مطبوعات شیعی ایران و ایرانیان
در سال 1215ش «کاغذ اخبار» نخستین نشریه ایران با مدیریت میرزا صالح شیرازی با فاصله حدود 239 سال از انتشار قدیمیترین روزنامه جهان، منتشر شد. پس از 66 سال، سیّد محمّدعلی لاریجانی اصفهانی ملقّب به داعیالاسلام (م1330ش) در سال 1281ش ماهنامه «الاسلام» یا «گفتگوی صفاخانه اصفهان» نخستین نشریه دینی ایران را در دوره مظفری با خط نستعلیق و چاپ سنگی منتشر کرد. این نشریه که ارگان اداره دعوت اسلامیه یا صفاخانه اصفهان بود، بیشتر به ردّ شبهات مبلّغان مسیحی و معرفی صحیح اسلام به اروپاییان میپرداخت. نخستین شماره آن بلافاصله پس از انتشار، توقیف شد اما پس از پنج ماه رفع توقیف گردید. داعیالاسلام در سال 1285ش چاپ این نشریه را با نام جدید «دعوهالاسلام» به زبانهای فارسی و اردو در شهر بمبئی هندوستان ادامه داد. تلاش مطبوعاتی وی، تشویقهای آخوند ملا محمّدکاظم خراسانی (م1290ش) و حاج آقا نورالله اصفهانی (م1306ش) را در پی داشت. مشخصات نشریات مذهبی منتشر شده ایران و ایرانیان از سال 1282ش تا پایان حکومت قاجار (1304ش) به این شرح است:
1282ش) ماهنامه دعوهالحق، محمّدعلی بهجت دزفولی (بهجت خاوری)، تا انقلاب مشروطه کم و بیش در تهران منتشر شده است.
1284ش) هفتهنامه اسلامیه، ابوالقاسم ضیاءالعلماء تبریزی، مدیر آن در عاشورای 1330ق به وسیله روسها به دار آویخته شد.
1285ش) دعوهالاسلام، سیّد محمّدعلی داعیالاسلام، چاپ بمبئی به زبانهای فارسی و اردو؛ دوهفتهنامه اتّحاد و هفتهنامه اسلامیه، ارگان انجمن اسلامیه تبریز، میرزا احمد کاتب معروف به بصیرت؛ هفتهنامه الجمال، میرزا محمّدحسین اصفهانی، خطابهها و مواعظ سیّدجمالالدین واعظ اصفهانی (م1287ش) در آن منتشر میشد؛ هفتهنامه زشت و زیبا، نظامالاسلام بهبهانی ملقّب به فتحالممالک، ارگان انجمن اتحادیه طلاب، تهران؛ شجره خبیثه کفر، شجره طیبه ایمان، مدیر نامعلوم، تهران؛ روزنامه شیخ فضلالله نوری، حاوی اعلامیههای ضدّ مشروطه شیخ در ری؛ هفتهنامه صراطالمستقیم، شمسالواعظین کاشانی، تهران؛ هفتهنامه گلستان، محمّدحسین رئیسالتجّار، رشت؛ هفتهنامه حقیقت، سیّداحمد دهکردی، اصفهان؛ هفتهنامه ندای اسلام، سیّد ضیاءالدین طباطبایی، شیراز، برخلاف عنوان، مطالب آن بیشتر خبری و سیاسی است تا مذهبی. ادامه مطلب...
شیخ محمّدجواد مغنیه پیشگام تقریب مذاهب اسلامی
آیت الله شیخ محمّدجوادمَغْنیَه (1324 – 1400ق) مفسر قرآن کریم، فقیه نواندیش و از پیشگامان تقریب مذاهب اسلامی است. آل مَغْنیَه از خاندان های علمی شیعه در لبنان است. نیایِ آن خاندان، در قرن ششم هجری قمری از شهر مَغْنیَه در کشور الجزایر به جبل عامل لبنان رفته است. آیت الله شیخ محمّدجواد مغنیه در روستای طیردبا از توابع فرمانداری صور لبنان در خانواده ای روحانی زاده شد. در چهار سالگی، مادرش را از دست داد. پدرش شیخ محمود مغنیه (م 1334ق) که دانشآموخته حوزه علمیه نجف اشرف بود، او را با خود به نجف برد. در آنجا خط، حساب و زبان فارسی را آموخت. پدرش چون از عالمان مشهور لبنان بود پس از چهار سال اقامت در نجف، با دعوت اهالی منطقه عباسیه جبل عامل به لبنان برگشت و پس از چندی درگذشت. ادامه مطلب...
