تکاپوی علمای شیعه برای مقابله با بیماریهای مسری و «وقف درمانی»
28 اسفند 1398، 12:25 - کد خبر 4881767
حسین عسکری میگوید که بیمارستان وزیری در سالهای شیوع وبا با تلاش شیخ هادی نجم آبادی ساخته شد. این بیمارستان نماد تکاپوی علمای شیعه برای مقابله با بیماریهای مسری و «وقف درمانی» است. به گزارش محمد آسیابانی خبرنگار خبرگزاری مهر، شیوع کرونا در کشور، باعث مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری شد که ضرورت مراجعه به تاریخ و تجربیات تاریخی برای اصلاح این مشکلات پیش آمد. خبرگزاری مهر به همین دلیل به انتشار چند گزارش اقدام کرد که میتوانید این گزارشها را از نشانیهای زیر بخوانید:
سیمای بزرگان در سالهای شیوع وبا و تیفوس
بدخواه همنوعان نباشید تا عمرتان طولانی شود
وبا تا کرونا: از حمام عمومی تا دستکشهای رها شده
اما در گزارش «سیمای بزرگان در سالهای شیوع وبا و تیفوس»، درباره سلوک عملی برخی بزرگان از جمله شیخ هادی نجم آبادی، از علمای مشهور دوره ناصری و مظفری صحبت به میان آمد. شیخ هادی که از آزادی خواهان بود و به معلم مشروطه شهرت دارد در سالهای شیوع ویروس وبا بیمارستانی نیز در تهران ساخت که متاسفانه این بیمارستان تاریخی هماکنون بسته شده است. شیخ هادی از اصحاب سید جمال الدین اسدآبادی بود و از نخستین علمای معاصر که ضرورت توجه به کرامت انسان را گوشزد کرد. در هنگامه شیوع یک ویروس مهلک دیگر در کشور، بر آن شدیم تا یک تجربه تاریخی برای مقابله با ویروسهای همه گیر را بازخوانی کنیم و ضمن آن یاد و خاطره شیخ هادی را زنده نگه داریم. به همین دلیل درباره چگونگی و چرایی ساخت بیمارستان وزیری با حسین عسکری، تاریخ نگار، گفتوگو کردیم. عسکری متولد 1353 در شهر نظرآباد کرج است و مدرک دکتری مدیریت راهبردی دانش دارد. او مدرس دانشگاه، عضو هیات موسس موسسه رخسار قرآن و موسسه فرهنگی و هنری شمیم جوان البرز و نویسنده حدود صد مدخل در دایره المعارف تشیع است. عسگری نویسنده هفت عنوان کتاب است با عناوین «کتابشناسی ساوجبلاغ»، «نقد دل»، «بیداری دشت کهن»، «علمای مجاهد استان البرز»، «دشتی به وسعت تاریخ»، «کهن دشت» و «روستای ایستا». او همچنین کتاب «روستازادگان دانشمند» را نیز در دست انتشار دارد که معرفی 82 نفر از بزرگان و نام آوران روستای نجم آباد است. عسکری یکی از معدود پژوهشگرانی است که به صورت تخصصی بر اندیشه شیخ هادی نجم آبادی کار کرده است.
