تلاش صمیمانه برای برگزاری همایش بزرگداشت آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی قدس سره با کمال وضوح از ایمان و عشق مردم فرهنگ دوستاین سامان خبر می داد.
- علامه فقید محمدتقی جعفری، کنگره شیخ هادی نجم آبادی، 26 شهریور 1376
علاقه مردم شهر نظرآباد به فرهنگ، ملیت و ایرانی بودن ستودنی است.
- دکتر یوسف مجیدزاده چهره ماندگار باستان شناسی ایران، 20 شهریور 1380
این منطقه (نظرآباد) دارای آثار بسیار جالبی است همانند ظروف سفالی منقوش و فرهنگ هایی از دوران برنز و آهن تا دوره مادها.
- دکتر هالی پیتمن استاد هنر باستان دانشگاه پنسیلوانیا، 18 مهر 1381
دیدن حفاری های محوطه ازبکی بسیار جالب است. من به ویژه از کشفیات باستان شناختی استاد مجیدزاده یعنی شهر مادها در مجاورت تهران بسیار خوشحال هستم.
- پروفسور دیوید استروناخ استاد باستان شناسی دانشگاه برکلی، 18 مهر 1381
منبع: دشتی به وسعت تاریخ، نوشته حسین عسکری.
شهرستان ساوجبلاغ به روایت دانشمندان
«وب سایت تاریخ ایرانی» ترجمه مقاله دنیل سیگل و مالکوم برن را درباره نقش آمریکا در کودتای ایران منتشر کرد. نویسندگان در این مطلب، با بررسی تطبیقی اسناد منتشرشده درباره کودتای 28 مرداد سال 1332 (1953 میلادی) توانسته اند نکات تازه ای را به مرکز توجه بیاورند. بخش مهمی از این مقاله بر آخرین اسنادی مبتنی است که در سال 2017 از وضعیت محرمانه خارج شد. به نظر مولفان، مهم ترین بخش از اسناد منتشرشده سال 2017، بحث «تعامل (یا تعامل نداشتن) میان بخش تحلیلی و اجرائی سازمان اطلاعاتی آمریکا» است. با وجود اینکه «هیچ مجوز کتبی ای از سوی رئیس جمهور (آیزنهاور) پیدا نشده است»، اما نویسندگان بر اساس اسناد منتشرشده از حرف های «دونالد ویلبر» -جاسوس آمریکایی فعال در کودتا- و مجلد وزارت امور خارجه، حدس می زنند که روز صدور تاییدیه آیزنهاور، 11 جولای 1953 باشد. نویسندگان با اتکا به نسخه آخر گزارش «زنده باد شاه!» (اسناد منتشره در سال 2017)، به تغییر رویه ها در فاصله 15 تا 19 آگوست سال 1953 اشاره می کنند و می نویسند: تی پی آژاکس در اصل به عنوان نقشه یک کودتای نظامی طراحی شد که «هدفش سر کار نشاندن زاهدی به عنوان رئیس نیروهای نظامی و سپس نخست وزیر بود». این تلاش در روز 15 آگوست شکست خورد؛ سرهنگ نصیری در حالی که فرمان شاه مبنی بر انتصاب زاهدی به نخست وزیری را تحویل می داد، دستگیر شد. با دستگیری نصیری، زاهدی پشتیبانی نظامیان را از دست داد و به این ترتیب در تلاش های بعدی برای برکناری مصدق نمی شد بر نظامیان تکیه کرد.
سیگل و برن بر این باورند که شکست کودتا در 25 شهریور (19 آگوست) باعث تغییر استراتژی به «جمع آوری حامیان شاه» شد؛ به تعبیری «یک کارزار درگیری روانی با سرعت و تمرکز بالا» از یک کودتای نظامی به دقت طراحی شده، تاثیرگذارتر بود. گزارش «زنده باد شاه» به تلگرامی اشاره می کند که سیا در آن سعی می کند شاه را از برگزاری یک دادگاه علنی برحذر دارد. ادامه تلگرام از این قرار است: «از هر حرکتی که مصدق را به یک شهید بدل کند، اجتناب به عمل بیاورد». مطلب این گونه ادامه پیدا می کند که به نظر می رسد «فشار درخور توجهی از جانب واشنگتن» باعث شد تا شاه برخلاف تمایلش از برگزاری دادگاه علنی چشم پوشی کند. اضافه بر این، در همین تلگرام سیا، به زاهدی توصیه شده مصدق را «در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرد». توصیه سیا عملیاتی شد و مصدق بعد از تحمل سه سال حبس، به عمارت خود در احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر در حصر باقی ماند؛ اما آنچه از گزارش «زنده باد شاه!» حذف شده است، خواست زاهدی برای «اعدام بی درنگ مصدق» بود. این نکته در مجلد وزارت امور خارجه آمریکا آمده است. در اسناد منتشرشده سال 2017 یکی از نکات جدید، بررسی نقش نیروهای داخلی است. برای نمونه، اهمیت برخی «روحانیون در متقاعدکردن مردم جنوب تهران» برای نفود شوروی از طریق حزب توده بود؛ با این ضمیمه که مصدق به آنها مجوز فعالیت (به طور خاص تظاهرات) را داده است. هرچند نویسندگان این نکته را می گویند؛ اما در ادامه اقرار می کنند که «با این وجود، کاملا تاکید شده که بدون راهنمایی و حمایت سیا، کودتا علیه مصدق بدون تردید شکست می خورد». آنها بخشی از گزارش منتشرشده را برای تایید این مدعا می آورند که بعد از شکست کودتای 25 شهریور، «مهم ترین شخصیت های ضدمصدق، جرئتشان را از دست دادند». به عقیده نویسندگان، در نهایت عملیات کرمیت روزولت بود که یک پشتیبانی مردمی از شاه را سازماندهی کرد و از زاهدی، در نبود جایگزین مناسب برای مصدق، حمایت کرد. در گزارش «زنده باد شاه!»، نامشخص است که آیا روزولت، رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا و فرمانده عملیات کودتای 28 مرداد، در واقع تنها دلیلی است که عملیات پس از شکست اولیه به موفقیت انجامید؟ به تعبیر سیگل و برن، «تا آنجایی که به واشنگتن و سفارت آمریکا در ایران مربوط می شد، عملیات تی پی آژاکس در روز 15 آگوست به اتمام رسیده بود.»