آیت الله طالقانی رحمت الله علیه، خود مصداق فضیلت هایی بود که دیگران را به خوان ضیافت آن دعوت می کرد. تنگناها و مقتضیات انسان زمانه خویش را درک می کرد. با سپرگرفتن نام خدا به انسان کفر نمی ورزید. به بهانه نام انسان و انسان مداری بذر انکار آسمانیان و افلاکیان را در مزرعه خاکیان و خاک نشینان نمی افشاند. در کنج حجره، خانه و خانقاه از سنت و میراث ارجمند آسمان و آسمانیان سخن به موعظه و اندرزهای تکراری نمی گفت. با اراده، عزم و ایمانی استوار گام در آوردگاه آزمون های بزرگ تاریخ و تمدن عصری نهاده بود که همه سنت های اعتقادی همه نظام های ارزشی و در یک کلام همه ملت ها، فرهنگ ها و جامعه و جامعیت های جهان را به چالش و رویارویی فرا خوانده است...
متن کامل یادداشت دکتر حکمت الله ملاصالحی درباره آیت الله طالقانی
روستایی ساخته اند به نام ایستا
«علی اکبر رائفی پور» دانش آموخته رشته حسابداری، سخنران محافل مذهبی در زمینه های صهیونیزم شناسی، فراماسونری و فرقه های نوظهور است. به گفته خودش به هیچ حزب و نهادی وابسته نیست و جنبشی کاملا ًخصوصی راه اندازی کرده که به وسیله خودش هدایت می شود. در بهمن ماه 1389 طی اطلاعیه ای از ایجاد «جنبش مصاف» خبر داد. مصاف مخفف عبارت مبارزه با صهیونیسم، اومانیسم و فراماسونری است. رائفی پور می گوید رکورددار تعداد سخنرانی در کشور است. در فایل تصویری زیر، سخنان وی درباره اهل توقّف طالقان و کتاب روستای ایستا را ببینید و بشنوید.
سخنان علی اکبر رائفی پور درباره روستای ایستای طالقان
چهارشنبه، همیشه خوب است
اسماعیل آل احمد
معاون پژوهشی حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) هشتگرد
زنگ خانه را که زدم ساعت از دو بامداد، گذشته بود. او مثل همیشه هم می خواست به کاری که کرده ام احترام گذاشته باشد هم به تأخیری که کرده ام اعتراض کند. من برای فرار از اعتراض او بهترین دفاع را حمله دیدم. البته حمله ای خودشیرینانه تا او مرا کمتر، دعوا کند. به گرمی و مهربانی به او سلام کردم بی آن که خیره در صورتش نگاه کرده باشم. یعنی انگار نه انگار که الان ساعت از دو بامداد گذشته است. از این که به من به چشم یک نامرد نگریستید ناراحت نشدم چون خودم هم دقیقاً همین حس را درباره خودم و رفتارم با همسرم که نیمه شب دم در همسایه رفته بود و او را از خواب بیدار کرده بود تا شوهر وقت نشناسش را از زیر پُل نظرآباد بر سر راه اتوبان کرج ـ قزوین به خانه بیاورد شرمگینم. او هم چیزی به من نگفت اما این سکوت از صد تا فحش هم بدتر بود. ممنون او هستم.
از وقتی که محقّق ارجمند جناب آقای علی اکبر صفری، مقاله ای مفصّل درباره مرحوم محمّدتقی عنوان نگار ساوجبلاغی ـ دبیراعلم ـ در شماره هشت فصلنامه پیام بهارستان چاپ کرد و نوشت که غالب آثار دبیراعلم، نخستین در رشته خویش است خیلی احساس وظیفه کردم که برای احیای برخی از آنها تلاش کنم. با راهنمایی های ایشان و حسین عسکری و آقای احسان الله شکراللهی و محبّت های همیشگی استاد دکتر حکمت الله ملاصالحی و عنایت ریاست محترم کتابخانه مجلس جناب آقای محمّد رجبی دوانی، عکس چهار نسخه منحصر به فرد آثار مرحوم دبیر اعلم به دستم رسید: ادامه مطلب...
