سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

صلاح شخص جناب اشرف هم در این است!

دکتر محمد مصدق روز 26 آبان 1325 نامه ای به قوام السلطنه نخست وزیر وقت می نویسد و طی آن از وضعیت کشور و به ویژه مجلس ابراز نگرانی می کند. نامه او به شرح زیر است :

«جناب اشرف آقای قوام نخست وزیر، (خصوصی- مستقیم است). پس از مراجعت از نیمه راه مسافرت اروپا از اوایل اردیبهشت اینجانب در احمدآباد ساوجبلاغ سکونت اختیار کرده و در حال انزوا گرفتار مریض داری بودم و بالاخره خود نیز دچار کسالت شده و ناچار به تهران آمده و مدتی تحت معالجه هستم و اگر با چنین حالی در مقام تصدیع برآمده ام هیچ محرکی غیر از ادای وظیفه اجتماعی ندارم. متعاقب صدور فرمان انتخابات غلیان فوق العاده ای در افکار عمومی پدیدار شده و مراجعاتی از طبقات مختلف به اینجانب شده... مردم می گویند هنگامی که دولت در بعضی حوزه ها عملاً بازرسی ندارد و در سایر حوزه ها هم خود دولت به عنوان حزب دخالت کند، انتخابات آزاد نخواهد بود و چنین انتخاباتی با وضعیت کنونی ایران بسیار خطرناک است و مجلسی که با این شیوه تشکیل شود، مظهر افکار عمومی ایران نیست و در مقابل بیگانگان برای دولت تکیه گاه نخواهد بود. زیرا ماموران بیگانه بهتراز هرکس ناظر بر اوضاع و از منشا انتخاب نمایندگان آگاهند و توقع دارند که دولت مجلس را برای پیشرفت مقاصد سیاسی آنها مطیع و منقاد کند. دولت اعم از اینکه مانند دوره دیکتاتوری [رضاشاه] اسامی داوطلبان وکالت را به فرمانداران تلگراف کند یا اینکه مانند دوره 14 تقنینیه عده ای را با تزویر و حیله در حوزه های انتخابیه تحمیل یا نامزدهای خود را تحت عنوان تشکل حزب تقویت کند نتیجه یکی است و آن این است که قاطبه مردم از حق انتخاب کردن، حقی که قانون اساسی برای تعیین مقدراتشان به آنها داده است محروم می شوند.

وقتی در موقع انتخابات، دولت اقدام به تشکیل حزبی [اشاره به حزب دموکرات قوام] کند مردم چنین تصور می کنند که ممکن است دولت به نفع طرفداران خود از قدرت دولتی استفاده کند و اگر این تصور صورت عمل پیدا کند، بدعتی برای آینده خواهد شد که دیگران هم مبادرت به تشکیل حزب کنند و ملت ایران در ادوار آینده از حق آزادی انتخاب محروم شود. ممکن است گفته شود که در ممالک راقیه نیز دولت ها متکی به احزابند مثل اینکه در انگلستان دولت از حزب معینی تشکیل می شود و انتخابات را همان دولت اداره می کند. به عقیده اینجانب مقایسه کشور ایران با ممالک انگلوساکسون قیاس مع الفارق است. زیرا در آن ممالک بر اثر دوام مشروطیت، قوانین جزو عادات جاریه شده و درباره همه یکسان اجرا می شود؛ چنانچه اغلب پیش آمده که در زمان یک حکومت یک حزب، انتخابات به نفع حزب مخالف آن تمام شده، ولی در این کشور سال ها وقت لازم است تا قوانین مانند دیگر کشورها مورد احترام واقع شود.

در انگلستان هر حزبی در انتخابات فاتح شد خالق دولت است و در آنجا سابقه ندارد حزب مخلوق دولت باشد. کشور هیچ گاه با چنین خطری که استقلال و تمامیت ما را تهدید می کند مواجه نشده است و کوچک ترین بی احتیاطی ممکن است ما را از این پرتگاه برای همیشه ساقط و نابود کند... بزرگ ترین حربه ای که امروز ما را در مقابل تجاوزات و مداخلات می تواند حفظ کند تکیه به قانون اساسی کشور و افکار عمومی است. به عقیده اینجانب صلاح مملکت در این است که نمایندگان مجلس با خود مردم سروکار پیدا کنند و فرمان وکالت را از دست مردم بگیرند و در نتیجه در مجلس شورای ملی مامور مردم باشند و در صلاح و صرفه جامعه ایرانیت عمل کنند و صلاح شخص جناب اشرف هم در این است.»

در این دوره نه تنها قوام السلطنه بسیاری از افراد حزب خودساخته دموکرات را با تقلب گسترده وارد مجلس کرد، بلکه جلوی انتخاب شدن دکتر مصدق را هم گرفت.

- منبع: نامه های دکتر مصدق، گردآوری محمد ترکمان، صص 94 - 90.


نوشته شده در  جمعه 97/11/5ساعت  5:38 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد

مولف: حسین عسکری / ناشر کتاب: سوره مهر / وزن (گرم) : 508 / شابک: 978-600-03-2241-0 / نوع جلد: جلد نرم / قطع: وزیری / سال نشر: 1397 / شمارگان: 1250 / چاپ جاری: 1 / تعداد صفحات: 424.  

فرازهایی از کتاب: از سال 1341 مبارزات سیاسی با رژیم پهلوی را آغاز کرد. او به دستور مراجع تقلید حوزه علمیه قم سه بار با امیر اسدالله علم نخست وزیر وقت دیدار و اعتراض مراجع نسبت به مصوبات و لوایح دولتی را به او گوشزد کرد. می گویند امام خمینی پس از شنیدن گزارش دیدار او با علم گفته است: «شما امشب را برای ما عید کردید...!»


پاتوق کتاب فردا


شرکت انتشارات سوره مهر 

_______________________

 

کتاب بیداری دشت کهن در البرز انتشار یافت

کد خبر: 83201287 | تاریخ خبر: 18/11/1397 - 11:22

کرج - ایرنا - همزمان با چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی کار تدوین، چاپ و انتشار کتاب «بیداری دشت کهن» با موضوع تاریخ انقلاب اسلامی توسط پژوهشگر البرزی به پایان رسید. حسین عسکری نویسنده این کتاب روز پنج شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: کتاب بیداری دشت کهن با حمایت حوزه هنری استان البرز به مناسبت چهل سالگی انقلاب اسلامی تدوین و به چاپ رسیده است. وی ادامه داد: این کتاب در شمارگان 1250 نسخه و 424 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری چاپ و منتشر شده است. نویسنده این کتاب ادامه داد: کتاب مذکور بخشی از پروژه تحقیقاتی تاریخ انقلاب اسلامی در استان البرز  است که با حمایت حوزه هنری استان البرز چاپ شده است. به گفته وی، استفاده از منابع مکتوب و شفاهی، روش تحقیق این کتاب را شکل داده به طوری که عناوین کتاب بیشتر از اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) به دست آمده سپس با استفاده از داده های صحیح شفاهی آن اسناد وارد افق های تفصیلی شده است. عسکری اظهار داشت: به جهت ارایه تصویری جامع از روند مبارزات انقلابی در شهرستان‌های ساوجبلاغ و نظرآباد، سیر فعالیت های مذهبی و سیاسی از روزگار قاجار پی گرفته شده و در ادامه براساس اسناد برجای مانده، تصویری مستند از وضعیت اقتصادی و اجتماعی منطقه در دوره حکومت پهلوی ارایه شده است. وی بیان داشت: در این کتاب که مشتمل بر پنج فصل و 270 قطعه عکس و سند است، مبارزات علیه حکومت پهلوی در سه محور اسلامی، ملی و اشتراکی مورد کنکاش قرار گرفته است. عسکری یادآور شد: به دلیل هویت دینی و ارزشی انقلاب اسلامی، فصل سوم کتاب از تفصیل بیشتری برخوردار است که البته پیام محوری کتاب را هم می‌توان در این فصل جست و جو کرد. 7410/ 6155 انتهای پیام /*

 متن خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا

____________________

بخش هایی از کتاب:

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 1

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 2

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 3

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 4

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 5

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 6

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 7

انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 8


نوشته شده در  شنبه 97/10/29ساعت  4:8 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 از تأمین هزینه سلاح و فتوا تا پناه دادن در طالقان

27 دی 1334 شصت و سومین سالروز شهادت سیّد مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام است. جمعیت فداییان اسلام از گروه های سیاسی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی به شمار می رود. این جمعیت را نواب صفوی در اوایل سال 1324 عمدتاً به منظور مبارزه با عقاید و تبلیغات ضد اسلامی سیّد احمد کسروی تأسیس کرد. آنان نخستین تشکیلاتی بودند که به تبلیغ و ترویج حکومت اسلامی پرداختند و برای تحقّق اهداف خود به اعدام کسروی و برخی سران حکومت پهلوی همانند عبدالحسین هژیر و سپهبد حاجعلی رزم آرا متوسّل شدند. در نهایت، نواب صفوی و چند تن از یارانش پس از ترور ناموفق حسین علاء نخست‌وزیر وقت حکومت پهلوی، در سال 1334 دستگیر و پس از تحمل شکنجه، اعدام شدند.

براساس مستندات تاریخی برجای مانده، شش تن از علمای استان البرز با جمعیت فداییان اسلام پیوند فکری، سیاسی و مذهبی داشتند.

 - آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی (درگذشت 1328) مجتهد مبارز و از مخالفان جدّی تفکرات ضد شیعی کسروی بود؛ بر همین مبنا او را آشکارا تکفیر کرد. به نظر می رسد قتل کسروی هم نتیجه مستقیم ارتباط جمعیت فداییان اسلام با آیت الله عبادی طالقانی است. وقتی نواب صفوی از هدایت و اصلاح کسروی ناامید شد، مصمم گردید که فتوای برخی از علما همانند آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی را اجرا کند. نخست شمشیری از چهارراه گلوبندک تهران خرید اما آن را برای مقصود خویش کارآمد ندید. پس از آن به شیخ محمدحسن عبادی طالقانی متوسل شد. او چهارصد تومان یا به قولی ششصد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحی از نوع نوقان از آبادان تهیه شد و او به همراه محمد خورشیدی در 8 اردیبهشت 1324 به کسروی حمله کرد. پس از شلیک دو گلوله، اسلحه از تیراندازی بازماند و نواب به نزاع تن به تن با کسروی پرداخت. اطرافیان کسروی گریخته بودند اما مأموران انتظامی سر رسیدند و نواب را دستگیر کرده و کسروی را به بیمارستان رساندند. کسروی از مرگ نجات یافت و نواب مدتی زندانی شد. چند ماه پس از ترور ناکام کسروی، آیت الله عبادی طالقانی به همراه گروهی از روحانیون در دادسرای تهران به اتهام اهانت به مقدسات اسلامی، علیه کسروی شکایت کردند. وقتی کسروی را در 20 اسفند 1324 برای ادای توضیحات به دادسرا احضار کردند، به وسیله چهار تن از اعضای جمعیت فداییان اسلام کشته شد. تأثیر شیخ محمدحسن عبادی طالقانی در ترور کسروی، برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روزنامه اطلاعات فاش گردیده است. البته در گزارش 14 اسفند 1330 شهربانی حکومت پهلوی، به ارتباط آیت الله عبادی طالقانی و نواب صفوی اشاره شده است.

- آیت الله حاج شیخ یحیی عبادی طالقانی (درگذشت 1359) در دوره پهلوی با نواب صفوی ارتباط گرمی داشت به طوری که در آن سال ها واسطه گفت و گوی نواب با پدرش آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی و آیت الله طالقانی درباره مواجهه با شبهات ضد شیعی کسروی می شود. در یکی از گزارش های برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)، از برگزاری مجلس جشنی در بهمن 1327ش در مسجد طالقانی های تهران یاد شده که در آن آیت الله شیخ یحیی عبادی طالقانی و شماری از اعضای فداییان اسلام حضور داشته اند.

 - آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) مشهور به آیت الله طالقانی از مجتهدان مبارز دوره پهلوی و عضو برجسته شورای انقلاب اسلامی ایران است. دستگیری و بازداشت به دلیل مخفی کردن نواب صفوی و دیگر اعضای جمعیت فداییان اسلام در منزلش در شهر تهران، بخشی از حمایت های آیت الله طالقانی از فداییان اسلام است. آیت الله طالقانی همچنین نواب صفوی را چند بار که تحت تعقیب حکومت پهلوی بود، در منطقه طالقان پناه داد. یک بار پس از ترور کسروی که نواب صفوی در سال های 25- 1324 مخفی شد و آیت الله طالقانی او را در روستای وَرکش طالقان پنهان کرد. بار دیگر پس از ترور نافرجام محمّدرضا شاه پهلوی در سال 1327 یا ترور سپهبد رزم آرا در سال 1329 بود. نواب صفوی به هنگام سکونت در طالقان، از طریق روستای وِلیان از توابع شهرستان ساوجبلاغ با شاگردان و اعضای جمعیّت فداییان اسلام دیدارهای مخفیانه ای داشت.

- آیت الله شیخ محمد رفیعی طالقانی (درگذشت 1362) امام جمعه اسبق منطقه طالقان و از مبارزان سیاسی در دوره حکومت پهلوی است. او با شاگردان جریان ضد شیعی کسروی در حضور مردم، بحث و گفت و گو می کرد. مقاله ای از او با عنوان «اسلام سلفی (پیش خرید نمودن علی اکبر حکمی زاده دین اسلام را از احمد کسروی)» در شماره 8 مجله آیین اسلام در اردیبهشت 1323 منتشر شده است.

- آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368) فعّال سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی و مشهور به «مرد دین و سیاست» است که بخشی از عمر حدود صد ساله خود را در شهر کرج و منطقه ساوجبلاغ گذراند. او ارتباط گرمی با آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی داشت.

- شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین به شمار می رود. به جهت اینکه همسرش اهل روستای واریان از توابع شهرستان کرج بود، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیّت هایی در این شهر داشت. شهید سید عبدالحسین واحدی نفر دوم جمعیت فداییان اسلام، دایی او است و از این جهت، شیخ مصطفی رهنما با جمعیت فداییان اسلام مرتبط بود.

- منابع: حسین عسکری، علمای مجاهد استان البرز، ص 84، 86، 118، 121، 123، 144؛ همان نویسنده، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 247.




نقش علمای البرز در مبارزات تاریخی بی بدیل است 


نوشته شده در  پنج شنبه 97/10/27ساعت  10:43 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

قصه‌ای غم‌انگیز. تجربه‌ای پرهزینه و خسارتبار برای مُلک و ملت و میهن با اثرات و تبعات منفی و مزمن بر روان و رفتار لایه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی از هر گروه سنی و جنسی. دوری باطل و پرخسارت و پرهزینه و قصه‌ای غم انگیز. چهار دهه در ترازوی عمر متوسط و کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. تجربه زندگی یک نسل در آن درگنجیده است. تجربه برنامه و کارنامه مردود تربیت و تعلیم نادرست و ناراست و معوجی که عمر گرانبها و بی‌بدیل یک نسل از فرزندان کشور را بر باد داده است. تجربه و کارنامه نسلی که اینک در میان مغاک‌های عمیق و خلاءهای مدنی و معنوی گرفتار آمده است و برای رهایی از آن از هر نردبان فرسوده و شکسته‌ای بر می‌شود و به هر ریسمان پوسیده‌ای چنگ می‌افکند. تجربه‌ای که کارنامه مردودش قهقرای فرهنگی و فقر معنوی نسلی است که اینک گریبان و گلو جامعه ما را گرفته است و می‌فشارد و می‌خراشد و زخم می‌زند و می‌آزارد. تجربه طرح‌ها و برنامه‌های تعلیمی و تربیتی شکست خورده و ناکامی که زیر سقف‌های ترک خورده و مدرسه‌های آموزش و پرورش جامعه بعد انقلاب ما عمر یک نسل از فرزندان کشور را به بازی گرفته است.

نسلی که نه احساسی از ایرانی بودن و نه اراده و عزم و غیرت و همت میهن دوستی در سر دارد نه ایمان دینی و انگیزه و اشتیاقی معنوی در دل و نه فروغ حسی از پاکیزگی و زیبایی و پایبندی به نظم و مراعات قوانین اجتماعی و آداب و ادب زندگی پیچیده شهری در جانش روشن است و در فکر و فاهمه‌اش بیدار و فعال. نسلی ناکام و نامراد می‌کوشد با پناه بردن به قهر اقتصادی و اندوختن زر هرچه بیشتر و بیشتر و برکندن و برگرفتن زر هرچه فراوان‌تر از پیکر منابع طبیعی و مواریث تاریخی و فرهنگی کشور و پرکردن و انباشتن غنیمت هرچه فراوان‌تر و فراوان‌تر در انبان‌های جان تهی از معنویتش به هر بهایی و با هر هزینه‌ای که برای مُک و ملت و میهنش تمام شود پرکند. قصه‌ای غم انگیز و پرغصه با بازیگرانی که بر سر میهن و کشور و میراث مردم خویش قمارمی‌بازند به خمار خویش می‌نازند.

آن‌چه از پی می‌رسد تنها و تنها حکایت و روایت یک مورد و مصداق از میان شمار کثیری از موارد و مصادیق تجربه نه تنها یک نسل که دو نسلی است که دیگر نه انگیزه و نه اندیشه و آرمانی ملی و میهنی برای آبادی واعتلا و اقتدار و عزّت و عظمت مُلک و ملت در سر دارد و نه اساساً ملت و میهن و کشور برایش مساله است و نه عقیده و ایمان و پایبندی به ارزش‌هایی که چهار دهه پیش چونان طوفان به پا خاست و چونان آوار بر سر انقلابیون و جامعه انقلابی فرو پاشید، در دل دارد. وقتی پای پایبندی به ارزش‌هایی و دست تعهدی به پیمانی و وفاداری به عهدی در میان نیست، وقتی فروغ عقیده و آرمانی در خانه جانت فروزان نیست، هنرپیشه‌ای و بازیگر هر نقشی در هر پرده‌ی نمایشی معیار منفعت و مصلحت توست نه منفعت و مصلحت ملت و میهنت.

سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری یکی از میان صدها سازمان و تشکیلات به ظاهر نوبنیادیست که پس از انقلاب بهمن پنجاه‌وهفت با برنامه‌های متفاوت از مرکز باستان شناسی پیشین بر صحنه می‌آید. سرگذشتش علی‌رغم عمر کوتاهش از بسیاری از نهادها و سازمان‌ها و تشکیلات نوپدید و نوبنیاد جامعه بعد انقلاب میهن ما غم‌انگیزتر و پرحاشیه‌تر و پرحدیث و حادثه‌خیزتر بوده است. پرحادثه و حادثه‌خیز با خسارات و تلفات مدنی و معنوی سخت و سنگین و جبران ناپذیربرای کشور. این سازمان نخست یک سازمان و تشکیلات فرهنگیست. به‌ غایت فرهنگی و بغایت مهم از همین منظر و با چنین ماهیتی. در میان معاونت‌های این سازمان و تشکیلات مصدوم و مقهور، پژوهشگاه سازمان در قیاس با دیگر معاونت‌ها و زیرمجموعه‌ها دستش همیشه هم از نان تهی‌تر بوده است هم از نام کوتاه‌تر و هم از جاه بسته‌تر. سنگرش سنگر جان ارتشیان و سپاهیان و سربازان ثغور و سرحدات هم نیست.در یک کلام سنگر سربازانش سنگر تیغ و تیر و شمشیر و تفنگ و توپ و تانک نیست.سپاهیان و سربازانش، سربازان سنگر تاریخ و فرهنگ و مآثری تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت و میهن‌اند. سنگری به غایت مهم. مسئولیتی بس عظیم و امانتی بس خطیر و شریف بر شانه سربازان مُلک و ملت و میهن.

پژوهشکده باستان‌شناسی زیر خیمه همین پژوهشگاه سکنی دارد و بیشترین سربازان و سنگربانانش را اعضا علمی و پژوهشی‌ای تشکیل می‌دهند که دانش آموختگان و فارغ‌التحصیلان رشته باستان‌شناسی و دیگررشته‌ها و تخصص‌های خویشاوند و مرتبط با علوم باستان‌شناسی هستند. قطار طرح‌ها و برنامه‌های آن هم علی‌القاعده می‌باید روی ریل‌های مطالعات میدانی باستان شناسان و هیات‌های باستان‌شناسی اعم از انواع و اطوار بررسی‌ها و کاوش‌ها و حفاظت محوطه‌ها و ارائه گزارش‌های باستان‌شناختی به مقصد شناختن و شناساندن هرچه اصولی‌تر و عالمانه‌تر تاریخ فرهنگ و مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی کشور به ایرانیان و در مقیاسی فراخ‌تر و انسانشمول‌تر به جامعه جهانی و دیگر جوامع سیاره ما حرکت کند.در سال‌های پرهزینه و خسارت‌بار دولتیان نامحمود نهم و دهم علی‌الخصوص در سال‌های مدیریت نامیمون ناحمید بغایی زخم‌های التیام‌ناپذیر سخت و سنگینی بر پیکر سازمان و میراث و میراثیان وارد آمد.

باری و به هر روی آن سال‌های شوم و نامحمود و نامیمون به‌ ظاهر به‌سرآمد و دولتیانی دیگر با شعار تدبیر و امید برلب و کلید قفل‌گشا بر کف از در دولت درآمدند. جامعه باستان‌شناسان و میراثیان مصدوم و مجروح و مقهور و مرعوب دولتیان سلف چونان دیگر اقشار اجتماعی چشم در انتظار بهبود اوضاع و احوال دوخته بودند و امید و اشتیاق سال‌های خوش‌تری را در دل چشیده و در سر می‌پختند.انتظارمی‌رفت پس از آن همه قهر و بی‌مهری و جفا بر مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور و تجاوز و تخریب وسیع محوطه‌های باستانی و اشیا و اموال و اسناد فرهنگی از پیکر بناها و از زیر سقف و پشت ویترین و انبار و آرشیو موزه‌های کشور، مدیران دولتیان جدید گام برگام مدیران دولتیان نامحمود پیشین نگذارند و از کارنامه مردود و سیاه آن تیره بختان تیره روز درست عبرت بیاموزند و طرحی نو در سازمان در اندازند و جان تازه‌ای به پیکر مجروح و مصدوم و مقهور سازمان بدمند و بدهند.

امّا دریغ و صد دریغ که چنین نشد و حال میراث و میراثیان وخیم‌تر و بحرانی‌تر هم شد و عرصه بر سربازان و سنگربانان مواریث فرهنگی کشور تنگ‌تر و تنگ‌تر شد و بازار مکاره سودوسودا بر سر ناموس میراث مُلک و ملت رونق و رمق بیشتر و شتاب بیشتر و وسعت بیشتر گرفت و ویروس‌های مزمن خیانت به امانت و امانتداری در درون مراکز سازمان هم رخنه کرد و شیوع یافت. اخبار فاجعه‌بار و گوش‌خراش دستگیری مدیران و معاونان و کارکنان مراکز استانی سازمان را هر روز در رسانه‌های جمعی کشور و در فضای مجازی بیش از پیش می‌شنویم و قصه غم‌انگیز و پرغصه میراث و میراثیان برجانمان زخم می‌زند و از قهقرای مدنی و معنوی که دچارش شده‌ایم خون دل می‌خوریم و خون در دل می‌گرییم.

غم‌انگیزتر آن که این بار بر کرسی رفیع معاونت پژوهشگاه سازمان کسی را گماشته و نشانده بودند که هم مدعی بود هم تجربه دو نسل قبل و بعد انقلاب را در کارنامه خود داشت. ظاهری موجه داشت و ادا و اطوار روشنفکران میهنی از دود چپقش برمی‌خاست و از فرصت‌ها نیک بهره می‌جست و در صف مقدم مناسبت‌ها و خط نخست مراسم بزرگداشت‌ها و نکوداشت‌ها و تودیع‌ها و معارفه‌ها و تشییع اهل هنر و ذوق و زیبایی و فرهنگ و دانش و دانایی حضور می‌یافت و از تاریخ و فرهنگ و سنت و میراث اهل هنر و اصحاب سینما و موسیقی و معماری سخن می‌گفت. اینک که آن سال‌های خوش و شیرین و پرزر و غنیمت فرماندهی و فرمانروایی دلال منشانه و کاسبکارانه به فشار قانون عدم استفاده از بازنشستگان پایان گرفته است، در خیال نه فرمانده و نه همیاران و همکاران کاسبکارش درنمی‌گنجید روزی صندلی معاونت و مدیریت پژوهشگاه سازمان را با چنان کارنامه‌ای مردود ترک کند که در درون و بیرون مقر فرماندهی‌ای طرح برگزاری مراسم برایش زمزه کنند و کارنامه مردودش را در غربال نقد نهند و دادورانه داوری کنند.سخن نغز و مغز و حکیمانه معلم بنام شعر و ادب و اخلاق ما سعدی علیه الرحمه قصه غم انگیز چنین مدیرانی است:

آن که چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز

چه فرصت‌ها که در ظل مدیریت اینان از کف نرفت و زیر خیمه اینان عناصر فرصت طلب کاسبکار و زر اندوز و غنیمت بر، چه سهم‌خواهی‌ها و دلالی‌ها که در درون و بیرون سازمان به راه نیانداختند و چه زخم‌ها که بر پیکر میراث و میراثیان مُلک و ملت نزدند.

مدیریت ریا و فریبکاری. مدیریت نمایش‌ها و شوهای تهوع‌آور و مضحک به اصطلاح افتتاح نمایش اشیا موزه لوور در پژوهشکده سازمان برای سرپوش و در پوش نهادن افکار و افعال و اعمال دلالان کاسبکار و زرپرست و زورگو و فریبکاری که معاونتی فرهنگی و سنگری شریف را تا شرکتکده سود و سودا تقلیل دادند. و چنین است تجربه شوم و نامحمود و نامیمون مدیرانی که بر شاخ میراث مُلک وملت خویش نشسته‌اند و برمی‌چنیند و برمی‌برند و بُن می‌بُرند. چنین است که از زبان اینان می‌شنویم عمارت مسعودیه که طوماری از میراث مدنی و معنوی و رخدادهای مهم تاریخی و فرهنگی تاریخ معاصر کشور را زیرسقف بلند خود داشت از برج دمل میلاد حقیرتر و فقیرتر و بی‌اهمیت‌تر معرفی و تعریف می‌شود تا تبانی‌های پشت پرده و پنهانی که این عمارت تاریخی و به غایت خوش فرم و زیبا را در قلب پایتخت - شهر تهران - به طمع زر به زرپرستان وامی‌نهاد به میراثیان بازگردانده نشود و خیانت در امانت توجیه شود.

چنین است کارنامه مدعیانی که با دهان و زبان و قلم خود آنچه در دل دارند و درسر پخته‌اند ناخواسته اظهار و آشکار کرده و عرض خود برده و زحمت ما را کم کرده‌اند و جنگ‌های ایران و روس را که فرزندان دلاور ایران از کیلومترها آنسوتر کرانه‌های ارس گرفته تا اروند و از کرانه‌های اروند تا هیرمند و از هیرمند تا کرانه‌های آنسوتر اترک در آن مشارکت داشتند و دلاورانه زیر پرچم ایران به فرماندهی عباس میرزا دلیر در مقابل دشمن در خط مقدم ایستاده بودند و می‌جنگیدند؛ جنگ میان روس و آذربایجان معرفی و تعریف می‌شود!

