مورخ بیگانه ستیز
استاد ناصر نجمی (1297- 1382ش) تاریخپژوه و از روزنامهنگاران مخالف حکومت پهلوی و طرفدار نهضت ملّی ایران است. پدرش حاج مرتضی نجمآبادی از مالکان روستای نجمآباد از توابع استان البرز و پدرِ مادرش از افسران سرشناس ژاندارمری کلنل محمّدتقی پسیان (م1300ش) بود. استاد نجمی درباره خاستگاه خود مینویسد: «ما را ابتداً نجمآبادی میگفتند، چون علاوه بر تهران و سنگلج که خانههای ریز و درشتی داشتیم، در نجمآباد ساوجبلاغ هم ملک مزروعی و باغاتی دارا بودیم. بعدها نام نجمآبادی به نجمی تبدیل شد.» استاد مصطفی نجمی (م1376ش) آهنگساز و نقّاش مکتب کلاسیک کمالالملکی، برادرِ او است.
پس از گذراندن تحصیلات اوّلیه، در رشتههای معقول و منقول (الهیات) و تاریخ، لیسانس گرفت. از شانزده سالگی و به هنگام تحصیل در دبیرستان البرز تهران، نویسندگی را با نگارش طنزی در مجله «توفیق» آغاز کرد. به جهت علاقه به تاریخ ایران و جهان، در هجده سالگی کتابی درباره «ژرژ کلمانسو» نخستوزیر فرانسه به هنگام جنگ جهانی اوّل را ترجمه کرد و در پی آن پس از حمله متّفقین (روس و انگلیس) به ایران، کتاب «دانتون، بزرگترین قهرمان انقلاب کبیر فرانسه» را ترجمه کرد که به وسیله بنگاه انتشاراتی معرفت به چاپ رسید .
نجمی درباره فعالیّت های سیاسی و مسلّحانهاش در واقعه اشغال ایران به هنگام جنگ جهانی دوّم (1318- 1324ش) میگوید: «آغاز جنگ جهانی دوّم و حمله سربازان انگلیسی و شوروی، ضربه سختی بر پیکر جامعه ایرانی وارد آورد و در میان قشرهای مردم عکسالعملهای سخت پدید آورد. نان که قوت لایموت و خوراک اصلی مردم ما است کمیاب شد و همه چیز از شن و خاک ارّه گرفته تا اشیای دیگر در نان پیدا میشد به جز ماده اصلی آن که آرد بود. قحطی تدریجاً چهره کریه و وحشتناک خویش را به مردم ما نشان میداد... در همان اوایلی که هنوز تهران در زیر چکمه سربازان روس و انگلیس ناله سر میداد و احزاب هنوز به ایجاد سازمانهای خود نپرداخته بودند. من به اتفاق تنی چند از یاران جدّی و مصمّم که غالباً در سالهای پیش، اوقات خود را در شکارگاهها میگذراندیم و کم و بیش تفنگهایی داشتیم که مخصوص شکار حیوانات بود، تحت تأثیر جوّ نگران کننده و جریحهدار شده احساساتمان، اقدام به تشکیل یک گروه مبارز نهضت زیرزمینی کردیم... آن روز (سوّم شهریور 1320) مشاهده آن سربازان [ایرانی] تیرهروز، از دیدگان خیلی از جوانان، اشک غم و اندوه سرازیر کرد. سِرشک گرمی که بر گونههای تبدار ما فرو میریخت، التهاب و تلاطمی در دلهایمان به تموّج درآورد، به طوری که من وقتی وارد خانه شدم و ماجرا را به پدرم گفتم، او به من و برادرانم گفت: تفنگهای خود را بردارید و خود را به کوهها بزنید، از سربازان متجاوز روس و انگلیس هر چه میتوانید بکشید و بعد در کوهها مخفی شوید. این افکار و احساسات غیورانه پدر هشتاد ساله ما بود که ما را بر آن داشت که به جای پیشنهاد ایشان، راهحل دیگری را تعقیب کنیم و آن هم تشکیل گروه مسلّح زیر زمینی، علیه نیروهای بیگانه بود.»