عسکری درباره فعالیتهای شیخ هادی به نفع مردم در سالهای شیوع وبا گفت: آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی قرآن پژوه و فقیه نواندیش دوره قاجار، پس از وقوع بیماری مهلک و مسری وبا در تابستان 1271شمسی پیگیری کرد تا از ثلث دارایی میرزا عیسی تفرشی معروف به وزیری که جانشین حکومت تهران بود، بیمارستانی مردمی در جنوب شهر تهران ساخته شود. وی افزود: میرزا عیسی وزیر وقتی گرفتار بیماری وبا بود و به همین دلیل نیز از شیخ هادی درخواست کرد که این بیمارستان را بسازد. برخی منابع بر این نظرند که شیخ ایده تاسیس این بیمارستان را به ذهن میرزا عیسی انداخت. به نوشته عبدالله مستوفی دولتمرد دوره قاجار و پهلوی اول، در آن سالها در شهر تهران، مرگ و میر بیماری وبا در یکی دو هفته اول به روزی 300 نفر هم رسیده بود. عسکری اضافه کرد: همچنین گرترود بل از همکاران وزیر مختار بریتانیا در ایران، از وبای مورد اشاره با عنوان سایه مرگ یاد کرده و نوشته که در بعضی مراکز شهر تهران یک سوم اهالی از بین رفته بودند. میرزا عیسی وزیر و استاد میرزا محمد رضا کلهر (خوشنویس نامی) و بسیاری از مردم و نخبگان علمی و فرهنگی آن روزگار، از قربانیان آن اپیدمی وحشتناک بودند. این مورخ درباره تاریخ ساخت این بیمارستان نیز گفت: ساخت این بیمارستان که بیشتر به وزیری و کمتر به نجم آبادی معروف است، در سال 1277 آغاز شد و در سال 1279 به پایان رسید. در آن زمان بیمارستان شامل چند اتاق بود که گنجایش 10تختخواب را داشت و به دو قسمت طبی و جراحی تقسیم میشد. قسمت جراحی آن زیر نظر پزشکی آلمانی به نام ولف اداره میشد. نخستین عمل جراحی این بیمارستان، جراحی آپاندیس بود که توسط ولف و با حضور آیت الله نجم آبادی در اتاق عمل انجام شد. میگویند شیخ هادی پس از این جراحی موفق، دو رکعت نماز شکر در بیمارستان به جای آورد.
نویسنده کتاب «دشتی به وسعت تاریخ» درباره نگاه ویژه شیخ هادی نجم آبادی به ساخت بیمارستان و مدرسه، اضافه کرد: شیخ هادی که در سالهای تاسیس این بیمارستان در سنین پیری بود، خود و فرزندانش همانند یک کارگر شب و روز برای ساخت آن تلاش میکردند. شیخ هادی در روزگار قاجار، از مدرسه و بیمارستان به عنوان کارخانههای آدم سازی یاد میکرد. وی همچنین به تعیین موقوفاتی برای اداره بیمارستان وزیری توسط شیخ هادی اشاره کرد و گفت: آیت الله نجم آبادی برای اداره این بیمارستان موقوفاتی در شهر تهران و همچنین نزدیکی اشتهارد از توابع استان البرز ایجاد کرد که به صحت آباد معروف است. متاسفانه دو سال پس از آغاز فعالیت بیمارستان، شیخ هادی بر اثر کهولت سن درگذشت اما تولیت بیمارستان در خاندان نجم آبادی که ریشه در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز دارند، ادامه پیدا کرد. عسکری در پایان گفت: تاسف بیشتر اینکه از سال 1374 به دلایل نامعلوم حتی درمانگاه این بیمارستان قدیمی هم تعطیل شد. پیشنهاد میکنم که با حمایت و همکاری وزارتخانههای بهداشت و میراث فرهنگی، این اثر ارزشمند تاریخی که نماد «وقف درمانی» در ایران و نمونهای از تکاپوهای عقلانی و انسانی علمای شیعه به هنگام بروز اتفاقات سخت و ناگوار همانند بیماریهای مسری است، به شکل مناسبی حفظ و نگهداری شود.
- عکس بیمارستان وزیری از: فرزانه ابراهیم زاده
گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری مهر
گفت و گوی فوق در وب سایت خبرگزاری تسنیم
روزنامه پیام آشنا، ش 1020، شنبه 20 آبان 1396، ص 8
چرا خبرِ درگذشتِ پژوهشگرِ البرزی به طورِ کامل نادیده انگاشته می شود
نسترن کیوان پور از نویسندگان روزنامه پیام آشنا (نخستین روزنامه صبح البرز) در شماره 784 این روزنامه (سه شنبه 25 آبان 1395) در یادداشتی با عنوان تعاملِ رسانه ای؛ ایده آلی که محقق نشد! درباره انتشار یادداشت ها و مقالات حسین عسکری در این روزنامه و برخی مسایل حاشیه ای آن نوشته است:
