20 تا 26 آبان در تقویم کشور عزیزمان ایران، هفته کتاب و کتابخوانی است. این هفته مهم، زمان مناسبی است تا افتخارات فرهنگی و تاریخی استان البرز در حوزه کتاب و کتابخوانی مورد توجّه و بازخوانی قرار گیرد. در فایل های تصویری زیر که در صفحه اینستاگرام «نظرآباد را باید دید» به مدیریت برادرم علی عسگری منتشر شده، به سه افتخار تاریخی و فرهنگی شهرستان نظرآباد در حوزه کتاب و کتابخوانی اشاره کرده ام.
مورخ بیگانه ستیز
استاد ناصر نجمی (1297- 1382ش) تاریخپژوه و از روزنامهنگاران مخالف حکومت پهلوی و طرفدار نهضت ملّی ایران است. پدرش حاج مرتضی نجمآبادی از مالکان روستای نجمآباد از توابع استان البرز و پدرِ مادرش از افسران سرشناس ژاندارمری کلنل محمّدتقی پسیان (م1300ش) بود. استاد نجمی درباره خاستگاه خود مینویسد: «ما را ابتداً نجمآبادی میگفتند، چون علاوه بر تهران و سنگلج که خانههای ریز و درشتی داشتیم، در نجمآباد ساوجبلاغ هم ملک مزروعی و باغاتی دارا بودیم. بعدها نام نجمآبادی به نجمی تبدیل شد.» استاد مصطفی نجمی (م1376ش) آهنگساز و نقّاش مکتب کلاسیک کمالالملکی، برادرِ او است.
پس از گذراندن تحصیلات اوّلیه، در رشتههای معقول و منقول (الهیات) و تاریخ، لیسانس گرفت. از شانزده سالگی و به هنگام تحصیل در دبیرستان البرز تهران، نویسندگی را با نگارش طنزی در مجله «توفیق» آغاز کرد. به جهت علاقه به تاریخ ایران و جهان، در هجده سالگی کتابی درباره «ژرژ کلمانسو» نخستوزیر فرانسه به هنگام جنگ جهانی اوّل را ترجمه کرد و در پی آن پس از حمله متّفقین (روس و انگلیس) به ایران، کتاب «دانتون، بزرگترین قهرمان انقلاب کبیر فرانسه» را ترجمه کرد که به وسیله بنگاه انتشاراتی معرفت به چاپ رسید .
نجمی درباره فعالیّت های سیاسی و مسلّحانهاش در واقعه اشغال ایران به هنگام جنگ جهانی دوّم (1318- 1324ش) میگوید: «آغاز جنگ جهانی دوّم و حمله سربازان انگلیسی و شوروی، ضربه سختی بر پیکر جامعه ایرانی وارد آورد و در میان قشرهای مردم عکسالعملهای سخت پدید آورد. نان که قوت لایموت و خوراک اصلی مردم ما است کمیاب شد و همه چیز از شن و خاک ارّه گرفته تا اشیای دیگر در نان پیدا میشد به جز ماده اصلی آن که آرد بود. قحطی تدریجاً چهره کریه و وحشتناک خویش را به مردم ما نشان میداد... در همان اوایلی که هنوز تهران در زیر چکمه سربازان روس و انگلیس ناله سر میداد و احزاب هنوز به ایجاد سازمانهای خود نپرداخته بودند. من به اتفاق تنی چند از یاران جدّی و مصمّم که غالباً در سالهای پیش، اوقات خود را در شکارگاهها میگذراندیم و کم و بیش تفنگهایی داشتیم که مخصوص شکار حیوانات بود، تحت تأثیر جوّ نگران کننده و جریحهدار شده احساساتمان، اقدام به تشکیل یک گروه مبارز نهضت زیرزمینی کردیم... آن روز (سوّم شهریور 1320) مشاهده آن سربازان [ایرانی] تیرهروز، از دیدگان خیلی از جوانان، اشک غم و اندوه سرازیر کرد. سِرشک گرمی که بر گونههای تبدار ما فرو میریخت، التهاب و تلاطمی در دلهایمان به تموّج درآورد، به طوری که من وقتی وارد خانه شدم و ماجرا را به پدرم گفتم، او به من و برادرانم گفت: تفنگهای خود را بردارید و خود را به کوهها بزنید، از سربازان متجاوز روس و انگلیس هر چه میتوانید بکشید و بعد در کوهها مخفی شوید. این افکار و احساسات غیورانه پدر هشتاد ساله ما بود که ما را بر آن داشت که به جای پیشنهاد ایشان، راهحل دیگری را تعقیب کنیم و آن هم تشکیل گروه مسلّح زیر زمینی، علیه نیروهای بیگانه بود.»