در ادامه این مطلب، بحث بسیار جالبی درباره روندهای درون سازمانی و میزان تاثیرگذاری اشخاص اصلی و بخش های متعدد سازمان سیا در کودتای سال 32 ایران مطرح می شود. در این مطلب می خوانیم: «در این نسخه اشاره می شود [نسخه 2017 «زنده باد شاه!»] که روزولت در توضیح به آیزنهاور، دالس و رئیس ستاد کاخ سفید، درباره اینکه او «به عمد» به دولت اطلاعات نداده، نشان می دهد که عملیات تا چه میزان در روزهای حیاتی میان 15 تا 19 آگوست از تصمیم گیری در واشنگتن به دور بوده است. نویسندگان نشان می دهند در جریان اتفاقات منتهی به کودتا در ایران، چطور تحلیلگران به حاشیه رفتند و دست بالا از آنِ تیم اجرائی سیا شد. با توجه به اعتراف روزولت در ندادن اطلاعات، می توان گفت تحلیلگرانی که مسئول ارزیابی عواقب استراتژیک طولانی مدت عملیات آژاکس و وقایع ایران بودند، تحلیل هایشان را بدون دسترسی به اطلاعات دقیق و به روز و بدون آگاهی از آنچه در ایران اتفاق می افتاد، انجام می دادند.»
منبع: روزنامه شرق، شماره 3103، 16 اسفند 1396، صفحه 2.
مواجهه حکومت پهلوی با مصدق در احمدآباد
براساس اسناد تازه منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا که در سال 2017 میلادی از وضعیت طبقه بندی امنیتی خارج شد، آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در تلگرافی محرمانه به تیمسار سپهبد فضل الله زاهدی (عامل کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد) توصیه کرده که مصدق را «در اقامتگاهی در یک روستای کوچک محصور کرده و به شدت تحت نظر بگیرد.» زاهدی در آن اسناد «اعدام بی درنگ مصدق» را درخواست کرده بود.
در پی وقوع کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، دکتر محمّد مصدق نخستوزیر قانونی ایران پس از تحمل سه سال زندان، در 13مرداد 1335به روستای احمدآباد واقع در شهرستان نظرآباد از توابع استان البرز تبعید شد. این اقامت اجباری تا به هنگام مرگ در 14اسفند 1345تداوم داشت. مصدق در اینباره مینویسد: «دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرّد محکوم نمود که در زندان لشکر 2 زرهی آن را تحمّل کردم و روز 12مرداد 1335 که مدّت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید گردیدم و عدهای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند و اکنون که سال 1339ش هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم. در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به سرآید و از این زندگی خلاصی یابم.» او در جای دیگری از خاطرات خود بار دیگر تأکید میکند: «من در این قلعه بیجهت و بیدلیل محبوسم و از تمام آزادیهای فردی محرومم و خواهانم که هر چه زودتر عمرم به سر آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که در جریان امور این مملکت نبودهاند، نکنم.» نخستوزیر تبعیدی حتّی در برابر مطالب مندرج در روزنامههای آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در احمدآباد زندانی هستم نمیتوانم در جراید از خود دفاع کنم.»
در نامههایی که دکتر مصدق به دکتر سعید فاطمی (منشی مخصوصاش در دادگاه لاهه) نوشته به طور گویا و مفصّل، وضعیت خود در تبعیدگاه احمدآباد را توصیف کرده است. او در نامه 4 فروردین 1340 مینویسد: «وضعیتم مخصوصاً در این دو سال اخیر طوری است که غیر از فرزندان با کس دیگری نمیتوانم ملاقات کنم و حتی از قلعه هم بدون اسکورت حق خروج ندارم...» در نامه 25 مهر همان سال نیز آمده است: «از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید که از این قلعه نمیتوانم خارج شوم. با کمتر کسی مکاتبه میکنم. برای این که دفعه دیگری دچار تعقیب و محاکمه نشوم. اکنون متجاوز از 50 نفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمیدهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم. خواهانم هر چه زودتر از این زندگی رقّتبار خلاص شوم.»
دکتر غلامحسین مصدق (م1369ش) درباره روزگار سخت پدرش در احمدآباد مینویسد: «حدود شش ماه پس از اقامت در احمدآباد، روزی سرهنگ [علی اکبر] مولوی (م1351ش) رییس سازمان امنیت تهران، رییس ساواک کرج را نزد پدر فرستاد و پیغام داده بود که حق ندارد با هیچ کس، حتّی ساکنان احمدآباد ملاقات داشته باشد. مکاتبه و نامهنگاری را هم ممنوع کرده بود. پدر اعتراض کرده و گفته بود: احمدآباد خانه من است، زندان دولتی نیست. اگر زندانی هستم مرا به تهران برگردانید و حبس کنید. من آزاد شدهام و حق دارم با مردم ارتباط داشته باشم، جواب اشخاص را که برای من نامه میفرستند بدهم. به رئیستان بگویید میتواند دستهای مرا با زنجیر ببندد و قفل کند. هر وقت خواستم نامه بنویسم، زنجیر و قفل را باز کند. با گذشت ایام، احمدآباد برای پدرم در حکم زندان وسیعتری شده بود. به گفته خودش از زندان هم بدتر بود. در زندان میتوانست با مأمورین زندان و دیگر زندانیان صحبت کند… ورود افراد به قلعهای که پدرم در آنجا تحت نظر بود به استثنای خانوادهمان، برای عموم ممنوع بود.»
از دیگر سو، محمّدرضا شاه پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» درباره تبعید مصدق به احمدآباد مینویسد: «وی از سال 1335ش که از زندان بیرون آمد به ملک شخصی خود در نزدیکی تهران رفته و تاکنون [1339ش] که این کتاب انتشار پیدا میکند چون شخص باثروتی است در آنجا با خانواده خود زندگانی آرام و بیحادثهای را میگذراند!» او در کتاب دیگرش به نام «پاسخ به تاریخ» – که نخستین بار در 1358ش به زبان فرانسوی در پاریس منتشر شد – بار دیگر درباره تبعید مصدق به احمدآباد گزارشی غیرواقعی ارایه میکند و مینویسد: «او پس از سه سال که مدّت محکومیت خود را در زندان سپری کرد برای گذراندن دوران بازنشستگی به ملک خود در احمدآباد که محل وسیعی در غرب تهران بود رفت و بعدها در سال 1967 میلادی در همانجا درگذشت.»