مدعیان ناباستان‌شناس و میراث‌ ناشناسی که آمده بودند سرمه در چشم میراث و میراثیان کنند اما نه تنها چنین نکردند که هم زخم‌ها را عمیق‌تر کردند هم چشم‌های بیشتری را کور کردند هم آسوده خاطر و در پناه سپر امنیت کامل رفتند! ممکن است پرسیده شود جامعه میراثیان و باستان شناسان کشور که خود سال‌ها هم شاهدان عینی هم قربانیان چنین رئیسان و مدیرانی بوده‌اند چرا خاموش نشستند و دلیری نکردند و همت نورزیدند نقاب از چهره فریبکاران و مدعیان ریاکار برگیرند و خاطیان را ملامت کنند و خائنان را از خیانت در امانت برحذر دارند؟! این همه سکوت سرد و سیاه چرا؟! این همه موضع بی‌طرفانه و منفعلانه چرا؟ می‌توان پاسخ‌ها و تبیین‌های سیاسی و جناحی و جامعه شناختی و انسان شناختی و روان و رفتارشناختی فراوان به پرسش‌هایی از این جنس داد؛ علی رغم اهمیتی که برای چنین پاسخ‌هایی قائل هستیم لیکن ریشه‌ای وعمیق نیستند و نمی‌توان به آنها بسنده کرد. ریشه‌های تاریخی مسئله آنقدر عمیق است که بدون فکر و فهمی فلسفی‌تر نمی‌توان به کنه مسئله پی برد و دست یافت.ریشه‌های تاریخی که چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

به هر روی جامعه معاصر ما بمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما دانش باستان‌شناسی و بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها یا علوم و فنون مدرن را از قاره و منطقه غربی تاریخ که خاستگاه تحولات دوره جدید بوده است وام ستانده و برگرفته است. از شواهد و قرائن فراوان تاریخی چنین استنباط می‌شود که ستاندن این یا آن علم این یا آن سبک زندگی و سنّت اعتقادی و نظام فکری یا مسلک و مشرب و نظام ارزشی از این یا آن جامعه از این یا آن منطقه و قاره فرهنگی برای ایجاد تحول برای حرکت و عزیمت به سوی انفتاح و افتتاح عالم و آدمی نو به تنهایی کافی و بخودی خود بسنده نیست.

یک علم یک فکر یک عقیده یک نظام ارزشی یا یک کلام و کتاب و پیام نو حتی اگر یک جهان آن‌را بپذیرد و به آن متشرف شود مادام که وارد سپهر آگاهی و فضا وجودی ما نشده است و تا هنگامی که بفهم درنیامده است و دستگاه گوارش ذهن و فکر و عقل و فهم ما آن را هضم و جذب نکرده است هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. نزدیک به یک قرن از آشنایی جامعه ما با دانش باستان شناسی می‌گذرد.

بر همین سیاق هم بیش از یک قرن از آشنایی ما با پدیده موزه و تشکیل و تاسیس موزه و تشکیلات موزه‌ای در کشور ما می‌گذرد. هم آن دانش نوبنیاد در دانشگاه‌ها و موسسات کشور ما تدریس و تحصیل می‌شود هم این پدیده و تشکیلات عالم مدرن هم در بسیاری از شهرهای میهن ما تاسیس شده و بنیاد پذیرفته و همچنان هم در دیگر شهرهای کشور دامن می‌گسترد و پی به پی تاسیس و افتتاح می‌شود. به رغم این‌ها همه نه علوم باستان‌شناسی نه پدیده موزه و رویکرد موزه‌ای به منابع و ماده‌ها و مدارک و مواریث فرهنگی و مستندات تاریخی وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما شده است و نه اساسا" چنین پدیده‌هایی در جامعه معاصرما پدیده‌های درست تفهیم و تعریف شده هستند.

باستان شناسی ابزارمعیشت نیست؛ اسباب معرفت است. متاسفانه در جامعه ما باستان‌شناسی دست مایه معیشت است و ابزار امرار معاش نه اسباب معرفت ارباب معرفت. از یک باستان‌شناسی بی‌سر و بی‌هدف و بدون غایتی اصیل که نمی‌توان انتظاراتی اصیل و واقعی و رفیع داشت. پزشکان به هر میزان حاذق‌تر و داناتر، به سلامت و بهبود بیماران خود حساس‌تر و جدی‌تر ومصمم‌تر. نه تنها علوم باستان‌شناسی بلکه بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها و تخصص‌های خویشاوند و همتبار باستان‌شناسی که بند نافشان با رگ و پی تحولات عظیم و بی‌سابقه تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی که طی قرون اخیر در منطقه و قاره غربی اتفاق افتاده در هم تنیده است که با اندیشه و رویکردهای تاریخی انسان مدرن و اندیشه وعقلانیت و ارزشهای مدرنیه هم ربط وثیق و پیوند و پیوستگی عمیق دارند؛ و تا این‌ها همه عمیق و وثیق فهیده نشوند آن علوم و البته و صد البته علوم باستان‌شناختی هم همچنان نافهمیده و تعریف و تفهیم ناشده بیرون از افق اندیشه و آگاهی ما خواهند ماند.

چینی‌ها و ژاپنی‌های سده‌های هفده و هجده با کاوش‌های باستان‌شناسی آشنا بودند و آثار مکشوف از لایه‌های باستانی را هم پس از کاوش در توالی زمانی قرار می‌دادند و اصل تقدم و تاخر لایه‌هایی را می‌شناختند. با این همه در میان چینی‌ها و ژاپنی‌ها باستان شناسی به مفهوم مدرن آن چونان ملغمه‌ای از علوم باستان شناختی، چونان نسبت باستان شناسانه با گذشته، چونان نوعی حس از گذشته، چونان ماده و منبع و اسباب معرفت اندیشه تاریخی انسان تاریخی عالم مدرن شناخته شده نبود.

سه دهه پیش پایگاه باستان‌شناسی شوش از هیات باستان شناسی فرانسوی بازستانده شد. انتظار می‌رفت سازمان میراث فرهنگی با طرح‌ها، برنامه‌های پژوهشی منسجم‌تر و مصمم‌تر هیات‌های باستان‌شناسی میهنی فعال‌تر و پیوسته‌تر و پیگیرتر از گذشته گام در میدان نهد و محوطه عظیم باستانی شوش این شهر ریشه‌ها را که به ثبت جهانی هم رسیده و نامش در فهرست ثبت جهانی مندرج است به ایرانیان و جهانیان هرچه بیشتر و بیشتر بشناساند. متاسفانه نه تنها چنین نشد که هم به دلیل بی‌کفایتی و بی‌تدبیری هم بی‌درایتی مدیران و برخی معاونت‌های کاسبکار و ناباستان شناس و میراث ناشناس سازمان و خاموش نشستن جامعه میراثیان و باستان شناسان و حتی مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ جامعه ما محوطه عظیمی که حریمش طبق مصوبات پیش‌بینی شده سازمان در درون محدوده حفاظتی قرار گرفته است اینک در معرض تجاوز و تخریب است و هردفعه به بهانه‌ای تازه در سکوت و سیاهی شب به پیکرش زخم می‌زنند و تخریبش می‌کنند! وقتی حفاظت ابنیه تاریخی، آثارباستانی برای باستان شناس ما مسئله نیست. موضوعیت ندارد طبیعتا" مهم هم نمی‌تواند باشد.

مهم زمانی می‌تواند باشد که در افق آگاهی و اندیشه تاریخی ما حضورش و اهمیتش احساس شود. این‌که هرکسی برای خودش باستان‌شناس باشد و برای خودش باستان شناسی بکند اینکه نمی‌شود باستان شناسی. اتفاقا هدف و غایت، رکن رکین هر علمیست و یا به مفهوم دقیق‌تر یکی از ارکان رکین هر علمیست. به هر روی یک باستان شناسی که نه قطارش بسوی و به مقصد شناخت تاریخ ملی و صیانت از میراث ملی یا در مقیاسی فراختر تاریخ و میراث مشترک بشری حرکت نمی‌کند باستان شناسی بی‌سر است و بی‌هدف و بی‌غایت.