او از یاران دکتر محمّد مصدق نخستوزیر ملّی و مخالف حکومت پهلوی بود. در سال 1320ش با پدیدار شدن آزادی نسبی، به فعّالیت روزنامهنگاری در نشریات کیهان و اطلاعات پرداخت. هماهنگ با روشنگریهای روزنامه «مرد امروز» و سپس «باختر روز» به مدیریت دکتر سیّد حسین فاطمی (م1333ش) وزیر امور خارجه دولت مصدق، به عنوان یک روزنامهنگار نقش فعّالی در ملّی شدن صنعت نفت ایران ایفا کرد. در دی 1320ش به همراه گروهی از نیروهای ملّی، حزب مهینپرستان را بنیاد نهاد. در سال 1323ش از ائتلاف این حزب و احزاب استقلال، پیکار و آزادیخواهان، حزب میهن تشکیل شد. پس از ملّی شدن صنعت نفت به عنوان مدیر اداره انتشارات و روابط عمومی شرکت ملّی نفت ایران و مدیر روزنامه «خبرهای روز» در شهر آبادان مشغول به کار شد و تا روزی که این شهر و دیگر مناطق نفتخیز جنوب به جهت تهدیدهای نظامی انگلستان تخلیه نشده بود، به فعّالیتش ادامه داد.
او درباره ارتباطش با نهضت ملّی ایران میگوید: «من در تمام دوران نخستوزیری دکتر مصدق، دوش به دوش او حرکت کردم و در نهضت ملّی شدن نفت در کنارش بودم. برای اوّلین بار دکتر مصدق را به میدان بهارستان آوردم و در دفتر روزنامه، میکروفون گذاشتم تا برای جمعیّت حاضر در بهارستان سخنرانی بکند. در همان روز شهید فاطمی و دکتر [کریم] سنجابی (م1374ش) و دکتر [سیّد علی] شایگان (م1360ش) هم حضور داشتند و از من خواستند فرصتی در اختیار آنان بگذارم تا صحبت کنند. میخواهم بگویم که من در خیلی از موارد، شاهد زنده رویدادها و حوادث تاریخ معاصر ایران بودهام و به طور مستند در کتاب از سید ضیاء تا بازرگان این مسائل را نوشتهام.»
دکتر مصدق در 17آبان 1327ش پس از دریافت یکی از آثار ناصر نجمی، خطاب به او مینویسد: «قربانت شوم؛ موقعی که عزم رفتن دِه [احمدآباد] دارم کتاب مرحمتی رسید و از اهدای آن به خودم که هیچگونه شایسته و لیاقت آن را ندارم متشکرم. آن را با خود میبرم و از مطالعه آن مستفیض خواهم شد و از خدای متعال مسألت مینمایم که شما جوانان حساس وطنپرست را به خدمت میهن کامیاب و موفق بدارد. درد بسیار است و طبیب نیست، باشد که از بین شما کسی بتواند کشتی بلا دیده ما را به ساحل نجات رساند. بیش از این مصدّع نمیشوم و بقیه تشکّرات قلبی و صمیمی خود را موکول به مراجعت به شهر و زمان تشرّف محوّل مینمایم و در خاتمه سلامت وجود محترم را خواهانم.»