شعبان جعفری (1300 - 1385ش) مشهور به شعبان بی مُخ یا تاجبخش، زورخانهدار و ماجراجوی سیاسی در دوره حکومت محمّدرضا شاه پهلوی بود. او در کودتای 28 مرداد نقش داشت و پس از سقوط دولت مصدق مورد توجّه خاص شاه و دربار پهلوی قرار گرفت و زورخانه بزرگی در شمال پارک شهر تهران تأسیس کرد. شعبان با سقوط حکومت پهلوی به آمریکا رفت و همانجا درگذشت.
در پی تبعید دکتر مصدق به روستای احمدآباد، مقامات سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) توصیه کردند که برای مراقبت و تأمین جانی او، چند مأمور در قلعه احمدآباد گماشته شود. مصدق در پاسخ گفته بود: «اگر منظورتان محافظت من در مقابل مردم احمدآباد است، نیازی به محافظ ندارم. ما احمدآبادیها سالها با صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی کردهایم اما اگر قصد دارید مرا تحت نظر بگیرید، مطلب دیگری است…» چند روز بعد گروهی از نوچههای شعبان به احمدآباد آمدند و برای مصدق مزاحمتهایی ایجاد کردند. دکتر غلامحسین مصدق در اینباره میگوید: «دو سه روز بعد، یک کامیون با تعدادی از مزدوران وابسته به شعبان جعفری (شعبان بی مُخ) به احمدآباد آمدند و با سر دادن شعارهای طرفداری از شاه و اهانت به پدر و آزار و اذیت مردم، آرامش دِه را مختل کردند. پدرم به سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران پیغام فرستاد: اکنون با روشی که در پیش گرفتهاید، نیاز به محافظ دارم زیرا محل زندگیام با زندان تفاوتی ندارد و باید زندانبان داشته باشم. روز بعد، عدهای ژاندارم و دو مأمور مخصوص از طرف ساواک به احمدآباد آمدند. سربازان عبور و مرور را در جادهای که به ده مربوط میشد، زیر نظر داشتند. مأموران سازمان امنیت نیز دو اتاق مجاور درِ ورودی باغ را با وسایلی که داخل آنها بود، اشغال کردند. پدرم این اتاقها را برای کلاس درس بچههای احمدآباد ساخته بود. این دو مأمور که سه چهار هفته یکبار عوض میشدند، جزو ابواب جمعی خانه بودند و تا چند روز پس از فوت پدرم در آنجا ماندند… این مأمورین به جز اعضای خانواده ما به کسی اجازه ورود به داخل باغ را نمیدادند مگر با دستور کتبی ساواک.»
دکتر محمود مصدق (متولّد 1313ش) فرزند غلامحسین مصدق و نوه دکتر مصدق درباره تظاهرات نوچههای شعبان در احمدآباد میگوید: «یادم است پانزده روز بود که از آمریکا به ایران آمده بودم و مصادف شد با موقعی که ایشان از زندان آزاد شدند. با هم به احمدآباد رفتیم. یکی دو ساعت بعد دیدم که سروصدا از بیرون قلعه میآید. پدر بزرگ گفت: محمود برو ببین چه خبر است؟ دیدم یک عدّه با دو اتوبوس آمدند و داد و بیداد [میکنند] که ما پول خون کشتگانمان را میخواهیم. شروع به تظاهرات کرده بودند. بیرون قلعه در بیابان تظاهرات میکردند. بعد از نیم ساعت دیدیم یک اتومبیلی آمد و دو سرهنگ سازمان امنیت آمدند و نامهای دارند که شما برای تأمین خودتان امنیت ندارید. نامه بنویسید به دولت که برایتان اینجا نگهبان بگذارند تا تأمین باشید. ایشان هم درجا یک نامه نوشت. نامه را به من داد و گفت بخوان. این تنها موردی بود که یادم است ایشان عقیده من را خواست. من خواندم و گفتم بسیار خوب است. نامه را داد. فردایش دیدیم که مأمورها را آوردند.»
درب آهنی خانه تاراج شده دکتر مصدق در تهران، اکنون در قلعه احمدآباد نگهداری میشود. ابوالفتح تک روستا (متولّد 1322ش) آشپز قلعه احمدآباد درباره انتقال این درب میگوید: «این در را هم که میبینید اینجاست و فرورفتگی دارد، مال خانه مصدق در تهران است. آن زمان که کودتا شد شعبان بیمخ با جیپ به آن زد. ساختمان را به گلوله بستند و خراب شد. در را از تهران به اینجا آوردند. آجرهای خراب شده را هم آوردند. من به آقا گفتم این همه خاک و آجر که از تهران میآورند ارزشی ندارد. گفت نه جانم شما نمیدانید این آجرها را من آوردهام اینجا ریختهام که هر کس از اینجا عبور کند بداند که چه بر سر من آوردند و خانه مرا به این صورت ویران کردند.»
استیفن کینزر خبرنگار ارشد روزنامه نیویورک تایمز و نویسنده کتاب «همه مردان شاه» پس از دیدار از روستای احمدآباد درباره این درب مینویسد: «پس از چند دقیقه، یک شیء به مراتب جالبتر توجّهام را جلب کرد. دو لنگه در بلند یک دروازه آهنی محکم، به دیوار پشتی خانه [مصدق در قلعه احمدآباد] تکیه داده شده بود. این تنها شیئی بود که از خانه مصدق در تهران، جایی که بخش اعظم زندگی و از جمله سالهای پر التهاب نخستوزیریاش را در آن سپری کرده بود، سالم مانده بود. این دروازه شاهد چه تاریخی بوده است! سفرای آمریکا و انگلیس در ایران، همراه با فرستادگان ویژهای مثل اورِل هریمن، به دفعات بیشمار از میان آن گذشته بودند تا مصدق را متقاعد به کنار گذاشتن یا تعدیل برنامه ملّیسازی صنعت نفت ایران کنند. دستههای اوباش در حالی که فریاد مرگ بر مصدق سر داده بودند، طی شورش نافرجام زمستان 1331ش بر آن کوبیدند. در طی همان شورش، یک جیپ حامل شعبان بیمخ به این در برخورد کرد و در همان حال مصدق به سلامت و از روی دیوار پشتی فراری داده شد. هنوز اثر یک گودرفتگی در پایین این در بزرگ که احتمالاً بر اثر همان ضربه به وجود آمده بود، دیده میشد. خانهای که این در بزرگ را احاطه کرده بود، در شب 28مرداد 1332 ویران و در آتش سوزانده شد و آوار به جای ماندهاش را با کامیون بردند تا در جای آن یک مجتمع آپارتمانی ساخته شود. تنها چیزی که از آن برجای ماند همین در بزرگ است...»
