شهید شاه آبادی در فشند
حجت الاسلام والمسلمین شیخ مهدی شاه آبادی (1309 - 1363ش) از روحانیون مخالف حکومت پهلوی بود که در سال های 48 - 1347ش مدّتی را در روستای فشند از توابع شهرستان ساوجبلاغ گذراند. آغاز مبارزات دینی، سیاسی و اجتماعی او را می توان از زمان نهضت ملّی ایران جست و جو کرد. در سال 1332ش چند روز پس از کودتای 28 مرداد، در تهران دستگیر و زندانی شد. در بین سال های 1352 تا 1354ش سه بار دستگیر و مورد شکنجه ساواک قرار گرفت و در نهایت در زمستان 1355ش به بانه کردستان تبعید شد. در اوایل سال 1356ش پس از شش ماه تبعید، به تهران بازگشت. در خرداد 1357ش در پی دستگیری یک گروه انقلابی و ارتباط آنان با شاه آبادی، او برای چهارمین بار دستگیر و زندانی شد. شهید شاه آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با پیشنهاد جامعه روحانیّت مبارز تهران و حزب جمهوری اسلامی در انتخابات دوره های اوّل و دوّم به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافت. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران چند باره به عنوان رزمنده به جبهه رفت و در 6 اردیبهشت 1363 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید. امام خمینی به مناسبت شهادت او، پیام تسلیتی را صادر کرد.
سعید شاه آبادی فرزند ارشد شهید شاه آبادی درباره فعالیّت های دینی و سیاسی او در منطقه ساوجبلاغ می گوید: «از روستاهای دیگری که ایشان در آنجا فعّال بودند... روستای فشند در اطراف کرج بود. از مشکلات، این که در برخی از این روستاها با مشکل تهیّه مواد غذایی مواجه شدیم و نمی توانستیم نان تهیّه کنیم. در روستا مردم برای خودشان نان تهیّه می کردند و هیچ کس حاضر نبود به تازه واردی که به روستا وارد می شود نان بدهد. پدرم نیز می رفتند از روستاهای اطراف نان تهیّه می کردند یا از تهران نان می آوردند. دارم داستان سال های 48 - 1347ش را عرض می کنم، شاید هم کمی عقب تر. الان به ذهنم می آید سال 1346ش بود که ابوی ما می رفتند از روستای دیگری در شش کیلومتری روستای محل اقامت ما نان می آوردند. یادم است که دایی من بعد از تعطیلات آخر هفته می خواست برگردد تهران سرکارش. پدرم از او خواست بماند و فردا به اتفاق بروند و نانی را که دو روز قبل، در روستایی دورتر که شش کیلومتر با ما فاصله داشت سفارش داده بود، بگیرند و بیاورند و دایی ام به همین خاطر آنجا ماند. فردا که این راه را با هم پیاده رفتند، متوجّه شدند که آن آقا، از سه روز پیش که پدرم سفارش نان را داده بود، به این خاطر که هیچ پولی نپرداخته بودیم، هیچ نانی برای ما نپخته بود!»
فرزند شهید شاه آبادی درباره اثرگذاری پدرش بر اهالی روستای فشند می گوید: «ما در یک منطقه و فضایی بودیم که نیروهای ارتش طاغوتی آن زمان، نیروهای ساواک و دیگران (1) تبلیغاتی کرده بودند که وقتی یک روحانی با چنین ذهنیتی به این محل آمده بود، نمی توانست به راحتی مایحتاج خود را تهیّه کند ولی مردم همین روستا، با هنر ایشان بعد از دو ماه اقامت، شیفته مرحوم والد ما شده بودند. وقتی می خواستیم بیاییم بیرون، اهالی با گریه از ما بدرقه می کردند.» او درباره روش های جذب اهالی فشند به مسجد و فعالیّت های مذهبی می گوید: «یادم است در همان یک ماه اوّل که ابوی سراغ مسجد محل را گرفتند، درش بسته بود. بالاخره و با زحمات، بعد از دو روز سختی، در مسجد را باز کردیم، دیدیم که مسجد را خاک گرفته، کف آن پر از دست انداز است و قسمتی که می خواهیم نماز بخوانیم و احتیاط هم می کنیم، آن قدر صاف و مسطّح نیست که بتوان به عنوان مصلّی از آن استفاده کرد. ایشان مقیّد به حضور در مسجد بودند. من و ابوی مدّتی به تنهایی می رفتیم و من تنها مأموم شان بودم. وقتی در آن مسجد نماز می خواندند، فقط من یک نفر اقتدا می کردم و کس دیگری نمی آمد اقتدا بکند و ایشان باز می گشتند به منزل و نمازشان را احتیاطاً به خاطر ناهموار بودن مسجد اعاده می کردند. در آن مدّت، جوان های محل می ایستادند و ما را در راه تماشا می کردند. ولی هیچ کس با ما به مسجد نمی آمد. یادم است یک شب که ابوی از مسجد آمدند، رفتند سراغ یک بنده خدایی از بچّه های محل که به عنوان پهلوان و کشتی گیر در بعضی از مسابقات هم شرکت کرده بود، به او گفتند: نمی آیی مسجد پیش ما تا با هم برنامه بگذاریم؟ بعد به مادرم سفارش کردند که غذایی بپزند. از غذاهای حاضری کُتلت و گاهی اوقات آش. چندین شب، ایشان به اتّفاق من و جوان های محل به خصوص در شب های مهتابی به کوه پیمایی می رفتیم. همین افراد کم کم به نیروهای علاقه مند روحانیّت که پس از انقلاب هم با آنها حشر و نشر داشتند تبدیل شدند. روحیه جوان گرایی مرحوم پدرم خیلی جالب بود و معمولاً اکتفا نمی کردند که فقط افراد مسّن محلّی و روستایی را جذب بکنند و بسنده کنند به گفتن احکام شرعی و نیروی زیادی را به جذب جوان ها اختصاص می دادند.»
