سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

متن سخنرانی فوق

 


نوشته شده در  سه شنبه 98/11/29ساعت  9:59 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


 

 

از نزدیک کردن مرزهای علم و دین تا کتاب سوزی سفیهانه

استاد اسماعیل یعقوبی

 (نویسنده و البرزپژوه) 

همواره مبلغان دینی و فرهیختگان حوزه علمیه قم در این چند دهه اخیر (هفتاد ساله) از آنجا که سعی و تلاشی همه جانبه را برای نزدیک کردن مرزهای علم و دین و از همه با اهمیت تر محو کردن جدایی حوزه و دانشگاه از خود بروز داده اند و شخصیت هایی مانند شهید مطهری و شهید بهشتی و شهید مفتح و... تلاش می کردند تا فکر جوان معاصر دانشگاهی و آشنا با علم و فرهنگ و فلسفه امروزی را با دین آشنا سازند و این ادعا را به اثبات برسانند که علیرغم تفکر غرب گرایی و مخالفان و مغرضان دین ستیز، اسلام دینی کامل و همه جانبه نگر و منطقی و عقل گراست و پیامبر اسلام منادی علم و معرفت و تفکر و تعقل است و با برشمردن آن همه کتاب ها و آثار علمی که از بزرگان و دانش اندوزان و دانشمندان و دانشوران و به رخ کشیدن پزشکان و عالمان علوم تجربی و ریاضی و... چون بیرونی و خوارزمی و شیخ الرئیس و رازی و... به جهانیان و این ادعا که قرنها مسلمانان داعیه دار علم و ایرانیان در علم پروری سری در میان سرها داشته اند و خصوصاً مسلمین درعلم پزشکی به فرموده پیامبر خویش رفته اند که: العلم علمان علم الادیان و علم الابدان!

و بالاخره در میان این همه فخر و افتخار و خوش خرامیدن و چشم جهانیان را به خویش معطوف کردن و دهانی به درازای فلک گشودن در هر کوی و برزن و کتاب و دفتر و رسانه ملی صدا و سیما و وقت عزیز خلایق را به این جملات معطل کردن که: ما مسلمانان قرنها پیشتازان علم و دانش بوده ایم و غربیان هر چه از این میان دارند جز آن که ریزه خواران این درگاهند و به هر جا که رسیده اند از این میراث به ارث برده اند! و گاه برخی از این گفتار هم عبور کرده آنان را نه تنها میراث دار علوم مسلمین نمی دانند که غربیان را دزدان و سارقان علم مسلمین معرفی می کنند! و آن همه تمسخر و سیاه نمایی قرون وسطای غربی که چه کتابها و آثار علمی و چه تعداد دانشمندان و متفکرانی که توسط کلیسا سوزانده شد و تاریخ را به گواه گرفتن و مقامات کلیسا را ابله و نادان معرفی کردن !آری به ناگاه در این هیاهو و غوغا و فغان و فریاد از تاریخ کتاب سوزی دوره میانه و به سخره نگریستن تاریخ علم سوزی و پیکر دانشمندان را بر دار کردن و... از این نمد کلاهی برای خویش دوختن که: ما طاوس علیین علمیم!

مردی در لباس علم و فقاهت و حوزه قم و مدعی علم طب اسلامی! که به گفته برخی معتقدان به ساحت منیع علمی ایشان و شنیده ها که ایشان ده ها هزار روایت طب اسلامی را فراهم آورده! یک کتاب در علم پزشکی را با صلوات بر پیامبری که مبشر علم و دانش بود «به آتش کشید» آری این خبر درست است و آن چنان روح و دل یک انسان شیفته علم را می آزارد و دود تعجب از سر آدمی بر می خیزد که: آیا آن همه ادعاها در پیوند علم و دین و نگاه مطهری ها و بهشتی ها و مفتح ها و باهنرها در نقد قرون وسطا و کتاب سوزی کلیسا و... اگر درست باشد و بعد از چهل سال از گذشت دوران انقلاب فرهنگی چه شده که در حوزه علمیه قم توسط یک چنین کسی که مدعی علم است باید کتابی علمی سوزانده شود و هیچ صدای اعتراضی در مقابل این عمل وقیحانه کاملاً ضد علمی و اسلامی صورت نگیرد. این عمل به قدری وقیحانه است که آبروی حوزه و مدار و مبنای علمی آن را تهدید می کند و زخمی جان کاه، بر قامت سنت علمی مسلمانان خصوصاً حوزه علمیه قم وارد می آورد. حقیر این عمل وقیحانه و از سر جهل را سخت محکوم می کنم و با تمام وجودم از کیان سنت حوزوی شیعی دفاع کرده از مسولان امر می خواهیم که با عامل چنین عمل سفیهانه ای سخت برخورد کنند.

اسماعیل یعقوبی

 6 بهمن 1398

- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology

 

درباره کتاب هاریسون

پروفسور تینسلی رادلف هاریسون 18 مارس 1900تا 4 اوت 1978 میلادی در 15سالگی از دبیرستان فارغ التحصیل شد و وارد دانشگاه میشیگان شد بعد به دانشگاه جان هاپکینز رفت و تخصص دانشگاهی خود را در بیمارستان بنت بریگ هام در بوستون گذراند. کتاب «اصول طب داخلی» او یکی از مهمترین و اصلی ترین منابع درسی طب داخلی است. این کتاب در 1950 منتشر شده و ویرایش بیستم آن در 2018 متتشر گردیده است. این کتاب موضوعات فراوانی مانند عصب شناسی تا بیماریهای عفونی را شامل می شود. این کتاب اخیرا توسط آقای تبریزیان که مدعی طب اسلامی است در قم به آتش کشیده شد!