فقیه ساوجبلاغی که بنیانگذار دانشگاه آزاد اسلامی رودهن است
آیت الله حاج سیّد احمد میرخانی (1290 - 1372ش) فقیه و قرآن پژوه معاصر شیعه، فرزند سیّد مصطفی حسینی برغانی است که نَسَبش با 47 پشت به امام زین العابدین علیه السلام می رسد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در تهران فراگرفت سپس در سال 1315ش رهسپار حوزه علمیه مشهد شد. طی ده سال در مشهد، از محضر علمای تفکیکی آن سامان همانند میرزا مهدی اصفهانی (م1325ش) و شیخ هاشم مدرّس قزوینی (م1339ش) کسب دانش کرد. پس از مدّتی سکونت در تهران، در سال 1330ش راهی قم شد و از محضر آیات عظام سیّد شهاب الدین مرعشی نجفی (م1369ش)، سیّد محمد حجّت کوه کمرهای تبریزی (م1331ش)، سیّد محمّد تقی خوانساری (م1331ش) و سیّد حسین طباطبایی بروجردی (م1340ش) بهره ها گرفت. در سال 1333ش با نمایندگی از طرف آیت الله بروجردی به تهران برگشت و به فعالیّت های تبلیغی و اجتماعی گسترده پرداخت.
تکمیل ساختمان مسجد ولی عصر تهران و تشکیل کتابخانه آن با حدود سی هزار جلد کتاب، تأسیس مکتب ولی عصر (موسّسه آموزش عالی اسلامی برای بانوان در سال 1352ش با همکاری تنی چند از استادان حوزه و دانشگاه)، تأسیس موسّسه صدوق جهت تعلیم و تربیت کودکان بی سرپرست در شهرری، تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در رودهن، تأسیس مجتمع های دینی و رفاهی شامل مسجد، گرمابه، مدرسه و... در روستاهای اطراف تهران، کرج و شهریار، فعالیّت های فرهنگی و تبلیغی در خارج کشور جهت تقویت شیعیان به ویژه در زمان امام موسی صدر در لبنان و کمک به احیای جلدهای پانزدهم و شانزدهم کتاب بحارالانوار و دوره 24 جلدی کتاب «مرآت العقول» نوشته علامه محمّدباقر مجلسی (م1110ق) بخشی از باقیّات صالحات آیت الله میرخانی به شمار می روند.
32 عنوان اثر چاپ شده و چاپ نشده از او برجای مانده است که فهرست آنها را در ذیل می خوانید: آیات الاحکام (پنج مجلّد)، سیر حدیث در اسلام (با مقدّمه شیخ علی دوانی)، منابری از سوره مُرسلات و هَل أتی، تاریخ اجتهاد و تقلید، شرح زیارت عاشورا، شرح اصول کافی (دو مجلّد)، مباحثی در دفاع از ولایت، مقدّمه قرآن و تفسیر سوره حمد (دو مجلّد)، تفسیر سوره نساء (دو مجلّد)، تفسیر سوره اعراف، تفسیر سوره یوسف (دو مجلّد)، تفسیر سوره های یاسین، مُزمّل، قیامت، مُدّثر و واقعه (در پنج مجلّد جداگانه)، نماز شب، کشکول، مجموعه چند منبر (سه مجلّد)، ترجمه لئالی الاخبار جلدهای یک و دو و ترجمه جلد نهم بحارالانوار و رسایل چاپ نشده. پدر آیت الله میرخانی، سیّد مصطفی حسینی برغانی (م1310ش) نماینده نخستین دوره مجلس شورای ملّی، در اصل اهل روستای تالیان از توابع بخش چندار شهرستان ساوجبلاغ است. او برادر سیّد مرتضی حسینی برغانی پدر استاد سیّد حسین میرخانی (م1361ش) و استاد سیّد حسن میرخانی (م1369ش) است.
- نشر نخست این نوشته در: حسین عسکری ،«میرخانی، سیّداحمد»، دایره المعارف تشیّع، ج 15، تهران: انتشارات حکمت، 1394، ص 571.