هادی فشندی از جمله جوانان مبارز روستای فشند است. او دانشجوی دانشسرای فنّی بابل بود که براساس گزارش ساواک در اوّل تیر 1356 به مناسبت درگذشت مشکوک دکتر علی شریعتی، به همراه دوستانش در زنگ تفریح شعارهایی را علیه حکومت پهلوی سر داده اند. آنان همچنین اعلامیه ای را در تابلو اعلانات دانشسرا نصب کرده بودند. در بخشی از آن اعلامیه آمده است: «گزارش رسیده از تهران حاکی است دکتر علی شریعتی در لندن توسط رژیم سیاه... ترور شده است... خیال نکنید آنهایی که در راه حق شهید شدند مُرده اند بلکه زنده اند و در پیش خداوند روزی می خورند... درگذشت دکتر شریعتی جامعه شناس معروف اسلام که توسط رژیم سیاه ترور شده به همه تسلیت می گوییم.»
_____________________
1. از جمله این افراد اهل روستای فشند می توان به تیمسار سرلشکر کیهان خدیو دادستان ارتش پهلوی و سرهنگ خلبان داریوش خیرخواه اشاره کرد. محاکمه و بازجویی از آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی (م1340ش) درباره قتل سپهبد حاجعلی رزمآرا نخست وزیر، سیّد مجتبی نواب صفوی رهبر جمعیّت فداییان اسلام، محمّدعلی عمویی (متولّد 1307ش) عضو سازمان نظامی حزب توده ایران، دکتر مظفر بقایی کرمانی (م1366ش) بنیانگذار حزب زحمتکشان ملّت ایران و شیخ عباسعلی اسلامی (م1364ش) مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی در کارنامه تیمسار خدیو ثبت شده است. خلبان خیرخواه هم در سال 1360ش همزمان با ریاست جمهوری سیّد ابوالحسن بنی صدر از کشور گریخت. او هواپیمای ربوده شده را به مصر انتقال داد و از آن کشور تقاضای پناهندگی سیاسی کرد. در نهایت به آمریکا رفت و هم اکنون در آن کشور برای یک شرکت خصوصی کار می کند.
- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 261.
مبارزات امام جماعت مسجد غدیریه نظرآباد
حجّت الاسلام والمسلمین سیّد محمّدعلی شهیدی محلاتی (1) امام جماعت مبارز مسجد غدیریه نظرآباد بود که حدود یک سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی و به توصیه آیت الله مرتضی مطهری (شهادت 1358ش) جهت ساماندهی امور مذهبی و اجتماعی به شهر نظرآباد آمد. شهیدی محلاتی طی دیدار با اهالی نظرآباد در 22 خرداد 1393 می گوید: «در آن دوران که طلبه جوانی بودم چند سال در مسجد غدیریه نظرآباد حضور یافته و به انجام وظیفه در راستای آگاه سازی مردم منطقه [ساوجبلاغ] پرداخته و خاطرات خوش بسیاری از نظرآباد دارم. در همان زمان نیز مردم نظرآباد انسان های شریف، مؤمن، ولایی و پیرو نهضت امام خمینی بوده و در راه مبارزه علیه رژیم طاغوت با جان و دل تلاش می کردند. جوانانی که آن زمان فعالیّت های دینی و مذهبی و سیاسی انجام می دادند یا در دوران هشت سال دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت و جانبازی نایل شده و یا همچنان در مسیر ولایت حرکت می کنند. این روحیه شهادت طلبی و ولایت مداری مهمترین ویژگی مردم نظرآباد است.»
شهیدی محلاتی درباره ارتباط خود با چهره های انقلابی در منطقه ساوجبلاغ می گوید: «در تابستان 1356ش شهید بزرگوار آیت الله مطهری به من گفتند برو به منطقه ای کارگری به نام نظرآباد در ساوجبلاغ که کارخانجات مقدّم در آنجاست، روحانی قبلی رفته است. منطقه حدود 30 هزار نفر جمعیّت دارد و محیط کارگری است و نیاز است یک روحانی به آنجا برود و کارش را شروع کند. ایشان مرا به صورت موقت و برای سه ماه به آنجا اعزام کردند. در آنجا با عده ای از افراد از جمله برخی مهندسان کارخانه [نساجی مقدّم]، فعالیّت های خود را شروع کردیم. در آن موقع رییس کارخانه مقدّم، آقای مهندس علی نقی خاموشی (2) بود که قبلاً رییس اتاق بازرگانی بودند. مهندس [منوچهر] سالور (3) هم بود که در سیمان آبیک فعالیّت می کرد. به هر حال، ما کارمان را با چند روحانی دیگر در آنجا شروع کردیم. ایجاد تغییر و تحول در محیط کارگری کار آسانی نیست. ضمن اینکه آخرالامر، محدودیت هایی هم برای من به وجود آوردند. یکی دوبار ما را دستگیر و آزاد کردند ولی کارمان را انجام دادیم و موقعیت هایی هم داشتیم. در نهایت آن محیط به گونه ای شکل یافت که منطقه ای که کارگری بود، تبدبل به یک منطقه انقلابی شد! در همان زمان در کرج حکومت نظامی برقرار شده بود و من هم دستگیر شدم.»
خسرو فلاحتداری (متولّد 1332ش) که در روزهای مبارزه از جوانان علاقه مند به شهیدی محلاتی بود می گوید: «وقتی از کارخانه سیمان آبیک بیرون آمدم، ارتباطم با آقای شهیدی بیشتر شد. ایشان سخنران هایی به مسجد غدیریه نظرآباد می آورد که خیلی زیرکانه و ظریف از حکومت پهلوی و شاه انتقاد می کردند. البته برخی مواقع، مردم عادی این پیام های دوپهلو را دریافت نمی کردند. من به منزل آقای شهیدی محلاتی هم رفت و آمد می کردم. خانه اش پشت مغازه قنادی شیرین منش بود. همان خانه ای که [میرزا عبدالله] مقدّم برای روحانی نظرآباد ساخته بود. آقای شهیدی محلاتی یک پیکان سفید رنگ داشت و اعلامیه های امام را در صندوق عقب آن می گذاشت و بخشی از آن را در اختیار من و دوستانم قرار می داد تا آنها را پخش کنیم. ما آن اعلامیه ها را می بردیم و در مغازه نانوایی بربری یکی از نظرآبادی ها قرار می دادیم تا به مرور آنها را توزیع کنیم. یادم می آید مداحی که در کارخانه مقدّم کار می کرد ایام محرّم به غدیریه می آمد و آخر روضه هایش برای شاه دعا می کرد. به همین دلیل با چند نفر از دوستان رفتیم منزل آقای شهیدی محلاتی و خواستیم تا به آن مداح تذکر دهد. آقای شهیدی محلاتی هم به آن مداح تذکر داد به طوری که از آن پس، دیگر برای شاه دعا نمی کرد .»