 


نوشته شده در  یکشنبه 98/11/6ساعت  5:42 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


 

 

 

شورای شهر هشتگرد عطر فضیلت گرفت

 

حسین جوادان 

فعال فرهنگی و عضو شورای اسلامی شهر هشتگرد

 

روز سه‌شنبه اول بهمن 1398 روزی فراموش نشدنی در پارلمان شهری هشتگرد بود. دو دانشمند سترگ که هر دو ریشه در خاک هنرخیز البرز دارند، کریمانه و متواضعانه دعوت نمایندگان مردم را پذیرفتند و با حضور در جلسه رسمی شورای اسلامی شهر هشتگرد به این نهاد مردمی عطر و بوی فضیلت و فرهنگ دادند.  پروفسور حکمت‌اله ملاصالحی استاد دانشگاه تهران و بنیانگذار دانش فلسفه باستان شناسی در ایران و دکتر حسین عسکری نویسنده و البرزپژوه نامدار با حضور پر خیر و برکت خود، مشعل فرهنگ و هنر را در هشتگرد، مرکز شهرستان تاریخی و فرهنگی ساوجبلاغ فروزان کردند. اعضای شورا هم به خود می‌بالیدند که افتخار میزبانی از چنین میهمانان فرهیخته‌ای را دارند و هم بی‌تاب بودند تا ببینند این دو استاد فرزانه چه ارمغان و پیامی برایشان دارند.

استاد ملاصالحی از لزوم تناسب معماری با فرهنگ و هویت ایرانی و اسلامی گفت و مسئولیت مهم شهرداری‌ها در ساماندهی به نمای ساختمان‌ها و مناظر شهری را گوشزد کرد و یادآور شد که علت آرامش و نشاط انسان در جایی چون میدان نقش جهان، به دلیل نسبت معماری آن میدان باشکوه با ریشه‌ها و اصالت‌هاست. ایشان مقوله درختکاری خصوصاً در حاشیه آزادراه کرج - قزوین را یک امر حیاتی دانست و مرمت و بازگشایی محوطه باستانی ینگی‌امام و ساخت فضاهای فرهنگی و عمومی در اطراف آن بر پایه نظرات کارشناسی و بهره‌گیری از طرح‌های نخبگان در حوزه باستان‌شناسی و شهرسازی و تبدیل این گوهر درخشان باستانی به یک مرکز بزرگ فرهنگی را مسئولیت و تکلیفی مهم برای مدیریت شهری دانست. ایشان همچنین برپایی و برگزاری همایش‌ها و جشن‌های فرهنگی و هنری را موجب افزایش نشاط اجتماعی و ایجاد احساس آرامش و رضایت‌مندی در شهروندان و ایجاد حس تعلق خاطر آنان به محیط زندگی خود قلمداد کرد.

دکتر حسین عسکری که عمر خود را صرف پژوهش در حوزه البرزشناسی کرده است، از برگزاری موفق نخستین جشنواره فرهنگی هنری شهر هشتگرد تمجید کرد و استمرار این رویداد بزرگ را خواسته و انتظار به حق هنرمندان برشمرد و به نمایندگان مردم در پارلمان شهری هشتگرد یادآور شد که اهمیت هشتگرد به عنوان مرکز منطقه ساوجبلاغ تاریخی، ایجاب می‌کند که در تصمیم‌گیری‌ها، نگاه را از مرزهای سیاسی و محدوده قانونی هشتگرد بر روی کاغذ فراتر ببریم و در تصمیمات فرهنگی خود، تمامی پهنه ساوجبلاغ تاریخی و کهن را در نظر داشته باشیم. این پژوهشگر و استاد دانشگاه همچنین به لزوم تالیف کتابی در خصوص تاریخ هشتگرد اشاره کرد و افزود که این اقدام ضروری موجب گشایش باب آشنایی امروزیان و آیندگان با این سرزمین تاریخی و همچنین فتح بابی برای تبادل نظر و ثبت آراء مختلف در این زمینه است. وی در ادامه خواست که از اهمیت افراد و اماکن مهم در شهر هشتگرد که به هر شکل، اهمیت و اعتباری در طول تاریخ داشته‌اند غافل نباشیم و بزرگانی نظیر استاد عباس براتی‌پور که ریشه در این شهر دارند را پاس بداریم و با نصب لوح راهنما و نگارش توضیحات لازم در مقابل برخی بناها نظیر امامزاده ینگی‌امام، کاروانسرا و تپه باستانی ینگی‌امام، تپه تاریخی هشتگرد، امامزاده جعفر، مسجد جامع هشتگرد و بناهایی از این دست، شهروندان را با داشته‌های تاریخی خود آشنا کنیم و از این راه، تفاخر و تعلق خاطر آنان به زادبوم خود را تقویت کنیم. عسکری در پایان، تعیین یک روز به عنوان روز فرهنگی هشتگرد را ضروری برشمرد و خواستار پیشنهاد چنین روزی بر پایه مطالعات مستند و تصویب آن در شورای فرهنگ عمومی شد تا بتوان هرساله در چنین روزی همایش‌هایی برای معرفی تاریخ و فرهنگ هشتگرد و ارائه دستاوردهای فرهنگی شهروندان و حضور سایر هم‌میهنان در هشتگرد برای آشنایی با گذشته و حال این شهر تاریخی برگزار کرد.

شهردار و اعضای شورای اسلامی شهر هشتگرد با اشتیاق زایدالوصفی، رهنمودهای این فرزانگان را به سمع قبول شنیده و بر لوح جان حک نمودند و خدای منان را بر این نعمات ارزنده شکر کردند و برآن شدند تا برای جامه عمل پوشاندن به این پیشنهادهای حیاتی و ارزنده، دست یاری به هم دهند و آستین همت را بالا زنند، چرا که حکیم خردمند طوس، فردوسی بزرگ فرمود:

به دانش گرای و بدو شو بلند

چو خواهی که از بد نیابی گزند...


- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology


 

گزارش وب سایت شهرداری و شورای اسلامی هشتگرد در این باره 

 

 


نوشته شده در  سه شنبه 98/11/1ساعت  8:29 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

از نور معرفت تا چراغ مطالعه 

یادداشت علیرضا آقاجان (دانشجوی کارشناسی ارشد کلام تطبیقی) در واکنش به سخنان ناروای مهمان انجمنی شبکه چهار سیما درباره آیت الله شیخ هادی نجم آبادی و آیت الله سید محمود علایی طالقانی


 

از راست: آقای علیرضا آقاجان، استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، آقای اسماعیل آل احمد، 29 آذر 1398 

 

شنبه 23 آذر 98 چراغ مطالعه ای در بیابان بی آب و علف حجتیه به همت!!! شبکه چهار سیما روشن شد و باز، خار مغیلانی خودنمایی کرد و تلاش مذبوحانه ای کرد برای فرو رفتن به پای ابوذر زمان؛ دست و پایی زد برای تبعید ابوذر به بیابان ربذه اما خار بیابان حجتیه کجا و دست انداختن به نور قدسی دره هزار فانوس طالقان کجا. امثال مقداد نبوی رضوی ها سالهاست خواسته اند خمینی و یاران او را با نگاه متحجرانه خویش در بیابان خالی از تفکر خود به زنجیر بکشند. نهان زیست، شیخ هادی مجتهد عاقل خاک نشین تحریر العقلا نیست بلکه متحجران انجمن حجتیه اند که بعد از تلاش های وسیع ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی با نهان زیستی حقیرانه، تیشه به ریشه انقلاب اسلامی می زنند. کار را به جایی رسانده اند که در سیمای جمهوری اسلامی به مرد بزرگی همچون سید محمود طالقانی تعرض می کنند. آنان که هیچ اند و ارزش خطاب ندارند اما مورد خطاب این نوشته شبکه چهار سیما است که از معرفتی که امثال استاد ابراهیمی دینانی در آن درس معرفت می دهند چگونه به چراغ مطالعه ای این چنین حقیر رسیده است. امروز با صدیق ارجمند - آل احمد عزیز - خدمت استاد دینانی رسیدیم. وقتی از این تعرض به طالقانی شریف سخن به میان آوردم برآشفت و با حسرتی عمیق فرمود: «من طالقانی را دیده بودم او یک انسان قدسی بود؛ او همه اش قدس بود.» آری! شبکه فرهیختگان بهتر است این پاسداران معرفت را دریابد نه غارتگران اندیشه را.

 

یادداشت انتقادی اسماعیل آل احمد درباره سخنان مقداد نبوی رضوی

هجمه انجمن حجتیه به ایمان شیعی نواندیشان البرزی در رسانه ملی

نظر پروفسور سیف الدین نجم آبادی درباره میهمان انجمنی رسانه ملی

پیوند بهاییت و انجمن حجّتیه علیه ایمان شیعی شیخ هادی نجم آبادی

 مطالب وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره شیخ هادی نجم آبادی

 

 


نوشته شده در  یکشنبه 98/10/1ساعت  9:19 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

کمترین هدفش زدن ریشه های انقلاب اسلامی است...

یادداشت اسماعیل آل احمد (نویسنده و البرزپژوه) درباره سخنان ناروای میهمان انجمنی شبکه چهار سیما درباره بزرگان از جمله آیت الله سید محمود علایی طالقانی (ره)

 

پیش از آن که سخن اصلی این نوشتار را با مهمانی چشمان مبارک شما مفتخر کنم خواهش می کنم متن داخل گیومه را با کمی تأنّی بیشتر بخوانید. «دیروز، حجتیه‌ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند؛ امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند! ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تَکَسُّب و تَعَیُّش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی؛ اتهام حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌ها؛ اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود؟! از آدم‌های لامذهب یا از مقدس‌نماهای متحجر و بی‌شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟! کار عوام یا خواص؟! خواص از چه گروهی؟! از به ظاهر مُعَمَّمین یا غیر آن؟! بگذریم که حرف بسیار است. همه این‌ها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌ها است و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژه‌ای به دست دشمنان، کار آسانی نیست.»

بر روح ملکوتی آن مرد بزرگ، درود می فرستم که بیست و یک سال پیش در 1367/12/3 پیامی خطاب به حوزویان فرستاد و آنان را از برخی دوست نمایان خطرناک برحذر داشت. این پیام مرحوم امام راحل که بعدها به منشور روحانیت معروف شد هنوز و همچنان، تازه و خواندنی و شنیدنی است. فرقه هایی که در زمان آن مرحوم، جرأت نطق کشیدن نداشتند بیست سال بعد و به زعم این که دیگر آب ها از آسیاب افتاده است جوانکی را که روش پژوهشی اش مصداق آسمان و ریسمان است راه انداختند تا با کتابی سراسر آسمان و ریسمان، انقلاب مشروطه خواهی ایرانیان را محصول بابیت معرفی کند و چون جرأت ندارد انقلاب اسلامی را هم محصول آن فرقه بنامد و خود مرحوم امام را هم نتیجه پرورش همان فرقه بداند در نهایت لجن پراکنی، بزرگ ترین اندیشه سازان این انقلاب مبارک را بابی معرفی کند از طالقانی و شریعتی تا بازرگان.

پررویی آنانی که خودشان سالیان دراز است با نهان زیستی به حیات ننگین خود ادامه داده اند چیز عجیبی نیست بلکه عجیب، شبکه چهار سیما است که به چنین خباثت هایی مجال عرض اندام می دهد. چرا چنین شبکه ای اجازه می دهد تا فردی معلوم الحال در نهایت دروغ پراکنی همه آن ارادت ها و صداقت های متقابل امام و طالقانی بزرگ را به تایید سیاسی تنزل دهد و هیچ خجالت هم نکشد. آیا واقعا امام، آیت الله طالقانی را فقط از نظر سیاسی تایید می کرد؟! اشاره امام به شعار مردم در مراسم تشییع و تدفین آیت الله طالقانی ـ ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی ـ و تصریح بر رفتار مردم در بوسیدن کلنگی که با آن قبر آن مرحوم حفر شده بود صرفا تایید سیاسی است؟! چرا فردی که دست کم چندبار دروغ گویی اش از زبان بزرگان دانش و بینش این مملکت شنیده شده است در شبکه چهار سیما مجال بیابد که کسی چون طالقانی بزرگ را بابی بشناساند؟! فیلم بلایی که او بر سر آقای سید مصطفی حسینی طباطبایی آورده به زبان خود آقای حسینی طباطبایی در فضای مجازی موجود است. دستخط مرحوم پروفسور سیف الدین نجم آبادی در سرزنش این فرد موجود است. خاطره دکتر محمدعلی نجم آبادی ـ متولی مسجد و مقبره شیخ هادی در خیابان شیخ هادی تهران ـ از این فرد و مراجعه اش به قبر مرحوم شیخ هادی و انداختن خودش بر روی قبر آن مرحوم و جفایی که او بر این خاندان کرده است موجود است. اگر چنین فردی از این همه خباثت، خجالت نمی کشد شبکه چهار باید از این اشتباهی که کرده خجالت بکشد و بداند که زدن آدم هایی مثل آیت الله طالقانی و دیگر بزرگان، کمترین هدفش زدن ریشه های انقلاب اسلامی است. فاعبتروا یا اولی الابصار!