آیت الله میرخانی در وب سایت دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن
پروژه خیالی جهانی سازی تشیع توسط بروجردی ـ انیشتین را چه کسانی دامن می زنند؟
دکتر رسول جعفریان
خبر آنلاین: یک نوع از تاریخ نگاری، طرح دروغ های بزرگ بی شاخ و دمی است که از بس شگفت است هیچ چاره ای جز باور کردن آن نیست تا از شر آن راحت شد. نمونه اش این که نیوتن شیعه بوده و بحار الانوار مرحوم مجلسی را ترجمه کرده که الان هم نسخه آن در صندوق اماناتی در لندن نگهداری می شود . سالها پیش خبر شیعه شدن انیشتین و ارتباط وی با آقای آیت الله بروجردی منتشر شد. بعدها آن خبر را سایتی منتسب به بیت ایشان منتشر کرد و به توصیه های فراوان که این مسأله یک دروغ شاخدار است، هیچ گاه حاضر نشد آن را بردارد (اینجا).
زمانی هم بنده دریافتم که شخصی به نام سجادی مدخل هایی در دایره المعارف تشیع نوشته و ضمن آن سلسله ای از اباطیل و دروغ ها را در باره شیعه شدن لئوناردو داوینچی و نیوتن و ارتباط آن جریان با علامه مجلسی و وجود رساله های نادر در صندوق اماناتی در لندن و شخصیت موهومی به نام مهدوی که تا به حال رنگ خود را نشان نداده، نوشته است. وقتی آن یادداشت ها منتشر شد، دایره المعارف تشیع ضمن عذرخواهی اعلام کرد که این شخص رفتاری نامتعارف داشته و از آنجا اخراج شده است. بعد هم همین آقا، نامه ای برای بنده نوشت و ارکان دایره المعارف تشیع را متهم کرد. اما فی الواقع و خارج از منازعات آنها، احساس کردم سجادی یا با همدستی افرادی، در حال نشر شبکه ای از دروغ پردازیها و عجایب در باره موضوعاتی هستند که گویی تشیع در حال تبدیل شدن به یک مذهب جهانی در غرب است و هر آدم مشکوکی که در غرب درگذشته اند حتما شیعه بوده و از او یا آنها رساله هایی هست و تا بحال هم صدایش در نیامده است. اگر هم مرده و کسی نمی تواند بررسی کند، مطالبی به او نسبت می دادند. ادامه مطلب...
یک شنبه 8 شهریور 1394 شخصی به نام «سید» با رایانامه maxx_110@yahoo.com نسبت به «خاطره دیدار با آیت الله موسوی دهسرخی؛ فقیه تجددگریز» به شرح زیر واکنش نشان داده است. به جهت ترویج فرهنگ نقد و گفت و گو، این نظر بدون هیچ دخل و تصرفی منتشر می شود. البته باب نقد درباره یادداشت بنده و این دیدگاه، همچنان باز است.
* * *
سکوتم را خیانت محرز به ساحت علما دانستم
چند روز قبل در یک وبلاگ به نام ساوجبلاغ پژوهی خاطره ای با عنوان دیدار با آیت الله موسوی دهسرخی؛ فقیه تجددگریز را مطالعه کردم. وقتی عنوان فقیه تجددگریز را دیدم سکوتم را خیانت محرز به ساحت علماء دانستم لذا برآن شدم برای استحضار عزیزان عرض کنم: اولاً صرف ملاقات یک شخص با بضاعت محدود علمی، نمی توان یک فقیه محرز را که در همه ابواب حدیثی و فقهی و طب سنتّی و علوم متعدد صاحب ایده است را متهم به تجددگریزی نمود. نگارنده در طی چندین سال رفاقت نزدیک با یکی از آقازاده ها که از روحانیون موفّق در عرصه بین الملی بنام حاج آقا صادق راجع به منش مرحوم علامه دهسرخی اطلاعات متعددی به دست آوردم که نشان می دهد مرحوم علامه دهسرخی در طی دوران دشوار تحصیل و تلمذ در حوزه نجف با کثرت اولاد با نهایت زهد و پارسایی ایام را سپری می کرد و به کرّات شاید برای تهیه مایحتاج اوّلیه زندگی خانوادگی مشکلات حادی را تحمل کرد و با عزّت نفس سرشار و مثال زدنی به تحصیل و تحقیق ادامه داد. عزیزان آیا تدوین کتاب مفتاح کتب اربعه با شیوه منحصر به فرد برای دسترسی احادیث در زمانی که حرفی از کامپیوتر و نرم افزار های فعلی نبود می تواند از یک تفکر تجددگریز نشات گیرد؟ آیا تدوین کتاب هایی برای درمان بیماری ها تجدد گریزی است.