او از یاران دکتر محمّد مصدق نخستوزیر ملّی و مخالف حکومت پهلوی بود. در سال 1320ش با پدیدار شدن آزادی نسبی، به فعّالیت روزنامهنگاری در نشریات کیهان و اطلاعات پرداخت. هماهنگ با روشنگریهای روزنامه «مرد امروز» و سپس «باختر روز» به مدیریت دکتر سیّد حسین فاطمی (م1333ش) وزیر امور خارجه دولت مصدق، به عنوان یک روزنامهنگار نقش فعّالی در ملّی شدن صنعت نفت ایران ایفا کرد. در دی 1320ش به همراه گروهی از نیروهای ملّی، حزب مهینپرستان را بنیاد نهاد. در سال 1323ش از ائتلاف این حزب و احزاب استقلال، پیکار و آزادیخواهان، حزب میهن تشکیل شد. پس از ملّی شدن صنعت نفت به عنوان مدیر اداره انتشارات و روابط عمومی شرکت ملّی نفت ایران و مدیر روزنامه «خبرهای روز» در شهر آبادان مشغول به کار شد و تا روزی که این شهر و دیگر مناطق نفتخیز جنوب به جهت تهدیدهای نظامی انگلستان تخلیه نشده بود، به فعّالیتش ادامه داد.
او درباره ارتباطش با نهضت ملّی ایران میگوید: «من در تمام دوران نخستوزیری دکتر مصدق، دوش به دوش او حرکت کردم و در نهضت ملّی شدن نفت در کنارش بودم. برای اوّلین بار دکتر مصدق را به میدان بهارستان آوردم و در دفتر روزنامه، میکروفون گذاشتم تا برای جمعیّت حاضر در بهارستان سخنرانی بکند. در همان روز شهید فاطمی و دکتر [کریم] سنجابی (م1374ش) و دکتر [سیّد علی] شایگان (م1360ش) هم حضور داشتند و از من خواستند فرصتی در اختیار آنان بگذارم تا صحبت کنند. میخواهم بگویم که من در خیلی از موارد، شاهد زنده رویدادها و حوادث تاریخ معاصر ایران بودهام و به طور مستند در کتاب از سید ضیاء تا بازرگان این مسائل را نوشتهام.»
دکتر مصدق در 17آبان 1327ش پس از دریافت یکی از آثار ناصر نجمی، خطاب به او مینویسد: «قربانت شوم؛ موقعی که عزم رفتن دِه [احمدآباد] دارم کتاب مرحمتی رسید و از اهدای آن به خودم که هیچگونه شایسته و لیاقت آن را ندارم متشکرم. آن را با خود میبرم و از مطالعه آن مستفیض خواهم شد و از خدای متعال مسألت مینمایم که شما جوانان حساس وطنپرست را به خدمت میهن کامیاب و موفق بدارد. درد بسیار است و طبیب نیست، باشد که از بین شما کسی بتواند کشتی بلا دیده ما را به ساحل نجات رساند. بیش از این مصدّع نمیشوم و بقیه تشکّرات قلبی و صمیمی خود را موکول به مراجعت به شهر و زمان تشرّف محوّل مینمایم و در خاتمه سلامت وجود محترم را خواهانم.»
وقتی مصدق از سال 1335ش با تصمیم حکومت پهلوی محکوم به اقامت اجباری در روستای احمدآباد میشود، در آن سالها نجمی تلاش کرد که از طریق روستای نظرآباد کوچک به احمدآباد برود و با مصدق دیدار کند. او در این باره مینویسد: «نگارنده که همواره خاطرات غرورانگیز این انسان مبارز والا را در قلب خود زنده نگاه داشته بودم سعى زیادى بهکار بردم کهدر آن دقایق و لحظات آخر، از مصدق دیدار کنم ولى این موهبت دست نداد تا آنکه با خود اندیشیدم اگر به دِهنظرآباد [کوچک] کهدر نزدیکی قریهاحمدآباد قرار دارد و متعلّق بهیکى از بستگانم [است] بروم شاید او را حین گردش در مزارع و کشتزارهاى احمدآباد ببینم. به همین قصد و نیّت بهآنجا رفتم. یکى دو روز ماندم و چشم به صحرا و افق نزدیک دوختم اما از وى خبرى نبود تا روزى کهگردشکنان به کنار نهرى رسیدم کهحدّ فاصل میان نظرآباد [کوچک] و احمدآباد بود. آنجا مردى روستایى چوب به دست را دیدم که از این نهر بازدید میکند. از هویتش و کارش پرسیدم گفت پاکار دکتر مصدق هستم. این سخن او بارقهاى بود که براى لحظهاى قلبم را روشن ساخت. گفتم دکتر کجاست و چه میکند؟ آیا دیگر براى هواخورى و گردش به این طرف نمیآید؟ گفت: کمى کسالت دارد و استراحت میکند. از وى خواستم کهکارت مرا به ایشان برساند و قبول نمود. فوراً کارتى از جیب درآورده و روى آن چند سطر که حکایت از ارادت و وفادارى همیشگى من میکرد و دعاى خیر مرا براى سلامتى ایشان به همراه داشت، نگاشتم. با خوشحالى پذیرفت و کارت را گرفت و رفت. آن وقت برخلاف انتظار یکى دو ساعت بعد که در خانهاى در نظرآباد [کوچک] نشسته بودم خبر آمدن پاکار دکتر مصدق را به من دادند. فوراً به نزدش رفتم و از علّت آمدنش پرسیدم. دست در جیب کت خود کرد و کارتى از آن بیرون آورده به من داد؛ کارت مصدق بود با کلماتى مهرآمیز و شوقانگیز? با تشکّر فراوان پیغام شفاهى فرستاده مصدق این بود که اگر وضع مزاجیاش اجازه میداد براى دیدن بندهگردشکنان بهآن حدود میآمد و متأسف بود که توانایى این کار را ندارد. این کارت جوابیه براى صدمین بار از نزاکت و ادب و انسانیت و بزرگوارى مصدق حکایتها داشت که من و دوستانم بارها آن را آزموده بودیم. البته در روزهاى عادى و اکنون این قهرمان در بند شده علیرغم کسالت مزاج بیمارى، خود را مقیّد و پایبند آن اصول عالیه میدید. بله، این آخرین ارتباط و مراوده من با مخدوم مهربانم آن انسان متعالى و بزرگوار بود تا آنگاهکه خبر درگذشتش را شنیدم و همه در سوگ و ماتم شدیم. خبرى که فقط دو سه سطر از صفحات روزنامهآن هم صفحات وسط را اشغال میکرد کهخود نشاندهنده این معنى بود که محمّدرضا پهلوى حتّى از پیکر بیجان او بیم و هراس و وحشت داشت.»
نجمی از سال 1324ش در اداره کل تبلیغات و رادیو به عنوان رئیس اداره اخبار رادیو مشغول به کار شد و مدّت شش سال از رادیو تهران برنامه «یادی از گذشته» را نوشته و اجرا کرد. آخرین فعالیّت اجرایی او، مدیرکل روابط عمومی وزارت کشور در سال 1357ش بود. او در 10خرداد 1382ش درگذشت.
شمار آثار نجمی را نود عنوان کتاب نوشتهاند: ببر فرانسه، ژرژ کلمانسو نخستوزیر فرانسه در زمان جنگ اوّل بینالملل (ترجمه و نگارش)؛ دانتون، بزرگترین قهرمان انقلاب کبیر فرانسه (ترجمه)؛ یعقوب لیث، شیرمرد سیستان؛ دارالخلافه طهران؛ طهران عهد ناصری؛ چهره امیر (کاوشی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دوره امیرکبیر)؛ دولتهای ایران از سوّم اسفند 1219تا انقلاب اسلامی سال 1357؛ از سیّد ضیا تا بازرگان؛ ایران قدیم و طهران قدیم؛ سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت؛ امواج خونآلود (ترجمه)؛ کمالالملک؛ حوادث تاریخی ایران از سوّم شهریور1320تا 28مرداد 1332 (خاطرات سیاسی نویسنده)؛ وزیران مقتول از جعفر برمکی تا دکتر حسین فاطمی؛ مولانا (جلالالدین رومی)؛ واسموس آلمانی در میان دلاوران تنگستانی و قشقایی؛ قهرمانان ناکام ایران از ابومسلم خراسانی تا کلنل محمّدتقی پسیان؛ فاتح هرات؛ عباسمیرزا نایبالسلطنه و جنگهای ایران با روسیه تزاری؛ سلحشوران شمشیر شکسته؛ شعله جاویدان؛ انقلاب کبیر فرانسه؛ قیام بابک خرمدین؛ نهضت سرخ عَلمهای مازندران؛ آریوبرزن، آخرین سردار هخامنشی مدافع دلاور تخت جمشید؛ جلالالدین خوارزمشاه؛ با دکتر مصدق و دکتر فاطمی؛ سرزمین جاوید؛ بازیگران عصر محمّدرضا شاهی؛ پاسداران ایرانزمین؛ چهرههای درخشان عصر قاجار؛ تهران در گذرگاه زمان؛ خواجه مخوف (آقامحمّد خان قاجار)؛ ترکان خاتون ملکه خونریز خوارزم؛ نادرشاه افشار؛ لطفعلی خان زند؛ سورنا، بزرگترین سردار اشکانی؛ مصدق بر مسند قدرت؛ تاریخ استعمار انگلیس در ایران؛ خورشید دیلمان؛ فرمانروای خوفناک؛ داستانهای تاریخی حماسهسازان ایران؛ وثوقالدوله و قرارداد ننگین 1919؛ یادداشتهای محرمانه ادوارد براون؛ مازیار؛ ایران میان توفان؛ مدرس؛ مبارز بزرگ: مصدق؛ طهران در یک قرن پیش؛ فرمانروای الموت (حسن صباح)؛ ملکخاتون شیرزن دیالمه.