منابع: محمّد مصدق، خاطرات و تألمات مصدق، ص 171، 195، 353؛ سعید فاطمی، «نامههایی از دکتر مصدق»، ماهنامه حافظ، ش 12، ص 13؛ غلامحسین مصدق، در کنار پدرم مصدق، ص 146، 148؛ محمّدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 104، پاسخ به تاریخ، ص 136؛ دانشنامه دانشگستر (تکجلدی)، ص 399؛ شعبان جعفری (بیمخ) در آینه اسناد، ص 109؛ دوماهنامه چشمانداز ایران، ویژهنامه دکتر محمّد مصدق، ص 57، 78؛ استیفن کینزر، همه مردان شاه، ترجمه شهریار خوّاجیان، ص326.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «نوچه های شعبان در احمدآباد»،روزنامه اطلاعات، سال نود و دوم، ش 26959، ضمیمه فرهنگی، ش 347، چهارشنبه 9 اسفند 1396، ص 3.
اثری که در نخستین اکسپوی نقاشی دانشجویان ده سال اخیر ایران پذیرفته شد
خوشبختانه مطلع شدم که اثر آقای ابوطالب قادری هنرمند کوشا و خلاق نظرآبادی در نخستین اکسپوی نقاشی دانشجویان ده سال اخیر دانشگاه های کشور پذیرفته شده است. قرار است در آیین گشایش این نمایشگاه که 27 بهمن 1396 از ساعت 16 تا 20 در گالری ملت تهران برگزار می شود، این اثر هم در معرض دید هنردوستان قرار گیرد. این نمایشگاه از 27 بهمن تا 11 اسفند 1396 در تهران، خیابان ولیعصر، بزرگراه نیایش، روبروی بزرگراه کردستان، گالری پردیس ملت دایر است. از آقای قادری ممنونم که اجازه دادند چشمان مخاطبان گرامی «وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی» چند روز زودتر این اثر را تماشا کنند. برای این دوست گرامی که به حق از سرمایه های فرهنگی و هنری استان البرز به شمار می روند، آرزوی سلامتی و پیروزی دارم.
نگاهی به کارنامه هنری ابوطالب قادری
حسین عسکری: آقای دکتر محمّد صدرا استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه زنجان با انتشار مقاله ای در پژوهش نامه مذاهب اسلامی (شماره 7، بهار و تابستان 1396) به آسیبشناسی کلامی سیاسی وحدت اسلامی در ایران پرداخته است. ایشان در مقاله خود به نقش آیت الله شیخ هادی نجم آبادی هم پرداخته و در این راستا به دو مقاله چاپ شده بنده استناد کرده است.
مقالات مورد استناد:
- عسکری، حسین (1384). شیخ هادی نجمآبادی یکی از پیشگامان مشروطهخواهی، مشروطهخواهی ایرانیان، به کوشش: ناصر تکمیل همایون، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ج 2.
- عسکری، حسین (1383/7/26). «انسانتر از دیگران: نگاهی به زندگی و مبارزات آقا شیخ هادی نجمآبادی»، در: روزنامه شرق، ش 317.
_______________________
آسیب شناسی کلامی سیاسی وحدت اسلامی در ایران: دوگانه رادیکالیسم و سکولاریسم
دکتر محمد صدرا، «آسیب شناسی کلامی سیاسی وحدت اسلامی در ایران: دوگانه رادیکالیسم و سکولاریسم»، پژوهش نامه مذاهب اسلامی، سال چهارم، شماره 7، بهار و تابستان 1396، صص 5 - 27.
چکیده: مفهوم «وحدت اسلامی» در ایران از دوره قاجار تاکنون محل بحث و مناقشه بوده است. این مفهوم در عصر جدید و زمینه نوعی آگاهی دینی و در پاسخ به شرایط جهان اسلام در مواجهه با «غرب» و «استعمار» شکل گرفت. «وحدت اسلامی» ابتدا در شبه قاره هند و سپس در عثمانی و ایران نضج و نشو پیدا کرد. این مفهوم در ایران در ارتباط با مثلث مفهومی «انحطاط ـ خرافه گرایی ـ توحید» پیگیری شد؛ با این حال ویژگی و شاخصه اصلی خود را در ارتباط با طرح و گسترش آن در جهان اسلام حفظ کرد. شاخصه اصلی این بحث، طرح و گسترش آن در زمینهای کلامی ذیل دوگانه مفهومی فرقهگرایی- سکولاریسم بود که موجب ناکارآمدی آن شد.
کلیدواژه ها: وحدت اسلامی؛ سید جمالالدین اسدآبادی؛ شبهقاره هند؛ فرقهگرایی؛ سکولاریسم.
متن کامل مقاله فوق را از اینجا دانلود کنید
ویژه مطالب وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره شیخ هادی نجم آبادی
رییس مرکز تحقیقات ژنتیک دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با بیان اینکه در پروژه «ایرانوم» 800نفر از 8نژاد ایرانی توالییابی شدند،گفت: یافتههای به دست آمده از این پروژه میتواند در پیشگیری، شناسایی و درمان بیماریهای ژنتیکی موثر باشد، ضمن آنکه در این پروژه توانستیم 200ژن ارثی جدید عقبماندگی ذهنی در دنیا را گزارش کنیم . به گزارش ایسنا، پروفسور حسین نجمآبادی افزود: از 8سال گذشته فناوری بسیار پیشرفته توالی یابی نسل جدید (NGS) در کشورهای مترقی دنیا برای تشخیص و شناسایی بیماریهای ژنتیک مورد استفاده قرار گرفت و از آن زمان تاکنون مرکز تحقیقات ژنتیک دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی به عنوان یکی از مراکز پیشرو در کشور در اکثر پروژههای خود از این روش استفاده کرده است.