علی عسگری (متولّد 1345ش) که در روزهای مبارزه، دانش آموز بود، درباره دستگیری شهید محلاتی می گوید: «وقتی در بهمن یا دی 1357 ساواک ایشان را دستگیر کرد، مدارس نظرآباد تعطیل شد. دانش آموزان دبیرستانی آمدند جلوی مدرسه ما و شعار دادند، مدرسه ما هم تعطیل شد و به آنها پیوستیم. آمدیم سمت مدرسه دخترانه که آنجا را هم تعطیل کردند. این جمعیّت آمد سمت مسجد غدیریه و رفتیم به سوی منزل آقای شهیدی محلاتی که نزدیک قنادی شیرین منش بود. آقای جعفر کریمی اصل (4) در مقابل منزل آقای شهیدی محلاتی شعارهای تندی داد و خواهان آزادی این روحانی مبارز شد. مأموران ژاندارمری نظرآباد هم آمدند و ار دور مراقب جمعیّت بودند اما کاری نمی کردند.»
_____________________
1. حجّت الاسلام والمسلمین سیّد محمّدعلی شهیدی محلاتی (متولّد 1328ش) هم اکنون معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران است. نماینده سوّمین دوره مجلس شورای اسلامی، معاون کنسولی و امور مجلس وزارت امور خارجه، مشاور رییس جمهوری در امور روحانیت، معاون حقوقی و پارلمانی وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دبیر شورای عالی ترویج و توسعه فرهنگ ایثار و شهادت از مسئولیتهای او پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.
2. مهندس علی نقی خاموشی از چهره های انقلابی متمایل به جمعیت موتلفه اسلامی است که در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرعامل کارخانجات نساجی مقدّم بود. ریاست اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران، ریاست هیئت مدیره شرکت سرمایه گذاری ایران، رییس هیئت مدیره شرکت های ریسندگی و بافندگی مطهری و پوشاک جامعه، مدیر تولید کارخانه نساجی ممتاز و عضو شورای پول و اعتبار وابسته به بانک مرکزی ایران و ریاست بنیاد مستضعفان از مسئولیت های او است.
3. مهندس منوچهر سالور (م 1389ش) پدر صنعت سیمان ایران و بنیانگذار کارخانه سیمان آبیک در شهرستان نظرآباد است. دوره تحصیلات متوسطه را در دبیرستان صنعتی ایران و آلمان به پایان رساند سپس در هنرسرای عالی در رشته برق مشغول تحصیل شد. در سال 1317ش تحصیلات دانشگاهی را در رشته مهندسی برق و ماشین آلات در دانشکده صنعتی (علم و صنعت کنونی) به پایان رساند و کار خود را در کارخانه سیمان ری - که در سال 1312ش به وسیله یک شرکت آلمانی راه اندازی شده بود - آغاز کرد. کوشش های فراوان او برای جبران خرابی و عقب ماندگی های ناشی از پیامدهای جنگ جهانی دوّم باعث شد که حتّی شب ها را نیز در کارخانه سپری کند. ایجاد کارخانه سیمان آبیک از جمله اقدامات مهندس سالور است. واحد نخست این کارخانه در سال 1352ش با ظرفیّت 3500 تُن در روز و واحد دوّم آن در سال 1357ش با ظرفیّت 4000 تن سیمان پرتلند راه اندازی گردید. این کارخانه در روز سه شنبه هفتم آبان 1353ش با حضور محمّدرضا شاه پهلوی افتتاح شد. ریاست انجمن اسلامی مهندسین، مدیرعامل و رییس هئیت مدیره کارخانه قند مرودشت، مدیرعامل شرکت سهامی عام سیمان فارس و خوزستان، سرپرست بنیاد علوی در سال 1357ش، مهندس برجسته ایران در سال 1376ش و راه اندازی شرکت سهامی شیراز، کارخانه های سیمان شیراز، دورود و بهبهان، کارخانه های قند پارس، قهستان و فسا در استان های فارس، خراسان و کرمان، هنرستان کارآموزی نارمک تهران و معدن پنبه سوز در اطراف بیرجند از جمله فعالیّت های عمرانی و اجتماعی او به شمار می رود. «خاطرات و خدمات» در دو جلد، «ارمغان حجاز» و «مناجات فرزانگان» از آثار مکتوب او است. او با روحانیون مبارز روزگار خود از جمله آیت الله شهید سیّد عبدالحسین دستغیب شیرازی، آیت الله شهید سیّد اسدالله مدنی، آیت الله شیخ بهاالدین محلاتی و آیت الله سیّد محمود طالقانی در ارتباط بود. سالور همچنین از دوستان صمیمی مهندس مهدی بازرگان بود.
4. جعفر کریمی اصل (م 1376ش) از فرهنگیان شناخته شده شهر نظرآباد است که در برپایی تظاهرات های مردمی علیه حکومت پهلوی نقش مؤثری داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عهده دار معاونت آموزش و پرورش شهرستان ساوجبلاغ و ریاست این اداره در منطقه طالقان شد. او به هنگام مرگ، شهردار ملارد از توابع استان تهران بود که به دلیل عارضه قلبی درگذشت.
- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 272.
مسجد غدیریه نظرآباد از کانون های مبارزه علیه حکومت پهلوی
مهندس علی نقی خاموشی (نفر اوّل از سمت چپ) از چهره های انقلابی متمایل به جمعیت موتلفه اسلامی. او در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرعامل کارخانجات نساجی مقدّم بود.