«...ستونی در روزنامه پیام آشنا به معرفی مشاهیرِ البرزی به قلم دکتر حسین عسکری اختصاص دارد که چند وقت یک بار، به بهانه ای، این افرادِ برجسته و سرشناسِ استان معرفی می شوند تا سایر شهروندان هم با افتخاراتِ محلِ زندگی شان بیشتر آشنا شوند. خبرِ درگذشتِ پروفسور سیف الدین نجم آبادی، استاد زبان شناسی و ایران پژوهِ نامدار البرزی در تاریخ 22 مهرماه در هیدلبرگ آلمان نیز بهانه ای بود برای پرداختن به خلاصه ای از زندگی نامه ی او که نه تنها پیام آشنا بلکه سرویس های استانیِ بسیاری از خبرگزاری ها نیز به این موضوع پرداختند.اما آنچه سببِ نگارشِ این مطلب شد، خبری در یکی از روزنامه های سراسری بود که به درگذشتِ پژوهشگر البرزی در سکوتِ خبری پرداخته بود! و این موضوع گله مندیِ اصحاب رسانه ی البرز را در پی داشت. چرا که به نظر می رسد نشریات و خبرگزاری های سراسری از رسانه های استانی غافل اند و این موضوع همان نداشتنِ تعامل با رسانه های استان را نشان می دهد که از آن به عنوانِ یکی از آفت های روزنامه نگاری امروز می توان یاد کرد. بارها پیش آمده که نشریاتِ استانی مطالبِ مهم و جالبِ توجهی را منتشر کرده اند اما از آنجا که گویا همکارانِ ما در رسانه های سراسری مسائلِ استانی را کم اهمیت تر می پندارند، این موارد مانندِ خبرِ درگذشتِ پژوهشگرِ البرزی به طورِ کامل نادیده انگاشته می شود. کاش سیاست های کلانِ حوزه ی فرهنگ به سویی معطوف بود که نشریاتِ استانی این قدر مهجور و مغفول واقع نشوند و مدیران چه در سطحِ خُرد چه در سطحِ کلان بدانند که جهان نیز در مسیری حرکت می کند که نشریاتِ محلی با رویکردِ اجتماعی به عنوان یکی از مهم ترین پایگاه های ارتباطی با شهروندان برای حل مشکلات و معضلات قلمداد می شوند؛ نه صرفا رسانه هایی در مقیاسِ خُرد که به اطلاع رسانی در خصوصِ موضوعاتِ بی اهمیت مشغولند!»
پروفسور سیف الدین نجم آبادی درگذشت
دانلود روزنامه پیام آشنا، ش 784
قابل توجّه آقای ناصر مجرد
به خاطر دارم وقتی از استاد فرزانه دکتر حکمت الله ملاصالحی دیدگاهش را درباره «قومیّت» و «قوم گرایی» پرسیدم، ایشان از آن با عنوان «بت پرستی دورانِ مدرن» یاد کردند. بی تردید «قوم گرایی» یا «ناسیونالیسم کور» پدیده مذمومی است که در دستور کار بدخواهان اسلام و ایران قرار دارد. از قضا، یکی از بدبختی های استان البرز به ویژه دو شهرستان ساوجبلاغ و نظرآباد، همین سیطره بت پرستی مدرن است که سرمایه و فرصت های زیادی را از ما به یغما برده است. اگر مدیریت شهری در شهرستان نظرآباد ناکارآمد است، اگر نخبه گرایی و توجّه به دانش و تجربه مطرود است، اگر اختلافات خانمانسوز موجود در شورای شهر و شهرداری، مانع از خدمات معمولی شهری شده است و اگرهای دیگر... یکی از دلایل عمده اش سیطره قوم گرایی در ذهن و زبان بخشی از شهروندان و مدیران است. از مسئولیت های ارباب جراید این است که درباره این انحراف فرهنگی و اجتماعی انذار دهند و مروّجان آن را نزد افکار عمومی رسوا سازند نه این که خود مروّج این کج راهه باشند.
در صفحه ویژه استان البرز روزنامه اقتصاد پویا (ش 3086، یک شنبه 18 مرداد 94، ص 11) به مسئولیت آقای ناصر مجرد، خبری خواندم به شرح زیر:
اهالی خیابان طالقانی نظرآباد: از بوی بد فاضلاب به ستوه آمده ایم
ساکنان شاکی خیابان طالقانی از بوی بد و وضیعت نامناسب فاضلاب به ستوه آمده و طی تجمعی در شورای شهر، از شهردار و اعضای شورا درخواست رسیدگی کردند و اعلام داشتند که به هیچ وجه در حیاط منازل خود چاه نخواهند زد و مشکل فاضلاب شهر باید طبق اصول و قواعد روز حلّ شود. ساکنین معترض در ادامه به توجّه ویژه به محلّه های سیّدجمال الدین و رسالت (هشترودی نشین) اعتراض کردند و گفتند باید عدالت در تمام نقاط شهر رعایت شود. همه در یک شهر زندگی می کنیم و باید از امتیازات مساوی و برابر برخوردار شویم.