چنین باستان‌شناسی بی‌هدف و بی‌مقصد و بی‌غایتی با فرهنگ و تاریخ و مسائل تاریخی و فرهنگی درگیر نمی‌شود. و طبیعیست که درگیر نمی‌شود. دور از انتظار هم نیست که به هر نامدیر و مهندس و نامهندس و ناباستان شناس و فرهنگ ناشناسی تن در دهد. هر مدیر خفته و خام و تاریخ ناخوانده و فرهنگ ناشناسی را بر شانه‌اش بنشانند و تحمیل کنند. چنین حجم عظیم و سنگین و بی‌سابقه تجاوز و تخریب و نابودی ابنیه تاریخی و آثار و محوطه‌های باستانی که طی دهه‌های اخیر در کشور شاهدش بوده‌ایم اگر در کشور فرانسه و آلمان و ایتالیای اکنون اتفاق می‌افتاد آیا میراثیان و باستان شناسان و مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ و رسانه و دولتیان ومجلسیان این کشورها هم در مواجهه با آن همه تجاوز و آسیب و تخریب خاموش می‌نشستند و بی‌تفاوت از کنار آن همه ویرانی‌ها می‌گذشتند؟

ابنیه تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌ها و آثار باستانی از هر جنس و نوع اعم از غار نگارها و کنده نگاره‌ها و صخره نگاره‌ها و سنگ نبشته‌ها و کتیبه‌ها و بناهای یادبود و یادمانی و تپه‌ها و تل‌ها و گورستان‌ها و دژستان‌ها و ارگ شهرها و مانند این‌ها همه چونان ماده‌ها، و منابع طبیعی چونان پدیدارهای طبیعی به لحاظ فیزیکی وضعی مشابه دارند و به مرور زمان فرسوده و فاسد و تجزیه می‌شوند و از بین می‌روند چنانکه و چه بسا که بسیارشان در گذشته چنین سرنوشتی داشته و به مرور زمان در معرض حوادث طبیعی و اتفاقات تاریخی تخریب شده و از بین رفته‌اند. در روشنگاه آگاهی و افق اندیشه ماست که آن‌ها کشف می‌شوند و چونان ماده و منبع شناخت وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما می‌شوند.کتیبه بیستون دوهزاره نیم، پیشاروی ما بود لیکن کسی نه آنرا چونان انسان عالم مدرن دید و نه کشف و نه رمزگشایی کرد. همین طور سنگ نبشته‌های اردشیر و خشایارشاه هخامنشی در گنجنامه همدان. برهمین سیاق آثار معماری تخت جمشید و ویرانه‌ها و آثار شهر مدفون تروا در تپه حصار لیک در آناتولی وآکروپل میسینه در شبه جزیره پله پونز یونان و صدها و صدها موارد و مصادیق مشابه دیگر که مجال ذکر یک به یکشان در این مقال نیست.

چه بسا اگر هشدارها و فشارهای یونسکو نبود هم برج دُمل جهان نما در اصفهان ساخته می‌شد هم بسیاری از مآثرتاریخی و محوطه‌های مهم به ثبت رسیده و مندرج در فهرست ثبت جهانی را تخریب می‌کردیم و روی آوارشان برج‌های نازیبا و بی‌ریشه و بی بنیاد سود و سودا بپا می‌کردیم. چنین است وقتی یک علم، یک فکر، یک نظام ارزشی وارد سپهر آگاهی و افق اندیشه ما نشده است. وقتی نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم از آن علم چه می‌جوییم؟ در آن علم بدرستی بدنبال چه می‌گردیم؟ براستی و درستی می‌خواهیم؟ برایمان تفهیم و تعریف شده نیست.ادا و اطوار یا کاریکاتورش سرما را گرم کرده و دل ما را خوش داشته است.چون از فکر وفلسفه‌ای که در پس پشت و هدف و غایت واقعی که پیشاروی آن است شناخت عمیق و فهم وثیقی نداریم. هستی و چیستی و حدود معرفتی‌اش برایمان درست تفهیم و تعریف شده نیست.میراث ما منبع و ماده شناخت ما نیست.ماده آگاهی و منبع شناخت و اندیشه تاریخی دیگریست.ماده آگاهی و منبع شناخت اندیشه تاریخی و نظام دانایی عصری که به عالم مدرن متصف و به اندیشه و عقل و ارزش‌های مدرنیه‌اش شهره است. هانری کربن و ریچارد فرای پرورده دامن اوست و ناصر پورپیرارها پرورده دامن جامعه بعد انقلاب ما!

سخن آخر آن که: هرکه می‌خواهی باش و در هرکجا این عالم که می‌خواهی باش، دانش آموخته هر رشته و دانشی که می‌خواهی باش: حکمت و عرفان، یزدان شناسی و کلام، فقه و اصول، فکر و فلسفه، تاریخ و فرهنگ، باستان شناسی و انسان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد، روان شناسی و رفتارشناسی، زبان شناسی وگویش شناسی، شعر و ادب، حقوق و اخلاق، هنر و خلاقیت، ذوق و زیبایی، سیاست و دیانت، دینداری و دولتداری، وقتی نمی‌دانی در کجای تاریخ ایستاده‌ای بر کدام سنت و میراثی تکیه زده‌ای، متعلق به کدام اقلیم و عالم و جغرافیای تاریخی هستی، زیر کدام آسمان زندگی می‌کنی و گام برسینه چه ارضی نهاده‌ای، زیرگامهایت چه اتفاق افتاده است، ارض تاریخت چگونه ارضیست، آسمان ملکوتت چگونه آسمانیست، خفته‌ای و خوابی و خطر خیزهم برای ملتت هم برای عالمی!

 

انتشار تازه ترین کتاب استاد حکمت الله ملاصالحی

مبادی و مبانی باستان‌شناسی شناختی 

نویسندگان: دکتر حکمت الله ملاصالحی؛ دکتر وحید عسکرپور / شابک: 978-9640372906 / ناشر: دانشگاه تهران / تعداد صفحات: 168 / نوبت چاپ: اول / تاریخ انتشار: 1397 / قیمت: 230,000 ریال / نوع جلد: شومیز / اندازه: وزیری.

خرید اینترنتی کتاب فوق 


نوشته شده در  دوشنبه 97/10/24ساعت  12:10 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

شبکه چهار سیما، دوشنبه 17 دی 1397، ساعت 11:05 پیش از ظهر

تماشای برنامه گوهر: ویژه  کشف حجاب


علمای البرزی پیشگامان مبارزه با سیاست کشف حجاب رضاخان بودند

کد خبر: 83161566 | تاریخ خبر: 17/10/1397 - 10:56      

کرج - ایرنا - نویسنده و پژوهشگر البرز گفت که علمای این استان از پیشگامان مبارزه با سیاست مذهب زدایانه کشف حجاب رضاخانی بودند. حسین عسکری روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: پس از زمینه چینی های پیچیده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، سرانجام حکومت پهلوی در 17 دی ماه سال 1314، برنامه ای استعماری که از مدت ها پیش در دستور کار رضا شاه قرار گرفته بود به طور رسمی به اجرا درآمد. وی اظهار داشت: حکومت پهلوی این روز را به نام «آزادی زن و کشف حجاب» نامگذاری کرد. عسکری گفت: گروهی از علمای البرزی از جمله نخستین معترضان به این اقدام ضد مذهبی و فرهنگی رضا شاه و اقدام پیش از آن یعنی هم شکل کردن لباس ایرانیان بودند. وی ادامه داد: از جمله این علمای فقید آیت الله سید ابوالحسن گِلیَردی طالقانی، آیت الله سیّد موسی حسینی نجم آبادی معروف به آقانجفی، آیت الله میرزا ابوتراب شهیدی، آیت الله حاج میرزا نصرالله شهیدی مشهور به حاج مجتهد، آیت الله سید محمود علایی طالقانی و آیت الله حاج سیّد احمد میرخانی می باشند.

وی افزود: بحث کشف حجاب در ایران، همزمان با گسترش دامنه تجدد و نوگرایی و بیشتر در ایام پس از جنبش مشروطیت مطرح شد.این پژوهشگر اضافه کرد: با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی در سال 1304 پروژه کشف حجاب به طور جدّی در دستور کامل هیأت حاکمه قرار گرفت. وی گفت: نخستین اقدام عملی رضا شاه پهلوی در کشف حجاب، حضور بدون حجاب خانواده اش در نوروز 1306 در حرم حضرت فاطمه معصومه (قم) بود که به شدت مورد مخالفت آیت الله شیخ محمدتقی بافقی قرار گرفت. وی افزود: رضا شاه که از دانش و بینش لازم بهره ای نداشت، مدعی بود وقتی که مردم لباس هم شکل بپوشند، کلاه پهلوی بر سر گذارند و نسبت به رعایت حجاب سست و بی اعتنا شوند، متمدن خواهند شد! عسکری اضافه کرد: درک رضاشاه از تمدن، سلوک و رفتار متجدد مآبانه بود نه جنبه های معرفتی و فکری عمیق آن. وی اظهار داشت: در 6 دی ماه سال 1307 «قانون متّحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله مملکت» در چهار ماده به تصویب مجلس شورای ملّی رسید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال 1358 لغو شد. وی گفت: تصویب این قانون را می توان مقدمه ای بر کشف حجاب اجباری زنان و برچیدن لباس روحانیت در دوره حکومت رضاشاه پهلوی دانست.

این نویسنده افزود: رضا شاه در سال 1313 به ترکیه رفت و در آنجا مجذوب سیاست های مذهب زدایانه رهبر وقت ترکیه یعنی مصطفی کمال پاشا معروف به آتاتورک شد. عسکری تصریح کرد: سرانجام در 17 دی 1314 برنامه ای که از مدت ها پیش در دستور کار رضا شاه قرار گرفته بود به طور رسمی به اجرا درآمد. وی گفت: حکومت پهلوی این روز را به نام «آزادی زن و کشف حجاب» نامگذاری کرد. این نویسنده ادامه داد: در این زمان مرجع تقلید وقت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی تلگرافی به رضا شاه مخابره کرد و این واقعه را خلاف شرع اعلام کرد. وی با بیان اینکه برخورد رضا شاه با او بسیار تند و زننده بود، اظهار داشت: تلاش های آیت الله حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی که در مشهد ساکن بود نیز به جایی نرسید و به این دلیل او به عراق مهاجرت کرد. این پژوهشگر افزود: میرزا محمد آقازاده خراسانی فرزند آخوند خراسانی که خواست دنباله تلاش مرحوم طباطبایی قمی را بگیرد به تهران تبعید و در سال 1316 همانجا درگذشت. عسکری گفت: سرانجام پس از فروپاشی حکومت رضا شاه، با تلاش و پیگیری های علمای وقت، قانون کشف حجاب در شهریور 1322 از حالت اجباری خارج شد.7410/ 6155 انتهای پیام /*

خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا


نوشته شده در  یکشنبه 97/10/16ساعت  10:18 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

از سلسله «شب‌های وحدت ملّی» در هفتمین شب، به استان البرز پرداخته می‌شود. این مراسم در ساعت 5 بعدازظهر دوشنبه هفدهم دی ماه 1397 در کانون زبان پارسی برگزار می‌شود. در شب استان البرز آیت الله دکتر سید مصطفی محقق ‌داماد، دکتر عزیزالله شهبازی، دکتر محراب رجبی، ماهرخ فلاحی، فریبرز صادقیان طالقانی و دکتر حسین عسکری سخنرانی خواهند کرد و فیلم مستندی درباره استان البرز به نمایش در می‌آید.