مهندس منوچهر سالور پدر صنعت سیمان ایران و بنیانگذار کارخانه سیمان آبیک
فعالیّت های سیاسی پزشک و مسئول تلفنخانه کارخانجات مقدّم
دکتر جهانگیر مهاجر ایروانلو (متولّد 1320ش) پزشک کارخانجات نساجی مقدّم و دوستش آقای اسلامی مسئول راه اندازی تلفنخانه نظرآباد، از چهره های مخالف حکومت پهلوی در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شهر نظرآباد بودند. فُرروچو گُززینی (1) در این باره می گوید: «در سال 1353ش پزشکی به نام دکتر مهاجر به نظرآباد آمد. او در اصل پزشک کارخانجات مقدّم بود اما به معالجه اهالی هم می پرداخت. پس از مدّتی مطبی را در نظرآباد دایر کرد. او از نیروهای مذهبی و مخالف حکومت پهلوی بود و فعالیّت هایی علیه آن در نظرآباد داشت. دکتر مهاجر در آستانه پیروزی انقلاب از این شهر رفت و تخصّص خود در رشته بیهوشی را دریافت کرد. پس از پیروزی انقلاب، مدّتی رییس بیمارستان هزار تخت خوابی تهران (مجتمع بیمارستانی امام خمینی) شد. عجیب اینکه پدر او سرهنگ بود اما خودش با پهلوی بد بود.»
فرروچو گززینی درباره ورود آقای اسلامی به نظرآباد و فعالیّت های مذهبی و سیاسی او می گوید: «همزمان با ورود دکتر مهاجر به نظرآباد فردی به نام آقای اسلامی به این شهر آمد که خط تلفنی را در نظرآباد راه اندازی کند. او بسیار مذهبی و همسرش فرزند یکی از روحانیون معروف آن زمان بود. به جهت مخالفتش با حکومت پهلوی، در اینجا (نظرآباد) با دکتر مهاجر صمیمی شد. پس از رفتن دکتر مهاجر، آقای اسلامی در نظرآباد ماند و با کمک زرین قلم، شبکه تلفن نظرآباد را راه اندازی کرد. آقای اسلامی همچنین با آقای سیّد محمّدعلی شهیدی محلاتی (2) روحانی نظرآباد خیلی دوست بود. به گمانم مبنای دوستی شان همین فعالیّت های سیاسی و مذهبی بود.»
_____________________
1. فرروچو گززینی (متولّد 1316ش) از کارشناسان ایتالیایی کارخانجات نساجی مقدّم است. او متولّد شهر تاریخی فلورانس ایتالیا و دانش آموخته کارشناسی حسابداری است که در سال 1338ش به همراه پدر و مادرش به شهر نظرآباد آمد. در سال 1340ش به استخدام کارخانجات نساجی مقدّم درآمد و در سال 1376ش بازنشسته شد. پس از مرگ پدرش آلدو گززینی (نخستین سرپرست تولید کارخانجات مقدّم) یک دوره جایگزین او شد. مهندس گززینی هم اکنون با همسرش سوسن ربانی در شهر نظرآباد زندگی می کند. او در جوانی به آیین اسلام گرویده است.
2. حجّت الاسلام والمسلمین سیّد محمّدعلی شهیدی محلاتی (متولّد 1328ش) امام جماعت مبارز مسجد غدیریه شهر نظرآباد بود که حدود یک سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی و به توصیه آیت الله مرتضی مطهری (شهادت 1358ش) جهت ساماندهی امور مذهبی و اجتماعی به نظرآباد آمد. ایشان هم اکنون معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران است. نماینده سوّمین دوره مجلس شورای اسلامی، معاون کنسولی و امور مجلس وزارت امور خارجه، مشاور رییس جمهوری در امور روحانیت، معاون حقوقی و پارلمانی وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دبیر شورای عالی ترویج و توسعه فرهنگ ایثار و شهادت از مسئولیت های او پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.
- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 272.
دیدار و گفت و گوی حسین عسکری با فرروچو گززینی
مهندس علی نقی خاموشی (نفر سوّم از سمت چپ) از چهره های انقلابی متمایل به جمعیت موتلفه اسلامی است که در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرعامل کارخانجات نساجی مقدّم بود. فرروچو گززینی (نفر اوّل از سمت چپ) از کارشناسان ایتالیایی کارخانجات نساجی مقدّم از دوره مدیریت خاموشی به نیکی یاد می کند.
روشنگری های آیت الله استادی در ساوجبلاغ
آیت الله رضا استادی مقدّم تهرانی (متولّد 1316ش) مجتهد و مدرس نامدار حوزه علمیه قم، مبارزات سیاسی با حکومت پهلوی را از سال 1342ش آغاز کرد. او که از شاگردان امام خمینی بود، پس از قیام 15 خرداد 1342 به توصیه استادش آیت الله شیخ محمّد شاه آبادی به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ آمد. او ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد. آیت الله استادی پس از بازگشت از برغان، به عنوان یکی از روحانیون سرشناس تهران، پای اعلامیه ای را در اعتراض به دستگیری امام خمینی خطاب به حکومت پهلوی امضا کرد.
حاج ابراهیم بکایی برغانی (متولّد 1306ش) که از دعوت کنندگان آیت الله استادی به برغان بوده درباره حضور او و شیخ محمّد شاه آبادی در این روستا می گوید: «در سال های پیش از انقلاب، آیت الله شاه آبادی تابستان ها با خانواده اش به برغان می آمد. با ایشان درباره مسایل مذهبی فراوان صحبت می کردیم. پس از نماز، سخنرانی می کرد و از رضاشاه و فرزندش محمّدرضا شاه با کلمات رمزی خرِ بزرگ و خرِ کوچک یاد می کرد. برخی که منظور او را متوجّه می شدند می ترسیدند و از جمع خارج می شدند. در آن سال ها در برغان مردم دو دسته بودند؛ گروهی طرفدار تعزیه خوانی و گروهی دیگر طرفدار تفسیر قرآن و روضه خوانی بودند. به خاطر دارم یک ماه پیش از تبعید امام خمینی از قم، با تعدادی از برغانی ها رفتیم منزل آقای شاه آبادی و با معرفی ایشان آیت الله استادی را به برغان آوردیم. آقای استادی بیشتر قرآن تفسیر می کرد. برخی اهالی انتظار داشتند ایشان همانند مداحان روضه خوانی کند اما آقای استادی می گفت من روضه خوان نیستم. می توانم قرآن تفسیر کنم و یا حدیث بگویم.»
- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 223.
آیت الله شیخ محمّد شاه آبادی به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ می آمد و ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد.