 - به نقل از کانال البرزپژوهی: https://t.me/alborzology

 

هجمه انجمن حجتیه به ایمان شیعی نواندیشان البرزی در رسانه ملی

نظر پروفسور سیف الدین نجم آبادی درباره میهمان انجمنی رسانه ملی

پیوند بهاییت و انجمن حجّتیه علیه ایمان شیعی شیخ هادی نجم آبادی

 مطالب وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره شیخ هادی نجم آبادی

 

 


نوشته شده در  چهارشنبه 98/9/27ساعت  6:49 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


دادقم یوبن یوضر

سید مقداد نبوی رضوی (نویسنده وابسته به انجمن حجتیه) همان کسی است که در 23 آذر 1398 با حضور در شبکه چهار سیما، به چهره های جریان نواندیشی دینی همانند آیت الله شیخ هادی نجم آبادی، آیت الله سید محمود علایی طالقانی، دکتر علی شریعتی و... نسبت بابیگری داد و ناجوانمردانه و با استدلال های غیر پژوهشی، ایمان شیعی آنان را زیر سوال برد. او در اثنای سخنان ناروای خود، از شادروان پروفسور سیف الدین نجم آبادی (درگذشت  1395ش) نوه شیخ هادی و ایران پژوه و استاد نامدار دانشگاه های تهران و هیدلبرگ آلمان به عنوان یکی از منابع خود در شناخت علمای خاندان نجم آبادی نام برد. نامه فوق را پروفسور نجم آبادی در 17 فروردین 1394 پس از مطالعه یکی از یادداشت های بنده در وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره نبوی رضوی، مرقوم کرده است. عبارت «دادقم یوبن یوضر» در نامه فوق، صورت وارونه نام «مقداد نبوی رضوی» است...

حسین عسکری - 26 آذر 1398

- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology

 

پیوند بهاییت و انجمن حجّتیه علیه ایمان شیعی شیخ هادی نجم آبادی

هجمه انجمن حجتیه به ایمان شیعی نواندیشان البرزی در رسانه ملی

 مطالب وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره شیخ هادی نجم آبادی

 


نوشته شده در  سه شنبه 98/9/26ساعت  8:19 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 


 

 

... مبادا حجتیه ای ها همه چیزمان را نابود کنند!

شامگاه شنبه  23 آذر 1398 به طرز عجیبی «سید مقداد نبوی رضوی» از اعضای انجمن حجتیه، در برنامه تلویزیونی «چراغ مطالعه» در شبکه چهارم سیما ظاهر شده و با ژست پژوهشگری و تاریخدانی، ضمن حمله غیر روشمند به جریان نواندیشی دینی موجود در جهان تشیّع، به آنان اتهام بابیگری زد و ایمان شیعی شان را زیر سوال برد. او در میان سخنان ناروای خود آیت الله شیخ هادی نجم آبادی و آیت الله سید محمود علایی طالقانی (دو فقیه نواندیش البرزی) را هم بی نصیب نگذاشت. البته کوروش علیانی (مجری برنامه) چندین بار در این گفت و گو، مقابل روش‌شناسی غلط، استدلال های ضعیف و آسمان - ریسمان کردن های غیر پژوهشی نبوی رضوی ایستاد و به او اعتراض کرد. در برنامه مذکور، جنبش مشروطه خواهی ایرانیان و مدارس جدید، از دستاوردهای بابیان دانسته شد؛ حتی دکتر علی شریعتی، مهندس مهدی بازرگان و میرزا حسن رشدیه تبریزی (بنیانگذار مدارس جدید در ایران) هم بابی پنداشته شدند (نگاه کنید به نمودار زیر که در صفحه 683 کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» نوشته مقداد نبوی رضوی چاپ شده است).

این اتهامات ناروا، حرف‌های تازه‌ای نیست بلکه پیش از نبوی رضوی، افراد جهت داری چون تورج امینی (نویسنده بهایی مقیم کرج) بخشی از این اتهامات را در سایت های بهایی طرح کرده بودند. جالب توجه است که در روزگار ما، تِز و آنتی تز (بهاییت و انجمن حجتیه) در مقابله با جنبش مشروطیت و اندیشه اصلاح دینی با هم متحد و هم نظر شده اند. مصاحبه نبوی رضوی دانش آموخته مدرسه علوی تهران با مجله اندیشه پویا (شماره 48، دی و بهمن 1396) سندی محکم بر گرایش او  به انجمن حجتیه است. در صفحه 88 آن مجله، نبوی رضوی گفته است: «من ابایی ندارم که بگویم با انجمن حجتیه ارتباط دارم و نزد ایشان می‌روم. نام برخی بزرگان ایشان را که در زمینه تاریخ به من اطلاعاتی داده اند در این کتاب (اندیشه اصلاح دین در ایران) آورده ام و در پژوهش های بعدی نیز خواهم آورد.» همچنین او در نوشته هایش، با احترام و شیفتگی از شیخ محمود حلبی (بنیانگذار انجمن حجتیه) و دیگر چهره‌های مشهور انجمن یاد کرده است.