استان البرز با 5350 کیلومتر مربع وسعت و 3 میلیون نفر جمعیت، کوچکترین و یکی از پراهمیت‌ترین استان‌های کشور می‌باشد. این استان بعد از تهران دارای بیشترین رشد جمعیت و همچنین بیشترین شمار پذیرش مهاجران از سراسر ایران می‌باشد. البرز حدود 40 درصد آب شرب مصرفی تهران و بخش عمده‌ای از مواد غذایی شامل مواد پروتئینی، لبنیات، سبزیجات و گل‌ و‌ گیاه پایتخت را تأمین می‌کند. البرز در دامان خود رجال و مشاهیر بزرگی همچون ریاضی‌دان و آب‌شناس بزرگ قرن پنجم هجری، حساب کرجی و مشاهیری همچون شیخ هادی نجم‌آبادی، آیت‌الله طالقانی، جلال‌ آل‌احمد و سید حسین میرخانی را دارد. وجود 120 هزار دانشجو، 5 هزار عضو هیئت علمی و همچنین وجود مراکز مهم تحقیقاتی و پژوهشی که برخی از آن‌ها از شهرت و اعتبار بین‌المللی برخوردارند، این استان را به مرکز آموزش و جایگاه تحقیقات و پژوهش کشور تبدیل کرده است. دژ مادها (محوطه ازبکی) به عنوان المان، درخت ارس (هورس) به عنوان نماد گیاهی و عقاب پرطلایی به عنوان نماد جانوری تعیین و معرفی شده و به ثبت رسیده است.

خیابان ولی‌ عصر، سه‌ راه زعفرانیه، خیابان شهید عارف‌ نسب، شماره 12، باغ موقوفات دکتر محمود افشار، کانون زبان پارسی.


سخنرانی ام در آیین شب البرز با عنوان «خاندان های علمی، فرهنگی و اجتماعی استان البرز»

 

عکس یادگاری بنده و آقای خسرو عباسی با استاد علی دهباشی مدیر و سردبیر مجله بخارا و اداره کننده آیین شب البرز در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. درخت ارس (هورس) نماد گیاهی استان البرز در تصویر قابل مشاهده است.

مطالب مرتبط:

 تصاویر خبرگزاری ایرنا از آیین شب البرز 

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)

وب سایت مرکز دایر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی 

پایگاه خبری سپیدار آنلاین 


نوشته شده در  یکشنبه 97/10/16ساعت  6:14 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

گفت و گوی چالشی «پایگاه خبری اصل ماجرا» با حسین عسکری درباره البرزشناسی و وضعیت فرهنگی استان البرز. فایل تصویری این گفت و گو جمعه 14 دی 1397 منتشر شده است.

 آنونس گفت و گوی فوق

 فایل کامل گفت و گو - 36 دقیقه 


نوشته شده در  جمعه 97/10/14ساعت  12:1 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی

پاسخ: هر چند خود را صاحب نظر در آیین های شب یلدا نمی بینم لیکن مناسب هم نمی دانم پرسش مفید و آموزنده ای را که مطرح کرده اید بی پاسخ بماند و بی پاسخ رها شود. درباره آیین های شب یلدا و مناسبت آن با باورهای باستانی ایرانیان به ویژه ولادت ایزد مهروتاثیرش بر آیین های ولادت عیسی بن مریم (ع) و جشن های سال نوعیسویان سخن بسیار رفته است و بسیار هم نوشته اند و ضرورت به تکرار آن گفته ها و نوشته ها در اینجا نیست. گفته می شود این واژه سریانیست. معنای  لفظی یا لغوی که از آن افاده شده میلاد است. بار آیینی این مفهوم بسیار غنی و پرمایه  و بسیار اسطوره ای و رازآمیز و آیینی تر از معنای لغوی یا لفظی آن است. درباره جنبه های آیینی و اسطوره ای و آیین های شب چله و شب یلدا و به در شدن فصل پاییز و درآمدن فصل زمستان و سرمای زمستانی در میان ایرانیان نیز آنقدر حکایت گفته اند  و روایت کرده  و افسانه  تافته اند و قصه بافته اند و آنقدر نوشته اند و سروده اند و آنقدر برقامت این شب دراز مرزی  آیین و آذین بسته اند که حاجت و ضرورت به تکرارشان در اینجا نیست.

تصور می کنم بی مناسبت نیست شب دراز یلدا را که کنایتی از مشاهدات و مکاشفات اهل ایمان و عرفان ولادت های معنوی و رستاخیزهای روحانی و زایش های ثانوی در شب های دراز و آنات راز آمیز سرمدی و تجربه های عمیق وجودی هم بوده است نیز ببینیم. چقدر انسان هستنده ای است افسانه ورز و اسطوره ای! و چقدر انسان تنهایی های پنهان و نامریی که در زیرلایه های هستی او آشیانه دارد با افسانه ورزی ها و اسطوره هایش پر کرده است. حفره ها و مغاک هایی که اگر انسان اجتماعی نمی شد یا از پایش می افکند یا آنکه پیش از تاریخی می ماند و در پیش از تاریخ متوقف می شد و هیچگاه تاریخی نمی شد.

تا پیش از بپا خاستن طوفان های عظیم و تحولات تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی بی سابقه، طی سده های متاخر در منطقه غربی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در سنت های دینی و نظام های معرفتی و کیهان شناسی فرهنگ ها و جوامع به اصطلاح سنتی که هم جنبه های یزدان شناختی هم اسطوره ای - آیینی آنها بسیار نیرومند بود؛ منظر و معرفت و فهم انسان از عالم هم رازآمیز هم آیینی هم سلسله مراتبی بود هم واقعیت های عالم در آینه نوعی رابطه زوجی و زوجیت یا نوعی تناظرو تقابل،  دیده و زیسته و فهیده می شد.

این نظم سلسله مراتبی و زوجیت و تناظر و تقابل میان واقعیت ها و پدیدارهای عالم را شما هم در متون دینی هم در سنت های اعتقادی هم در هنر و ادبیات و معماری می بینید. در سنت های دینی چینیان باستان مفهوم «ین» و «یان» یک مفهوم کلیدی بود و زوجیت واقعیت های عالم را در سطوح مختلف آن بیان می کرد. در سنت های دینی ایرانیان باستان و در میان ایرانیان نیز تقابل میان روشنایی و تاریکی اهورامزدا و اهریمن و راستی دروغ و مراتب مینوی و دینوی هستی بسیار پررنگ و لعاب بود و بر دیانت و معنویت یکتاپرستانه زرتشت سایه ضخیم افکنده بود. در سازهای موسیقی ایرانی ما در معماری ایرانی ما در شعر و ادبیات ما ایرانیان نیز شما به این یا آن نحو این زوجیت، مادینگی و نرینگی و تناظر و تقارن و تقابل میان چیزها را به انحاء و اطوار و انواع و احوال رنگارنگ می بینید. در میان سازهای موسیقی ما  دهل و دف آنقدر که سازهای سنگین و جلالی و نرینه و آسمانی اند که ریتم های شاد و سبک و تند ساز سّرنا مادینه و زمینی. تعابیر حضرت مولوی را در مثنوی ببینید:

آسمان مرد و زمین زن در خرد  

آنچه آن انداخت این می پرورد

اتفاقاً زبان قرآن هم پر از چنین تناظرها و تقابل ها و تقارن هاست. گویی فاهمه آدمی به نحوی طراحی و مهندسی شده است که واقعیت ها را در تناظر و تقابل ملموس تر می بیند محسوس تر می یابد و می فهمند. حضرت مولوی را ببیند:

پس نهانی ها به ضد پیدا شود     

چونکه حق را نیست ضد پنهان بود

در بینش اسطوره ای - آیینی یونانیان باستان نیز شما چنین تناظرها و تقابل هایی را می بینید. خدای پدر «اورانس» همانقدر که تشخص الوهی آسمان را بیان می کند الهه مادر «"گایا» تشخص  الوهی زمین را بازمی نمود. در نظام دانایی یونانیان باستان  یک عالم صغیر «میکروکسموس» و یک عالم کبیر «ماکروکسموس» را می بینیم که هر کدام تشخص های خود را دارند. اتفاقاً در ابیات عرفانی ما گاه انسان کبیر و کیهان صغیر در تناظر هم آمده اند. جا به جا هم شده اند. این تقابل ها را شما بیش و کم در همه سنت های دینی در سطحی دیگر به انحاء و اطوار مختلف می بینید. تقابل میان امر مقدس و نامقدس میان امر مطهر و طیّب یا نجس و خبیث و پلید و نامطهر و یا آن که تقابل میان سعد و نحس، ثواب و گناه، میمون و ملعون، حلال و حرام. اخلاق انسان عالم مدرن و کیهان شناسی انسان مدرن نحوه نگاه و منظر و معرفت و نظام دانایی و ارزشی انسان متجدد با آن کیهان شناسی های سنت های دینی و رازآمیز و عالم تقابل ها و تناظر ها وداع گفته است و طرح دیگری در عالم درانداخته است. آوارهای سخت و سنگین ساختارهای فروپاشیده آن کیهان شناسی های سنت های دینی را شما هم زیر سقف موزه های عالم مدرن هم در هنر ذایقه زیباشناختی او می توانید ببیند و بشنوید و ببویید و بچشید.

مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما اینک چونان ماده اندیشه تاریخی و دانش و دانایی انسان مدرن با نگاهی موزه ای و آرکئولوژیک متعلق به گذشته کاویده و کشف و گردآوری و داوری می شوند و زیر سقف موزه های عالم مدرن نیز به تماشا نهاده می شوند. کارناوال های دوره جدید صورت های نازیبا و بی محتوا و مرده و بی روح از آیین های زنده و رازآمیزی هستند که در عصر خود از سرچشمه و آبشخور سنت های دینی و بینش اسطوره ای - آیینی مردمان آن جوامع نشأت می گرفتند و می تراویدند. نوعی احساس نوستالژیک یا غم غربتی که گفته می شود انسان عالم مدرن به مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی گذشته دارد نیز چندان اصیل نیست. اتفاقاً انسان عالم مدرن انسان بی شب است. شب او نیز چهره دیگری از مشغله های سرگیجه آور روزینه اوست. تصادفی نیست که در دوره جدید اتفاقات بزرگ همه به روز نسبت داده می شود نه به شب. تقویم های دوره جدید را که ببینید هر رویداد برزگ و مهمی به روز منتسب شده و نسبت داده شده است.

در جوامعی که  همچنان اسطوره ها و آیین ها در میان اقشار متوسط اجتماعی رنگ و رمق دارد و بازارشان گرم است و آیین ها نیز تا حدی همچنان گرم و زنده برگزار می شوند. شب دراز یلدا تداعی خاطره عالمی از اسطوره ها و آیین های باستانی ملتی است که ملت دیروز و امروز نیست. جعل تحولات تاریخی دوره جدید هم  نیست. هم مفهوم شب هم آیین های شب چونان مفهوم روز و آیین های روز در تاریخ و فرهنگ و آیین و آداب و ادب ما ایرانیان مدام جامه معنا و فحوای نو بر تن پوشیده اند. در سنت های عهد باستان ما ایرانیان روز ستودنی تر از شب بوده است. با این همه در پس پشت این تاریخ، فرهنگ و تمدن مهری ناهیدی یا خورشدی قمری همیشه اصلی بنیادی و یگانه که سرچشمه و نور الانوار و سرمدی هر واقعی نهان بوده است. در میان ایرانیان عهد دولت قرآن و اسلام شب جامه رازآمیز تر و مقدس تر و با فحاوی معانی اشراقی تر فهمیده شده است. نحوست شب یلدا نیز جامعه تقدس و تبرک بر تن پوشیده است. بسیاری از مشاهدات و مکاشفات معنوی و مینوی و ولادت های روحانی و ثانوی انسان های وارسته و جان های از خود رسته در شب اتفاق افتاده است یا به شب های رازآمیز نسبت داده شده است. شب های قدر، شب معراج پیامبر، شام آخر عیسی بن مریم با حواریون از جمله مصادیق مهم منزلت و مقام معنوی و رازآمیز شب درمیان فرهنگ ها و جوامع خاورمیانه نبوی است. در ادبیات عرفانی ما آن قدر از شب های مبارک شهود و اشراق و سحرهای مسعود و میمون و متبرک سخن رفته است که در شعر و ادبیات کمتر ملت و مردمی. آیین ها خاموش و در سکوت و سکون نیایستاده اند. آیین ها هم تجربه تاریخی هم حیات معنوی و مینوی خود را از سر گذرانده اند. در حیات و حضور تاریخی شان هم چهره عوض کرده اند هم فحاوی و معانی نو بر تن پوشیده اند. اتقاقاً ایران یک چنین اقلیم و عالم و جغرافیایی است. به آسانی مردمش دست از آیین هایشان نشسته اند. هر بار باده معنای نو در جام آیین های کهنشان ریخته اند. این  نحوه مواجهه و تجربه تاریخی مشترک نقش مهم و موثر در استمرار و ادامه حیات تاریخی و مدنی و معنوی ملت ما داشته است. ملتی با میراثی مشترک و خاطره تاریخی و حیات مدنی و معنوی ومینوی مشترک که هم هویت و شخصیت او هم تاریخ و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی مشترک او را در همین جغرافیای فراخ و پرچین و شکن تاریخی و مدنی و معنوی می توان و می باید فهمید. می توان تعریف و معرفی کرد. یلدا را هم می توان با جامه معانی و فحاوی و آداب و ادب مینوی و معنوی تر جشن گرفت و پاس داشت. سفره های رنگین و مقوی و مغذی شب یلدا نقطه عزیمت و حرکت و افتتاح شبچرانی های پر شب چره و چرب سرد زمستانی در میان ایرانیان بوده است. سال های خوش کودکی و نوجوانی من نیز در روزها و ماه های سرد و گزنده زمستانی طالقان که در تمام زمستان چهره اش با بارش پی به پی سپیدی برف  سنگین احرام  می بست، به سرشد.

 بسیار سپاسگزارم.

حکمت الله ملاصالحی

دانشگاه تهران، 1397/9/29 هجری خورشیدی


 آثار استاد ملاصالحی در وبلاگ اسرار حکمت


جمله ای از استاد ملاصالحی به خط آقای علیرضا تک دهقان


جمله ای از استاد ملاصالحی به خط آقای امیر اصغری


نوشته شده در  پنج شنبه 97/9/29ساعت  6:51 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

خزانه داران کتب، اسناد و مدارک البرز

دکتر مهراب رجبی رییس بنیاد ایرانشناسی شعبه استان البرز 

آقای حسن شاه محمدی (کلاکی) برادر عزیزم، از چهره های خدوم فرهنگ البرز می باشند. آداب دانی برخوردار از اخلاقی نیکو و پژوهشگری علاقه مند به تاریخ و اجتماع البرز. بدون کمترین تعصب، در ارتباط با برخورداری استان از آرشیو اسناد و مدارک، باید اذعان کرد که استان نوپای البرز، به دلائل متعدد، از جمله قرار گرفتن در سایه برادر بزرگتر (تهران) در مقایسه با استان های سی گانه دیگر، از شرایط و موقعیت ضعیف تری برخوردار است .اگرچه مراکز علمی و پژوهشی معتبر و بلندآوازه ای همچون  دانشکده کشاورزی، موسسه سرم سازی، مراکز مختلف تحقیقات کشاورزی، مراکز مربوط به تعلیم و تربیت همچون مرکز آموزش سپاه دانش و دانشسرای مقدماتی، مراکز فنی و حرفه ای و کانون های کار آموزی (و بازآموزی) که تقریباً نزدیک به یک قرن از تاسیس و فعالیت تعدادی از آنها گذشته و هر کدام دارای آرشیوی معتبر و برخوردار از کتب، تصاویر  اسناد و مدارک معتبر می باشند، اما منابع و ماخذ موجود در این مراکز، عمدتاً در خصوص وظایف سازمانی و اخبار و اطلاعات علمی و آموزشی مرتبط با اهداف ذاتی خود می باشد، منابعی تخصصی و حرفه ای که در تدوین تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و اجتماع البرز، این مدارک کمتر می تواند به کار گرفته شود.

از این رو وظیفه البرزپژوهان و علاقه مندان به مطالعات استان البرز، در تحقیق و تدوین کتاب و خلق آثار پژوهشی، قدری مهمتر و البته دشوارتر از دیگر مناطق کشور می باشد. در حدود نه سالی که از تاسیس استان می گذرد، اهتمام قابل توجهی از سوی سازمان های دولتی به منظور رفع این نقیضه صورت نگرفته و آنچه جریان دارد، تلاش های عالمانه قابل تقدیری می باشد که از سوی اندیشمندان و پژوهشگران البرزی و به طور کاملاً خودجوش، از روی عشق و علاقه در خصوص جمع آوری، ثبت، نگارش و تدوین آثار، إسناد، مدارک و کتب مرتبط با البرز صورت گرفته است.

مجاهدات تحسین برانگیز برادر ارجمندم جناب آقای دکتر حسین عسکری، از آن جمله می باشد. علاوه بر تألیف کتب معتبر و متقن، تاسیس سایت «ساوجبلاغ پژوهی» که عمدتاً به تاریخ، فرهنگ و تمدن؛ ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان می پردازد، از تلاش های ارزنده ای می باشد که توسط این دوست دانشمندم، محقق شده است. در سطحی کوچکتر - اما لزوماً نه کم ارزش تَر - اقدامات عالمانه تعدادی دیگر از دوستان فرهیخته می باشد که مایلم به تلاش های جنابان آقایان فریبرز صادقیان، محمد علی شاه بیگ، ذکریا مهرور و جعفر کوهزاده، صورت گرفته است اشاره نمایم.