بکایی برغانی در تیررس مأمور مخفی ساواک در عراق
در 19 اردیبهشت 1357 عباس فرزاد متین مأمور مخفی ساواک با یک کاروان زیارتی عازم عتبات مقدّس عراق می شود تا اطلاعاتی را درباره امام خمینی و یارانش به دست آورَد. یکی از اعضای این کاروان حاج ابراهیم بکایی برغانی (متولّد 1306ش) بود که در خیابان شهربانی کرج مغازه پیراهن دوزی داشت. در گزارش مفصّل این مأمور ساواک و دو پیوست آن، سه بار نام این مبارز ساوجبلاغی آمده است. در نخستین گزارش درباره او نوشته است: «از معتصّبان مذهبی بسیار [نا]آرام [و] ناراحتی بود و دهها بار با مأمورین عراقی درگیر شد و مرتّب زائران را علیه مأموران عراقی می شورانید و همراهان وی دو نفر زن بودند (به استثنای خانواده خودش) که یکی خواهر آقای [رسول] رحیمی رییس اتاق اصناف تهران و دیگری از بستگان آقای رحیمی بود. یاد شده، بسیار ظریف فعالیّت می کرد و از کربلا تلفنی با نجف اشرف تماس می گرفت و از نجف با بغداد صحبت کرد و مجدداً از بغداد قصد مسافرت به نجف داشت که به علّت مرافعه دو نفر راننده عراقی که بر سر جلب مسافر نزاع کردند موفّق نشد. لیکن مجدداً با نجف تماس تلفنی گرفت و شب در بغداد به دیدن کسی رفت که احتمالاً از روحانیون ایرانی و یا مقامات عراقی بودند. ضمناً رابط [امام] خمینی با زوّار ایرانی، آخوندی بود که در حرم به احتمال بسیار زیاد با آشنایی قبلی و یا جمله رمز [با] زوّار تماس می گرفت.»
این مأمور مخفی ساواک پیرو گزارش اصلی خود، در 30 اردیبهشت 1357 می نویسد: «[امام] روح الله رابطی دارد که آخوند جوان و خنده رویی است و از لحظه ورود زایران ایرانی در اطراف آنان پرسه می زند و قیافه اش به قدری آشنا بود که ابتدا فکر کردم جزو کاروان زوّار است. لیکن کم کم روشن شد که زایران را به نزد [امام] خمینی می برد. یاد شده در اوّلین روز ورود به نجف با بکایی برغانی در حرم حضرت علی علیه السلام تماس گرفت و از آنجا که بکایی مستقیماً به جانب او رفت مشخص است که با نشانی قبلی و یا آشنایی و یا جملات رمز با وی تماس گرفته است. با توجّه به تماس های متعدد تلفنی بکایی در عراق با اشخاص مختلف به نظر می رسد نامبرده مسئولیت های عمده ای را در ایجاد ارتباط با [امام] خمینی و ایجاد اغتشاش در تهران و کرج عهده دار بوده و پیام های متعددی را حمل و ردّ و بدل [می]نماید.» فرزاد متین پس از بازگشت به ایران همچنان به مراقبت خود از اعضای کاروان زیارتی مورد اشاره ادامه می دهد. او در 28 اردیبهشت 1357 با حسین صدیقی از اعضای کاروان، در محل بانک ملّی ایران شعبه پاچنار تهران دیدار می کند و از او - که تبدیل به مخبر ساواک شده - می شنود که اعلامیه و نوارهای امام خمینی را از بکایی برغانی گرفته نه شخص امام خمینی در عراق .
حاج ابراهیم بکایی برغانی پس از مطالعه گزارش مأمور ساواک پس از 39 سال به نگارنده این کتاب می گوید: «برخی موارد آن همانند تلفن های متعدد من در عراق دروغ است چون آن موقع کمتر کسی تلفن داشت. من امام خمینی را در سال های پیش از پیروزی انقلاب، دوبار ملاقات کردم. نخستین بار وقتی ایشان را دیدم که یک ماه پس از آن از ایران تبعید شدند. آن دیدار را هم آقای [شیخ محمّد] شاه آبادی هماهنگ کرده بود. در همان سفر بود که آیت الله [رضا] استادی را با خود به روستای برغان آوردیم. دوّمین بار هم در سال 1357ش چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، در نجف اشرف خدمت امام خمینی رسیدم. یک روحانی سیّد در حرم امام علی علیه السلام بود که ما را به دیدار امام برد. من هم مقداری توت و گردوی برغان و پسته را به عنوان سوغاتی برداشتم تا دست خالی نباشم. صبح آن روز مقدور نشد امام را ببینم. بعدازظهر همان روز رفتیم که تشریف داشتند. من دست امام را بوسیدم. هیچ سوألی نکرد که اسمت چیست و اهل کجایی؟ من سوألاتی را درباره مطالعه آثار دکتر علی شریعتی، حکم شرعی روبروی هم نشستن زنان و مردان تماشاگر تعزیه در برغان و وجوهات شرعی پرسیدم. امام درباره آثار شریعتی گفتند که آن را از من نپرسید اما گفتند اشکال دارد که به هنگام اجرای تعزیه، مردان و زنان روبروی هم بنشینند. وقتی به کاروان برگشتم چند نفری می پرسیدند چه کسی به دیدار آقای خمینی رفته که من از ترس وجود مأموران ساواک، سکوت کردم و چیزی نگفتم. همراهان من در آن سفر زیارتی پنج نفر بودند دو خواهر و مادر رسول رحیمی نوه عمه ام که رییس اتاق اصناف تهران بود و همسرم و مادرِ همسرم.»
- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 278.
گفت و گوی حسین عسکری با حاج ابراهیم بکایی برغانی، 18 تیر 1396، شهر کرج
سرشناسه: عسکری، حسین، 1353 -
عنوان و نام پدیدآور: علمای مجاهد استان البرز/ حسین عسکری؛ ویراستار سالومه السادات شریفی.
مشخصات نشر: کرج: ستاد کنگره شهدای استان البرز، نشر شاهدان البرز، 1397.
مشخصات ظاهری: 330 ص. :مصور.