بی تردید چنگ انداختن به چهره درخشان بزرگانی چون نجم آبادی و طالقانی و خدشه در ایمان شیعی آنان نه تنها برای انجمن حجتیه محبوبیت و مشروعیتی دربرندارد؛ بلکه آنها را در حوزه‌های دین و دانش منفورتر خواهد کرد. این یادداشت را با توصیه ای از امام خمینی (ره) درباره خطر نفوذ انجمن حجتیه به پایان می برم. ایشان خطاب به فقهای شورای نگهبان قانون اساسی فرموده اند: «حواستان را جمع کنید که نکند یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کرده اند.»

حسین عسکری - 25 آذر 1398

- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology

 

نظر پروفسور سیف الدین نجم آبادی درباره میهمان انجمنی رسانه ملی 

 مطالب وبلاگ ساوجبلاغ پژوهی درباره شیخ هادی نجم آبادی

 

نمودار فوق در صفحه 683 کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» نوشته سید مقداد نبوی رضوی چاپ شده است 

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 98/9/25ساعت  1:18 عصر  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 


جمعیت فداییان اسلام از گروه های سیاسی و مذهبی مخالف حکومت پهلوی بود. این جمعیت را طلبه ای جوان به نام سیّد مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی در اوایل سال 1324 عمدتاً به منظور مبارزه با عقاید و تبلیغات ضد اسلامی سیّد احمد کسروی تأسیس کرد. آنان نخستین تشکّلی بودند که به تبلیغ و ترویج حکومت اسلامی پرداختند و برای تحقّق اهداف خود به اعدام کسروی و برخی سران حکومت پهلوی همانند عبدالحسین هژیر و سپهبد حاجعلی رزم آرا متوسّل شدند. در نهایت، نواب صفوی و چند تن از یارانش پس از ترور ناموفق حسین علاء نخست‌وزیر وقت حکومت پهلوی، در سال 1334 دستگیر و پس از تحمل شکنجه، تیرباران شدند. براساس مستندات تاریخی برجای مانده، شش تن از روحانیون استان البرز با جمعیت فداییان اسلام پیوند فکری، سیاسی و مذهبی داشتند. بقایای این جمعیت هم اکنون زیر نظر محمدمهدی عبدخدایی (متولد 1315) فعالیت های مذهبی و فرهنگی دارند. از پاییز 1397 شیخ مفید کیایی نژاد نماینده سابق ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان در مجلس شورای اسلامی نیز عضو شورای مرکزی فداییان اسلام شده است.

1. آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی (درگذشت 1328) مجتهد مبارز و از مخالفان جدّی تفکرات ضد شیعی کسروی بود؛ بر همین مبنا او را آشکارا تکفیر کرد. به نظر می رسد قتل کسروی هم نتیجه مستقیم ارتباط جمعیت فداییان اسلام با آیت الله عبادی طالقانی است. وقتی نواب صفوی از هدایت و اصلاح کسروی ناامید شد، مصمم گردید که فتوای برخی از علما همانند آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی را اجرا کند. نخست شمشیری از چهارراه گلوبندک تهران خرید اما آن را برای مقصود خویش کارآمد ندید. پس از آن به شیخ محمدحسن عبادی طالقانی متوسل شد. او چهارصد تومان یا به قولی ششصد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحی از نوع نوقان از آبادان تهیه شد و او به همراه محمد خورشیدی در 8 اردیبهشت 1324 به کسروی حمله کرد. پس از شلیک دو گلوله، اسلحه از تیراندازی بازماند و نواب به نزاع تن به تن با کسروی پرداخت. اطرافیان کسروی گریخته بودند اما مأموران انتظامی سر رسیدند و نواب را دستگیر کرده و کسروی را به بیمارستان رساندند. کسروی از مرگ نجات یافت و نواب مدتی زندانی شد. چند ماه پس از ترور ناکام کسروی، آیت الله عبادی طالقانی به همراه گروهی از روحانیون، در دادسرای تهران به اتهام اهانت به مقدسات اسلامی علیه کسروی شکایت کردند. وقتی کسروی را در 20 اسفند 1324 برای ادای توضیحات به دادسرا احضار کردند، به وسیله چهار تن از اعضای جمعیت فداییان اسلام کشته شد. تأثیر شیخ محمدحسن عبادی طالقانی در ترور کسروی، برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روزنامه اطلاعات فاش گردیده است. البته در گزارش 14 اسفند 1330 شهربانی حکومت پهلوی، به ارتباط آیت الله عبادی طالقانی و نواب صفوی اشاره شده است.

2. آیت الله حاج شیخ یحیی عبادی طالقانی (درگذشت 1359) در دوره پهلوی با نواب صفوی ارتباط گرمی داشت به طوری که در آن سال ها واسطه گفت و گوی نواب با پدرش آیت الله شیخ محمدحسن عبادی طالقانی و آیت الله طالقانی درباره مواجهه با شبهات ضد شیعی کسروی می شود. در یکی از گزارش های برجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)، از برگزاری مجلس جشنی در بهمن 1327ش در مسجد طالقانی های تهران یاد شده که در آن آیت الله شیخ یحیی عبادی طالقانی و شماری از اعضای فداییان اسلام حضور داشته اند.

3. آیت الله سید محمود علایی طالقانی (درگذشت 1358) مشهور به آیت الله طالقانی از مجتهدان مبارز دوره پهلوی و عضو برجسته شورای انقلاب اسلامی ایران است. دستگیری و بازداشت به دلیل مخفی کردن نواب صفوی و دیگر اعضای جمعیت فداییان اسلام در منزلش در شهر تهران، بخشی از حمایت های آیت الله طالقانی از فداییان اسلام است. آیت الله طالقانی همچنین نواب صفوی را چند بار که تحت تعقیب حکومت پهلوی بود، در منطقه طالقان پناه داد. یک بار پس از ترور کسروی که نواب صفوی در سال های 25- 1324 مخفی شد و آیت الله طالقانی او را در روستای وَرکش طالقان پنهان کرد. بار دیگر پس از ترور نافرجام محمّدرضا شاه پهلوی در سال 1327 یا ترور سپهبد رزم آرا در سال 1329 بود. نواب صفوی به هنگام سکونت در طالقان، از طریق روستای وِلیان از توابع شهرستان ساوجبلاغ با شاگردان و اعضای جمعیّت فداییان اسلام دیدارهای مخفیانه ای داشت.