وقتی مصدق از سال 1335ش با تصمیم حکومت پهلوی محکوم به اقامت اجباری در روستای احمدآباد میشود، در آن سالها نجمی تلاش کرد که از طریق روستای نظرآباد کوچک به احمدآباد برود و با مصدق دیدار کند. او در این باره مینویسد: «نگارنده که همواره خاطرات غرورانگیز این انسان مبارز والا را در قلب خود زنده نگاه داشته بودم سعى زیادى بهکار بردم کهدر آن دقایق و لحظات آخر، از مصدق دیدار کنم ولى این موهبت دست نداد تا آنکه با خود اندیشیدم اگر به دِهنظرآباد [کوچک] کهدر نزدیکی قریهاحمدآباد قرار دارد و متعلّق بهیکى از بستگانم [است] بروم شاید او را حین گردش در مزارع و کشتزارهاى احمدآباد ببینم. به همین قصد و نیّت بهآنجا رفتم. یکى دو روز ماندم و چشم به صحرا و افق نزدیک دوختم اما از وى خبرى نبود تا روزى کهگردشکنان به کنار نهرى رسیدم کهحدّ فاصل میان نظرآباد [کوچک] و احمدآباد بود. آنجا مردى روستایى چوب به دست را دیدم که از این نهر بازدید میکند. از هویتش و کارش پرسیدم گفت پاکار دکتر مصدق هستم. این سخن او بارقهاى بود که براى لحظهاى قلبم را روشن ساخت. گفتم دکتر کجاست و چه میکند؟ آیا دیگر براى هواخورى و گردش به این طرف نمیآید؟ گفت: کمى کسالت دارد و استراحت میکند. از وى خواستم کهکارت مرا به ایشان برساند و قبول نمود. فوراً کارتى از جیب درآورده و روى آن چند سطر که حکایت از ارادت و وفادارى همیشگى من میکرد و دعاى خیر مرا براى سلامتى ایشان به همراه داشت، نگاشتم. با خوشحالى پذیرفت و کارت را گرفت و رفت. آن وقت برخلاف انتظار یکى دو ساعت بعد که در خانهاى در نظرآباد [کوچک] نشسته بودم خبر آمدن پاکار دکتر مصدق را به من دادند. فوراً به نزدش رفتم و از علّت آمدنش پرسیدم. دست در جیب کت خود کرد و کارتى از آن بیرون آورده به من داد؛ کارت مصدق بود با کلماتى مهرآمیز و شوقانگیز? با تشکّر فراوان پیغام شفاهى فرستاده مصدق این بود که اگر وضع مزاجیاش اجازه میداد براى دیدن بندهگردشکنان بهآن حدود میآمد و متأسف بود که توانایى این کار را ندارد. این کارت جوابیه براى صدمین بار از نزاکت و ادب و انسانیت و بزرگوارى مصدق حکایتها داشت که من و دوستانم بارها آن را آزموده بودیم. البته در روزهاى عادى و اکنون این قهرمان در بند شده علیرغم کسالت مزاج بیمارى، خود را مقیّد و پایبند آن اصول عالیه میدید. بله، این آخرین ارتباط و مراوده من با مخدوم مهربانم آن انسان متعالى و بزرگوار بود تا آنگاهکه خبر درگذشتش را شنیدم و همه در سوگ و ماتم شدیم. خبرى که فقط دو سه سطر از صفحات روزنامهآن هم صفحات وسط را اشغال میکرد کهخود نشاندهنده این معنى بود که محمّدرضا پهلوى حتّى از پیکر بیجان او بیم و هراس و وحشت داشت.»
نجمی از سال 1324ش در اداره کل تبلیغات و رادیو به عنوان رئیس اداره اخبار رادیو مشغول به کار شد و مدّت شش سال از رادیو تهران برنامه «یادی از گذشته» را نوشته و اجرا کرد. آخرین فعالیّت اجرایی او، مدیرکل روابط عمومی وزارت کشور در سال 1357ش بود. او در 10خرداد 1382ش درگذشت.
شمار آثار نجمی را نود عنوان کتاب نوشتهاند: ببر فرانسه، ژرژ کلمانسو نخستوزیر فرانسه در زمان جنگ اوّل بینالملل (ترجمه و نگارش)؛ دانتون، بزرگترین قهرمان انقلاب کبیر فرانسه (ترجمه)؛ یعقوب لیث، شیرمرد سیستان؛ دارالخلافه طهران؛ طهران عهد ناصری؛ چهره امیر (کاوشی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دوره امیرکبیر)؛ دولتهای ایران از سوّم اسفند 1219تا انقلاب اسلامی سال 1357؛ از سیّد ضیا تا بازرگان؛ ایران قدیم و طهران قدیم؛ سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت؛ امواج خونآلود (ترجمه)؛ کمالالملک؛ حوادث تاریخی ایران از سوّم شهریور1320تا 28مرداد 1332 (خاطرات سیاسی نویسنده)؛ وزیران مقتول از جعفر برمکی تا دکتر حسین فاطمی؛ مولانا (جلالالدین رومی)؛ واسموس آلمانی در میان دلاوران تنگستانی و قشقایی؛ قهرمانان ناکام ایران از ابومسلم خراسانی تا کلنل محمّدتقی پسیان؛ فاتح هرات؛ عباسمیرزا نایبالسلطنه و جنگهای ایران با روسیه تزاری؛ سلحشوران شمشیر شکسته؛ شعله جاویدان؛ انقلاب کبیر فرانسه؛ قیام بابک خرمدین؛ نهضت سرخ عَلمهای مازندران؛ آریوبرزن، آخرین سردار هخامنشی مدافع دلاور تخت جمشید؛ جلالالدین خوارزمشاه؛ با دکتر مصدق و دکتر فاطمی؛ سرزمین جاوید؛ بازیگران عصر محمّدرضا شاهی؛ پاسداران ایرانزمین؛ چهرههای درخشان عصر قاجار؛ تهران در گذرگاه زمان؛ خواجه مخوف (آقامحمّد خان قاجار)؛ ترکان خاتون ملکه خونریز خوارزم؛ نادرشاه افشار؛ لطفعلی خان زند؛ سورنا، بزرگترین سردار اشکانی؛ مصدق بر مسند قدرت؛ تاریخ استعمار انگلیس در ایران؛ خورشید دیلمان؛ فرمانروای خوفناک؛ داستانهای تاریخی حماسهسازان ایران؛ وثوقالدوله و قرارداد ننگین 1919؛ یادداشتهای محرمانه ادوارد براون؛ مازیار؛ ایران میان توفان؛ مدرس؛ مبارز بزرگ: مصدق؛ طهران در یک قرن پیش؛ فرمانروای الموت (حسن صباح)؛ ملکخاتون شیرزن دیالمه.
