوت تئاتر و سینمای ایران در 25 شهریور 1390 در خاستگاهش روستای ولیان از توابع شهرستان ساوجبلاغ واقع در استان البرز، با هوشمند هنرکار سردبیر فصلنامه بازیگر (نشریه داخلی انجمن بازیگران خانه تآتر) گفت و گو کرده است. این گفتوگو، نخستین بار در شماره دوم فصلنامه بازیگر (زمستان 1390) به چاپ رسیده است. بخشی از سخنان استاد والی، اشاره به وضعیت هنر نمایش در شهرستان ساوجبلاغ است.
- شما با بچههای شهرستانی هم دیده ام که کار تآتر میکنید؛ بچههای همین دور و بر، مال ده ولیان و اطراف .
- سالها پیش یک گروهی بود که اینجا کار میکردند. توی برنامهای که داشتند، من با آنها آشنا شدم و بچه محل از آب درآمدیم. دیدم چه بچههای نازنینی، و چقدر مشتاق و علاقهمند. خب آدم باید حمایت کند اینها را.
- یعنی همین بچههای تآتر ساوجبلاغ و هشتگرد و... اینها؟
- آره. بعد یواش یواش کارشان بالا گرفت. کارشان مطرح شد. منتها یک رییس اداره آوردند آنجا. یک آقایی بود مثل اینکه ایشان امام جمعه کبودرآهنگ بودند. شد رئیس اداره. ایشان با همه چیز مخالف بود. حتی کار به جلسه کشید با نماینده مجلس و بهش گفتیم بالاخره تکلیف این جوانها چیست؟ آقای کوروشنیا بالاخره توانست از چنگ اینها خودش را خلاص کند، بیاید تهران. از دست اینها فرار کرد.
- مهرداد کوروشنیا در واقع کارش را از همین ساوجبلاغ شروع میکند و بعد به تهران مهاجرت میکند.
- اتفاقاً کارهایش تماماً محلی و همه شیرین بود. من آخرین کاری را که دیدم «درختها» بود. یک مسألهای را عنوان کرده بودند که تقریباً مایه چخوفی داشت. دهی که در آن کارخانه نساجی میآید و تمام روابط ده- شهر، مناسبات شهر، مسأله شهر... همه چیز عوض میشود. گوش میکنی؟ خب تو فکر کن دو هزار تا کارگر آمدهاند توی شهر، از جاهای مختلف، یک فرهنگ جدید را به وجود آوردهاند. مثلاً رئیس کارخانه هم میخواهد کارخانه را توسعه بدهد، مجبور است درختها و باغها را ویران کند. این خودش قشنگ است. قصه حس چخوفی داشت. من از این قصه خوشم آمد.
- کار «کوروشنیا» بود؟
- آره. اینها خیلی کارهای قشنگی کردند. بچههای خیلی خوب، صمیمی، فعال و چقدر هم مشتاق آموختن. اهل کتاب و گفتگو. آدم میبیند از خیلی از جوانهایی که ادعای بازیگری و نمیدانم کارگردانی دارند توی تهران اینها باشعورتر و موفقترند.
- واقعاً عطش و شوری که توی شهرستانیهاست توی تهرانیها نیست.
- و چقدر هم جستجوگر هستند. چقدر هم خوب حرف را گوش میکنند و خوب میفهمند و خوب عمل میکنند. این چقدر مهم است. گوش میکنی؟ مثلاً میروی سر تمرینشان یک نکتهای را تذکر میدهی، آدم میدهد میبیند عجب اینها این کار را خوب قوام آوردهاند و چقدر خوب جایگزین کردهاند. خب اینها قشنگ است. همین جا میآیند، مینشینند، تمرینهایشان را من میبینم. مثلاً هفته پیش داشتند یک پیس تمرین میکردند.
- بچههای ساوجبلاغ و هشتگرد و اطراف میآیند در منزل شما تمرین میکنند؟
- آره. همین بالا تمرین میکنند. اینجا را ساختم برای همین دیگر. از تهران هم میآیند. پارسال به ما جا ندادند برای اتاق شماره 6، گفتم بیایید اینجا تمرین کنید و چه تمرین خوبی هم شد. اولاً چقدر رفاقت و صمیمیت توی بچهها به وجود میآید. با هم بودن، زندگی کردن، همدیگر را شناختن. توی تآتر این خیلی مهم است.
- خلاصه همه چیزتان تآتر است!
- چکار کنم دیگر؟
بار دیگر میرزا عبدالله مقدم و توسعه شهر نظرآباد
_____ مطالب وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره استاد والی _____
استاد جعفر والی هنرمند نامدار ساوجبلاغی درگذشت
«قرار» بچه های ساوجبلاغ با استاد جعفر والی در ایرانشهر
یادداشت انتقادی استاد والی هنرمند نامدار ساوجبلاغی
فیلم گاو، بازیگر ساوجبلاغی و امام خمینی
توضیحات مهرداد کورش نیا درباره فیلم گاو
تازه ترین خبر از استاد جعفر والی هنرمند نامدار ساوجبلاغی