وی با بیان اینکه نتایج به دست آمده از این مطالعات در سال 2011در مجله «نیچر» (Nature) به چاپ رسید، اظهار کرد: علاوه بر آن دهها مقاله معتبر با استفاده از این فناوری در شناسایی علل ژنتیکی کمتوانیهای ذهنی، ناشنوایی، بیماریهای عضلانی و سایر بیماریهای ارثی تک ژنی چاپ شد. رییس مرکز تحقیقات ژنتیک دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی آموزش اساتید بر اساس استانداردهای بینالمللی را از دیگر اقدامات در این زمینه نام برد و ادامه داد: با اقدامات صورت گرفته در سال جاری موفق به خرید و انتقال فناوریهای مورد نیاز توالییابی ژن با هدف تشخیص و شناسایی و پیشگیری بیماریهای ژنتیک شدیم که امروزه از جمله علل عمده معلولیتها در کشور است.
نجمآبادی اولین فاز این پروژه را تشکیل پایگاه دادههای ایران با عنوان «ایرانوم» (Iranome) عنوان کرد و گفت: در این پروژه اقدام به توالییابی ژنی 800 فرد سالم بالای 35سال از 8نژاد «فارس»، «آذری»، «کرد»، «ترکمن»، «لر»، «بلوچ»، «عرب» و «جزایر خلیج فارس» (از هر نژاد 100نفر) شد. وی با اشاره به نتایج به دست آمده از این تحقیقات، اظهار کرد: در پروژه ایرانوم یک میلیون و 368 هزار و 380 تغییر در ژنوم این 800 نفر یافت شد. از این تعداد تغییر 800 مورد تغییر مشابه با سایر جوامع انسانی بوده است، ولی 422 مورد تغییر در دادههای جمعیتی دیگر از جمله 1000Genome و Genome AD گزارش نشده بود.
نجمآبادی با تاکید بر اینکه کاربردی شدن این دادهها نیاز به جمعیت بیشتر مطالعاتی دارد، اضافه کرد: نتایج این مطالعات در حوزه پزشکی و ژنتیک کاربردهای وسیعی برای تشخیص، درمان و پیشگیری از بیماریهای ژنتیکی دارد. وی با تاکید بر اینکه ژنوم انسانی به شدت متغیر است، گفت: ژنوم هر فرد در برگیرنده حدود 35میلیون «پلیمورفیسم» تک نوکلوئیدی و هزار واریاسیون در تعداد کپیهای بزرگ است؛ از این رو امروزه پروژههایی با مقیاس وسیع از قبیل «هزار ژنوم» (1000 Genome) و پروژه بینالمللی HapMap بر روی تعداد زیادی از نمونههای جمعیتهای مختلف اروپایی، آمریکایی، آسیای شرقی و آفریقای جنوبی به منظور ارتقای درک ما از سهم واریاسیونهای ژنومیک در بیماریهای انسانی اجرایی شده است.
نجمآبادی با تاکید بر اینکه در این بانکهای داده ژنومیکی دادههای ژنومیک خاورمیانه نبود، ادامه داد: نبود این قبیل دادهها مشکلاتی را در زمینه شناسایی بیماریزا بودن برخی از واریانتهای ناحیه کد کننده به ویژه در تستهای تشخیصی معمول ایجاد میکند؛ چرا که در این روش کل ژنوم فرد مورد بررسی قرار میگیرد تا به تغییرات ژنتیکی که منجر به بروز بیماری میشود، دست یابیم. نجمآبادی با بیان اینکه در گذشته برای بررسیهای ژنتیکی تنها 10تا 15درصد به جواب میرسیدیم، افزود: این امر به دلیل نبود تجهیزات آزمایشگاهی و محدودیتهای توالییابی ژن بوده است، ولی با در اختیار قرار دادن این تجهیزات در مراکز تحقیقاتی، بیش از 70درصد مراجعهکنندگان به جواب میرسند.
این محقق حوزه علوم ژنتیک با تاکید بر اینکه با نتایج به دست آمده از توالییابیها میتوان در جهت پیشگیری از تولد فرزندان مبتلا به بیماریهای ژنتیکی گام برداشت، ادامه داد: در بررسی ژنها تغییرات زیادی مشاهده میشود که همه این تغییرات بیماریزا نیستند. وی در عین حال یادآور شد: متخصصان میتوانند تغییرات بیماریزای مشاهده شده را با دادههای موجود در بانک ژنوم «ایرانوم» چک کنند تا ببینند چند مورد بیماری ناشی از این تغییر در کشور گزارش شده است. نجمآبادی همچنین با اشاره به دیگر دستاوردهای پروژه ایرانوم، گفت: در این مطالعات 200ژن ارثی جدید از ایران را در زمینه عقب ماندگیهای ذهنی در دنیا گزارش کردیم. این در حالی است که تاکنون هزار ژن ارثی این بیماری در دنیا گزارش شده که از این تعداد 200مورد از ایران اعلام شده است. نجمآبادی با تاکید بر اینکه ایران در کمربند ازدواجهای فامیلی و خویشاوندی دنیا قرار دارد، گفت: 11درصد جمعیت جهان ازدواج فامیلی دارند که این میزان در 40کشور خاورمیانه که جزو پرجمعیتترین کشورهای دنیا هستند، است.
پروفسور حسین نجم آبادی کاشف البرزی 50 ژن جدید در جهان
سال 1382. سخنرانی پروفسور حسین نجم آبادی در دبیرستان دخترانه نجم آباد که توسط شادروان بانو رقیه نجم آبادی به دختران نجیب روستای نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز هدیه شده است (عکس از: شهرام نجم آبادی).