منابع: محمّد ترکمان، نامههای دکتر مصدق، ج 1، ص 101؛ ناصر نجمی، با مصدق و دکتر فاطمی، ص 145؛ حسین عسکری، دشتی به وسعت تاریخ، ص 312؛ ماهنامه تصویر ساوجبلاغ، ش 35، ص 8؛ کیهان فرهنگی، ش 201، ص 51؛ محسن مدیر شانهچی، فرهنگ احزاب و جمعیتهای سیاسی ایران، ص 97؛ روزنامه ایران، ش 2272، ص 32.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «استاد ناصر نجمی؛ مورخ بیگانه ستیز»، روزنامه اطلاعات، سال 92، ش 26845، ضمیمه فرهنگی، ش 330، چهارشنبه 26 مهر 1396، ص 7.
مقاله فوق در وب سایت روزنامه اطلاعات
درباره استاد مصطفی نجمی برادر استاد ناصر نجمی
شاگرد نجم آبادی مکتب کمال الملک
استاد مصطفی نجمی (1286 - 1376ش) هنرمندی نقش آفرین از مکتب نقاشان کلاسیک کمال الملکی است که هفتاد سال به کار هنری (نقاشی و آهنگسازی) پرداخت. او فرزند حاج مرتضی نجم آبادی، نواده حاج میرزا نورمحمّد نجم آبادی از رجال سرشناس منطقه ساوجبلاغ در روزگار قاجار است. استاد نجمی اغلب به روستای نجم آباد از توابع شهرستان نظرآباد واقع در استان البرز مسافرت می کرد و از مناظر روستاهای خوش منظر منطقه، تابلو و آثار بدیعی بر بوم نقاشی ترسیم می کرد و یا این که از چهره های سرشناس روزگارش پرتره می کشید. او از چهارده سالگی به هنر نقاشی روی آورد و دیری نپایید که به مدرسه استاد کمال الملک ره گشود و پس از مدّتی تعلیم جزو برترین شاگردان او قلمداد شد. پس از انحلال مدرسه کمال الملک به خدمت فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و با شغل دبیری به ادامه کار پرداخت. او به موازات هنر نقاشی به موسیقی نیز رو آورد و نزد استادان مجرب تعلیمات لازم را تحصیل کرد. ابتدا در مدرسه نظام به تدریس نقاشی پرداخت سپس در بیشتر دبیرستان های تهران از جمله مدرسه دارالفنون به آموزش هنر نقاشی و موسیقی سرگرم شد. پس از بازنشستگی مدّت 20 سال دیگر در دبیرستان های ملّی و البرز به کار خویش ادامه داد. آنگاه به دعوت کشور فرانسه برای عرضه موسیقی اصیل ایرانی عازم پاریس شد و پس از مدّتی فعالیت عضو انجمن موسیقیدانان فرانسه شد.