نویسنده خبر بالا، به صراحت پای آذربایجانی ها و دو محلّه بزرگ شهر (سیّدجمال الدین و رسالت) را به میان منازعه بوی بد فاضلاب خیابان طالقانی (بخوانید خیابان بهشت رضا یا همان مزار) کشانده است. اینکه شهری به این قدمت و وسعت و جمعیت 120 هزار نفره، فاقد شبکه فاضلاب شهری است، نشان دهنده مدیریت ناکارامد فعلی و روزمرگی مسئولان پیشین شهرستان است. شنیده ام حتّی درباره سیستم فاضلاب، مطالعه هم انجام نگرفته است چه رسد به اقدام جدّی در این باره. بوی بد و آزاردهنده فاضلاب عبوری از خیابان بهشت رضا و از کنار مقبره پاک شهدای گرانقدر شهرستان، نیز از نقاط تاریک کارنامه شورا و شهرداری فعلی نظرآباد است. اما همه اینها و دیگر بی کفایتی های مدیریتی چه ارتباطی به محلّه رسالت (هشترودی نشین) دارد؟ به نظر می رسد تنظیم کننده خبر بالا، بوی بد فاضلاب را بهانه کرده تا در ورای آن، غول بی شاخ و دم قومیّت را در فضای شهرستان متکثّر نظرآباد رها سازد و ماهی خود را بگیرد. مگر نه این است که نشریات محلّی باید از دامن زدن به اختلافات قومی و زبانی که استقلال و تمامیّت ارضی ایران عزیز را نشانه رفته است، پرهیز کنند؟ در فراز این خبر تفرقه انگیز، نام آقای ناصر مجرد به عنوان دبیر صفحه درج شده است. تا آنجا که می دانم ایشان از روزنامه نگاران قدیمی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد است. انتظار می رود که با درایت، این کج راهه را در آن روزنامه تصحیح نمایند. یا علی مدد.
از فخرایران تا مزارشریف
در 17 امرداد 1377 رسانه های گروهی ایران و جهان، طی خبری غافلگیر کننده، هجوم مسلحانه گروهی از طالبان پاکستان به سرکنسولگری ایران در مزارشریف افغانستان را مخابره کردند. در این جنایت هولناک نه تن از دیپلمات ها و کارمندان کنسولگری از جمله دیپلمات ساوجبلاغی به نام نورالله نوروزی (1347 - 1377ش) به شهادت رسیدند . همچنین ناصر ریگی (سرپرست)، مجید نوری نیارکی (مسئول امور مالی)، محمّدناصر ناصری (کارشناس امور فرهنگی)، کریم حیدریان (کارشناس امور کنسولی)، محمّدعلی قیاسی (کارشناس امور کنسولی)، رشید پاریاو فلاح (کارشناس امور کنسولی)، حیدرعلی باقری (کارمند فنی) و محمود صارمی (خبرنگار خبرگزاری ایرنا) از دیگر شهدای مظلوم آن واقعه هولناک بودند.
شهید نورالله نوروزی دیپلمات کنسولگری ایران در مزارشریف افغانستان در شانزدهم امرداد 1347ش در شهرک فخرایران از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز زاده شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش به پایان رساند و به هنرستان فنی شهید بهشتی کرج رفت. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد فعالیّت های انجمن اسلامی و بسیج شد. با سنّ اندکش داوطلبانه در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شرکت کرد و در عملیات بیت المقدّس مجروح شد. پس از جنگ در رشته مدیریت دولتی و مخابرات دانشکده وزارت امور خارجه به تحصیل پرداخت. پس از فارغ التحصیلی از دانشکده، با عنوان کارشناس امور کنسولی به مزارشریف افغانستان رفت و در 17 امرداد 1377ش به همراه هشت دیپلمات دیگر به هنگام اشغال نظامی این شهر به وسیله عوامل گروه طالبان به شهادت رسید. ادامه مطلب...
به شوخی به او می گفتم آقای ولایتی!
وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی: اخیراً روایتی خواندنی و صریح از زندگی و شهادت دیپلمات شهید نورالله نوروزی، در «وب سایت کافه کلاسیک» درج شده که نشان می دهد نویسنده آن از دوستان صمیمی شهید نوروزی است. تلاشم در شناخت نویسنده این متن، تاکنون به جایی نرسیده است. گفتنی است این یادداشت انتقادی به بهانه معرفی «فیلم مزار شریف» به کارگردانی عبدالحسن برزیده نوشته شده است. پیشاپیش بابت تکرار چندباره علامت ناخوشایند [...] در متن زیر، عذرخواهی می کنم.
دیپلمات شهید نورالله نوروزی
تاریخ تولّد: 1347
وضعیت تأهل: مجرد
محل تولّد: شهرک فخرایران از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز
شغل: کارشناس امور کنسولی در کنسولگری ایران در مزارشریف
تاریخ آغاز مأموریت در افغانستان: 6/3/1377
شهادت: 17 مرداد 1377 در کنسولگری ایران در مزارشریف
حقوق و تکالیف زوجین در خانواده ایرانی (مطالعه موردی شهر هشتگرد)
اشاره: دکتر مهدی اصل زعیم از فعالان فرهنگی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد و دانش آموخته مقطع دکتری جامعه شناسی از دانشگاه حیدرآباد هند است. ایشان با همکاری دکتر علیرضا کلدی در مقاله زیر - که در مجله پژوهش نامه علوم اجتماعی به صاحب امتیازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار و مدیرمسئولی دکتر سیّدمحمّد صادق مهدوی منتشر شده - حقوق و تکالیف زوجین هشتگردی را مورد بررسی قرار داده است. ایشان لطف کرده و از پایان نامه کارشناسی ارشد بنده نیز به عنوان منبع استفاده کرده است: «عسکری، حسین (1384)، بررسی فقهی و حقوقی کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، دانشکده الهیات».
چکیده مقاله: حقوق و تکالیف در خانواده ایرانی به تناسب تغییر در ساختار درونی نهاد خانواده با تغییراتی روبرو گردیده که در این پژوهش این موضوع از سه منظر دین، قانون مدنی و عرف اجتماعی و فرهنگ عمومی نگریسته شده است. با مروری بر محتوای تفاسیر متون مقدس و آرای علمای دین، مفاد قانون مدنی جمهوری اسلامی و فحوای موجود در مصادیق فرهنگ عمومی آنچه مسلم می شود، سنگینی کفه حق به نفع مردان است که گاهاً این پدیده اجتماعی و محصول تاریخی با توجیحات ایدئولوژیک در سایه فرهنگ مردسالار ایران همراه می گردیده اما آنچه مسلم است زن ایرانی در سایه تحولات سیاسی، اجتماعی اخیر از ایستارهای گذشته فرسنگ ها فاصله گرفته و درجامعه در حال گذار ایران بازگشت به گذشته امکان پذیر نخواهد بود لذا در راستای تعدیل نظام حقوق و تکلیف مطابق با ساختار موجود، که عموماً قدرت چانه زنی زنان را در کسب قدرت در نهاد خانواده بیشتر کرده لازم است. سایر نهادهای اجتماعی از جمله دولت، آموزش و پرورش، دین، رسانه و... با نگرش احقاق حقوق اعضای خانواده در قالب مفهوم شهروندی خانوادگی اهتمام جدّی نمایند تا نهاد خانواده به عنوان نهادی مؤثر، بدون بروز تنش به کارکردهای تعریف شده خویش بپردازد زیرا در صورت عدم پذیرش واقعیتهای موجود، ساختارهای غیر قابل انعطاف برخی نهادها نخواهد توانست به نیازهای روز ایران پاسخی در خور دهد لذا جامعه ناگزیر به گذر از آن خواهد شد که ثمرات خوشایندی در پی نخواهد داشت. یافته های تحقیق نیز نشانگر این مهم است که زنان و مردان در حوزه نظری وارد عرصه های جدیدی از نگرش به زندگی مشترک و فاصله گرفتن از نقش های کلیشه ای شده اند منتهی در برخی متغیرها همچون ریاست مردان بر خانواده و یا انجام مشترک کارهای خانگی می توان تفاوت هایی را در گروه مردان و زنان مشاهده کرد لیکن با توجه به حضور گسترده زنان در عرصه های اقتصادی - اجتماعی پیش بینی می شود در آینده ای نزدیک ساختار خانواده ایرانی دستخوش تحولاتی جدّی گردد.