علاوه بر پژوهش و تدوین کتب تاریخی اجتماعی، در سایر عرصه ها از جمله محیط زیست، گسترش فضای سبز، مبارزه با اعتیاد، مساله کودکان کار، حقوق سالمندان، حمایت از أقشار آسیب پذیر، توجه به بانوان سرپرست خانوار، حمایت از حیوانات، سایر آموزش های شهروندی همچون ترافیک، معماری و شهرسازی، نیز اقدامات قابل توجه و شایسته تقدیری است که از سوی طبقات مختلف اجتماعی، خصوصاً جوانان و دانشجویان (و عمدتاً در قالب سمن ها) صورت گرفته و خوشبختانه با جدیت و پشتکار، ادامه دارد.

در این خصوص، آنچه که در شبکه های مجازی، در خصوص البرز - و شهرستان های ششگانه آن  کرج، فردیس، ساوجبلاغ، طالقان، نظرآباد و اشتهارد - در جریان است نیز قابل تامل و ستایش انگیز می باشد. حقیر  به عنوان شهروندی کوچک و همچنین مسول بنیاد البرزشناسی وظیفه خود می دانم از روی صدق و با تمام وجود از تمامی اساتید، محققان و البرزپژوهان قدردانی نموده، مراتب ادب، تواضع و اشتیاق غیر قابل توصیف خود را تقدیمشان دارم. در این زنجیره خجسته علم و آگاهی ، وظیفه می دانم شکر و شادمانی خود را به برادر فرهیخته ارجمندم جناب آقای مهندس حسن شاه محمدی - که قریب دویست جلد کتاب های مرتبط با البرز - و همچنین تصاویر و اسناد قابل استنادی را در کتابخانه شخصی خود، گرد آورده اند، تقدیم نمایم.

گریه شام و سحر، شکر که ضایع نگشت

قطره باران ما گوهر یکدانه شد


نوشته شده در  پنج شنبه 97/9/22ساعت  11:30 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

فروردین سال 1385 بود. نمایش آواز ستاره ها را در تئاتر شهر اجرا داشتیم. اوایل اجراها بود که استاد جعفر والی را در تئاتر شهر دیدم، به سمتشان رفتم و برای دیدن نمایش دعوتشان کردم، اسم نمایش را پرسید و اینکه گروه شما از کجاست؟ و بعد هیجان زده گفت پس همشهری هستیم... من اصالتا از روستای ولیان هستم... همیشه هم آنجا هستیم و چند روز بعد با چهره ای خرسند و پیروزمندانه که انگار همشهری هایش جایی را فتح کرده اند، به دیدن نمایش نشست و همان شب به دعوت من به ضیافت خانوادگی منزل پدری آمد؛ آنقدر صمیمی و بی پیرایه که گویی سال ها با ما زندگی می کند. آن شب فرزند من 30روزه بود... چند شب بعد او من و چندی از دوستان تئاتری را به باغش دعوت کرد. صمیمیت و گرمی حضورش هرروز بیشتر می شد... دیگر بچه های تئاتر هشتگرد و به خصوص من و اطرافیانم جزئی از خانواده اش بودیم. دخترم وقتی زبان گشود، به او می گفت عمو والی...، هر هفته دو یا سه بار کنار هم جمع می شدیم، باغش محل تمرینات و نمایش نامه خوانی مان بود و گاها محل ضیافت های هنری... . از تئاتر می گفت، از خاطراتش با ساعدی و تمامی هنرمندانی که امروز مفاخر هنر این کشور محسوب می شوند...، از اجراهایش و تعصبش به تئاتر ملی و انزجارش از تئاتر کاسبکارانه و تجاری. تمام تئاتر ها و تمریناتمان را همراهی می کرد، برایش مهم نبود کجا و ازسوی چه کسی! برایش آیین تئاتر مهم و مقدس بود، با محبت و سرشار از امیدی رشک برانگیز. می گفت باید در همین باغ تئاتر کار کنیم و همین جا اجرا و مخاطبمان را دعوت کنیم. برایش شهرت، پول و بعضی وجه های برساخته و مرسوم، محلی از اعراب نداشت. در هشتگرد یک دوره کلاس بازیگری برگزار کرد. آن موقع 75 سالش بود، پرانرژی و صمیمی با هنرجویان جوان و مبتدی، با دستمزدی که کرایه رفت وآمدش نبود. در این ایام من دو نمایش نامه را با تشویق او در باغش نوشتم؛ آقا لیلاو درخت ها، نمایش نامه را تایپ می کردم. اسباب پذیرایی را می آورد و در سکوت به کارهایش می رسید. بعد از اتمام هر صحنه برایش می خواندم. گاها متقاعدم می کرد تغییرش دهم و لحظاتی هم تشویق و ترغیبم می کرد... . دروازه باغش روی همه باز بود و هر کس به سودایی کنارش پهلو می گرفت؛ یکی برای خوش باشی و لذت بردن از فضای مصفای آنجا و دیگری برای مصاحبت و اندوختن از گنجینه تجربیات او و میهمانانش که گاها از همکاران و هنرمندان برجسته و پیش کسوت بودند... . باغش محفل دوست یابی بود، پاتوق آشنایی با اهالی هنر و مجمع انس هم کیشان و هم دردها از پیر و جوان و هیچ گاه میهمانی ناخوانده، حتی غریبه پشت در منزلش نمی ماند... . صمیمیت و همدلی اش عجیب بود، آنچنان که فقط لازم بود بگویی اینجا باغ آقای والی است؟ من از علاقه مندان فلان رشته هنری ام. آمدم از شما کمک بگیرم.. کسی نبود که از پذیرایی و همدلی او بی دریغ مانده باشد... هنوز برایم عجیب است این همه شوق و همدلی و دیگرخواهی... . همه خاطرات و تجربیاتش را شنیده بودم. برایم تجربه اندوزی علمی و هنری نزد یک استاد بیش از پنج سال کسالت بار بود، اما چیزی که او را برای ما تازه و صمیمی نگه می داشت منش و اخلاق او بود. درس هایش جنبه نصیحت و خطابه نداشت، من و خیلی از اطرافیان از او آداب زندگی و ادب هنر را آموختیم... . اولین روز دبستان پارمیدای من مصادف با مشغله ای بود که امکان همراهی اش را تا مدرسه نداشتم... . جای من را استاد پر کرد، او و مادرش را تا مدرسه همراهی کرد و به این کار می بالید... . همیشه می گفت ما یک خانواده ایم. همیشه بشاش و امیدوار بود مانند نیلوفران باغش که هر سال بر تعدادشان اضافه می شد. این اواخر نوبت اجرای نمایش «در گوش سالمم زمزمه کن» را در تئاتر شهر گرفته و تمریناتش را نیز آغاز کرده بود، آن هم در 83سالگی و بیماری قلبی و ضعف جسمی اش... . غالبا هنرمندان بزرگ یا انسان های مشهور رفتارشان توام با یک فاصله جویی از جامعه یا تفرعنی استادمآبانه با عموم است، رفتار استاد والی نقطه مقابل چنین رویکردی بود...، ازاین رو من و گروه بهمن و تمامی اطرافیانش مهم ترین چیزی که از او آموختیم، نگاه انسانی و خضوع و خشوع در رفتار حرفه ای و زندگی خصوصی بود... و بعد، آن نگاهش به مفهوم و معنی و کاربرد هنر برای مردم کوچه و بازار، به خصوص در همکاری 11 اثر مشترک او با غلامحسین ساعدی. بی دلیل نیست که او و آثارش از مهم ترین بنیادهای تئاتر ملی ما در دهه 40 محسوب می شوند... اگر مهم ترین ماحصل 11سال هم نشینی ما و استاد را بتوان خلاصه کرد، آموختن صداقت و شرافتی بی بدیل در شیوه مردمی و در زندگی و بروزش در آثار هنری اش بود... و تاثیر این نگاه را روی ما و در تولید آثار و تربیت اعضای گروه تئاتر بهمن در 10 سال اخیر نمی توان کتمان کرد. این رفتار و نگاه به زندگی استاد باعث جذب افراد مختلف جامعه در زندگی خصوصی به او می شد و این طیف وسیع همدلان و هم کیشان متنوع که دلبسته اش بودند، در نگاه جوان تر ها عجیب و رشک برانگیز به نظر می آمد. یادش گرامی، اما خاطرات و آمیزه هایش هر روز در بین ما خواهد بود و در جلو دیدگان ما زندگی خواهد کرد، مانند نوزاد فروردین 1385 که امروز دختری زیباست

- نشر نخست این یادداشت در: روزنامه شرق، ش 2760، ص 9.


مقاله ام درباره استاد والی در روزنامه اطلاعات  

(روزنامه اطلاعات، ش 26612، ضمیمه فرهنگی، ش 292، اول دی 1395، ص 1)

 گفت و گویم با خبرگزاری ایرنا به مناسبت درگذشت استاد والی 

مرگ نوشته اسماعیل آل احمد برای استاد جعفر والی


نوشته شده در  جمعه 97/9/9ساعت  3:4 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری
نشست علمی درباره کتاب اشتهارد نوشته محمد پارسانسب
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]