شابک: 300000 ریال: 978-622-95335-0-5
وضعیت فهرست نویسی: فیپا
موضوع: روحانیت -- ایران -- فعالیتهای سیاسی
موضوع: Clergy -- Political activity -- Iran
موضوع: روحانیت -- ایران -- سرگذشتنامه
موضوع: Clergy -- Iran -- Biography
موضوع: مجتهدان و علما-- ایران -- فعالیتهای سیاسی
موضوع: "Ulama -- Political activity-- Iran
موضوع: مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه
موضوع: "Ulama -- Iran -- Biography
رده بندی کنگره: BP223/8/ع5ع81397
رده بندی دیویی: 297/45
شماره کتابشناسی ملی: 5531805
__________________________
مشخصات کتاب فوق در وب سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
خبر رونمایی از ماکت کتاب علمای مجاهد استان البرز
بانیانِ البرزی دو لوحِ مقابر ری
کتیبه، نوشتاری بر روی ماده بادوام است. فن و هنر ساخت آن را کتیبه نگاری گویند (دانشنامه دانش گستر، 1393، ص 851). به دیگر سخن، کتیبه اسمی عربی است که به مفهوم سنگ نوشته، کتابت، نوشته خطی، اهداییه، تقدیم نامه، نوشته ای بر بدنه کوه یا تخته سنگ، حاشیه دور سر در عمارت ها، دیوار مساجد، آرامگاه ها و بقعه ها، گوشه های پارچه ای همچون سفره، بیرق، جامه، جامه خانه کعبه، زرین پوش اسب، پوشش تکیه ها و اماکن متبرکه آمده است (راهپیما، 1392، ص 33). در استان البرز و خارج از آن تعدادی کتیبه تاریخی متعلّق به قرون میانی دوره اسلامی به چشم می خورد که روایتگر دیرپایی تاریخ و فرهنگ کتابت در این استان است.
از آن جمله، دو لوح آهنی با کتیبه های کوفی متعلق به درهای قدیمی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی و برج طغرل (مقبره ابراهیم خَوّاص صوفی مشهور قرن سوم هجری قمری) است که آنها را دو چهره شیعی متعلق به استان البرز یعنی جمال الدین عبدالصمد و عبدالوهاب هشتجردی (هشتگردی) فرزندان دهخدای فخرآور هشتجردی در قرن ششم هجری قمری تدارک دیده اند. این دو اثر ارزشمند به ترتیب در موزه آستان حضرت عبدالعظیم و موزه هنر میشیگان (آمریکا) نگهداری می شوند (خامه یار، 1395، ص 152).
رییس جمال الدین عبدالصمد هشتجردی از شخصیت های مذهبی و اجتماعی شیعه در قرن ششم هجری قمری است که ریشه در هشتگرد (مرکز شهرستان ساوجبلاغ) دارد. او به همراه پدرش که مستوفی ری بود، با اسماعیلیان الموت درگیری مسلحانه و عقیدتی داشت. عبدالجلیل قزوینی رازی متکلم و فقیه شیعه در قرن ششم هجری قمری، در معرفی خواجگان و روسای شیعه، از او با عنوان «جمال الدین عبدالصمد غازی شهید رحمت الله علیه» یاد کرده و در کتاب «نقض» در این باره نوشته که «ابو اسحاق صاحب خراج ملاحده» نیز «که ملحد شد» به وسیله «امیر قایماز... به گفت جمال الدین عبدالصمد شیعی رحمت الله علیه» کشته شد. آن گونه که به نظر می رسد، جمال الدین عبدالصمد در نهایت به شهادت رسیده اما منابع تاریخی درباره چگونگی شهادت او مطلبی نگفته اند (رازی قزوینی، 1358، ص 130، 223). منتجب الدین رازی از نویسندگان شیعه در قرن ششم هجری قمری، در ردیف 319 کتاب الفهرست با عنوان «الرییس عبدالصمد بن فخرآور الهشتجردی: دَیِّن، فاضل» از او نام برده است (رازی، 1366، ص 93، 329).
منابع: خامه یار، احمد، «دو لوح آهنی کتیبه دار متعلّق به مقابر ری از سده ششم هجری»، فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم، سال 9، ش 28، پاییز و زمستان 1395؛ دانشنامه دانش گستر (تک جلدی)، زیر نظر کامران فانی، محمّدعلی سادات، تهران، دانش گستر روز، 1393؛ رازی قزوینی، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض معروف به نقض، تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی (محدّث)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملّی، 1358؛ رازی، منتجب الدین علی بن بابویه، الفهرست، تحقیق و مقدمه: سید جلال الدین محدث ارموی، به کوشش محمد سمامی حایری، زیر نظر سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1366؛ راه پیما، غلامرضا، «بررسی کتیبه های تاریخی ایران»، مجله نامه بهارستان، ضمیمه ش 2 (ویژه نامه کتیبه)، زمستان 1392.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «بانیانِ البرزی دو لوح مقابر ری»، ماهنامه همیار البرز، سال 5، ش 13، دی 1397، ص 8.
صلاح شخص جناب اشرف هم در این است!
دکتر محمد مصدق روز 26 آبان 1325 نامه ای به قوام السلطنه نخست وزیر وقت می نویسد و طی آن از وضعیت کشور و به ویژه مجلس ابراز نگرانی می کند. نامه او به شرح زیر است :
«جناب اشرف آقای قوام نخست وزیر، (خصوصی- مستقیم است). پس از مراجعت از نیمه راه مسافرت اروپا از اوایل اردیبهشت اینجانب در احمدآباد ساوجبلاغ سکونت اختیار کرده و در حال انزوا گرفتار مریض داری بودم و بالاخره خود نیز دچار کسالت شده و ناچار به تهران آمده و مدتی تحت معالجه هستم و اگر با چنین حالی در مقام تصدیع برآمده ام هیچ محرکی غیر از ادای وظیفه اجتماعی ندارم. متعاقب صدور فرمان انتخابات غلیان فوق العاده ای در افکار عمومی پدیدار شده و مراجعاتی از طبقات مختلف به اینجانب شده... مردم می گویند هنگامی که دولت در بعضی حوزه ها عملاً بازرسی ندارد و در سایر حوزه ها هم خود دولت به عنوان حزب دخالت کند، انتخابات آزاد نخواهد بود و چنین انتخاباتی با وضعیت کنونی ایران بسیار خطرناک است و مجلسی که با این شیوه تشکیل شود، مظهر افکار عمومی ایران نیست و در مقابل بیگانگان برای دولت تکیه گاه نخواهد بود. زیرا ماموران بیگانه بهتراز هرکس ناظر بر اوضاع و از منشا انتخاب نمایندگان آگاهند و توقع دارند که دولت مجلس را برای پیشرفت مقاصد سیاسی آنها مطیع و منقاد کند. دولت اعم از اینکه مانند دوره دیکتاتوری [رضاشاه] اسامی داوطلبان وکالت را به فرمانداران تلگراف کند یا اینکه مانند دوره 14 تقنینیه عده ای را با تزویر و حیله در حوزه های انتخابیه تحمیل یا نامزدهای خود را تحت عنوان تشکل حزب تقویت کند نتیجه یکی است و آن این است که قاطبه مردم از حق انتخاب کردن، حقی که قانون اساسی برای تعیین مقدراتشان به آنها داده است محروم می شوند.