دیگر مقالات علمی - پژوهشی دکتر اصل زعیم:
بررسی عوامل فرهنگی - اجتماعی موثّر بر هویت اجتماعی جوانان (مطالعه موردی شهر هشتگرد)
هویت های قومی و معمای هویت ملّی
در ستایش صلح و سرزنش خشونت
امروز صبح (7 اردیبهشت 1394) طبق عادت واژه «ساوجبلاغ» در 24 ساعت گذشته را در اینترنت جست و جو کردم. دو خبر کاملاً متضاد بالا آمد. اوّل متن آن دو خبر را بخوانید:
- خبر اوّل: ابوالفضل عبیدی مدیرکل پیشین میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان البرز از تشکیل موزه صلح در شهرستان ساوجبلاغ خبر داد و گفت: موزه شهدای موجود در این شهرستان به موزه صلح تغییر پیدا می کند (خبرگزاری تسنیم).
- خبر دوّم: دعوای دو خانواده در شب چهارشنبه آخر سال 93 در روستای سُرخاب شهرستان ساوجبلاغ با قتل پایان گرفت. در پی نزاع و درگیری دسته جمعی منجر به قتل فردی به نام «ت.ل» ماموران به انجام تحقیقات از اشخاص شرکت کننده در منازعه و تحقیقات میدانی پرداختند که مشخص گردید درگیری بین چهار نفر بوده است و کلیه متهمین را تحت بازجویی قرار دادند که در نهایت یکی از متهمان به زدن چند ضربه با چوب به سر مقتول اعتراف نمود. در ادامه با پیگیری وضعیت جسمی یکی از متهمین که در بیمارستان تحت درمان بود و پس از بهبود وضعیت جسمانی اش و ترخیص از بیمارستان به طور جداگانه تحت بازجویی قرار گرفت که ابتدا سعی در انکار و کتمان حقیقت داشت اما بعد از چندین مرحله بازجویی لب به اعتراف گشود. متهم در اعترافتش اذعان داشت: در شب درگیری ابتدا جرّ و بحث لفظی بین دو نفر از طرفین نزاع در جلوی درب منزلمان آغاز شد و من به جهت جدا کردن و پا درمیانی جلو رفتم که یکی از طرفین دعوا با چاقو حمله ور شد و در همین حین عمویش هم با چاقو به سمت ما یورش آورد. وی افزود: در ادامه پدرانشان هم وارد درگیری شدند که عموی یکی از طرفین، پدرم را با چاقو زد، من به سمتش رفته و چاقو را از او گرفتم که دستش زخمی شد و در همین حین یکی از آن دو به سمت من حمله ور شده و دو ضربه چاقو به سینه و گردن من زد که روی زمین افتادم و او نیز بر روی سینه ام نشست و می خواست مرا بکشد اما چاقویی را که از دست عمویش گرفته بودم را در شکمش فرو کرده و او را نقش بر زمین کردم و سپس چند ضربه هم از بغل به پشتش زدم. سرتیب دوّم ستاد پاسدار کامرانی صالح فرمانده انتظامی استان البرز درباره این خبر به باشگاه خبرنگاران گفت: نظریه پزشکی قانونی علّت فوت را ضربات متعدد چاقو تعیین کرده است (باشگاه خبرنگاران جوان). ادامه مطلب...
کارخانه ای در شهرستان نظرآباد
که برگی از تاریخ معاصر ایران است
«شرکت ریسندگی و بافندگی فخرایران» یا «کارخانه نمازی» در سال 1333 خورشیدی به وسیله حاج محمد نمازی (زاده: 1275 خورشیدی در شیراز، درگذشت: 26 فروردین 1351 خورشیدی در شیراز) در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز تاسیس شد و در سال 1335 به بهره بردای رسید. کیفیت پارچه های تولیدی آن به حدی بود که لباس فرم ارتش را تامین می کرد و به خارج هم صادرات داشت. سرگذشت این کارخانه بسیار شنیدنی و برگی از تاریخ ایران معاصر است. در این باره در مطالب آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.