4. آیت الله شیخ محمد رفیعی طالقانی (درگذشت 1362) امام جمعه اسبق منطقه طالقان و از مبارزان سیاسی در دوره حکومت پهلوی است. او با شاگردان جریان ضد شیعی کسروی در حضور مردم، بحث و گفت و گو می کرد. مقاله ای از او با عنوان «اسلام سلفی (پیش خرید نمودن علی اکبر حکمی زاده دین اسلام را از احمد کسروی)» در شماره 8 مجله آیین اسلام در اردیبهشت 1323 منتشر شده است.

5. آیت الله شیخ حسین لنکرانی (درگذشت 1368) فعّال سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی و مشهور به «مرد دین و سیاست» است که بخشی از عمر حدود صد ساله خود را در شهر کرج و منطقه ساوجبلاغ گذراند. او ارتباط گرمی با آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی و نواب صفوی داشت.

6. شیخ مصطفی رهنمایی مشهور به رهنما (درگذشت 1392) روحانی مخالف حکومت پهلوی و از پیشگامان حمایت از فلسطین به شمار می رود. به جهت اینکه همسرش اهل روستای واریان از توابع شهرستان کرج بود، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیّت هایی در این شهر داشت. سید عبدالحسین واحدی نفر دوم جمعیت فداییان اسلام، دایی او است و از این جهت، شیخ مصطفی رهنما با جمعیت فداییان اسلام مرتبط بود.

منابع: رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران، ص 193، 208؛ مجله حافظ، ش 100، ص 30؛ احمد اثنی عشران، خط انحراف: جریان شناسی کسروی، ص 70، 74، 152؛ روح الله بهرامی، فداییان اسلام: اسنادی از مبارزات جمعیت فداییان اسلام، ص 105؛ حمید کرمی پور، جامعه تعلیمات اسلامی، ص 151؛ محمد اسفندیاری، پیک آفتاب، ص 11، 38، 325؛ اسماعیل یعقوبی، آشنایی با مشاهیر طالقان، ص 255؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 148؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، ص 218؛ خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص 84، 98.

 - نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «مدافعان البرزی فداییان اسلام»، ماهنامه قاف البرز، شماره 4، آبان 1398، صفحه 6.


دانلود مقاله فوق در ماهنامه قاف البرز



نوشته شده در  چهارشنبه 98/9/6ساعت  10:0 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

 

 

بیداری دشت کهن 

تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد 


- زهرا قاسمی

ساوجبلاغ یکی از شهرستان‌های استان البرز است. این شهرستان از سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی تا سال 1368 یکی از بخش‌های شهرستان کرج بود. کتاب «بیداری دشت کهن» به پیشینه مبارزات انقلابی در این منطقه پرداخته است. حسین عسکری در تدوین کتاب از منابع مکتوب و شفاهی در کنار هم استفاده کرده است. اسناد به دست آمده از ساواک با استفاده از داده‌های شفاهی تکمیل شده‌اند. در این کتاب مبارزه علیه حکومت پهلوی در سه محور اسلامی، ملی و اشتراکی بررسی شده است. فصل اول با عنوان «مبارزات اسلامی پیش از دوره پهلوی» به سابقه مبارزات سیاسی در دوران قاجار در منطقه ساوجبلاغ می‌پردازد. این فصل با حجم 60 صفحه بیشتر به فعالیت‌های روحانیون برجسته منطقه ساوجبلاغ پرداخته و اسناد و تصاویر مرتبط با این موضوع در انتهای فصل قرار گرفته‌اند. در فصل دوم با عنوان «وضعیت اقتصادی و اجتماعی ساوجبلاغ در دوره پهلوی» نویسنده تلاش کرده است تصویری مستند از وضعیت اقتصادی و اجتماعی منطقه در دوره پهلوی ارائه کند. عنوان‌هایی مانند انتخابات در ساوجبلاغ، نمایندگان ساوجبلاغ در مجلس، وضعیت میراث فرهنگی ساوجبلاغ، کارخانه نساجی نظرآباد در این فصل دیده می‌شوند. حجم این فصل 93 صفحه است و حدود یک سوم آن به اسناد مرتبط اختصاص یافته است. فصل سوم با حجم 168 صفحه و با عنوان مبارزات اسلامی در دوره پهلوی، مفصل‌ترین فصل کتاب است. در ابتدای این فصل نویسنده بیان کرده که فعالیت‌های انقلابی و مبارزات افراد در منطقه ساوجبلاغ و ساوجبلاغی‌های خارج از این منطقه را شرح داده است. از جمله این افراد، سیدمصطفی حسینی برغانی است که با برنامه‌های نادرست رضاشاه مخالفت کرده است. از دیگر افرادی که در این فصل به آن‌ها پرداخته شده، مبارزین انقلابی‌ای هستند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه ساوجبلاغ فعالیت داشته‌اند. از جمله این افراد، حجت‌الاسلام حاج شیخ عباس صبایی است که طی سال‌های 1374 – 1361 امام‌جمعه ساوجبلاغ بوده است. گروه دیگر، مبارزینی هستند که در سال‌های مبارزه برای پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه ساوجبلاغ بوده‌اند. از جمله این افراد آیت‌الله رضا استادی مقدم تهرانی است که پس از قیام 15 خرداد 1342 به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ رفته و در آن‌جا به روشنگری و مبارزه علیه حکومت پهلوی می‌پردازد. حدود یک سوم این فصل به اسناد و تصویر مرتبط اختصاص یافته است. فصل چهارم با عنوان مبارزات ملی در دوران پهلوی، در 45 صفحه به فعالیت‌های جریان ملی مخالف حکومت پهلوی با محوریت روستای احمدآباد پرداخته است. روستای احمدآباد از توابع منطقه ساوجبلاغ است که محل تبعید دکتر محمد مصدق بود. زندگی دکتر مصدق و افرادی مانند آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، آیت‌الله سیدرضا زنجانی، جلال آل‌احمد، غلام‌رضا تختی، بیژن جزنی، ناصر نجمی که به احمدآباد رفت‌وآمد داشته و یا بعد از فوت دکتر مصدق به آن‌جا رفته‌اند، در این فصل ذکر شده است. تشکیل کمیته کارگری جبهه ملی ایران در هشتگرد و شکل‌گیری ایده تشکیل نهضت آزادی در ساوجبلاغ مطالب دیگر آن هستند. 16 صفحه از این فصل به اسناد اختصاص یافته است. فصل پنجم کتاب با عنوان مبارزات اشتراکی در دوره پهلوی، در 8 صفحه به فعالیت جریان چپ از جمله حزب توده، حزب اراده ملی، حزب دهقان در ساوجبلاغ می‌پردازد. پژوهش جامعی برای این کتاب صورت گرفته و نویسنده از منابع زیادی برای تکمیل مطالب استفاده کرده است که کتاب‌نامه آنها در انتهای کتاب گنجانده شده است. کتاب «بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد» به سفارش دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان البرز تولید و توسط انتشارات سوره مهر در قطع وزیری و با حجم 424 صفحه در سال 1397 منتشر شده است.