استاد نجمی شاگردانی تربیت کرد و در تمام مدّت شیوه استادش کمال الملک را ادامه داد. به طوری که یکی از ارکان استحکام بخش مکتب رئالیسم کلاسیک به شمار می رود. او از روی کارهای رامبراند، رافائل و کمال الملک کپی می کرد و از این جهت در بین شاگردان مدرسه مستطرفه شاخص بود. یکی از آثار استاد نجمی در مسابقه بین المللی بهترین آثار نقاشی در کشور یونان که با حضور نقاشان پانزده کشور اروپایی و آسیایی برگزار شد به عنوان بهترین اثر مسابقه جایزه ویژه دریافت کرد. شورای تشخیص ارزش هنری هنرمندان ایران در سال 1369 به ایشان دکتری افتخاری هنر داد. زنده یاد استاد نجمی در 17 آبان 1376 روی در نقاب خاک کشید و در تابلوی آفرینش و بقا آرامش گرفت. او برادر استاد ناصر نجمی تاریخ نگار مشهور است.
- به نقل از: حسین عسکری، دشتی به وسعت تاریخ، ص 310.
البرز قطب تعزیه و نمایشهای آیینی ایران / ماجرای مرگ تعزیهخوان در روز عاشورا
کد خبر: 289868 تاریخ: یکشنبه 9 مهر 1396 - 08:51
دانشآموخته کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج معتقد است با توجه به شواهد تاریخی برجای مانده، استان البرز یکی از قطبهای مهم و قابل توجه تعزیه و نمایشهای آیینی در ایران است. به گزارش خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی (آنا)، دکتر حسین عسکری متولد سال 1353 خورشیدی در کرج و دانش آموخته کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، دکتری مدیریت راهبردی دانش، نویسنده چهار عنوان کتاب: کتابشناسی ساوجبلاغ، نقد دل، دشتی به وسعت تاریخ و روستای ایستا، مدرس دانشگاه، عضو هیات موسس موسسه رخسار قرآن و موسسه فرهنگی و هنری شمیم جوان البرز، نویسنده حدود 100 مدخل در دایره المعارف تشیع و مولف تعدادی مقاله منتشرشده در نشریه های فرهنگی است. این پژوهشگر و البرزپژوه معتقد است با توجه به شواهد تاریخی برجای مانده، استان البرز از قطب های مهم و قابل توجه تعزیه و نمایش های آیینی در ایران است. این ویژگی مهم فرهنگی، اقتضا می کند که با همت مسئولان فرهنگی استان، این عنوان هویتی ارزشمند به نام استان البرز ثبت شود. تعزیه به اندازه ای در استان البرز دیرپا و گسترده است که مرحوم دکتر علی شریعتی از قول مرحوم جلال آل احمد به وجود 360 مجلس تعزیه در یکی از مناطق البرز یعنی طالقان اشاره می کند. بخشی از ویژگی های استان البرز در این باره عبارتند از:
حسین عسکری: نشست نقد و بررسی کتاب «چشمان یعقوب» عصر روز چهارشنبه 29 شهریور 1396 در فرهنگسرای هنر شهرستان نظرآباد برگزار شد. این کتاب نوشته خانم شهلا پناهی و درباره شهید رضا کارگر برزی نخستین شهید مدافع حرم استان البرز است. متأسفانه در پایگاه تخصصی خبری کتابداری و اطلاع رسانی ایران (لیزنا) گزارش ناقص و مخدوشی از سخنان بنده منتشر شده است. در واقع، متن دقیق و صحیح سخنانم به شرح زیر است:
____________
چارچوب نظری روایتِ نویسنده کتاب چشمان یعقوب
در آغاز نشست، حجّت الاسلام شمس الله فلاح مدیرکل کتابخانه های عمومی استان البرز ضمن خوش آمد گویی گفت: «برای زنده نگاه داشتن یاد شهدا باید به کتاب و قلم متوسل شویم.» در ادامه شهلا پناهی نویسنده کتاب، شهید کارگر برزی را فردی کتابخوان و کتاب دوست معرفی کرد و گفت: «در نوشتن کتاب، قلم را به خود شهید سپردم. نبوغ شهید و علاقه شهید به کتاب و کتابخوانی آنقدر زیاد بود که شهید از هر فرصتی برای مطالعه استفاده می کرد.» پناهی انتخاب نام کتاب را به جهت چشمان اشک آلود پدر شهید دانست و گفت: «در طی یک سال و نیمی که درگیر نوشتن کتاب بودم، همواره حلقه های اشک را در چشمان ایشان می دیدم. به همین خاطر اسم کتاب را چشمان یعقوب گذاشتم.»