منابع: محمّد ترکمان، نامههای دکتر مصدق، ج 1، ص 101؛ ناصر نجمی، با مصدق و دکتر فاطمی، ص 145؛ حسین عسکری، دشتی به وسعت تاریخ، ص 312؛ ماهنامه تصویر ساوجبلاغ، ش 35، ص 8؛ کیهان فرهنگی، ش 201، ص 51؛ محسن مدیر شانهچی، فرهنگ احزاب و جمعیتهای سیاسی ایران، ص 97؛ روزنامه ایران، ش 2272، ص 32.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «استاد ناصر نجمی؛ مورخ بیگانه ستیز»، روزنامه اطلاعات، سال 92، ش 26845، ضمیمه فرهنگی، ش 330، چهارشنبه 26 مهر 1396، ص 7.
مقاله فوق در وب سایت روزنامه اطلاعات
درباره استاد مصطفی نجمی برادر استاد ناصر نجمی
استاد دکتر حکمتالله ملاصالحی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و استاد مدعو دانشگاه آتن، نخستین پژوهشگری است که مباحث عمیق و دشوار دانش نوظهور «فلسفه باستان شناسی» را در ایران پی ریزی کرده است. در سال 1329 در شهرستان طالقان در خانواده ای مذهبی زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به تناوب در طالقان و تهران سپری کرد و در سال 1349 موفق به دریافت دیپلم ادبی از دبیرستان پهلوی تهران شد. در همان سال در کنکور سراسری شرکت کرد و در سال 1353 در رشته باستان شناسی و هنر از دانشگاه تهران لیسانس گرفت. در سال 1354با تشویق و یاری استاد مهرداد بهار، دکتر سیمین دانشور و دکتر یوسف مجیدزاده به یونان رفت و در سال 1364 موفق به دریافت دکتری باستان شناسی و تاریخ با درجه عالی از دانشکده فلسفه دانشگاه آتن شد. «تحلیلی بر مرگ در تمدن مینوسی - مسینی بر مبنای شواهد باستان شناختی» عنوان پایان نامه دکتری او بود.
استاد ملاصالحی پس از دریافت دکتری، چند ترم در دانشگاه های آتن و سالونیک دعوت به ارایه سخنرانی های ترمی شد و به موازات آن، دو سال نیز در رایزنی فرهنگی ایران در آتن به تدریس پرداخت و سپس برای ادامه مطالعات و تحصیل در مقطع فوق دکتری باستان شناسی به لندن رفت. وی پس از یک سال اقامت در لندن، از سوی دانشگاه تهران برای تدریس به ایران دعوت شد. دکتر ملاصالحی در سال های پایانی دهه شصت به ایران آمد و ضمن تدریس و همکاری علمی و عملی با گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در مطالعات میدانی دشت قزوین، به ریاست موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران انتخاب شد. در دهه هفتاد همکاری چند سویه خود را با شورای برنامه ریزی دانشکده هنر دانشگاه شاهد و همچنین حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد و در دهه هشتاد به همکاری با بخش واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرداخت. همکاری با بنیاد حکمت اسلامی صدرا، مشاور عالی بنیاد سینمایی فارابی، عضو هیات تحریریه مجله علمی و پژوهشی «مطالعات باستان شناسی» دانشگاه تهران، سردبیری مجله «باستان شناسی و مطالعات میان رشته ای» دانشگاه تهران و جهاد دانشگاهی، عضو هیات امنای بنیاد ایران شناسی با حکم رییس جمهوری از سال 1392، سردبیر فصلنامه «بهارستان هنر» کتابخانه مجلس شورای اسلامی، مقاله برگزیده دومین و ششمین جشنواره مطبوعات در سال های 1373 و 1377، ریاست پژوهشکده اندیشه و هنر اسلامی حوزه هنری در سال 1373، عضویت در شورای موزه های دانشگاه تهران در سال 1384 و سردبیر «فصلنامه بهارستان هنر» کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی از دیگر فعالیت های فرهنگی و مدیریتی او به شمار می رود. استاد از سال 1381 در شهرستان ساوجبلاغ ساکن شده است.