متأسفانه بعضی از طلاب فعلی که فرسنگ ها از معنویت فاصله گرفتند ساده زیستی و زی طلبگی مورد نظر امام زمان (عج) را تجددگریزی قلمداد می کنند و به راحتی علمایی که سال ها با تحمّل سخت ترین روزها در زندگی و جوانی علوم و معارف آل محمّد را زنده مگه داشتند را متهم به تجددگریزی می کنند و این مایه تأسف است. بی تردید سال ها زمان سپری شد تا یک نفر مثل علامه دهسرخی از حوزه برخاست که متأسفانه این گونه مورد بی مهری قرار می گیرد. طلبه عزیزی که با نقل خاطره درصدد تخریب این شخصیت علمی محبوب و پارسا هستید ای کاش به کتاب های تألیف شده معظم له سری می زدید تا اکنون که در عصر ارتباطات نظراتتان را آنی منعکس می کنید پاره ای یا گوشه ای از شخصیت علمی و عملی این دست علماء را معرفی می کردید تا طلبه هایی که اکنون با وجوهات و امکانات فراوان فقط در حوزه به زندگی روزمره مشغول هستند و هیچ فعالیت علمی و عملی ندارند، درسی بوده باشد.
سومین بیمارستان تهران و شیخ هادی نجم آبادی
خبرگزاری ایسنا: سومین بیمارستان تهران که حالا فقط اتاق عمل و بخشهایی از کادر اداریاش موجود است تا چند ماه دیگر براساس مستندات باقی مانده از 120 سال پیش، بار دیگر بازسازی میشود. بقایای سومین بیمارستان تهران که با دستهای «شیخ هادی نجمآبادی» برای عمل به وصیت «میرزا عیسی» در سالهای 1275 تا 1279 شمسی ایجاد شد تا درمانگاهی برای مردم منطقه ایجاد کند، 11 سال است که با اسکان دو خانواده در آن، دستکم سرپا باقی مانده است، خانوادههایی که ترس ریزش سقف و دیوارهای سست شده و نم کشیده و طبله زدهی اتاقها را بر دوش میکشند تا شاید روزی این مکان قدیمی بار دیگر به یاد گذشته سرپا شود.
حیاط بزرگ کنونی این درمانگاه حالا گرمای سوزان تابستان را به دوش میکشد و علفها در هر گوشهی آن سربالا آوردهاند، اما به گفتهی یکی از نوههای شیخ هادی نجمآبادی، قرار است براساس مستندات باقی مانده از آن زمان، کلنگ ساخت دوبارهی این بنای تاریخی در میانهی حیاط درمانگاه به زمین بخورد و درمانگاه «نجمآبادی» (وزیری) در کوچهی «سخنور» بین ولیعصر (عج) و شیخ هادی بار دیگر ساخته شود. براساس تابلوی اطلاعاتی که روی دیوار این بنا توسط سازمان زیباسازی شهرداری تهران نصب شده، بیمارستان «وزیری» با وصیت میرزا عیسی توسط حاج شیخ هادی نجمآبادی در فاصلهی سالهای 1275 تا 1279 هجری شمسی ساخته شد.
این بیمارستان پس از چند سال فعالیت مستمر در سال 1350 مستهلک و به متولی وقت برگردانده شد. در سال 1355 وزارت بهداری وقت، بیمارستان را با هدف ساخت بیمارستانی جدید تخریب کرد، اما هیچ اقدامی صورت نگرفت تا اینکه در سال 1360 تعدادی از پزشکان و افراد خاندان نجمآبادی بخشی از بنا را بازسازی کردند. هرچند این بنای تاریخی در دوم شهریورماه 1377 در فهرست آثار ملی ثبت شد، اما ساخت و سازهایی که در اطراف این بنا انجام شده و سایهی ساختمانهایی که در روزهای آفتابی بر روی حیاط به طور کامل سایه میاندازند، حریم این بنای تاریخی را مخدوش کردهاند! در تهرانگردیِ این هفته، احمد مسجدجامعی که به مناسبت روز پزشک در مکانها و مراکز درمانی قدیمی تهران برگزار شد، از مقبرهی «شیخ هادی نجمآبادی» نیز که در خیابان شیخ هادی تهران قرار دارد بازدید شد. در این مکان تاریخی که اکنون به نسل هشتم خانوادهی «نجمآبادیها» رسیده است، 84 نفر از این خاندان مدفون هستند.