1. «حاج محمد نمازی» فرزند حاج محمد حسن دوران کودکی را در هند و چین گذراند. سالهای جوانی را در شیراز و تهران سپری کرد. در سال 1303 خورشیدی به قصد سیاحت به آمریکا رفت، اما این سفر سرنوشت او را تغییر داده و نزدیک به سی سال در آنجا اقامت کرد. عشق به ایران برای او همیشه زنده بود و پس از موفقیت در فعالیتهای اقتصادی در سال 1323 به ایران بازگشت. اگر چه نیت اصلی وی ایجاد مجتمع بهداشتی و درمانی بود، اما او در سفر خود بهایران با پدیده نامناسب آب آشامیدنی برخورد کرد و تصمیم گرفت علاوه بر ساخت مجتمعدرمانی، آموزشی (بیمارستان نمازی) نسبت به انجام سیستم مناسب آب لوله کشی نیز اقدامنماید. برنامه لوله کشی در سال 1327 تکمیل شد. او همچنین در سال 1328 بنیاد خیرهایبه نام «بنیاد ایران» در واشنگتن تاسیس کرد. گفتنی است حاج محمد نمازی در آن موقع 30 میلیون تومان برای رفع مشکلات و عمران وآبادی شهر شیراز کمک کرده بود.
2. «هوشنگ انصاری» (متولد 1306 خورشیدی در کرمانشاه) تکنوکرات، دیپلمات، سفیر، وزیر و مدیرعامل شرکت نفت در رژیم پهلوی است. پدرش در بانک ملی سمت تحویلداری داشت و با درآمد ناچیز خود خانواده را به سختی اداره میکرد. مدتی در شیراز و زمانی در اصفهان خدمت میکرد. فرزند ارشد خود را به مدرسه آمریکاییها در اصفهان فرستاد. پس از اخذ دیپلم عازم آمریکا شد و بعد از ثبتنام در یکی از دانشگاهها به شغل عکاسی و خبرنگاری پرداخت. برای مطبوعات محلی خبر و عکس تهیه میکرد و از این راه زندگی خود را میگذراند. چند سالی که در آمریکا بود ظاهرا" در رشته اقتصاد و بازرگانی تحصیل میکرد. وارد تهران که شد به بخش خصوصی رفت و در دستگاه جعفر اخوان بازرگان معروف آن زمان مشغول کار شد در 1334 به نمایندگی تجارتخانه اخوان که دفتری در ژاپن دایر کرده بود به توکیو رفت و همسر ژاپنی اختیار نمود و زبان ژاپنی یاد گرفت. ضمنا" از مراکز دیدنی ژاپن بازدید کرد و برای کسانی که به ژاپن میرفتند وسیله و راهنمای خیلی خوبی بود. استعداد، هوش و زرنگی فوقالعادهاش موجب شد مورد توجه سفارت ایران در ژاپن قرار گیرد.
غلامعباس آرام وقتی که سفیر ایران در ژاپن شد، او را به عنوان عضو محلی استخدام کرد. بعد وابسته اقتصادی سفارتخانه شد و تدریجا" با سفیر الفت و نزدیکی پیدا کرد. در آن ایام حاج محمد نمازی مشغول مذاکره و خرید ماشینهای نساجی برای کارخانه فخرایران بود. گوشهای از این کار به انصاری سپرده شد و او با جدیت تمام کارها را انجام داد و چندین متخصص ژاپنی به ایران فرستاد. نمازی پس از نصب و به کار افتادن کارخانه تعدادی از سهام کارخانه را بلاعوض به او بخشید و مدیریت کارخانه را هم به او سپرد. در مقام مدیریت کارخانه که به نام «شرکت ریسندگی و بافندگی فخرایران» یا «کارخانه نمازی» معروف بود، او عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن شد و در محافل اقتصادی و تجارتی تهران اسم و رسمی پیدا کرد. در 1340 در حکومت دکتر علی امینی، از طرف جهانگیر آموزگار وزیر بازرگانی، به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد؛ ولی مجددا" به کارخانه فخرایران بازگشت و اکثریت سهام کارخانه را خریداری کرد. در همه حال تاجر بود. از فروش سهام خود در کارخانه فخر ایران چهارصد میلیون تومان به دست آورد که همه را به آمریکا فرستاد. هوشنگ انصاری از رجال و دولتمردان بهایی مسلک روزگار محمدرضا پهلوی بود. نام اصلی او «عباس مستمند شیرازی» است.