از دکتر ملاصالحی هشت عنوان کتاب و نیز مقالات متعددی به زبان های فارسی، انگلیسی و یونانی در نشریات معتبر داخلی و خارجی در زمینه های متنوع فلسفه، باستان شناسی، دین پژوهی، هنرهای آیینی و مسایل دیگر به چاپ رسیده است. نام کتاب ها به این شرح است:- جلوه های کهن هنر آیینی (1377)؛ زیبایی و هنر از منظر وحیانی اسلام (1378)؛ درآمدی بر معرفت شناسی باستان شناسی (1382)؛ جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستان شناسی (1384)؛ انسان، فرهنگ و سنت (1387)؛ باستان شناسی در بوته معرفت شناختی (1387)؛ باستان شناسی دین: با فانوس نظر در جستجوی آیین های گمشده (1390)؛ باستانشناسی در صافی جستارهای فلسفی (1394). تازه ترین رخداد زندگی استاد، دریافت چهارمین نشان دکتر عزت الله نگهبان است که در 12 اسفند 1394 به ایشان اعطا شد.
مصایب تبلیغ برای یک کاندیدا در ساوجبلاغ!
اشاره: آنچه پیش روی دارید خاطره ای است از داریوش اسدزاده (متولد 1302ش) بازیگر تئاتر و فیلم که نمایانگر چند و چون برگزاری انتخابات مجلس در منطقه ساوجبلاغ و شهریار در دوره نخست وزیری احمد قوام (قوام السلطنه) است. این روایت از آن جنبه درخور خوانش است که سبک و سلیقه محمد رضا شاه پهلوی را در گسیل داشتن نمایندگان شهرهای گوناگون به مجلس نشان می دهد. این خاطره نخستین بار در وبگاه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر شده است.
________________
درست به یاد دارم که در سال های نخستین دهه 20 شمسی و در زمان نخستوزیری قوام السلطنه بود که بنده بعنوان ریاست کارگزینی اداره کل اموال دولتی و شهرداریها در وزارت دارایی انتخاب شدم، ریاست ادارهها آقای شیخ اسلامی نامی بود که توجه خاصی نیز به بنده داشت. روزی از روزها مرا احضار کرد و با کمال خلوص نیت فرمود که باید مأموریت خاصی را انجام دهی. موضوع چنین است که دوران انتخابات مجلس شورای ملی است و نظر دستگاه و اعلیحضرت همایونی اینکه از ساوجبلاغ و شهریار سید محمد صادق طباطبایی انتخاب شود ولی بعقیده جناب نخست وزیر قوام السلطنه باید کهبد به مجلس راه یابد. از قرار معلوم (پشت پرده) آقای کهبد مبلغی قرار است به عنوان محبت به ایشان پرداخت نماید. حال چون بنده شناخت کاملی راجع به شما دارم باید با دوستان و یا کارمندان مورد نظرتان بدان سو حرکت کرده و کمک لازم را راجع به انتخاب فرد مورد نظر (آقای سید محمد صادق طباطبایی) بفرمایید.