اما وضعیت مقبرهی خاندان «نجمآبادیها» نیز زیاد مناسب نیست؛ به گفتهی یکی از نوههای «شیخ هادی نجمآبادی»، دیوارهای مقبره که از چوب و گچ هستند را موریانه زده و از داخل در حال سست شدن هستند.او از شورای شهر و میراث فرهنگی تهران خواست تا هر چه زودتر به وضعیت این بنای تاریخی رسیدگی کنند.
شیخ گفت: افعی که افسون بر نمی دارد !
شیخ عبدالعلی موبد کاشانی که از یاران و هواخواهان شیخ هادی نجم آبادی بود تعریف می کرد: شیخ از تهمت زدن و آزار و ستم، دروغ گویی، مال مردم خوردن، طعنه بر دین و ایمان مردم زدن و سایر کارها و سخنان بیهوده و زشت پرهیز داشت. در یکی از روزها شخصی چون ماری خوش خط و خال به نزد شیخ رفت و در کنارش نشست؛ همی از سلامت نفس خود لاف می زد و وانمود می کرد که عقیده به مکافات دنیا و آخرت دارد؛ داستان ها شاهد مدعای خود می آوردند؛ از مردم و از خودش همی گفت. براستی که چه زبان چرب و نرمی داشت. آن کس که او را نمی شناخت می پنداشت که چنان حاج آقایی در روزگار نبوده و نیست؛ چنین خیرخواه مردمی از آغاز تا انجام گیتی یگانه است. وی برای آنکه ثابت کند که حتی در این دنیا هم کار بد بدون مکافات نمی ماند حکایتی را تعریف کرد. خیلی با مزه است.
می گفت: یکبار برای زیارت به مکه رفته بودم. در راه مکه به صحرا به ماری دچار شدم. ترسیدم که زیانی رساند. برای دفاع از خود چماقی به سوی مار انداختم. پس از مدتی ضربه زدن به افعی، اسبابی فراهم گشت که چند ضربه چماق خوردم. من (شیخ عبدالعلی) می دیدم که شیخ هادی به حرف های او گوش می داد و چیزی نمی فرمود. من آن مرد را می شناختم و می دانستم که به همه عیب های شرعی و عرفی آراسته است. وی با خبرچینی دویست آدم بی آزار و گوشه گیر را به کشتن داده بود به طوری که حجاج بن یوسف ثقفی نسبت به او رحمت دو جهانی بود. بی هیچ هنر و منصب روشنی مالک کرورها ثروت شده بود. هر خانواده ای را که نابود می کرد دو تومان بهره می برد و هنوز هم دست از کار پلیدش بر نداشته بود. من در این اندیشه بودم که شیخ ما دارد فریب می خورد و شقی ترین آدم را حضرت زین العابدین تصور کرده است...
اما ناگاه آن خواجه برزگ به فراست دریافت که من در چه اندیشه ای بودم که «پس از آن همه کوشش به عجب کسی دست ارادت دادم که سعید را از شقی درست نمی شناسد» پس فرمود: «عبدالعلی چفدر کودکانه می اندیشی و کم ظرفیت هستی. گمان داری جز تو کسی نمی فهمد. افعی که افسون بر نمی دارد. حاجی چه می گوید؟» شیخ ما با خواص لهجه و اصطلاح مخصوص داشت. از این جهت خاصان مجلس دانستند که چه می گوید. دریافتیم که شیخ درست تشخیص داده است. حاجی هم به خود می بالید و همچنان لاف می زد و دست بردار نبود. خاصان مجلس دانستند که به گفته شیخ حاجی افعی است و ترک شرارت و فساد نکند. بنا بر این جز گوش دادن به یاوه بافی های او کار دیگری مصلحت نیست.
منبع: هزار و یک حکایت تاریخی.