دکتر حسین عسکری دیگر مهمان برنامه بود. وی در آغاز سخنانش گفت: «در حدود یک هفته است که چندین بار کتاب را خواندم و مرور کردم. در اینجا تصمیم گرفتم به آنچه که نویسنده، مستقیم به آن نپرداخته اما در ذهنش حضور داشته و قلمش را هدایت کرده، بپردازم. یعنی همان چارچوب نظریِ روایتِ نویسنده. به عبارت دیگر، نویسنده به هنگام روایت داستان زندگی شهید رضا کارگربرزی، چارچوبی را در ذهن مفروض داشته اما آن را در کتاب نیاورده است بلکه در لابلای مطالب کتاب، قابل استخراج و شناسایی است. علوم انسانی موجود که به شدّت متأثر از پارادایم پوزیتیویستی و تجربه گرایانه است نمی تواند مقوله مرگ را تبیین کند چه برسد به تبیین مقوله متعالی و قدسی شهادت. به طوری که در مواجهه با مرگ، به جهت نگاه یک سویه به انسان و همچنین نگاه صرفاً این جهانی، به تحلیل های زیست شناختی و فیزیولوژیک اکتفا کرده است.»
عسکری با اشاره به ضرورت نگاه تحولّی به علوم انسانی موجود گفت: «تحول در علوم انسانی یکی از خرمشهرهای پیش روی انقلاب اسلامی است که نیازمند عملیات فتح المبینی از جنس مجاهده علمی و پارسایی توأم با دانایی است. بی تردید علوم انسانی موجود پاسخگوی نیازهای معنوی انسان نیست.» وی در ادامه گفت: «چهارچوب نظریِ روایتِ نویسنده کتاب چشمانِ یعقوب که برگرفته از علوم انسانیِ اسلامی است سه ویژگی دارد: مرگ آگاهی، گناه آگاهی و شرم آگاهی.»
عسکری افزود: «مرگ آگاهی، به معنای مردن نیست. مرگ آگاه، کسی است که توجّه ویژه به ابدیت و معاد دارد. به همین جهت حیوانات نمی میرند بلکه سقط می شوند. مرگ از ویژگی های عالَم انسانی است. مرحوم دکتر سیّد احمد فردید مبدع حکمت اُنسی به همین جهت می گوید در آخرالزمان انسان ها نمی میرند بلکه سقط می شوند. این یعنی، مرگ آگاهی در آن دوره از تاریخ کره خاکی، از وجود آدمیان رخت برمی بندد. به همین جهت می توان گفت هرچه مرگ آگاه تر، انسان تر. این نگاه مرگ آگاهانه در جای جای کتاب چشمان یعقوب و زیست معنوی شهید کارگر برزی قابل مشاهده است. شهادت اوج مرگ آگاهی است. اگر کسی به نهایت مرگ آگاهی برسد به مقام شهادت نایل می شود. شهید به واسطه قوه مرگ آگاهی که دارد خود را مهمان در این عالم و مهاجر الی الله می بیند. گناه آگاهی یعنی کسی که می داند اموری ممنوعه اند و نباید به سمتشان رفت چون مانع تعالی معنوی انسان هست. انسان هر چه گناه آگاه تر، معصوم تر. به همین دلیل است که بعد از هر توبه و بازگشتی احساس سبکی و عصمت می کنیم. مراتبی از این گناه آگاهی شهید در کتاب مورد اشاره به خوبی قابل دریافت است. انسان مدرن، گناه آگاه نیست به همین جهت دچار اباحه گری شده است و همه چیز را روا می داند. شرم آگاهی سوّمین خصلت انسان معنوی است. شرم با عقل نسبت مستقیم دارد. حیوانات شرم ندارند چون بی بهره از عقل هستند. به نظر می رسد فرهنگ و تمدن غرب در طول چندین هزاره زیست بشری، بی حیاترین تمدن در عرصه های فرهنگ، هنر، معماری، لباس و.. است. بی حیایی، روی دیگر قساوت است. صنعت پورنوگرافی (هرزه نگاری) موجود در فرهنگ و هنر غرب، منجر به بی حیایی و به دنبال آن قساوت می شود. کس که گرفتار هرزه نگاری است، رحم و شفقت در دلش می میرد و می تواند گروه گروه مرگ و شکنجه انسان ها را ببیند و واکنشی از خود نشان ندهد. این سه مقوله مهم انسانی یعنی مرگ آگاهی، گناه آگاهی و شرم آگاهی به وضوح در کتاب چشمان یعقوب قابل لمس است. از دیگر ویژگی های کتاب این است که شهید کارگربرزی از سوی نویسنده، انسانی بر روی زمین توصیف شده است نه موجودی آسمانی و اثیری که دست نیافتنی است. زیست شهید کارگربرزی، هم دارای وجوه بشری است به طوری که در کودکی تجربه های کودکانه خاص خودش را هم دارد اما شهید با عبور از این تنگناهای بدن خاکی، به تجربه های معنوی ارزشمندی دست می یابد. همان ویژگی هایی که از او یک شهید می سازد. نگاه کاملاً بشری و زمینی و یا نگاه صرفاً فرابشری و آسمانی به شهدا، روایت های ناقصی از فرهنگ ایثار و شهادت است. با بیان همین تنگناهای بشری شهید در این کتاب، جنبه های معنوی شهید بسیار معنادار و قابل فهم می شود. این نگاه به جنبه های بشری و معنوی شهید در کتاب چشمان یعقوب حضوری متوازن دارد.»