وقتی در موقع انتخابات، دولت اقدام به تشکیل حزبی [اشاره به حزب دموکرات قوام] کند مردم چنین تصور می کنند که ممکن است دولت به نفع طرفداران خود از قدرت دولتی استفاده کند و اگر این تصور صورت عمل پیدا کند، بدعتی برای آینده خواهد شد که دیگران هم مبادرت به تشکیل حزب کنند و ملت ایران در ادوار آینده از حق آزادی انتخاب محروم شود. ممکن است گفته شود که در ممالک راقیه نیز دولت ها متکی به احزابند مثل اینکه در انگلستان دولت از حزب معینی تشکیل می شود و انتخابات را همان دولت اداره می کند. به عقیده اینجانب مقایسه کشور ایران با ممالک انگلوساکسون قیاس مع الفارق است. زیرا در آن ممالک بر اثر دوام مشروطیت، قوانین جزو عادات جاریه شده و درباره همه یکسان اجرا می شود؛ چنانچه اغلب پیش آمده که در زمان یک حکومت یک حزب، انتخابات به نفع حزب مخالف آن تمام شده، ولی در این کشور سال ها وقت لازم است تا قوانین مانند دیگر کشورها مورد احترام واقع شود.
در انگلستان هر حزبی در انتخابات فاتح شد خالق دولت است و در آنجا سابقه ندارد حزب مخلوق دولت باشد. کشور هیچ گاه با چنین خطری که استقلال و تمامیت ما را تهدید می کند مواجه نشده است و کوچک ترین بی احتیاطی ممکن است ما را از این پرتگاه برای همیشه ساقط و نابود کند... بزرگ ترین حربه ای که امروز ما را در مقابل تجاوزات و مداخلات می تواند حفظ کند تکیه به قانون اساسی کشور و افکار عمومی است. به عقیده اینجانب صلاح مملکت در این است که نمایندگان مجلس با خود مردم سروکار پیدا کنند و فرمان وکالت را از دست مردم بگیرند و در نتیجه در مجلس شورای ملی مامور مردم باشند و در صلاح و صرفه جامعه ایرانیت عمل کنند و صلاح شخص جناب اشرف هم در این است.»
در این دوره نه تنها قوام السلطنه بسیاری از افراد حزب خودساخته دموکرات را با تقلب گسترده وارد مجلس کرد، بلکه جلوی انتخاب شدن دکتر مصدق را هم گرفت.
- منبع: نامه های دکتر مصدق، گردآوری محمد ترکمان، صص 94 - 90.
بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد
مولف: حسین عسکری / ناشر کتاب: سوره مهر / وزن (گرم) : 508 / شابک: 978-600-03-2241-0 / نوع جلد: جلد نرم / قطع: وزیری / سال نشر: 1397 / شمارگان: 1250 / چاپ جاری: 1 / تعداد صفحات: 424.
فرازهایی از کتاب: از سال 1341 مبارزات سیاسی با رژیم پهلوی را آغاز کرد. او به دستور مراجع تقلید حوزه علمیه قم سه بار با امیر اسدالله علم نخست وزیر وقت دیدار و اعتراض مراجع نسبت به مصوبات و لوایح دولتی را به او گوشزد کرد. می گویند امام خمینی پس از شنیدن گزارش دیدار او با علم گفته است: «شما امشب را برای ما عید کردید...!»
_______________________
کتاب بیداری دشت کهن در البرز انتشار یافت
کد خبر: 83201287 | تاریخ خبر: 18/11/1397 - 11:22
کرج - ایرنا - همزمان با چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی کار تدوین، چاپ و انتشار کتاب «بیداری دشت کهن» با موضوع تاریخ انقلاب اسلامی توسط پژوهشگر البرزی به پایان رسید. حسین عسکری نویسنده این کتاب روز پنج شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: کتاب بیداری دشت کهن با حمایت حوزه هنری استان البرز به مناسبت چهل سالگی انقلاب اسلامی تدوین و به چاپ رسیده است. وی ادامه داد: این کتاب در شمارگان 1250 نسخه و 424 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری چاپ و منتشر شده است. نویسنده این کتاب ادامه داد: کتاب مذکور بخشی از پروژه تحقیقاتی تاریخ انقلاب اسلامی در استان البرز است که با حمایت حوزه هنری استان البرز چاپ شده است. به گفته وی، استفاده از منابع مکتوب و شفاهی، روش تحقیق این کتاب را شکل داده به طوری که عناوین کتاب بیشتر از اسناد برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) به دست آمده سپس با استفاده از داده های صحیح شفاهی آن اسناد وارد افق های تفصیلی شده است. عسکری اظهار داشت: به جهت ارایه تصویری جامع از روند مبارزات انقلابی در شهرستانهای ساوجبلاغ و نظرآباد، سیر فعالیت های مذهبی و سیاسی از روزگار قاجار پی گرفته شده و در ادامه براساس اسناد برجای مانده، تصویری مستند از وضعیت اقتصادی و اجتماعی منطقه در دوره حکومت پهلوی ارایه شده است. وی بیان داشت: در این کتاب که مشتمل بر پنج فصل و 270 قطعه عکس و سند است، مبارزات علیه حکومت پهلوی در سه محور اسلامی، ملی و اشتراکی مورد کنکاش قرار گرفته است. عسکری یادآور شد: به دلیل هویت دینی و ارزشی انقلاب اسلامی، فصل سوم کتاب از تفصیل بیشتری برخوردار است که البته پیام محوری کتاب را هم میتوان در این فصل جست و جو کرد. 7410/ 6155 انتهای پیام /*
متن خبر فوق در وب سایت خبرگزاری ایرنا
____________________
بخش هایی از کتاب:
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 1
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 2
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 3
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 4
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 5
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 6
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 7
انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد - 8
از تأمین هزینه سلاح و فتوا تا پناه دادن در طالقان
27 دی 1334 شصت و سومین سالروز شهادت سیّد مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام است. جمعیت فداییان اسلام از گروه های سیاسی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی به شمار می رود. این جمعیت را نواب صفوی در اوایل سال 1324 عمدتاً به منظور مبارزه با عقاید و تبلیغات ضد اسلامی سیّد احمد کسروی تأسیس کرد. آنان نخستین تشکیلاتی بودند که به تبلیغ و ترویج حکومت اسلامی پرداختند و برای تحقّق اهداف خود به اعدام کسروی و برخی سران حکومت پهلوی همانند عبدالحسین هژیر و سپهبد حاجعلی رزم آرا متوسّل شدند. در نهایت، نواب صفوی و چند تن از یارانش پس از ترور ناموفق حسین علاء نخستوزیر وقت حکومت پهلوی، در سال 1334 دستگیر و پس از تحمل شکنجه، اعدام شدند.