بالاخره بعد از چند روز همراه شش نفر از کارمندان اداره و 4 تن از دوستان به طرف شهریار حرکت کردیم. از آنجا که کبودین دره مرکزیت داشت خودم در آنجا ساکن شدم و دیگران را به قصبات مختلف اعزام کردم و چون بوق و کرنا و سر و صدای تبلیغات شروع شده بود، به همراهان متذکر شده بودم که باید بیانات شما عامیانه و خداپسندانه باشد. مثلا قرار بود برای جلب نظر مردم به سمت صادق طباطبایی بگویند: «سید بزرگوار آقای سید محمد صادق طباطبایی که مردی مؤمن و خداپرست و با آل عبا هر شب محشور است و برای خدمت به مردم از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و فراوانی درخواست میکند را انتخاب کنید که هم دنیا را دارید و هم آخرتتان را.» و در مقابل برای ریزش رای کهبد بگویند ای مردم به کهبد کچل و شکم گنده که زمینهایتان را غصب و به شماها اجحاف کرده رأی ندهید. خلاصه قرار بود گفتهها در این حدود باشد که اگر بهشت را میخواهید به این بزرگوار یعنی سید محمد صادق طباطبایی رای دهید و اگر جهنم را می خواهید به کهبد غاصب زمینهایتان رای دهید.
بالاخره رای گیری آغاز شد و بعد از چند روز صندوق آرا جمعآوری شد. با توجه به تبلیغات احتمال انتخاب شدن سید محمد صادق طباطبایی زیاد بود به همین خاطر برای حفاظت از صندوقها قرار بود که شب در فرمانداری یا بخشداری بمانند تا روز بعد خوانده شوند. طبق قانون قرار بر این بود که مأمورین دولت و متولیان صندوق از اوضاع مراقبت نمایند که یکباره اختلاف و نزاع بین ژاندارمها و نمایندگان مردمی صندوق در گرفت که در این کتکاری بعضی از کارمندان اداره زخمی شدند و راه فرار به طرف فرمانداری بسته شد. من که در پشت یک درخت شاهد ماجرا بودم و راه فرار نداشتم اجباراً برای اختفا بالای درخت رفتم و تا سپیده صبح از سرما لرزیدم.
نتیجه انتخابات آن شد که کهبد به مجلس راه یافت و کارمندانی که در این ماجرا به تبلیغ صادق طباطبایی پرداخته بودند همگی شناسایی و اخراج شدند ولی من که هدایت تبلیغات را برعهده داشتم چون به نام طباطبایی در این ماجرا معروف شده بودم به همین نام بازنشسته شدم و نهایتا هم معلوم نشد شخص طباطبایی کیست؟
وکلای البرز از آغاز تا مجلس نوزدهم - 1
وکلای البرز از آغاز تا مجلس نوزدهم - 2
اشاره: «بررسی زندگی و اندیشه های سیاسی و اجتماعی میرزا صادق مجتهد تبریزی» عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد تاریخ رقیه قاسمی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه پیام نور مرکز تهران است. او در سال 1390 به راهنمایی دکتر عباس قدیمی قیداری و مشاوره دکتر داریوش رحمانیان از پایان نامه اش دفاع کرده است. قاسمی که دبیر تاریخ دبیرستانهای ناحیه 5 تبریز است، در مقاله زیر ضمن نقد فرازهایی از کتاب روستای ایستا نوشته حسین عسکری، درباره اهل توقّف طالقان و تجددگریزان ساکن در سردرود از شهرهای استان آذربایجان شرقی هم ابراز نظر کرده است. جهت مطالعه صفحات آغازین پایان نامه مورد اشاره، اینجا را کلیک کنید.
جولان تخیلات شهرزاد در روستای ایستای طالقان!
نویسنده ناشناسی به نام «فهیمه» رمان 825 صفحه ای را با عنوان «شهرزاد» در «وب سایت رمان فوریو» به صورت pdf منتشر کرده است. این رمان در ژانر عاشقانه و اجتماعی و درباره دختری به نام شهرزاد است که پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه در رشته پزشک اطفال برای دوره پزشکی اش وارد روستایی به نام ایستا در منطقه طالقان می شود و...