او در پایان گفت: «این کتاب روایتگر سبک زندگی اسلامی - ایرانی شهید کارگربرزی است. سبک زندگی ای که هر ایرانی مسلمان در نیل به آبادانی و پیشرفت ایران عزیز به آن نیازمند است. عناصر مهمی همانند نشاط معنوی، خلاقیت، فرهنگ علم آموزی و تلاش، کار گروهی، پرهیز از اسراف و تبذیر، خانواده دوستی، شفقت و مهربانی با همنوعان، غیرت دینی و ملّی، عدم شکاف بین حوزه عمل و نظر و... که در سبک زندگی شهید کارگربرزی قابل مشاهده و الگوگیری است.»
اشاره: جلد پنجم البرزنامه نوشته دکتر مهراب رجبی با عنوان فرعی «تاریخچه آموزش و پرورش در استان البرز» در شهریور 1396 و در 240 صفحه به زیور چاپ آراسته شد. انتشارت فرهیختگان دانشگاه در شمارگان 2000 نسخه این کتاب را منتشر کرده است.
___________________
نام آوران استان البرز از پیشگامان مدارس جدید در ایران
نظام آموزش و پرورش هر سرزمینی، نسبت مستقیم با توسعه همه جانبه و تربیت شهروندان وفادار به ارزش های ملّی آن سرزمین دارد و از دیگر سو، مهم ترین و اصلی ترین رکن نظام فکری، معرفتی و دانایی ملّت ها در شکل گیری و رشد هر فرهنگ و تمدّنی به شمار می رود. به جرأت می توان ادعا کرد نظام آموزش و پرورش یکی از ستون های برپادارنده فرهنگ و تمدّن است و بدون آموزش و پرورش کارآمد و تأثیرگذار، هیچ فرهنگ و تمدّنی ره به جایی نخواهد برد. در یک کلام، در روزگار جدید - که به عصر دانش نامبردار است - کارکرد مدارس تنها در آموزش خلاصه نمی شود بلکه در قامت یک پایگاه معرفتی به فرهنگ سازی و تمدّن زایی هم می پردازند .
در ایران سرافراز که از تمدّنی دیرپا و مدنیّتی باشکوه و افتخارآمیز برخوردار است، بایستی مدارس ما به مثابه پایگاه های تقویت و احیای فرهنگ و تمدّن ایرانی و اسلامی عمل کنند. این مهم میسّر نمی شود مگر اینکه رویکرد «مدارس تمدّن ساز» را تقویت و ترویج نماییم.
بازخوانی تاریخ آموزش و پرورش و واکاوی ویژگی ها و مختصات آموزشی مدارس جدید و قدیم استان البرز در شناخت اثرات مدارس موجود بر احیا و تحقّق تمدّن نوین ایرانی - اسلامی، امری ضروری به نظر می رسد. بر همین مبنا البرزپژوه گرامی جناب آقای دکتر مهراب رجبی با همتّی مردانه و تلاشی طاقت زُدا، مبادرت به تدوین تاریخ آموزش و پرورش استان البرز در این مجموعه خواندنی کرده است.
این کتاب از آن جهت مهم است که در فضای خالی از منابع و اسناد مکتوب متولّد شده است. اگر پدیده نامبارک بُخل در واگذاری منابع و اسناد را به آن دشواری ها اضافه کنید، ارزش مضاعف کتاب بیشتر آشکار می شود.