از فخر ایران تا افسانه سلطان و شبان
یوسف دانش صدیق مدیر فیلم برداری سینما و تلویزیون ایران است که در آثاری همچون سریال تلویزیونی «افسانه سلطان و شبان»، سریال تلویزیونی «گزارش محرمانه اوکتاویو والدوز»، نمایش تلویزیونی (تلهتئاتر) عروسکها و سریال تلویزیونی «حکایت مسافر گمنام» هنرنمایی کرده است. ایشان متولد شهرک فخرایران از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز است. می گویند منزل ایشان در ردیف منازل بانک و روبروی مغازه کفاشی اسدالله رشوند بود. یوسف دانش صدیق در دهه پنجاه خورشیدی برای فراگیری فنون فیلمبرداری، مدتی را در خارج از کشور گذراند. هم اکنون بازنشسته سازمان صدا و سیما است اما همچنان به فعالیت خود در فیلمبرداری تولیدات تلویزیونی و بازی های فوتبال ایران ادامه می دهد.
نهضت جنگل از سال 1293ش تا روز شهادت رهبرش میرزا کوچک خان جنگلی (11 آذر 1300) در بخش های شمالی ایران با هدف مقابله با استبداد داخلی و زورگویی دولت های استعماری بیگانه فعالیت می کرد. از نظر سیاسی و اجتماعی می توان آن را دنباله نهضت مشروطه خواهی ایرانیان دانست. یکی از تصاویر تاریخی برجای مانده از نهضت جنگل، نشان دهنده مذاکره میرزا کوچک خان با میرزا احمد آذری کفیل حکومت گیلان در بهمن 1298ش است. درباره آذری در منابع تاریخی کمتر سخن گفته شده است. به همین جهت این نوشتار در پی شناساندن زوایایی تازه از زندگی او است.
میرزا احمد آذری ریشه در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی دارد. در اواخر حکومت قاجاریان، مسئول ارزاق اداره مالیه بود که به جهت ناتوانی در اداره امور، در سال 1297ش کنار گذاشته شد و به جای او مسیو مولیتر را نشاندند تا مگر بتواند کاری انجام دهد. احمد محمودی مشهور به میرزا احمد خان کمال الوزاره (م1309ش) رییس اداره مالیات های مستقیم وزارت مالیه و از هواداران کمیته مجازات، در برکناری او نقش عمده ای داشت. آذری در آن زمان در ردیف نیروهای حسن وثوق مشهور به وثوق الدوله (م 1329ش) نخست وزیر حکومت احمدشاه قاجار بود. او پس از عبدالحسین تیمورتاش ملقّب به سردار معظّم (م 1312ش) به حکومت گیلان رسید. وثوق الدوله پس از انعقاد قرارداد ننگین 1919 با انگلستان، تیمورتاش را از حکومت گیلان برکنار کرد. این تغییر با دو هدف انجام شد. اوّل آنکه تیمورتاش با جنگلی ها بسیار بی رحمانه برخورد می کرد؛ به طوری که تعدادی از آنان از جمله دکتر ابراهیم حشمت طالقانی (م 1298ش) از سران نهضت جنگل را به دار آویخت. دیگر آنکه وثوق الدوله می خواست با جایگزینی چهره ای معتدل به جای تیمورتاش و نرمش با جنگلی-ها، اوضاع را اندکی آرام کند تا بتواند اعتراضات گسترده عمومی نسبت به قرارداد 1919 را مدیریت کند. مردم از این قرارداد با عنوان «سند فروش ایران» یاد می کردند. براساس قرارداد 1919 بایستی همه امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با اجازه آنان انجام می شد.
آذری که پیشکار دارایی گیلان بود پس از آن، کفالت حکومت گیلان را عهده دار شد. در برخی منابع آمده که او باطناً به نهضت جنگل خوشبین بود. به همین جهت با جنگلی ها از راه مذاکره وارد شد. او با میرزا کوچک خان دیدار کرد و راه حل های پایان منازعه جنگلی ها با دولت مرکزی ایران را با او در میان گذاشت. در نهایت پس از مدتی گفت و گو، موافقت شد تا افتتاح مجلس چهارم شورای ملّی و تعیین تکلیف قرارداد وثوق الدوله، آتش بس اعلام گردد. براساس آن قرارداد مقرر شد که جنگلی ها ضمن حفظ سلاح خود و استقرار در یک پادگان نظامی در رشت، از مداخله در امور سازمان های دولتی خودداری نمایند. طبق آن قرارداد، امنیّت فومنات به جنگلی ها سپرده شد. هدف میرزا کوچک خان از مذاکره صلح با آذری، خریدن وقت و فرصت کافی برای تجدید ساختار برهم ریخته نهضت جنگل بود. پس از انعقاد قرارداد صلح، آذری در سوّم بهمن 1298 اعلامیه ای را با عنوان «ابلاغیه حکومت گیلان» منتشر کرد و در آن درباره میرزا نوشت: «میرزا کوچک خان که سابقه خدمات ملّی خود را با مخاصمات اخیر جریحه دار نموده بود اینک با تصمیم به اطاعت و انقیاد، خود را به شجاعت عقل و درایت معرفی نموده و مثل بزرگترین رجال مملکت پرست، قلوب ایرانیان را بار دیگر به طرف خود جذب نمود. حریفی که از سه ماه به این طرف در میدان مبارزه هدف شدیدترین تعرّضات من بود با اتخاذ تصمیم به اطاعت، امروز مرا وادار به پاس احترامات خود نموده و مجبور می نماید که مراعات شرافت و احترامات او را به عموم هموطنان خود علی الخصوص به گیلانیان اکیداً توصیه نمایم… عموم اهالی گیلان از این تاریخ به بعد میرزا کوچک خان و اتباع او را خدمتگزاران صمیمی دولت دانسته و در هر مورد بایستی خدمات ملّی را که از معزی الیه سر زده است تقدیر نمایید...»