قتل زنی که دوست داشت مادر شود
کارگر معدنی که پس از مشاجره با همسرش او را در شهر هشتگرد با ضربات چاقو هدف قرار داد و سپس با خرد کردن گلدان سفالی بر سرش وی را به قتل رساند، به زودی محاکمه می شود. وقتی عقربه های ساعت روی 19 و 30 دقیقه شامگاه 27 مهرماه سال 87 آرام گرفت، ساکنان ساختمانی در شهرک ولی عصر هشتگرد کرج با شنیدن صدای فریاد مرد همسایه شتابان به طرف خانه اش رفتند. آنها با دیدن جسد غرق درخون زن همسایه، ماموران پلیس را از ماجرا با خبر کردند. لحظاتی بعد ماموران کلانتری 110 ساوجبلاغ در محل حاضر شدند و با تأیید خبر حادثه بازپرس شکرزاده از شعبه سوم بازپرسی دادسرای جنایی تجسس های خود را در محل حادثه آغاز کرد. جسد مریم 23 ساله در کنار تختخواب افتاده و صورتش غرق در خون و زیر گلویش بریده شده بود. در کنار جسد چاقوی میوه خوری که آثار خون مقتول روی آن مشخص بود، افتاده بود. گلدان سفالی شکسته ای نیز در کنار جسد رها شده بود و تکه های سفال روی سر و صورت جسد نشان می داد قاتل با گلدان بر سر زن بی دفاع کوبیده است.
در نخستین گام علیرضا 29 ساله که در کنار جسد همسرش بی تابی می کرد، مورد بازجویی قرار گرفت. اوگفت: من کارگر معدن هستم. ساعت 5/6صبح مثل همیشه سر کار رفتم و در معدن کار کردم. عصر امروز وقتی وارد خانه ام شدم متوجه شدم او از روی صورت به زمین افتاده است. وقتی او را برگرداندم متوجه شدم به قتل رسیده است. بعد با مادرم تماس گرفتم و از همسایه ها درخواست کمک کردم. بازپرس از علیرضا سوال کرد روی صورت مقتول تکه های سفال گلدان وجود دارد در حالی که اگر جسد از صورت به زمین افتاده بود نباید اثری از سفال مشاهده می شد؟ علیرضا نتوانست به این پرسش بازپرس جواب دهد بنابراین به عنوان اولین مظنون بازداشت شد. ماموران تحقیقات خود را ادامه دادند تا اینکه متوجه شدند علیرضا از مدتی قبل با همسرش اختلاف پیدا کرده است. یکی از همسایگان به ماموران گفت: علیرضا هر روز همسرش را کتک می زد و به او فحاشی می کرد. وقتی همسرش حامله شد آن قدر او را کتک زد که مجبور شد بچه اش را سقط کند.
علیرضا در توضح اختلاف با همسرش به تیم جنایی گفت: من سه سال قبل با مریم ازدواج کردم. وضعیت مالی خوبی نداشتیم تا اینکه متوجه شدم همسرم باردار است. از او خواستم تا بچه را سقط کند اما گفت که دوست دارد مادر شود. من هم او را کتک زدم تا اینکه مجبور شد بچه را سقط کند. مأموران در جریان بررسی های خود متوجه شدند متهم برای چند ساعت محل کارش را ترک کرده است. علیرضا ادعا کرد برای انجام کاری به شرکت بیمه رفته و سپس به خانه اش بازگشته است اما زمانی که مأموران برای تحقیق به اداره بیمه رفتند، علیرضا نتوانست ادعای خودش را ثابت کند. ماموران همچنین در جریان تجسس های خود شماره تلفن علیرضا را ردیابی کردند و متوجه شدند او بعد از حادثه با خانه مادرش هم تماس نگرفته است در حالی که ادعا می کرد پیش از اینکه پلیس را از ماجرا با خبر کرده، مادرش را در جریان قرار داده است. بعد از انجام تحقیقات کیفرخواست درباره علیرضا به اتهام قتل همسرش مریم صادر و برای رسیدگی به شعبه اول دادگاه کیفری استان البرز فرستاده شد. متهم به زودی مقابل هیئت قضات به ریاست قاضی هدایت رنجبر از خود دفاع می کند (به نقل از وب سایت روزنامه جوان).