به گواهی تاریخ، نام آوران استان البرز از پیشگامان مدارس جدید در ایران هستند. در سایه حمایت های بابرکت روحانی نواندیش و مصلح قرآنی حضرت آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی، شادروان میرزا حسن رشدیه (پدر مدارس نوین) موفق به گسترش این نوع مدارس در ایران شد. دیگر مشاهیر البرز همانند علامه آیت الله محمّدصالح برغانی با پی ریزی مدرسه بزرگ صالحیه در شهر قزوین به نیکی، گذارِ خردمندانه و هوشمندانه از پدیده مدارس قدیم به جدید را به نمایش گذاشتند و این گزاره را اثبات کردند که بدون دامن زدن به گسست و زلزله در سنّت می توان در گذار به عصر جدید، توأمان از ارزش های کهن ایرانی و اسلامی پاسداری کرد. البته نقش معلّمان سخت کوش و آگاه منطقه طالقان در گسترش مدارس جدید در ایران به ویژه در خطّه فرهنگ خیز شمال ایران بسیار ستودنی و در مجالی فراخ، تحلیل های عمیقی را تمنّا می کند.
خوشبختانه همه این شکوه فرهنگی و دیگر افتخارات شنیدنی از آموزش و پرورش استان البرز به قلم گرم و روان نویسنده فرهیخته این کتاب در قالب شش فصل مورد کنکاش و دقّت قرار گرفته است. خواندن این کتاب ارزشمند را به همه علاقه مندان به فرهنگ و تاریخ البرز به ویژه معلّمان، دانشجویان و دانش آموزان البرزی توصیه می کنم و برای نگارنده توانای آن توفیقات بیشتر علمی و پژوهشی را از محضر حضرت باری تعالی آرزومندم.
حسین عسکری. 17 امرداد 1396
نظرآباد؛ نوستالژی فرهنگ... سرای تراژدی
(این نوشته را تظلّم بردنی بدانید به بارگاه مرحوم مغفور میرزا عبدالله خان مقدّم)
میرزا عبدالله خان مقدم! سلام. مرا نمی شناسید اما پدرم را حتماً می شناسید. او ـ حسین آل احمد ـ بیش از بیست سال از سهامداران کارخانجات نساجی مقدّم ـ سهامی عام بود. پدرم در قسمت تکمیل تر آن کارخانه، کارگر سه شیفت شما بود و برای میرزا عبدالله خان مقدّم کار می کرد. به صورت چرخشی هفتگی از ده شب تا شش صبح و از شش صبح تا دوی بعد از ظهر و از دوی بعد از ظهر تا ده شب. به ترکیبات شیمیایی آن قسمت حساسیت ناراحت کننده پوستی پیدا کرد و مجبور به تغییر قسمت شد و در قسمت تکمیل خشک به دستگاه چاپ استنتر ـ Stenter ـ گمارده شد. دستگاه غول پیکری که البته دیگر با پوست این کارگر زحمتکش، دشمنی نمی ورزید. آن ناراحتی هنوز و هم چنان با ایشان هست. پدر آن سال ها دوندگی زجرآور بسیاری کرد تا بتواند این حساسیت را مدیریت کند. سرانجام به سفارش پزشکی نازنین پودر مخصوص مداوای آن ـ سوربیتول Sorbitolـ را پیدا کرد و توانست از شدّت این ناراحتی پوستی بکاهد. این ناراحتی، شغل پدر را مصداق مشاغل سخت و زیان آور ساخت و بازنشسته پیش از موعد شد. پدر همیشه از شما به نیکی یاد می کند و من هم همیشه بوسه افتخار بر دستان پینه بسته او می زنم. عمرش دراز.
رازی شناسی در تحقیقات تاریخ پزشکی ایران، مدیون پژوهشگر البرزی است
کد خبر: 82641089 (6134167 ( - تاریخ خبر: 1396/6/1 - ساعت ارسال: 13:55
کرج - ایرنا - البرزپژوه و پژوهشگر البرزی گفت که رازی شناسی در تحقیقات تاریخ پزشکی ایران، مدیون تلاش ها و مطالعات پژوهشگر البرزی است. دکتر حسین عسکری روز چهارشنبه اول شهریور 1396 در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با اشاره به فرارسیدن روز یکم شهریور ماه، روز پزشک افزود: محمّد بن زکریای رازی (درگذشت 313ق) حکیم، طبیب و شیمیدان نامدار ایرانی در اوایل قرن چهارم هجری قمری است. وی با اشاره به اینکه روز پنجم شهریور نیز در تقویم ایران، روز داروسازی و روز بزرگداشت زکریای رازی نامگذاری شده، اظهار داشت: رازی آثار قابل توجّهی درباره پزشکی، شیمی و فلسفه نوشته است. وی ادامه داد: رازی کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) است و درباره کیهانشناسی، منطق و ریاضیات هم نظراتی علمی داشت. ادامه مطلب...