یادداشت فوق در وب سایت دفتر ادبیات انقلاب اسلامی

 


نوشته شده در  یکشنبه 98/8/5ساعت  11:27 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

 

 

 

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

در بهار 1384 از غرفه مشترک انجمن شاعران ایران و دفتر شعر جوان در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، کتابچه ای در قطع خشتی با عنوان «اندوهیاد شاعر سحرزاد» هدیه گرفتم. کتابچه ای که دارای اشعار و یادداشت های سوگناک گروهی از دوستان و آشنایان شاعر و نویسنده نامی روزگار ما یعنی استاد دکتر سید حسن حسینی (1335 - 1383ش) است. 

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند  

سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم

این سومین بیت از غزلی از شادروان دکتر حسینی با عنوان «تبار عاشقان» است که در پشت جلد کتابچه مورد اشاره، منتشر شده است. این بیت پر احساس و چهره جذاب این شاعر شوریده، در آن سال ها مرا به یاد شادروان جلال آل احمد میانداخت. چندی پیش کتاب «گنجشک و جبرئیل» این سید فرزانه را می‌خواندم؛ کتابی لاغر اما والا که میزبان عاشورایی های دکتر سید حسن حسینی بین سالهای 1363تا 1364شاست. نمی‌دانم چرا تصوری بدون دلیل در ذهنم نشسته بود که این سید حتماً نسبتی با سید جلال الدین سادات آل احمد مشهور به جلال آل احمد (شهادت 1348ش) دارد.برای اینکه این فرضیه البرزپژوهانه شب و روزم را یکی نکند و بیش از این آزارم ندهد با رجوع به فضاهای حقیقی و مجازی، زندگی نامه و کتاب های شادروان حسینی را زیر و رو کردم. با یافتن نیم صفحه ای از روزنامه جمهوری اسلامی (شماره 7167،شنبه 22فروردین 1383)و ستونی نسبتاً بلند در روزنامه همشهری (شماره 3341، یک شنبه 16 فروردین 1383) خیلی ذوق زده شدم چون در هر دو بریده روزنامه، واژه «طالقان» و «اورازان» از زبان دکتر حسینی جاری شده بود. روزنامه جمهوری اسلامی سیزده روز پس از مرگ خالق گنجشک و جبرئیل، یکی از آخرین گفت و گوهای سید را منتشر کرده و از زبان او نوشته است: «در محله‌های سلسبیل و هزار دستگاه نازی آباد و 21 متری کوکاکولا و در زندگی سخت و ساده پدری که از کودکی از اورازان طالقان بریده بود و به کارگری و کارمندی در کرج و تهران دلبسته بود، جایی برای نازپرورد تنعم شدن و با شاهنامه، مثنوی و دیوان خواجه پرورش یافتن و در نهایت فرهیخته شدن و فرنگ دیدن وجود نداشت.» محسن مومنی شریف هم هفت روز پس از مرگ دکتر حسینی در روزنامه همشهری نوشته است: «همه کسانی که جلسات بیدل شناسی او را دیدند تصدیق می کنند سید حسن حسینی خیلی عمیق بود. گاهی در شرح واژه ای علاوه بر ادبیات فارسی از ادبیات عرب، انگلیسی و حتی ترکی شاهد مثال می‌آورد. روزی پرسیدم: استاد شما مگر ترک هستید که به این خوبی ترکی حرف می‌زنید؟ گفت: نه من متولد تهرانم و اصالتاً طالقانی! و بعد تعریف کرد در نوجوانی و جوانی در هیئت عزاداری ترک ها شرکت می کرده و ترکی را از آنان یاد گرفته و درست مانند خودشان حرف می زند!» با مطالعه این دو منبع مکتوب، حس آدم هایی را داشتم که کشف بزرگی کرده اند. بلافاصله شیرینی این کشف البرزپژوهانه یعنی انتساب دکتر سید حسن حسینی به روستای اورازان طالقان و به قول سادات، پسرعمو بودنِ ایشان با مرحوم جلال آل احمد را با چند تن از دوستان اهل قلم از جمله اسماعیل آل احمد و خسرو عباسی در میان گذاشتم. هردو شگفت زده شده و از سند این انتساب پرسیدند.