سیّد محسن صدر ملقّب به صدرالاشراف (م 1341ش) که با عنوان ریاست عدلیه رشت در روند مذاکره میرزا با آذری حضور داشت، بر این نظر است که آذری در جنگل با میرزا دیدار محرمانه ای کرد. میرزا که فردی زیرک بود او را گول زد. آذری ساده دل که گمان می برد با میرزا به توافق رسیده، فوراً روانه تهران شد و به وثوق الدوله گفت که میرزا حاضر است تسلیم دولت شود. اطرافیان وثوق الدوله هم شتابزده آن خبر را به مطبوعات سرایت دادند. آذری به رشت برگشت و به قوای نظامی دستور داد که به طور موقت، تعقیب جنگلی ها را متوقف کنند. پس از آن بود که با گروهی از شخصیت ها و علمای رشت برای توافق نهایی صلح به جنگل رفت. در این مذاکره که صدرالاشراف هم حضور داشت، میرزا از گروه حدود صد نفری مذاکره کننده پذیرایی خوبی کرد اما به آذری روی خوش نشان نداد و او را تحقیر کرد. به گفته صدرالاشراف، وثوق الدوله به بی اساس بودن ادعای آذری مبنی بر توافق صلح با میرزا پی برد و او را عزل کرد و در ادامه خود صدرالاشراف را مأمور مذاکره با جنگلی ها کرد. میرزا کوچک خان در مذاکره با آذری گفته بود: «عاقد قرارداد 1919 صلاحیّت مداخله در امور کشور را ندارد.» پس از آذری، میرزا احمدخان اشتری دادستان سابق تهران به کفالت حکومت گیلان برگزیده شد.
میرزا یحیی دولت آبادی (م 1318ش) که از منتقدان آذری است روایتی همانند صدرالاشراف از مذاکره او با میرزا دارد و در این باره می نویسد: «آذری وثوق الدوله را فریب می دهد و برای برهم زدن کار جنگل، پول زیادی از او می گیرد و یک چند تن از همراهان میرزا کوچک خان را با تفتینی که میان آنها می کند با خود همراه میسازد. می خواهد به دست آنها کار جنگل را بسازد. آذری به حکومت مرکزی وانمود می کند که جنگلیان به ستوه آمده [و] بیچاره شده اند و ناچار از صلح و سازش هستند و در این زمینه تلگراف هایی مشعر بر اظهار اطاعت و انقیاد از میرزا کوچک خان به وثوق الدوله مخابره می نماید.» از اشتباهات تاریخی دولت آبادی در کتاب «حیات یحیی» آن است که اعطای امان نامه به دکتر حشمت طالقانی و اعدام او را به آذری نسبت می دهد. این در حالی است که آذری پس از تیمورتاش و شهادت دکتر حشمت عهده دار حکومت گیلان شد.
آذری پس از برکناری از حکومت گیلان، در سال 1300ش به منطقه ساوجبلاغ آمد و اراضی موسوم به چریشک واقع در غرب استان البرز را از فردی به نام طباطبایی خرید. او این زمین های بایر را به روستایی آباد به نام «قلعه آذری» تبدیل کرد. همچنین در سال 1307ش قراردادی با اداره کل مالیات و خالصجات ایالت تهران منعقد کرد تا مهمانخانه ای را در اراضی هشتجرد خالصه (هشتگرد) بسازد. این قرارداد 50 صفحه ای در سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران نگهداری می شود. آذری در سال 1302ش در دوره پنجم مجلس شورای ملّی از حوزه انتخابیه شهریار، ساوجبلاغ و کُردان نامزد شد اما از میرزا یدالله دهستانی (م1346ش) شکست خورد. او در سال 1312ش درگذشت و در آرامستان امامزاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد. فرهنگ آذری (م 1385ش) دانش آموخته کارشناسی ارشد حقوق سیاسی از دانشگاه تهران، راه پدرش را ادامه داد و علاوه بر کشاورزی، مدرسه ای را در روستای قلعه آذری ساخت. او در سال 1345ش با عنوان کارمند عالی رتبه وارد وزارت دارایی شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع: ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، ص 220؛ یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج 4، ص 139 ؛ سیّد محّمدتقی میرابوالقاسمی، دکتر حشمت و اندیشه اتّحاد اسلام در جنبش جنگل، ص 141؛ فیروز یاوری، کارنامه کرج، کتاب ششم، ص 74؛ فصلنامه اسناد بهارستان، دوره جدید، ش 1، ص 97؛ ابراهیم اصلاح عربانی و همکاران، کتاب گیلان، ج 2، ص 201؛ شاپور رواسانی، ستارخان، خیابانی، میرزا کوچک جنگلی: ایران رها از فقر و ظلم، ص 87؛ محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، ص 242؛ گفت و گوی نگارنده با سپهر آذری (نوه میرزا احمدآذری)، 23 آبان 1396.
* نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «مذاکره میرزا با آذری»، روزنامه اطلاعات، سال 92، ش 26894، ضمیمه فرهنگی، ش 337، چهارشنبه 29 آذر 1396، ص 4.
مقاله فوق در وب سایت روزنامه اطلاعات
میرزا کوچک خان جنگلی رهبر جنبش جنگل و میرزا احمد آذری کفیل حکومت گیلان
بقایای قلعه آذری در شهرستان نظرآباد
فرهنگ آذری فرزند میرزا احمد آذری
23 آبان 1396، روستای قلعه آذری. سپهر آذری نوه میرزا احمد آذری
مطالب مرتبط:
گفت و گویم با خبرگزاری ایرنا درباره نقش البرزی ها در نهضت جنگل
بازتاب گفت و گویم با خبرگزاری ایرنا درباره البرزی های نهضت جنگل
اشاره: «وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی» در سال های اخیر با میانگین روزی 1200 بازدیدکننده به رسانه انتقادی فعالان علمی، فرهنگی و اجتماعی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد تبدیل شده است. از همان آغاز فعالیت این وبلاگ یعنی از 20 آبان 1386 گسترش فرهنگ نقد و آداب گفت و گو از اهداف ضروری آن در نظر گرفته شده است. در یادداشت زیر آقای دکتر مهدی اصل زعیم (دانش آموخته دکتری جامعه شناسی) به نقد گفته های اخیر آقای دکتر محمود بهمنی (نماینده شهرستان های ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان در مجلس شورای اسلامی) پرداخته است. این وبلاگ از ابراز نظر خوانندگان گرامی درباره یادداشت زیر استقبال می کند. پیشاپیش بابت وجود یک مورد علامت [...] در متن این یادداشت پوزش می طلبیم.
انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 94 فرصتی شد تا [...] جنابعالی خود را به مردم عرضه و بسیاری از عقلا و سیاست ورزان حوزه انتخابیه، انتخاب جنابعالی را در بین نامزدهای موجود به مصالح عمومی نزدیکتر بدانند؛ فلذا صراحتاً به عرض می رساند که شما بهترین نبودید اما خیرالموجودین بودید و این دو باهم بسیار فاصله دارند. از آنجایی که این موکل تان، هم از جنابعالی در روزهای واپسین رقابت های تبلیغاتی حمایت کرده و هم به شما رای داده است و از آنجایی که هیچ شخص و جایگاهی را در نظام سیاسی فارغ از نقد نمی داند مواردی انتقادی را به عرض می رساند امید است موجب آن شود که اندک تأملی فرمایید.