براساس مستندات تاریخی برجای مانده، شش تن از علمای استان البرز با جمعیت فداییان اسلام پیوند فکری، سیاسی و مذهبی داشتند.
- آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی (درگذشت 1328) مجتهد مبارز و از مخالفان جدّی تفکرات ضد شیعی کسروی بود؛ بر همین مبنا او را آشکارا تکفیر کرد. به نظر می رسد قتل کسروی هم نتیجه مستقیم ارتباط جمعیت فداییان اسلام با آیت الله عبادی طالقانی است. وقتی نواب صفوی از هدایت و اصلاح کسروی ناامید شد، مصمم گردید که فتوای برخی از علما همانند آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی را اجرا کند. نخست شمشیری از چهارراه گلوبندک تهران خرید اما آن را برای مقصود خویش کارآمد ندید. پس از آن به شیخ محمدحسن عبادی طالقانی متوسل شد. او چهارصد تومان یا به قولی ششصد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحی از نوع نوقان از آبادان تهیه شد و او به همراه محمد خورشیدی در 8 اردیبهشت 1324 به کسروی حمله کرد. پس از شلیک دو گلوله، اسلحه از تیراندازی بازماند و نواب به نزاع تن به تن با کسروی پرداخت. اطرافیان کسروی گریخته بودند اما مأموران انتظامی سر رسیدند و نواب را دستگیر کرده و کسروی را به بیمارستان رساندند. کسروی از مرگ نجات یافت و نواب مدتی زندانی شد. چند ماه پس از ترور ناکام کسروی، آیت الله عبادی طالقانی به همراه گروهی از روحانیون در دادسرای تهران به اتهام اهانت به مقدسات اسلامی، علیه کسروی شکایت کردند. وقتی کسروی را در 20 اسفند 1324 برای ادای توضیحات به دادسرا احضار کردند، به وسیله چهار تن از اعضای جمعیت فداییان اسلام کشته شد. تأثیر شیخ محمدحسن عبادی طالقانی در ترور کسروی، برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روزنامه اطلاعات فاش گردیده است. البته در گزارش 14 اسفند 1330 شهربانی حکومت پهلوی، به ارتباط آیت الله عبادی طالقانی و نواب صفوی اشاره شده است.
- آیت الله حاج شیخ یحیی عبادی طالقانی (درگذشت 1359) در دوره پهلوی با نواب صفوی ارتباط گرمی داشت به طوری که در آن سال ها واسطه گفت و گوی نواب با پدرش آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی و آیت الله طالقانی درباره مواجهه با شبهات ضد شیعی کسروی می شود. در یکی از گزارش های برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)، از برگزاری مجلس جشنی در بهمن 1327ش در مسجد طالقانی های تهران یاد شده که در آن آیت الله شیخ یحیی عبادی طالقانی و شماری از اعضای فداییان اسلام حضور داشته اند.
- آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) مشهور به آیت الله طالقانی از مجتهدان مبارز دوره پهلوی و عضو برجسته شورای انقلاب اسلامی ایران است. دستگیری و بازداشت به دلیل مخفی کردن نواب صفوی و دیگر اعضای جمعیت فداییان اسلام در منزلش در شهر تهران، بخشی از حمایت های آیت الله طالقانی از فداییان اسلام است. آیت الله طالقانی همچنین نواب صفوی را چند بار که تحت تعقیب حکومت پهلوی بود، در منطقه طالقان پناه داد. یک بار پس از ترور کسروی که نواب صفوی در سال های 25- 1324 مخفی شد و آیت الله طالقانی او را در روستای وَرکش طالقان پنهان کرد. بار دیگر پس از ترور نافرجام محمّدرضا شاه پهلوی در سال 1327 یا ترور سپهبد رزم آرا در سال 1329 بود. نواب صفوی به هنگام سکونت در طالقان، از طریق روستای وِلیان از توابع شهرستان ساوجبلاغ با شاگردان و اعضای جمعیّت فداییان اسلام دیدارهای مخفیانه ای داشت.
- آیت الله شیخ محمد رفیعی طالقانی (درگذشت 1362) امام جمعه اسبق منطقه طالقان و از مبارزان سیاسی در دوره حکومت پهلوی است. او با شاگردان جریان ضد شیعی کسروی در حضور مردم، بحث و گفت و گو می کرد. مقاله ای از او با عنوان «اسلام سلفی (پیش خرید نمودن علی اکبر حکمی زاده دین اسلام را از احمد کسروی)» در شماره 8 مجله آیین اسلام در اردیبهشت 1323 منتشر شده است.
- آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368) فعّال سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی و مشهور به «مرد دین و سیاست» است که بخشی از عمر حدود صد ساله خود را در شهر کرج و منطقه ساوجبلاغ گذراند. او ارتباط گرمی با آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی داشت.
- شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین به شمار می رود. به جهت اینکه همسرش اهل روستای واریان از توابع شهرستان کرج بود، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیّت هایی در این شهر داشت. شهید سید عبدالحسین واحدی نفر دوم جمعیت فداییان اسلام، دایی او است و از این جهت، شیخ مصطفی رهنما با جمعیت فداییان اسلام مرتبط بود.
- منابع: حسین عسکری، علمای مجاهد استان البرز، ص 84، 86، 118، 121، 123، 144؛ همان نویسنده، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 247.