روستای اورازان از توابع شهرستان طالقان واقع در استان البرز بیشتر به دو دلیلِ وجود جلال آل احمد و تک‌نگاری او از خاستگاهش با عنوان «اورازان»، در ردیف شناخته شده ترین روستاهای ایران است. البته این روستا از این پس در پژوهش ‌های البرزشناسانه، خاستگاه دکتر سید حسن حسینی هم است. روستایی در 19 کیلومتری شهر طالقان که کهن‌ترین سفالینه های به دست آمده از آن متعلق به هزاره های اول و دوم پیش از میلاد مسیح است. این روستای هدفِ گردشگری، میزبان بقعه امامزادگان سید علاءالدین و سید شرف الدین (اجداد سادات اورازان) است. همان دو سید شریف که نسبشان به امام پنجم شیعیان حضرت محمد باقر علیه السلام می رسد. روستایی که وقف اولاد ذکور و از این جهت به «روستای سادات» مشهور است؛ چون زمین ها، باغات و خانه ‌های آن در بین فرزندان پسر دست به دست می‌شود و هیچ غیر سیدی در آنجا مالک نیست. دکتر سید حسن حسینی خیلی عمر نکرد 48 سال که چیزی نیست اما با انتشار مجموعه اشعار فاخر و پژوهش‌های ادبی عمیق و دقیق، مشارکت در تأسیس حوزه اندیشه و هنر اسلامی (حوزه هنری فعلی) و دفتر شعر جوان، تدریس و شاگردپروری در دانشگاه ‌های الزهرا و آزاد اسلامی و برگزاری جلسات بیدل شناسی، او را به یکی از استوانه‌ های ادبیات آیینی و انقلاب اسلامی تبدیل کرد. رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای در پیام تسلیت خود به مناسبت کوچ دردناک دکتر سید حسن حسینی در 9 فروردین 1383، از او به عنوان «انسان فرزانه و آزاداندیش و یکی از نمونه های برجسته امروز و از امیدان آینده شعر و ادب فارسی» یاد کردند. با توجه به خاستگاه البرزی این شاعر نامی، بر حوزه هنری، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره کل کتابخانه های عمومی، شورای فرهنگ عمومی و صدا و سیمای استان البرز واجب است که با برگزاری محافل و نشست‌ های ادبی و فرهنگی، نامگذاری یکی از معابر عمومی استان و سرایت زندگی نامه او به فیلم ها، نشریات و کتاب های حوزه البرزشناسی به ویژه «کتاب درسی استان شناسی»، با افتخار از این سید فرزانه و عدالتخواه تجلیل به عمل آورده و اندیشه و شعر ایشان را به البرزنشینان به ویژه جوانان معرفی کنند.

شاهد مرگ غم‌انگیز بهارم، چه کنم؟

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

نیست از هیچ طرف راه برون‌شد ز شبم

زلف‌افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟

از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته‌ این ایل و تبارم چه کنم؟

من کزین فاصله غارت‌شده‌ی چشم توام

چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟

یک‌به‌یک با مژه‌هایت دل من مشغول است

میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم؟

منابع: اندوهیاد شاعر سحرزاد، کاری از انجمن شاعران ایران و دفتر شعر جوان، صفحات مختلف؛ روزنامه همشهری، ش 3341، ص 10؛ روزنامه جمهوری اسلامی، ش 7167، ص 11؛ ناصر پازوکی طرودی، آثار تاریخی طالقان، ص 400؛ تحقیقات میدانی نگارنده.

- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند: جستاری درباره نسب البرزی استاد دکتر سید حسن حسینی»، ماهنامه قاف البرز، سال اول، ش 3، مهر 1398، ص 6.


 

استاد دکتر سید حسن حسینی (شاعر نامی معاصر) ریشه در روستای اورازان از توابع شهرستان طالقان دارد

 _____________________________________


بازتاب مقاله فوق

آقای دکتر احسان الله شکراللهی مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی دهلی نو که از فرزندان فرهیخته استان البرز و شهرستان طالقان است، در دوم آبان 1398 پس از مطالعه یادداشتم درباره نسب البرزی استاد سید حسن حسینی (شاعر نامی) با لطف فراوان این گونه ابراز نظر کرده اند: «سلام بر آقای دکتر عسکری عزیز سرباز سرفراز پاسبانی از مرزهای البرزِ باشکوه، آرشی که داشته‌های ما را به ما برمی‌گرداند. در این باره چیزکی شنیده بودم. خیلی خوشحالم که تحقیق شما مهر تائید زد بر این شنیده‌ها. اتفاقاً چندی پیش از استاد امیرخانی شنیدم که گفته بودند طالقانی‌ها در بسیاری زمینه‌های هنری سرآمدند، اما در هنر شعر که هنر اصلی ایران است، چندان حرفی برای گفتن ندارند. حالا این کشف شما البرز را در این زمینه نیز سرفرازتر از گذشته نشان خواهد داد. به نوبه خود از شما بسیار ممنونم که سرمایه‌های فرهنگی، اجتماعی و نمادین ما را به ما می‌نمایانید و این بزرگترین خدمتی است که برای تقویت حس وطن‌دوستی و هویت‌یابی می‌شود برای جوانان این مرز و بوم انجام داد. کارتان بسامان و جانتان سلامت باد!»

- به نقل از کانال البرزپژوهی https://t.me/alborzology

 


نوشته شده در  پنج شنبه 98/8/2ساعت  10:33 صبح  توسط حسین عسکری 
  نظرات دیگران()

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

فهرست همه یادداشت های این وبلاگ
آیین نقد و بررسی کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری
نشست علمی درباره کتاب اشتهارد نوشته محمد پارسانسب
بازتاب انتشار کتاب تاریخ هشتگرد نوشته حسین عسکری - 1
یادداشت های حسین عسکری درباره محمدصادق فاتح یزدی
سندی تازه از سردار شهید شعبان علی نژادفلاح
اهل توقف طالقان به روایت استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به مناسبت درگذشت دکتر محمود مصدق
دانلود نسخه pdf کتاب های حسین عسکری
کانال تلگرامی و صفحه های اینستاگرام و آپارات البرز پژوهی
شناسنامه وبلاگ البرز پژوهی
[عناوین آرشیوشده]