جناب آقای دکتر بهمنی؛ در مصاحبه اخیر جنابعالی در خصوص ارتباط شما با رضا ضراب دلال اقتصادی دولت احمدی نژاد و وضعیت شورا و شهرداری شهر نظرآباد، هم مطالب واقع بینانه ای بود که بیانش از زبان شما لازم بود و هم مطالبی که شایسته جنابعالی نبود که در ادامه به آنها اشاراتی خواهد شد:
1- فرزند جنابعالی، جناب دکتر امیر بهمنی همچون بسیاری از جوانان دانشگاهی این سرزمین فارغ از اینکه به لحاظ قانونی بتواند بر کرسی شهرداری شهر هشتگرد (نه روستای هشتگرد) بنشیند یا خیر از سرمایه های ذیقیمت این سرزمین است اما متهم کردن شخص مخالف ایشان به اعتقاد به فرق ضاله برای بستن دهان منتقدان نه با شرع سازگار است و نه با اخلاق و عقل و به طریق اولی با قانون که شما خود قانون گزارید.
2- جناب آقای وکیل؛ شما اگر همچون بسیاری از مسئولین دکتر این مملکت درس نخوانده باشید که نه می توانند مقاله بنگارند، نه می توانند یک تحلیل کارشناسانه بدهند و نه با یک زبان خارجی می توانند تکلم نمایند به نیکی می دانید که گرایش «فقه و مبانی حقوق» از گرایش های رشته الهیات می باشد و اگر فردی نه با کارشناسی ارشد این رشته بلکه با درجه دکتری این رشته تحصیلی از نظر شما نتوانست بر کرسی ریاست یک شعبه کوچک بانکی تکیه بزند، آیا شما با فقه و مبانی اسلام مشکل دارید؟ جناب آقای بهمنی عزیز؛ سن و سال شما از سن و سال انگ زنی ها گذشته است. مراعات ریش سفیدتان را بنمایید.
3- جناب آقای دکتر بهمنی؛ شما سال های سال متولی مدیریت اقتصادی بوده اید و قطع و یقین دچار نسیان نیستید. آیا شما در روزهای رقابت های انتخاباتی ملتزم به رعایت مشی اعتدال و همراهی با دولت تدبیر و امید نشدید؟ جناب آقای بهمنی؛ قرار گرفتن نام شما در لیست مدیران ستادی بقایی را شایعه می پنداریم. قرار گرفتن نام شما در لیست مدیران ملّی حامی حجت الاسلام رییسی را شایع می پنداریم. نشستن شما در جمع مدیران ملّی حامی جناب رییسی را پای رودربایستی شما با دوستان سابق تان گذاشتیم اما حمایت آشکار شما از جناب امیر یزدی را چه کنیم؟ علیرغم احترام به انتخاب شورای شهر در چارچوب موازین قانونی و باورهای سیاسی جناب آقای یزدی، آیا حمایت تمام قد شما از فردی که از پر و پا قرص ترین افراد جریان منتقد دولت و عضو جمنا است بر همان میثاق تان با اعتدالیون استوار است یا بر پیمان شما با سران دولت گذشته که این سرزمین را به قهقرا بردند.
4- جناب آقای وکیل؛ ای کاش این حساسیت در رعایت حقوق مردم حوزه انتخابیه را در فرآیند انتخابات شوراهای شهر و روستا هم از خود نشان می دادید تا شایستگان با رویکردهای تنگ نظرانه منصوبان شما حذف نمی شدند و مردم بهترین ها را انتخاب می کردند و وضعیت شوراها به این روزگار دچار نمی شد.
5- جناب آقای دکتر بهمنی؛ جنابعالی رییس کل بانک مرکزی دولت احمدی نژاد بوده اید و در آن منصب هم بنا به فرمایش خودتان خدمات ارزنده ای را ارایه فرمودید تا تصمیم های نابخردانه آن دولت مملکت عزیزمان را به تمامه به سقوط نکشاند و حتی اشاره داشته اید که دول غربی از جنابعالی و شاید تیم اقتصادی دولت وقت برای خروج از بحران پیش آمده راهکار خواستند و شما هم مضایقه نکردید و ایشان را از رکود اقتصادی نجات دادید. این امر جای مباهات دارد دولتی که نتوانست اقتصاد خود را بگرداند با زبدگانی چون شما توانست بر مشکلات اروپاییان در حوزه سیاست گذاری اقتصادی فایق آید. لذا خواهش این برادر کوچک شما این است محورهای پیشنهادی تان را به جامعه اقتصادی کشور عزیزمان ایران عرضه فرمایید تا ایشان نیز ضمن نقد و نظر، از این تجربیات بهره مند شوند.
و سخن پایانی اینکه نقدهای بیان شده نه از سر تقابل با جنابعالی بلکه بیانی ناصحانه است برای شنیدن و اندکی تأمل کردن که اینجانب چند دهه مدیریت جنابعالی و ریش سفیدتان را اعتبار شما می دانم که اگر عده ای بر گرد شما دوره شدند تا حصن حصینی بنا کنند که صداها را به درستی نشنوید و آنچه ضرورت دارد نبینید، این سرمایه رو به اضمحلال خواهد رفت و اما اگر مراقبت فرمایید دو سال باقیمانده از دوره وکالت تان می تواند یاد و خاطره ای ارزشمند برای مردم شریف باشد.
فاعتبروا یا اولی الابصار. موکل شما. مهدی اصل زعیم.
امیر بهمنی فرزند (آقازاده) دکتر محمود بهمنی گزینه شهرداری هشتگرد که با اعتراض فراگیر مردم، رسانه ها و برخی اعضای شورای شهر از تصدی این مسئولیت بازماند
مشاهدات یک خبرنگار از روستای فشند ساوجبلاغ زادگاه دکتر بهمنی
شرائط ویژه تحصیلات دانشگاهی امیر بهمنی + سند / جوابیه