___________________
البرز قطب تعزیه و نمایشهای آیینی ایران / ماجرای مرگ تعزیهخوان در روز عاشورا
کد خبر: 289868 تاریخ: یکشنبه 9 مهر 1396 - 08:51
دانشآموخته کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج معتقد است با توجه به شواهد تاریخی برجای مانده، استان البرز یکی از قطبهای مهم و قابل توجه تعزیه و نمایشهای آیینی در ایران است. به گزارش خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی (آنا)، دکتر حسین عسکری متولد سال 1353 خورشیدی در کرج و دانش آموخته کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، دکتری مدیریت راهبردی دانش، نویسنده چهار عنوان کتاب: کتابشناسی ساوجبلاغ، نقد دل، دشتی به وسعت تاریخ و روستای ایستا، مدرس دانشگاه، عضو هیات موسس موسسه رخسار قرآن و موسسه فرهنگی و هنری شمیم جوان البرز، نویسنده حدود 100 مدخل در دایره المعارف تشیع و مولف تعدادی مقاله منتشرشده در نشریه های فرهنگی است. این پژوهشگر و البرزپژوه معتقد است با توجه به شواهد تاریخی برجای مانده، استان البرز از قطب های مهم و قابل توجه تعزیه و نمایش های آیینی در ایران است. این ویژگی مهم فرهنگی، اقتضا می کند که با همت مسئولان فرهنگی استان، این عنوان هویتی ارزشمند به نام استان البرز ثبت شود. تعزیه به اندازه ای در استان البرز دیرپا و گسترده است که مرحوم دکتر علی شریعتی از قول مرحوم جلال آل احمد به وجود 360 مجلس تعزیه در یکی از مناطق البرز یعنی طالقان اشاره می کند. بخشی از ویژگی های استان البرز در این باره عبارتند از:
چرا عاشورا در یادها و خاطره ها، جان ها و حافظه ها ماند و آن همه توفان رویدادها از یادها برفت؟ همان طور که در جهان ذوق و هنر و زیبایی هر اثری، حس و ذوق و اندیشه و خرد و خیال ما را نمی تواند برانگیزد مگر آنکه آفریده تجربه و ذوق و ذائقه و جانی اصیل و دستی توانا و وجدانی نجیب و شریف بوده باشد، عاشورا نیز چنین است. همانگونه که در هنر، اقتصاد یا قناعت استحسانی نقش جدّی و تعیین کننده در خلق آثار هنری داشته است، در تاریخ نیز گویی با نوعی قناعت تاریخی مواجه ایم که هر رویدادی در آن در یادها و خاطره ها و حافظه ها به جای نمی ماند مگر اصالت، عظمت و جلالتی از انسان بودن آدمی از ساحات و مراتب الوهی، قدسی و متعالی تر بر آن تابیده و در آن پرتو افکنده باشد. عاشورا چنین است. چنان که عیسی مسیح (ع) در قاقسا. می توان به فسق و نفاق فاریسیان یهود، تن وحی را به خیال به صلیب آویخت؛ اما با روح القدس و کلمه الله چه خواهیم کرد؟ می توان پیمان شکست و ناقه صالح را پی و شکار کرد و کشت اما با روح صالح چه خواهیم کرد؟ می توان با تیغ و تیر و شمشیر جنایت و جفا؛ تن های یاران حسینی را برید و درید و بر نیزه آویخت اما با آزادگی، عدالت و روح بلند و ایمان و آرمان پرجلالت و عظمت حسینی چه خواهیم کرد:
روح صالح قابل آفات نیست
زخم بر ناقه بود بر ذات نیست
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آمد ضرر نی برگهر
روح صالح قابل آزار نیست
نور یزدان سغبه کفار نیست
جسم خاکی را بدو پیوست جان
تا بیازارند و بینند امتحان
علی اکبر برغانی (اهل عزا) از تعزیه خوانان البرزی تکیه دولت
حسین عسکری: استان البرز، قطب تعزیه و نمایش های آیینی ایران عزیز است. اگر مسئولان فرهنگی استان نجنبند، این عنوان هویتی ارزشمند هم بسان عنوان «پایتخت هنر خوشنویسی ایران» به وسیله زیرکان این عرصه، مصادره خواهد شد. بر همین مبنا قصد دارم در محرم امسال یکی از سرمایه های البرزی هنر شبیه خوانی ایران را معرفی کنم.
استاد علی اکبر برغانی معروف به «اهل عزا» از تعزیه خوانان البرزی تکیه دولت بود که در یکی از تعزیه های پرشور آن تکیه، مورد تشویق شاه قاجار قرار گرفت. در تاریخ ایران، نام تکیه دولت با تعزیه و تعزیه خوانی گره خورده است. ساخت این تکیه از سال 1283ق به دستور ناصرالدین شاه قاجار در شهر تهران آغاز شد و در سال 1290ق همزمان با نخستین سفر شاه قاجار به فرنگ به پایان رسید. تکیه دولت به وسیله دوستعلی خان معیرالممالک و همزمان با کاخ شمس العماره بنا گردید. در محرم سال 1291ق نخستین تعزیه خوانی در این تکیه برگزار شد که هر سال با شکوه تر تا سال قتل شاه قاجار در سال 1313ق ادامه داشت. حضور در تعزیه خوانی تکیه دولت از آرزوها و علایق قلبی ایرانی ها به ویژه اهالی پایتخت بود. به همین جهت، مردم ساعت ها پیش از آغاز تعزیه در این تکیه حاضر می شدند.
علی اکبر برغانی معروف به «اهل عزا» از تعزیه خوانان البرزی تکیه دولت در اواخر عهد ناصری و دوره مظفرالدین شاه قاجار بود. می گویند ناصرالدین شاه یا مظفرالدین شاه قاجار پس از یکی از تعزیه های پرشور تکیه دولت، لقب اهل عزا را به او داده است.
توضیح آنکه در یکی از نسخه های تعزیه شهادت حضرت علی اکبر، قطعه شعری است از نوع مثنوی و در بحر متقارب، با این مطلع: «خدایا چه گردد مآل حسین/ دل سنگ سوزد به حال حسین». این قطعه را شبیه علی اکبر به هنگام پوشیدن کفن و آماده شدن برای رفتن به میدان جنگ به شیوه «زبان حال» می خواند. می گویند علی اکبر برغانی نخستین بار این اشعار را در مایه «راز و نیاز اصفهان»، چنان با حالتی غم افزا و مؤثر خواند که شاه قاجار پس از پایان تعزیه او را به لقب اهل عزا مفتخر کرد.
در اعلان های تکیه دولت و برخی از فهرست ها و نسخه های مربوط به اواخر دوره ناصری نام علی اکبر خوانی در تعزیه ها به نام «علی اکبر» آمده است که معلوم نیست همین علی اکبر برغانی است یا کس دیگر. اهل عزا صدایی زیر، رسا و چهره و اندامی برازنده داشت. در تعزیه ها بیشتر شبیه علی اکبر و قاسم بن الحسن می شد و گاهی نقش های زنانه درجه دوّم را نیز برعهده می گرفت. خوش صدایی و آگاهی او و مادرش از گوشه ها و ردیف های موسیقی مشهور بوده است.
منابع: عنایت الله شهیدی، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، ص 698، 721؛ زکریا مهرور، برغان اقلیمی دیگر، ص 51؛ روزنامه اطلاعات، ش 24920، ویژه نامه، ص 4.
________________________
مطالب مرتبط:
بازخوانی مرگ شگفت انگیز تعزیه خوان البرزی در روز عاشورا
هنر تعزیه جلوه دلدادگی صدها ساله البرزیها به سالار شهیدان
تعزیه در استان البرز پیشینه ای بسیار کهن دارد
آشنایی با فعالیت های مرکز اسلامی «تیچینو»ی سوئیس
سلمان میرزایی: حجت الاسلام والمسلمین سید مقتدا حسینی ابهری از مبلغان فعال در عرصه بین المللی است. وی که ایرانی الاصل است مدیریت «مدیر مرکز فرهنگی اسلامی امام علی (ع)» واقع در «ایالت تیچینو»ی سوئیس را بر عهده دارد. تیچینو (Repubblica e Cantone Ticino) یکی از کانتونهای - یا همان ایالت های - کشور سوئیس است که در جنوب آن واقع شده و با ایتالیا مرز مشترک دارد. زبان عمده در شهرهای این کانتون زبان ایتالیایی است و از شهرهای مهم آن میتوان به «لوگانو» و «لوکارنو» اشاره کرد. کنفدراسیون سوئیس 26 کانتون دارد که تا زمان تشکیل دولت فدرال در سال 1848، هر کدام از آنها یک دولت مستقل بوده و دارای مرز، پرچم و ارتش خود بود. آقای حسینی ابهری که از اعضای مرتبط با مجمع عمومی مجمع جهانی اهل بیت (ع) است و برای شرکت در ششمین اجلاس این مجمع به تهران آمده بود، با خبرنگار خبرگزاری اهل بیت علیهم السلام (ابنا) به گفتگو نشست و به معرفی مرکز اسلامی شیعیان در تیچینو پرداخت. متن گفت و گوی ابنا با این فعال مذهبی اروپا را بخوانید: ادامه مطلب...